eitaa logo
رسانه مردمی مالواجرد
1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
117 فایل
🔷رسانه مردمی روستای مالواجرد 🌹روستایی با ۲۹ شهیدگلگون‌کفن🌹 🔸️پوشش خبری: مالواجرد،منطقه و اخبارمهم‌کشوری 🌟وفعالیتهای ستادپیشرفت روستا ✅شروع فعالیت کانال:۲۸دی۱۳۹۸ ارسال پیشنهادات،اخبار و یاتبلیغات به آیدی زیر: @admineresaneh @adminemalvajerd1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#-هر-صبح-یک-سلام✋ روزت رو زیبا کن! عادت سلام کردن به امام حسین(ع)رانشر میدهیم... ☀️ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
🗓 تقویم امروز... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁از عمق جان نفس بکش 🍁نگرانی‌هایت را به خدا بسپار 🍂چایت را با آرامش خیال بنوش 🍁و تمام خاطراتِ خوبت را مرور کن 🍁این تنهـا هدیـه‌ای هست کـه 🍂می‌توانی به خودت بدهی 🍁سلام همراهان عزیز✋ 🍁 صبحتون پر امید و شاد 🍁حال دلتون قشنگ 🍂روزای عمرتون گرم محبت 🍁زندگیتون پر از عطر و مهربانی خداوند ‌🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
♨️کارگاه آموزش عکاسی(راوی شو) 📸 💥ویژه شهرستان جرقویه بخش جرقویه علیا 📆 زمان برگزاری: سه‌شنبه ۸ آبان ماه 1403 ⏰ساعت: 15 📍مکان: متعاقبا اعلام خواهد شد. 💰هزینه ثبت نام: 50 هزار تومان 📌جهت ثبت‌نام با شماره زیر در ارتباط باشید👇🏻 📲
09928852906
بزنی تو شماره کپی میشه 🟣شماره کارت جهت واریز وجه: ۵۸۹۲۱۰۷۰۴۶۸۶۱۵۸۲ قرارگاه شهید رسول عالم باقری 📌تصویر فیش واریزی را به آیدی زیر ارسال کنید 👇🏻 @marzi13467 💠 شتاب‌دهنده دانش بنیان پیشرفت و آبادانی رستا 🌍 کانال شتاب‌دهنده رستا https://eitaa.com/Rasta_ac/ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
🔴🔴🔴🔴 🔈 اطلاعیه قرارگاه پدافند هوایی کشور ▪️قرارگاه پدافند هوایی کشور:با وجود هشدارهای قبلی مسئولین
🔴 چند جنگنده در حمله به ایران مشارکت کردند و از آسمان اردن اقدام به شلیک موشک های کروز و بالستیک دور پرتاب کردند همزمان پدافند قدرتمند ایران عزیز در خارج از مرزهای خود موشک ها را رهگیری کرد. همزمان تعدادی ریزپرنده توسط منافقین داخلی ،نوکرهای مواجب گیر موساد در چند نقطه به پرواز درآمدند که توسط سامانه و رهگیری و منهدم شدند. این پیروزی مقتدرانه گنبد طلایی ایران پهناور است در مقابل این حجم از حمله صهیونیست که معادلات منطقه را تغییر خواهد داد. درود خداوند برسپاهیان غیور و ارتشیان دلاور🌹 پدافند بی نظیر ....🇮🇷 ⚠️این برای اولین باریست که اسرائیل به طور رسمی به خاک ایران حمله کرده است. 🔴همچنین اولین بار پس از جنگ تحمیلی که یک رژیمی به طور رسمی به خاک ایران حمله کرده‼️ ⏳اسرائیلی ها شمارش معکوس را فعال کنند و منتظر جهنم الهی باشند..🔥 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
