حضرت زهرا سلام الله علیها
____________________
مهرزهرا جوهره جان من است
همدم قلب پریشان من است
طورسینای محبت نور اوست
اومه مهراست وکنعان من است
عشق او دریاواین دل کشتی است
مهرزهرا نوح طوفان من است
یادزهرا تاقیامت ماندنی است
ذکره بسم الله قرآن من است
من مریض عشقم ودردم دواست
دیدنش دارو و درمان من است
گفتم .ای ماه نور جهان نورت زکیست
گفت زهرا نوره یزدان من است
کعبه راگفتم چراقبله گهی
گفت زهرا..کعبه ی جان من است
تاکه سلطان دل من فاطمه است
من چومورم اوسلیمان من است
گفتم ای زمزم چراهستی زلال
گفت زهرا چشمه ی جان من است
آنکه باشدصاحب جان ودلم
اوست زهرا صاحب جان من است
روز وشب(مجنون)گدای لیلی است
نام او آغازوپایان من است
📕شعر.آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)....
____________________
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
لگدبود ولگدبودوصدا بود
میان درکسی در زیر پـابود
دم ازدلـــــداگـــــــی می زدگل یاس
به زیردست گلچینی فدا بود
به روی ساقه اش سیلی نشـــسته
به یاریش فقط یک آشـــــــــــنابود
کسی رازنـــــــــــگاهش رانفهمـــــــــید
که ازســـــوزدل ســـــــوزان جدابود
پــــــناه بی کسی هایش دراین دهـــر
خــــدابودوخـــــدابودوخــــــــدابود
کسی درکوچه دلداری نکرده
نوای او به کوچه بی صدابود
بیافضه که زهرا رفت از دست
که منظورش ولای مرتضی بود
مغیره آمده باتازیانه
به کوچه مردکی نا آشنا بود
میان کوچه قنفذ نعره میزد
غلاف تیغ بربازو رهابود
علی راباطنابی بسته بودند
میان کوچه هاشیرخدابود
مزن نامرد،بازویش شکسته
گل حیدر چنین بی آشنابود
مرا از نام زهرا آفریدند
که (مجنون)درجنون او رهابود
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
**
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
باتو زهرادوست دارم چشمه ای زیباشوم
رودباشم،من به یادت روزوشب دریاشوم
کینه هاشویم زدل هامثل ابره نوبهار
باتومن چون غنچه ای درعمق جان هاواشوم
لولومستی تویی برگونه ی سبز سحر
بانوی عالم به یادت واله وشیداشوم
مهربانی میکنی اندر کلام سبزبرگ
آن شبی مادربیایدچون شب یلداشوم
کاش یکشب شاپرک درنغمه بادصبا
بشنوددردمرانزدخداگویاشوم
میکنی صد ناله رادرنای صدهاآرزو
ای دلاازدردجانان صحنه ی سیناشوم
دیده ای توزندگی درنی نی چشمان یار
گربیایی ماه من اندرغمت رسواشوم
قبله ی سبزنمازم تنهاتوهستی فاطمه
سرزند مستی (مجنون)باتومن پیداشوم
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
*
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
درغم تو غرق عزاخوانی ام
رفتن تو شرح پریشانی ام
ساحل آرامشــــ من توبودی
فاطمه ازعشــــــق توطوفانی ام
بعدتوای بانوی عشق آفرین
ابــــــرترین عاشـــــــــــق بارانی ام
نیست زدام غم تو رهایی
درقفس عشــــــــــق تــــوزندانی ام
رفتن توخانه خرابم نمود
کاش شبی سوی خودت خوانی ام
برسره قبرتو علی نشسته
زارترین زائرپنهــــــانی ام
با ز،زعشقت شده سوزان دلــــم
منتظــــــــــــر م کی به برت خوا نی ام
سینه (مجنون)شده در التهاب
درشب اندوه توبارانی ام
رفتی از زندگی حیدرتنها ،چکنم
همه رفتند،تــوهم رفتی ازاینجا ،چکنم
