قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🍃🌼🌼🌼🌼🌼🍃
#السلام_ایها_غریب
❤سلام مولای من!!
💚یوسف زیبای زهرا!!!
شنیده ام از ما دلتنگ تری برای آمدنت
شنیده ام دل نگرانِ مایی
شنیده ام گریه می کنی برای ما
کی تمام می شود.
غروب هایی که "دلِ" ما "گیرِ" دلتنگی ات است آقا؟؟ تسبیحی بافته ام،
نه از سنگـــــــ....
نه از چوبــــــــ....
نه از مرواریــــــــد...
من
بلور اشکـــــــهایم
را به نخ کشیده ام
تا برای ظهورتـــــــان دعا کنم.
💐 اللهـــم عجل لولیــک الفــــرج 💐
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌸پروردگارا
💫دلم میخواهد آرام صدایت کنم:
🌸« یا رب العالمین »
💫و بگویم :
🌸 تو خودِ آرامشی
💫 و من، خودِ خودِ بیقرار
🌸«الهی وربی من لی غیرک»
🌸با نام یگانه او
💫دفتر اولین روز هفته را میگشاییم.
الهی به امید تو ...💐
•••{🥀♥️}•••
یادے میکنێم از (شهیدسیدمجتبیحسینی)
▪️#معرفی_شھید
شهیدسیدمجتبیحسینی
تولد⇦ ¹³⁵⁶.⁵.¹⁴
شہادت⇦ ¹³⁸⁷.¹⁰.⁹
محلشهادت⇦ سراوان
علتشهادت⇦ حملهودرگیری
• • •
ستوان دوم شهید سید مجتبی حسینی در تاريخ چهاردهم مرداد¹³⁵⁶چراغ خانواده ای از سادات علوی روشن شد و نوگل خوشبویی از بوستان فاطمی چشم به جهان گشود. و پس از گذشت دورانن تحصيل در بهدارى ناجا مشغول به كار شد. و در روز «اول محرم» به ندای جدش لبیک می گویدو اما روز شهادت....💔
صبگاه فرا مى رسد و سيد مجتبى به فرماندهانش پيشنهادى مى دهد، كه به مناسبت اولين روز محرم و عزای عمومی از سوى ولى امر مسلمين جهان اسلام (حضرت آيت الله خامنه اى) به مناسبت فاجعه (غزه) مراسم صبحگاهی لغو شده و برای عزاداری به حسینیه بروند. فرماندهی با 300 تن از افسران عالی به حسينيه رفته و به نوحه سرایی پرداختند. در همین وقت سيد مجتبى دم در قرارگاه مشغول حراست و حفاظت از اسلام و میهن و شرافت بود که شياد پليدى از يزيديان زمان (وهابیون خائن) با وسیله نقلیه ای که بارش مواد منفجره بود با بی شرمی تمام طی عملیات انتحاری با شکست حریم قداست واحد محوطه شده و به خیال اینکه همه افسران و سربازان امام زمان در صبحگاه ایستاده اند. شهید به دنبال ماشین میرود یک مرتبه صدای انفجار مهیبی می آید و دود سیاهی همه جا را فرا می گیرد. اینجا بود که سید مجتبی برای همیشه پر می کشد و در روز اول محرم به ندای جدش لبیک می گوید و خود را به کاروان عاشورایی رسانده و به آرزوی خود می رسد.
🕊ماموریت ویژه ی یکی از مدافعان حرم برای شناسایی پیکر مطهر * #شهید_محسنحججی*
بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"
می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* . این بدن قطعه قطعه شده!"
بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: "کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"
داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را برای شناسایی دقیق تر با خودمون ببریم."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."
نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد.
توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"*
گفتم: "بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."
یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: "پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن. توی حرم."
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم.
بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم: "حاجآقا، پیکر محسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."
گفت: "قَسَمَت میدم به بیبی که بگو."
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی، راضی ام."
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"
راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم
یه چیزی هست که همه ی ما الان از اون مطلع هستیم و اون
زیاد شدن افراد بی حجاب هست😔
درسته که کم چادری و محجبه نداریم ولی تعداد بی حجاب ها هم کم نیست!
خیلی ها نسبت به حجاب بی اهمیت شدن💔
و خیلی ها هم قصد دارن محجبه ها رو نسبت به حجاب بی اهمیت کنن
بعضی از افراد مقاومت و عشق کافی برای اینکه اهمیت شون نسبت به حجاب کم نشه رو دارن اما متاسفانه بعضی از افراد اینگونه نیستن!! با کمی حرف و طعنه جا میزنن اون به جای خود🙃و یکی از دلایل دیگه
با حجاب تو امام زمان(عج)ظهور نمیکنه
هست..!
🇮🇷🌺🇮🇷🍀🇮🇷🌺🇮🇷
#حدیث_روز
#امام_علی_علیه_السلام
لا یحمِلُ هذَا العَلَمَ إلاّ أهلُ البَصَرِ وَ الصَّبر وَ العِلم بِمَواقع الحَقِّ
این پرچم امامت و رهبری و قبول آن را جز افراد با بصیرت و آگاه و با استقامت و عالم به جایگاه حق به دوش نمی کشند .
