1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عشق_بنده_بهخدا
عشقی که نه تموم میشه، نه ترک...
گاهی دلم از همه دنیا میگیره،
از آدما، از دردها، از تنهایی…
اما یه جا همیشه آروممه…
یه جا که لازم نیست قوی باشم، لازم نیست خوب نقش بازی کنم…
فقط خودمم، با تمام ضعفهام، اشکام، گناها و امیدم…
پیش خدا.
اونجا جاییه که حتی وقتی همه قضاوتم میکنن،
اون میپوشونه.
وقتی همه تنهام میذارن،
اون میمونه.
وقتی از خودم هم خستهم،
اون صدام میکنه: برگرد...
من عاشق خداییام
که با اینکه میدونه چند بار شکستمش
بازم آغوشش بازه...
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بوقتگلزارشهدا
دیشب شام کنار بی بی خوردیم
اگر بهشت زهرا رفتید گلزار شهدا پیش بی بی هم برید خیلی باصفاست
اون هفته بی بی نبود این قسمت خلوت بود انگار صفا نداشت اما دیشب خیلی خوب بود
#داستان بی بی را شنبه ها در کانال دنبال کنید.
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#صبحگاهی ☀️
#شهیدانه🪴
من هر موفقیتی در زندگیم بدست آوردم
از نماز اول وقتم بود ...
شهید صیاد شیرازی 🌱
@mano_maman🌿🥘🌸🧕
16.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸
#بهوقتخوشمزگی
#کوفته_تبریزی
#مطبخ
کوفته تبریزی خوشعطر و جا افتاده،
همراه نون سنگک داغ و ترشی خونگی ، یادآور حس قناعت و
روزهای ناب قدیم 😌🍽️🍃
مواد لازم👇
🥩 گوشت چرخکرده نیم کیلو
🥣 لپه نیمپز یک لیوان پر
🍚 برنج ایرانی نیم لیوان
🥚 تخممرغ یک عدد
🧅 پیاز یک عدد متوسط
🌿 سبزیجات معطر (مرزه، ترخون، نعنا، تره) به مقدار لازم
🧂 نمک یک ق چ
⚫ فلفل سیاه نصف ق چ
🌕 زردچوبه یک ق چ
برای سس کوفته 🍲
🧅 پیاز متوسط یک عدد
🧂 زردچوبه، فلفل سیاه، نمک
🍑 آلو چند دونه
🍅 رب یک ق غ
🌿 سبزی خشک یک ق غ
🌰 گردو و زرشک به مقدار دلخواه
🧕🏻 @mano_maman 🌿🥘🌸
#بوقتهمدلی
#پرسش
⁉️در مورد این "بیماری; سرفه شدید" اطلاعاتی دارید آیااااا⁉️
اگر بله این مامان نگران را راهنمایی کنید.
@ghorbani_29
خدا خیرتون بده🙏
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#رضایتازآشپزی
سلام خانم قربانی :کیک با شیره انگور روی گاز همین الان پختم عالی شده ممنون از دستور پختی که گذاشتیدمن کیک های هویج خیلی خوبی توی فر درست میکنم اما این یک دستور ساده وسلامت وخوشمزه ای شد به اعضا کانال بگید با اطمینان درست کنن به که کیک اقتصادی ومقرون به صرفه ای هست .
با احترام وعرض ارادت خدمت شما و حسین آقا و هدیه یک حمد و سوره برای پدر بزرگوارتان در این غروب جمعه🙏
🧕: عزیزم چقدر شما خوب و قدر شناسید غروب جمعه برای پدر عزیزم فاتحه فرستادید 🙏🌸
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
هدف ما از چالش ها،
ایجاد مشارکت حداکثری
و رشد جمعی شما عزیزانه.👌
ممنون که با دل و جون همراهمون بودین❤️
جوایز چالش قبلی هم
با افتخار به حساب برندهها واریز شد💳
براتون پر برکت باشه و همیشه دلتون شاد🥰
🧕🏻 @mano_maman 🌿🥘🌸
#شهیدانه
#بیبیسید
ادامه از قسمت قبل🔽
بقیه ماجرا را از زبان بیبی موسوی بخوانیم
بعد از ۷۰ روز دلتنگی پسرانم برگشتند. سیداسحاق خیلی دلش گرفته بود. وقتی از او دلجویی کردم گفت: «لیاقت شهادت را نداشتم مادر.» گفتم: «پسرم همین که برای دفاع از حرم بیبیجان میروی کافی است. شما میروید تا دشمن را شکست بدهید، نه اینکه شهید بشوید.» اسحاق گفت: «نه مامان! شهادت لیاقت میخواهد.»
بعد از مدتی دوباره به سوریه برگشتند.
سیداسحاق بار دوم که برگشت سینهاش زخمی شده بود اما از من پنهان کرد. پسرم ۱۰ روز در تهران بود و دفعه سوم هم با زخم ترکشهایش راهی سوریه شد. در دورهای که پسرانم به سوریه میرفتند، داعشیها یکی از دوستان نزدیکشان به نام شهید «رضا اسماعیلی» را ذبح، و فیلمش را پخش کرده بودند. من به سیداسحاق میگفتم: «نمیترسی تو را هم بگیرند و سرت را ببرند؟!» میگفت: «نه نمیترسم. اگر سر من را ببرند، مطمئنم امام حسین(علیهالسلام) مرا در آغوش میگیرد؛ این چه ترسی دارد؟! فکر میکنند با دیدن این فیلمها ما میترسیم و دیگر سوریه نمیرویم؟! اما، ما نمیترسیم که هیچ، بیشتر مصمم میشویم که به سوریه برویم و انتقام آنها را بگیریم.»
وقتی برگشت گفت: «دیگر نمیروم. من لیاقت شهادت ندارم!» دلش شکسته بود. رفت یک وانت قسطی خرید و زد به کار. شش ماه به جبهه نرفت.
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بوقتخونهمامان
#روزمرگی
با خواهرم رسیدیم جلو درخونه
مامانم کتری گذاشت رو اجاق گاز و قامت بست به نماز 😃
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#زندگییعنیهمینلحظهها...
بعد نمازِ مامان، ما هم دورهمی داشتیم
عصرونه ما تبدیل شد به شبانه😝
فکر کنم این عکسو در چالش بذارم مامانم اول بشه و بیشترین رای و بیاره
نگران نشین بابا نمیذارم 😃
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
خانواده گرم تر فضای شادتر:
#پیاممخاطب
راستش خونهمون یه مدت مثل وایفای شده ...
همه وصلیم، ولی نه به هم!
بابا تو گوشی
مامان تو تلگرام
بچهها تو بازی
منم تو حال خودم...
همه دور یه میز، ولی انگار فرسنگها از هم دور!
تا اینکه یه شب برق رفت...
نت رفت، سریال رفت، بازی رفت...
فقط یه شمع روشن بود و سکوت.
یه لحظه نگامون افتاد به هم.
بابا شروع کرد به جوک گفتن (خیلی بد بود ولی خندیدیم!)
مامان یه خاطره گفت، بچهها پانتومیم بازی کردن...
و نمیدونی چقدر خندیدیم... بعدِ مدتها... با هم.
اون شب فهمیدم خونه رو لامپ روشن نمیکنه...
خنده روشنش میکنه، باهم بودن، یه دل بودن.
فقط خواستم بهت بگم:
یه بار امتحان کنید
نت رو قطع کنین، گوشیا رو بذارین کنار
ببینین خونهتون چقدر قشنگتر میشه..
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