قول دادی که بمانی به کنارم شب و روز
گرگنی قول وقســـم راهمه حاشا،چکنم
بسترت پهن شده در وسط این خانه
درفراق روی تو،ای گل طاهاچکنم
قهرتــــــو قهر نباشد زمن ای فاطمه جان
رفتی از باغ پراز کینه اعداچکنم
بخدارفتن تو کرده مراخانه بدوش
بعده تو ای گل من،یکه وتنها،چکنم
کاش(مجنون)همه شب تابه سحرناله کنی
من ازاین ناله ی وامانده ی شبها،چکنم
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
**
#سبک_شور
با نوای حاج سید رضا نریمانی
#دوشنبه_های_امام_حسنی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اونی که پهنه سفرهش این شبا، گداش و میبینه
پای حرف منم شبیه اون، غریبه میشینه
اصاً امیدِ هر، غریب و مِسکینه
برا چی میخوریم، غصهی فردا
قبل این که بخوایم، میبخشه آقا
پیشِ کریم بیایم، میشه فراموش
هرچی غمه توو دنیا
« دنیای منه، امام حسن بزرگتر دردای منه»
وقتی که از همه خسته میشم، بازم یه راه دارم
یه رفیقی که عُمریه باهاش، برو بیا دارم
منه بیکس و کار، امام رضا دارم
فقط امام رضاست، دوای دردم
مِثه کبوتراش، دورش میگردم
از بچگی که دستم و گرفته
دیگه رهاش نکردم
« دنیای منه، امام رضا بزرگتر از دردای منه»
شاید ازم بپرسن این روزا، هنوز دوسِش داری؟!
چی گرفتی از این سینه زدن، از این عزاداری؟!
آخه روضه میری، توو این گرفتاری؟!
آره دوسِش دارم مثل قدیما
آره غلامشم برا همیشه
بگو که زندگیت بدون این عشق
مگه زندگی میشه
« دنیای منه، امام حسین بزرگتر از دردای منه»
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#ناحلة_الجسم
ناحلة الجسم من، یک دمی آرام باش
شهد به کامم در این، تلخی ایام باش
آینه ی پاک من، گرچه ترک خورده ای
بهر علی (ع) باز هم، آینه و جام باش
گرچه در این کوچه ها ، نیست کسی یار من
خیز و پناه علی (ع) ، در ملأ عام باش
من اسداللهم و، بند به دستم زدند
فاطمه (س) همدرد این، شیر، در این دام باش
سوخت علی (ع) از غمت، جان به فدای قدت
چند قدم با علی (ع) ، همره و همگام باش
حجتِ بر اهل بیت (ع) ، قبله نمای ولی
پای به پای علی (ع) ، حُجة الاسلام باش
ای غم تو قاتلم، داغ نزن بر دلم
حل بنما مشکلم، مرهم آلام باش
دانه ی درّ نبی (ص) ، کم نشود قدر تو
گر شده رویت کبود، درّ سیه فام باش
ای گل نیلوفری، ای گل یاس #علی (ع)
جای کفن فکر یک، جامه ی احرام باش
خاستگه هل اتی، لحظه ی افطار شد
باز مهیای یک، سفره ی اطعام باش
داغ تو مرگم دهد ، هجر شکستم دهد
پشت و پناه علی (ع) ، حیدر صمصام باش
فکر علی (ع) نیستی، در پی یک چاره بر
گریه ی اطفال خود، وقت شب هنگام باش
عزم نکن بر سفر، خورده به جانم شرر
چند صباح دگر، مادر ایتام باش
راحت جانم نرو یار جوانم نرو
نیست توانم نرو، فکر سرانجام باش
گشته وجودت خیال ، گشت شفایت محال
رفتی اگر ساکنِ، مرقد گمنام باش
شام غریبان تو، روز سیاه علی است
همدم من، چاره ی، غربت آن شام باش
#جواد_محمودآبادی
#محرم_الزهراء
1403/09/11
ایام #شهادت #حضرت #فاطمه #زهرا (س) تسلیت
#فاطمیه
#شهادت_مادرم_افسانه_نیست
4_6023998044196833166.mp3
9.52M
🍀▪️🍀#سینه_زنی_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#آقای_مقدم
از چه مادر سر تو بر زانو گرفتی
پیش من از چهره خود رو گرفتی