📲رسانه‌های اسراییلی نوشتند: مردم تهران در خواب هستند و حمله را احساس نکردند و ما بیدار هستیم. معلوم نیست ما حمله کرده ایم یا آنها؟ چرا نخست وزیر زیرِ زمین است؟ 😂😂😂😂 ✍خودشون حمله کردند ،خودشون هم رفتن تو پناهگاه😂 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚#قلب‌های‌بی‌تپش💓 📖#قسمت‌‌‌پنجم5⃣ عمه همیشه با حسرت به من نگاه می‌کرد. با وجود این‌که ذره‌ای از محب
📚💓 📖⃣ فرصتی برای برداشتن اسلحه نبود. شاید هم اگر اسلحه را در دستم می‌دیدند به او صدمه ی جانی می‌زدند. چاره ای نبود. در چنین مواقعی استعداد نفرت‌انگیزی از خود به نمایش می‌گذاشتم. از این توانایی بیزار بودم. هرگز نتوانستم کنترلش کنم. آرام و سریع به مرد مسلح نزدیک شدم. ناگهان حضورم را پشت سرش حس کرد و برگشت اما دیر شده بود. خیلی دیر قبل از این‌که فرصت استفاده از سلاحش را داشته باشد، تکانی به شانه‌ام دادم و با قدرت، مشت چپم را به گردنش کوبیدم. تعادلش را از دست داد. صدای جیغ بنفش دختر درون ساختمان پیچید. پسر دومی به طرفم حمله‌ور شد و سعی کرد با سر به صورتم بکوبد. به سرعت جاخالی دادم و در کمال خونسردی، لگد محکمی زدم وسط پاهایش. نفسش بند آمد و رنگ صورتش به سفیدی گرایید. بدون این‌که منتظر نتیجه باشم به طرف اولی برگشتم. هنوز از جای خود بلند نشده بود که مشت دومم روی گونه ی راستش فرود آمد. گیج شده بود. قبل از این‌که بیفتد روی زمین، با یک دست یقه‌اش را گرفتم و با دست دیگرم، موهای نفر دومی را چنگ زدم و هر دو را کشان‌کشان به طرف خانه بردم و با یک حرکت هر دو نفرشان را روی زمین دراز کردم. بی‌درنگ دویدم و اسلحه‌ام را از روی میز برداشتم و در حالی که آن‌ها را تهدید می‌کردم، با تلفن همراهم درخواست نیروی کمکی کردم. دختر نشسته بود یک گوشه و می‌گریست. سر و کله ی چند پسر جوان دیگر از بالای پله‌ها پیدا شد. مشخص بود که به طرفداری از آن دو پایین آمده‌اند. کلتم را به سویشان نشانه رفتم و فریاد زدم: _هر کس بیاد پایین خونش پای خودشه. همون جا می‌مونید تا پلیس بیاد. همگی وحشت‌زده به بالا گریختند. می‌دانستم که نمی‌توانند از طریق پشت‌بام فرار کنند. همسایه‌ها با نگاه پرسش‌گرشان از خانه بیرون آمده بودند. کارت شناسایی خود را بیرون آوردم و با معرفی خود از آن‌ها خواستم با من همکاری کنند و برگردند به خانه‌هایشان. دوباره به داخل رفتم و کتم را از روی جالباسی برداشتم و روی شانه ی دخترک انداختم و پرسیدم: - چند نفر دیگه بالا هستن؟ - سه نفر. - دیدی!؟ حدسم درست بود. همه پسر بودند نه؟ هیچ دختری بین شما نبود؟ با ناراحتی گفت: _منِ ساده چه قدر راحت گول خوردم. - بلند شو دنبالم بیا بالا. باید لباساتو بپوشی. بعد کلتم را به طرف آن دو نفر گرفتم و گفتم: - شما دو تا لندهور هم بلند شین و راه بیفتین. همانطور که با دست، اندام آسیب‌دیده را مالش می‌دادند، با هراس، از جای خودشان بلند شدند. من هم به دنبالشان وارد خانه طبقه بالا شدم. حدسم درست بود. پنج مرد جوان که میانگین سنی‌شان به بیست سال نمی‌رسید، برای دختر بیچاره نقشه کشیده بودند. مجبورشان کردم تا در گوشه‌ای از سالن پذیرایی چمباتمه بزنند. نگاهی به اطراف انداختم. روی در و دیوار پر بود از ستاره ی پنج پر و عدد 666 و صلیب معکوس و عکس و مجسمه ی کله ی بز وحشی. استفاده از رنگ‌های تند قرمز و سیاه هم به فضا حالتی شیطانی داده بود. تهدیدآمیز گفتم: - بدبختا آگه این خانم هم رضایت بده به خاطر این عقاید انحرافی اعدام می‌شید. زود بگین رئیس‌تون کی‌ئه؟ همه به گریه افتاده بودند و قسم می‌خوردند که همه ی این کارها پوششی بوده برای فریب دختران و جز این هیچ منظور خاصی نداشته‌اند. نمی‌توانستم باور کنم که تمام این برنامه‌ریزی‌ها فقط برای اغفال دختران باشد. با تجربه‌ای که در این زمینه داشتم، مطمئن بودم که پای افراد دیگری هم در میان است، شاید هم اینطور نبود و آن‌ها درست می‌گفتند اما وقت و حوصله ی درگیری با چنین پرونده‌ای را نداشتم و ترجیح دادم باقی ماجرا را به مامورینی بسپارم که تازه وارد خانه شده بودند. سرم به شدت درد می‌کرد. چه روز بدی بود. عمه ی بیچاره با دست‌هایی پر از میوه و غذا به خانه برگشته بود و ساختمان خلوت و دنجش را پر از پلیس می‌دید. باورش نمی‌شد باعث و بانی این شلوغی من باشم. همسایه‌ها او را دوره کرده و درباره ی من می‌پرسیدند. عمه فاطمه همان طور که به سوالات‌شان پاسخ می‌داد با ناراحتی و عصبانیت به من نگاه می‌کرد. برادرزاده ی شیطانش میان درگاهی خانه ایستاده بود و مرتب خمیازه می‌کشید. دختر پشیمان لباسش را پوشید و قبل از این‌که همراه ماموران پلیس خارج شود به طرفم آمد و روبرویم ایستاد. با بی‌حالی گفتم: -  با کدوم یکی آشنا بودی؟ - همون که با چاقو تهدیدم کرد. - کجا باهاش آشنا شدی؟ سرش را پایین انداخت و سکوت کرد. گفتم: - حالا دیگه همه چیز تموم شد. برو خدا رو شکر کن که به خیر گذشت و از این به بعد حواست رو جمع کن که با هر کسی که آشنا شدی، به راحتی اعتماد نکنی. دخترگفت:... ... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
⚜انالله واناالیه راجعون ▪️همسری دلسوزوپدری مهربان ▪️خیّربااخلاص اهل بیت علیهم السلام 🕯حاج سیدمحمدموسوی "مرحوم سیدحسن" "سیدمحمددندان ساز" ▪️به رحمت خداپیوست "مراسم تشییع وخاکسپاری اعلام میگردد. شادی روحش فاتحه وصلواتی هدیه کنیم🌹 @malvard_225 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
1_1747466431.mp3
2.12M
آیه186🌹ازسوره بقره 🌹 وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ‌ و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزديكم؛ دعاى نيايشگر را آنگاه كه مرا مى‌خواند پاسخ مى‌گويم. پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند، باشد كه به رشد رسند. آیه186🌹ازسوره بقره 🌹 وَ إِذا : وهنگامی سَأَلَكَ : بپرسند ازتو عِبادِي :بندگانم عَنِّي :درباره ی من فَإِنِّي :پس همانا من قَرِيبٌ:نزدیکم أُجِيبُ : پاسخ می دهم دَعْوَةَ :درخواست الدَّاعِ :دعا کننده را إِذا :هرگاه دَعانِ:بخواند مرا فَلْيَسْتَجِيبُوا:پس باید بپذیرند لِی : دعوت مرا وَ لْيُؤْمِنُوا : پس باید ايمان آورند بِي :به من لَعَلَّهُمْ:باشد که آنان يَرْشُدُونَ‌:راه درست پویند 🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد 💠@malvajerd1💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با هر سلام صبح به آقای بی کفن انگار روبروی "حرم" ایستاده ایم❤️ (ع)💚 🌤🌺 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