📚 بحارالانوار، جلد ۳۴، صفحه ۲۴۸
#امامت_و_رهبری
#افراد_با_بصیرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «همخون»
💎 روایت ابومهدی از محاصره توسط داعش
💥 من و حاجقاسم در آستانهٔ اسارت بودیم
🌹 فرمانده شهید ابومهدی المهندس در گفتوگویی منتشرنشده، از نقش رهبر معظم انقلاب در حمایت از مردم عراق و جانفشانیهای شهید سلیمانی در ساعات اولیهٔ اشغال عراق توسط داعش، تمجید میکند.
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#امام_خامنه_ای
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#پیامکی_از_بهشت 💐
اي برادران و خواهراني كه آينده ساز ايران هستيد ، از خط رهبري و ولايت فقيه خارج نشويد كه از خط الله خارج شده ايد و خارج شدن شما از خط الله مساويست با نابودي ملت ايران و شكست اسلام ، اطاعت از رهبر ، انسان شدن شما را تضمین می کند و از این برکت الهی بهترین بهره ها را ببرید .
🌹 #شهید_والامقام
🌴 #محمود_جمشیدیان
#سلام_به_دوستان_شهداء🌹
#روزتان_شهدایی🌹
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#خاطره_های_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عبدالحسین_برونسی
#فرق_من_و_بسیجی_هیچ
یک جا نمینشست غذایش را بخورد. به سنگر بچه بسیجیها سر میزد و هر جا یک لقمه ای میخورد ، ناهار، شام یا حتی صبحانه ، فرقی نمیکرد. وقتی هم که ازش میپرسیدم چرا این کار را میکند؟!
میگفت اگر من در سنگر فرماندهی بنشینم و غذا بخورم، آن بسیجی که نان خشک یا دوغ یا ماست میخورد، فکر میکند من که فرمانده هستم ، غذایی بهتر از غذای او میخورم .
این جوری بهتراست .
بگذار بسیجی بداند ، بین من که فرمانده هستم با او که یک بسیجی است فرقی وجود ندارد .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#جاده_انقلاب
در #جاده_انقلاب روی تابلو #نوشته :
جاده #لغزنده است ، #دشمنان مشغول کارند .
با دنده #لج حرکت نکنید ، دیر رسیدن به #مقام بهتر از نرسیدن به #امام است .
سرعت #بیشتر از سرعت #ولایت_فقیه نباشد .
اگر پشتیبان #ولایت نیستید #کمربند دشمن را نبندید .
با #وضو وارد شوید ، جاده #مطهر به خون #شهداست .
#تأمل
#تفکر
#بیداری
🥀🕊🌹🌴🌹🥀
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
خاطره ای از گفتگوی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با رهبر عزیزمان
یکبار آقا مرا صدا زدند و اشاره کردند که جلو بیا. وقتی نزدیک رفتم، کتابی را که در دستانشان بود، باز کردند و عکس چند تن از شهدا را نشان من دادند؛ شهید باکری، شهید باقری و شهید زینالدین و یکی از عکسها، عکس خودم بود.
آقا به من گفتند که عکس شما با بقیۀ عکسها چه مطابقتی دارد؟ من هم از اینکه عکس دوران جوانیم بود، عرض کردم ما هم سن و سال بودیم. آقا فرمودند: آنها وظایف خود را انجام دادند و رفتند. مصلحت خداوند بر این بود که شما بمانید و باشید و کاری که چه بسا سختتر از کار آنهاست، انجام دهید. اگر شما نباشید، چه کسی میخواهد این کار را انجام دهد؟
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊🌴💐🌺💐🌴🕊
#در_محضر_فرمانده
#مقام_معظم_رهبری
ما در حقیقت انقلاب ، اسلام ، قرآن ، استقلال ، آبرو و حیثیت را از برکت خون پاک #شهدای عزیزمان داریم .
سلامتی و تعجیل در فرج
#حضرت_ولیعصر_عج
و سلامتی نائب بر حقش
#مقام_معظم_رهبری
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#در_محضر_شهدا
#شھید_والامقام
#ناصرالدین_باغانی
بدانید که من در دانشگاه امام حسین (ع) فارغ التحصیل شدم و مدرک خود را از دست مبارک آقا گرفتم.
کلاس ، کلاس عشق بود ...
درس ، درس شهادت ...
تخته سیاه ، گستره وسیع جبهه های حق علیه باطل ...
گچ ها ، خون ...
و قلم ها ، اسلحه مان بود .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀💐🕊🌺🕊💐🥀
#عاشقانه_های_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#سید_مجتبی_علمدار
یک دستش #قطع شده بود
همچون #علمدار کربلا اما دست از راه #اربابش نکشید و #مردانه ایستاد
حتی لحظهی آخر هم #وفاداری کرد و گفت
مگر #اربابم حسین سیراب #شهید شد که من سیراب شوم ؟
#زمینی_شدنت
و بهتر از آن
#آسمانی_شدنت
#مبارک_سید_جان
💐 #سالروز_طلوع
🌹 #سالروز_عروج
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دی ماه پر از بصیرت
انقلابی گری سخته....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما أبد در پیش داریم...
#تلنگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-
ای مادر همهی هستم
ای مادر از همه خستم
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ عربی با زیرنویس فارسی؛
خون سرخات سرور رنگهاست
#حاج_قاسم
#پیشنهاد_دانلود
─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
@PatuqBasiji
─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله قاصم الجبارین
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#hero
─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
@PatuqBasiji
─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─