در سحر وقت نماز شب به ناله
دست خود آهسته بر پهلو گرفتی
خون پهلو دارد خود حکایت از غم
گوییا می بندی بار رفتن هم
یادم آمد بودی با عدو رو در رو
اشک چشمت جاری همچو خون پهلو
گریه ها با چشم تارت
از دعا بگذشته کارت
آرزوی مرگ داری
از خدا با حال زارت
مهربان ای مادر من
با چه رویی زد عدو سیلی به رویت
با غلاف و تازیان آمد به سویت
چادرت خاکی تنت مجروح و زخمی
بوی آتش می دهد هر تار مویت
بر سرم با دست بی رمق زن شانه
بوسه زن بر روی دختر دردانه
خون پهلو دارد خود حکایت از غم
گوییا می بندی بار رفتن هم
ای تمام هست و بودم
مادر صورت کبودم
در فشار درب و دیوار
کاش من شاهد نبودم
مهربان ای مادر من
می کنم بر تو وصیت جان مادر
می زنی آتش به من با دیده تر
یاریم کن بشنو از من این سفارش
زینبم جان تو و جان برادر
امتداد این غم کربلا پا برجاست
دِه حسینم یاری او غریب و تنهاست
روی صحرا پیکر او
بر سر نیزه سر او
جای زهرا مادری کن
بوسه زن بر حنجر او
🔘ای حسین جان، ای حسین جان
کربلا منظومه احساس داری
یک رقیه کودکی چون یاس داری
حفظ معجر کن مخور غم تا که مادر
شیر مردی همچو یک عباس داری
رو تل می بینی خنجری بر حنجر
شمر دون می برد از حسین من سر
غرق در خون خسته بی حال
ناظری بر حال و احوال
کن مرا یاری میان
ازدحام و حول گودال
روی صحرا پیکر او
بر سر نیزه سر او
جای زهرا مادری کن
بوسه زن بر حنجر او
#سبک وشعر
#مداحی#رضاابوالحسنی
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه_های_حضرت_فاطمه_زهرا_س
توسل و روضه جانسوز ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ سیدمجیدبنی فاطمه -(تمام عمر ز داغت گریستم زهرا)
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
تمام عمر ز داغت گریستم زهرا
خدا گواست که با گریه زیستم زهرا
به اِنزوای غریبانه ی علی شب و روز
چو شمع سوخته جانی گریستم زهرا
تویی که عزت و نامی مرا عطا کردی
وگرنه بی تو ندانم که چیستم زهرا
نه عاشقم که بگویم مدینه عشق من است
نه رَهرُوَم به طریق تو چیستم زهرا
ز پا فکنده مرا بار معصیت امروز
چگونه پیش تو فردا بایستم زهرا
قبول میکنی اکنون بخوانمت مادر
اگرچه آنچه که خواهی تو نیستم زهرا
مگه میشه فاطمیه بشه آسمون نگیره
مگه میشه بگی زهرا دل مُرده جون نگیره
مگه میشه غربت تو گریمون و در نیاره
تقصیر چشمای ما نیست اسم زهرا گریه داره
میدونم تموم عمرت واسه عالم یه نفس بود
اگه هیجده ثانیه میومدی به دنیا بس بود
که طناب کُل تاریخ و به آسمون ببندی
همرو به گریه بندازی بری خودت بخندی
*وارد خانه شد پیغمبر...دید با یه دستش حسین و بغل گرفته...با یه دستش دستاس و میگردونه...گفت دخترم چه میکنی عزیز دلم...گفت بابا یا رسول الله دارم آرد درست میکنم...عزیزم بچه بغلت گرفتی، گفت دارم بچمو شیر میدم...یا بعضاً بعضیا آوردن گفت: بچمو بغل گرفتم گریه نکنه...پیغمبر فرمود عزیز دلم...فضه هست دیگران هستن تو چرا دوتا کارو باهم انجام میدی...صدا زد بابا من کارای خونه رو تقصیم کردم یه روز من انجام میدم یه روز فضه...امروز نوبت منه بی وفایی است اگر بخوام به اونا بگم...اینه عاطفه ی فاطمه...یه نگاه کرد دید دستای زهرا تاول زده...دست زهراش رو گرفت بوسه زد...پیغمبر گریش گرفت...آره هیچ بابایی طاقت نداره دست بچشو زخمی ببینه...یا رسول الله دست دخترت یه مقدار زخمی شد طاقت نیاوردی گریه کردی...کجایی ببینی یه کاری با این دست کردن دیگه نمیتونه قنوت بگیره...کجایی ببینی با این دست یه کاری کردن بچشو نمیتونه بغل بگیره...کجایی ببینی یه کاری با این دست کردن دیگه موهای بچه هاشو نمیتونه شونه بزنه...ای وااای*