🗓 تقویم امروز... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ ثروتی، باارزش تر از حال خوب نیست.. حال دلتون خوبِ خوب همراهان عزیز😊 صبح زیبای پاییزی تون بخیر🍂 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
🌫 مدافعان آسمان ایران ✨ در راستای دفاع از امنیت ایران و ایرانی،حین مقابله با پرتابه های رژیم جنایتکار صهیونیستی در دوشب گذشته، دوتن از رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی،به شهادت رسیدند.🕊 🔺️ خبر شهادت دو تن دیگر از نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران به نام‌های سجاد منصوری و مهدی نقوی اعلام شد. 🔹بدین ترتیب، شمار شهدای حمله بامداد دیروز ارتش رژیم صهیونیستی به ایران، به چهار نفر افزایش یافت. روحشان غریق رحمت الهی🌹 🔹️با توجه به وخامت حال تعدادی دیگر احتمال افزایش تعداد شهدا وجود دارد. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
ضمن عرض تسلیت خدمت کانون داغدارموسوی به اطلاع میرسانیم؛ ▪️مراسم ⚜مرحوم مغفورشادروان ⚜زنده‌یاد خیّربااخلاص‌اهل‌بیت‌علیهم‌السلام ▪️ ▪️فردادوشنبه،۷ آبان ماه۱۴۰۳ ▪️در آرامستان روستای مالواجرد برگزار میگردد. ⚜شادی‌روحــــشان فاتحه وصلواتی هدیه کنیم‌🌹 اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم @malvard_225 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه رادین در جهت تامین و پخش کلیه محصولات پلاستیکی و یکبارمصرف در خدمت همکاران و مشتریان عزیز می‌باشد. 09120920292 📲 @Ahmadian1993 مدیریت ثبت سفارش @Zand1401 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚#قلب‌های‌بی‌تپش💓 📖#قسمت‌‌ششم6⃣ فرصتی برای برداشتن اسلحه نبود. شاید هم اگر اسلحه را در دستم می‌دیدن
📚💓 📖⃣ گفت: - قبل از این‌که بیام این‌جا چند باری به بهانه‌های مختلف ازم خواسته شد که برگردم و شما آخرین نفری بودین که بهم هشدار داد. - وظیفه ی من بود. خدا خیلی دوستت داشت که من امروز این‌جا بودم. دور این کارهای خلاف رو خط بکش. - چشم. از پلیسای دیگه اسم شما رو پرسیدم. بازم ممنون سروان صفورا که به خاطر من خودتون رو به خطر انداختین. لبخندی زدم و با او خداحافظی کردم. عمه که از دست همسایه‌ها خلاص شده بود تنه‌ای به من زد و وارد خانه شد. ـ بیا تو پسر. غرغرهایش دوباره شروع شده بود. در را بستم و به دنبالش وارد آشپزخانه شدم. ـ من که دیگه پسر نیستم عمه... ـ باید همه چیزو واسم تعریف کنی. آبروم رفت... ـ نه عمه. از امروز به بعد کلی هم طرفدار پیدا می‌کنی. حالا ببین همسایه‌ها چطوری بهت احترام می‌ذارن. نگاه تند و تیزی به من انداخت و گفت: ـ به خاطر همین چیزا پلیس شدی؟ بند بدی به آب داده بودم. گونه‌اش را بوسیدم و گفتم: ـ شام چی داری عمه خانم؟ پلیس بی‌ادبت بدجوری گرسنه‌س. در یک لحظه تمام عصبانیتش از بین رفت. لبخند مادرانه‌ای زد و گفت: ـ پدرسوخته ی شیطون... ـ من مخلصتم عمه...خواب از سرم پرید. بعد از شام حسابی صحبت می‌کنیم... ـ معلومه که باید همه چیزو واسم تعریف کنی. تا تو باشی دیگه این قد دیر به دیر به من سر نزنی. ـ قربون عمه ی نازنینم برم. 🔴از پشت لحظه‌ها🔴 درِ گاوصندوق بزرگ را باز کرد و با اخطار من خودش را عقب کشید. باورم نمی‌شد! دست‌کم صد کیلو شیشه داخل گاوصندوق بود. از این‌که چنین محموله‌ای را کشف کرده بودم احساس شعف غریبی به من دست داد و همین فرصت کوتاه برای «شاهین خالدار» کافی بود تا از غفلتم استفاده کند. ناگهان با سرعت عجیبی روی هوا پرید و با پاهایش ضربه ی محکمی به صندلی چرخ‌دار نزدیک من زد و به روی زمین افتاد و غلت زد. بی‌معطلی شلیک کردم اما شدت برخوردم با صندلی به حدی بود که مثل توپ به هوا پرت شدم. تیرم خطا رفت و بعد از سقوط روی زمین، اسلحه از دستم افتاد. افرادم همچنان با قاچاق‌چی‌ها دست و پنجه نرم می‌کردند و نمی‌توانستم روی کمکشان حساب کنم. تکانی به خود داد و به طرف کلت من خیز برداشت. تردیدنداشتم که مرگم نزدیک است. مثل فنر از جا پریدم و جفت پا به طرفش تکل رفتم. اسلحه را برداشته و به طرف من برگشت اما قبل از این‌که فرصت کند ماشه را بچکاند لگدی به او زدم. اسلحه ی کمری پروازکنان به گوشه‌ای از اتاق افتاد که از دسترس هر دو نفر ما خارج بود. دوباره بلند شدیم، این بار غیر مسلح. بدون معطلی، بی‌رحمانه چهره کثیفش را آماج مشت‌های بی‌قرارم کردم. حتا بین بوکسورها هم کم‌تر کسی طاقت مقاومت در برابر چنین ضربه‌هایی را داشت اما شاهین قلچماق و خیلی چغر بود. به راحتی تسلیم نمی‌شد. همان طور که دیوانه‌وار فحش می‌داد، سرش را پایین گرفت و مثل یک گاو خشمگین به من حمله کرد و هر دو پایم را گرفت و به راحتی مرا از جا کند. با ناامیدی چند مشت دیگر به کمر و پهلوهایش کوبیدم اما ضرباتم دیگر هیچ تاثیری نداشت. لباسش در اثر کشمکش پاره شده بود. وقتی مرا از روی زمین بلند می‌کرد دوباره عکس سر شیری را دیدم که روی کمرش خال‌کوبی شده بود. تعادلم را از دست دادم و با کمر افتادم روی زمین. شاهین که هر دو دستم را در میان پنجه‌های فولادینش گرفته بود با کله‌ای مثل سنگ به صورتم کوبید و نشست روی سینه‌ام. کاملاً بی‌حال شدم؛ سرم درد می‌کرد؛ گیج می‌رفت؛نگاهم تار شده بود اما برق تیغه ی چاقویش را که به سرعت از جیب درآورده و ضامنش را فشرده بود به وضوح می‌دیدم. لبه تیز فولادی را روی گلویم گذاشت و گفت: ـ خیلی اذیتم کردی صفورا. تمام زندگی منو به باد دادی. فکر کردی تسلیم می‌شم؟ قبل از این‌که بمیرم می‌فرستمت جهنم... ... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
▪️چهل غروب غم انگیز گذشت.. به اطلاع شما بزرگواران میرسانیم.. مراسم روز درگذشت پدری مهربان و زحمت کش،مرحوم مغفور،شادروان "حسین قدمعلی" 🔹روز پنجشنبه، ۱۰ آبان ۱۴۰۳ 🔹از ساعت ۱۴:۳۰ الی ۱۶ 🔸در سالن گلزار شهدای مالواجرد برگزار میگردد. 💠شادی روحشان و اموات خودتان صلواتی هدیه کنیم🌹 اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
باسلام احتراما بدین وسیله مراتب تقدیر وتشکر خود را ، از جوانان بااخلاص وپرتلاش ستاد پیشرفت روستای مالواجرد به خاطرِداشتن همت بلندجهت پیگیری وفراهم نمودن سرویس عزیزان دانش آموز ، داشته ودارم. آنان که در عین نداشتن هیچ مسئولیت و وظیفه ای و (همچنین بدون هیچ حمایت وپشتیبانی ازمدیریت اجرایی ومتولیان امر) ...،تلاش بی مزد ومنت خود را وظیفه خود میدانند وهمیشه در جهت پیشرفت روستای باصفا وتاریخی مالواجرد، در تمامی عرصه های(فرهنگی،عمرانی،اجتماعی،مذهبی،رفاهی و....) حداکثر تلاش و کوشش بی وقفه خود را انجام داده اند و تا حصول و رسیدن به نتیجه...از تلاش خود دست نکشیدند... بنده، به نشان قدرشناسی، دست تک تک ایشان را بوسه میزنم وبه ایشان دستمریزاد میگویم و از خداوند متعال سلامتی وموفقیت شان ، در راه خدمت وآبادانی روستای مالواجرد را مسئلت می نمایم. باسپاس وتشکر اجرکم عندالله ومن الله توفیق محمدتقی صادقی ششم/آبان ماه /۱۴۰۳ ✍عرض ادب تشکر وسپاس از ابراز محبت جنابعالی.🌹 ان شاالله با همراهی و همکاری دوستان و همشهریان و نخبگان مالواجردی در سراسر هستی، مالورد زیبا را آباد کنیم. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
1_1753865902.mp3
2.68M
آیه187🌹ازسوره بقره 🌹 أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى‌ نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ‌ در شب‌هاى روزه (ماه رمضان)، آميزش با همسرانتان براى شما حلال شد، آنها براى شما (همچون) لباسند و شما براى آنها (همچون) لباس. خداوند مى‌دانست كه شما به خود خيانت مى‌كرديد (وآميزش را كه ممنوع بود، بعضاً انجام مى‌داديد) پس توبه شما را پذيرفت و از شما درگذشت. اكنون (مى‌توانيد) با آنها هم بستر شويد و آنچه را خداوند بر شما مقرّر فرموده، طلب كنيد. و بخوريد و بياشاميد تا رشته سفيد از رشته سياه (شب) براى شما آشكار گردد. سپس روزه را تا شب به اتمام رسانيد. و در حالى كه معتكف در مساجد هستيد، با زنان آميزش نكنيد. اين حدود واحكام الهى است پس (به قصد تجاوز وگناه) به آن نزديك نشويد. خداوند اين چنين آيات خود را براى مردم، روشن مى‌سازد، باشد كه پرهيزگار گردند. 🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد 💠@malvajerd1💠
💠👆چند نمونه دیگر از ابراز محبت و قدردانی شما بزرگواران و همشهریان عزیز، (از مالواجرد و یخچال)، از فعالیت های از محبت همه ی شما خانواده های محترم و همشهریان قدرشناس بسیار سپاسگزاریم.🌹 قطعا این نظرات و پیامها برمسئولیت ما اضافه کرده و ما را در انجام امور و تلاش برای ساختن روستایی آبادتر،پرتلاش تر خواهد کرد. و قطعا این مهم بدون همراهی صمیمانه ی شما مردم عزیز امکان پذیر نخواهدبود. انشالله مورد رضایت خداوند متعال نیز قرار بگیرد. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