کسی در سن هجده سالگی پهلو نمیگیرد
کسی در خانه اش از محرم خود رو نمیگیرد
جوان وقت نشستن از کسی یاری نمیخواهد
و تا برخواست از جا دست بر زانو نمیگیرد
ولی زهرای من این روزها یک دست بر پهلو
و دست دیگرش را هم به روی گونه میگیرد
نمیبینم که بنشاند به زانو کودکانش را
بغل میگیرد اما یاری از بازو نمیگیرد
به دستی میکشد بر گیسوی طفلان خود شانه
به دست دیگر اما موج را از مو نمیگیرد
*مریض دیدی یا نه...یا اونی که مریض داری میکنه رو دیدی یا نه...اونی که مریض داری میکنه خیلی کارش سخته...اگه مریض بدحال داشته باشه بهترین وقت براش اون وقتیه همه بیان بگن رنگ و روی مریضت بهتره...بعد از قصه ي در و دیوار مادر تو بستر افتاد...هر روز حالش وخیم تر بود...خبر آوردن گفتن زن های مدینه اومدن ملاقات بی بی...اومدن کنار بستر بیبی نشستن... بی بی جان حالتون چطوره...وقت رفتنشون شد...زنای مدینه اومدن برن...دیدن زینب دنبال این زنا رفت بدرقه کنه...خوش آمدید...با دونه دونه خداحافظی کرد...اما دیدن زینب با اون سن و سال برگشت در رو بست زار زار گریه کرد...چی شده عزیز دلم...گریش بند نیوند...حسن سوال کرد خواهر چی شده...گریش بند نیوند...اما تا چشش به حسین افتاد خودشو انداخت بغل حسین...خواهر چی شده گریه میکنی....گفت داداش زنای مدینه مادر رو ملاقات کردن...اینکه گریه نداره...گفت داداش کاش نمیومدن...آخه موقع رفتن زیر لب یه چیزی بهم میگفتن...زیر لب میگفتن دیگه فاطمه رفتنیِ...آخ مادر آخ مادر...
مادر با بابا فرقش اینه...بابا جاییش درد بگیره میگه ،اما مادر نمیگه...میگه بچه هام غصه میخورن...میذاشت همه بچه ها میخوابیدن تازه گریه هاش شروع میشد...آخ پهلوم...آخ بازوم...آخ محسنم...گاهی لا به لای گریه هاش میگفت بابا کجایی ببینی فاطمه ات رو کشتن...بی مقدمه بگم یا نه بسم الله...زینب میدونی کِی یادش افتاد...تا سر رو آوردن تو خرابه رقيه گفت بابا گوشم دردر میکنه...بابا دیگه دستام توان نداره...بابا کجا بودی از ناقه افتادم...حسین*
من خیلی چشم به رات بودم
دیر اومدی بابا دیر اومدی بابا
ببین حالا که من شدم پیر اومدی بابا
دیر اومدی بابا
من دیگه اون سه ساله که دیده بودی نیستم
بابا دیگه محاله، که روی پام بایستم
حسین...
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا که یتیمم بهانه لازم نیست
یاد داری مدینه موقع خواب
دست تو بود بالش سر من
*تمام آرزوی یه دختر همینه...گفت بابا همه عشقم اینه یه بار دیگه...فقط یه بار دیگه منو بغلم کن...انتظار داشتم گفتم بابام میاد...یه بار دیگه بغلم میگیره...اما هیچوقت فکر نمیکردم یجور بیای خودم بغلت بگیرم..به من بگو کی رگای گردنتو بریده...شنیدم بابا یه شب تنور بردنت...حسین*
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین