eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 #یاد_یاران #پانزدهم_دیماه #سالروز_شهادت #سرداران_رشید_اسلام #شهیدان_والامق
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 گذری بر زندگی در سال ۱۳۲۸ در روستاي قاسم آباد از توابع شهرستان ورامين ديده به جهان گشود . تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شهرستان ورامين گذراند . پس از اخذ ديپلم در سال ۱۳۴۸ به خدمت سربازي اعزام شد . خدمت سربازي را به عنوان سپاه دانش در يكي از روستاهاي اسفراين انجام داد . شرايط جغرافيايي منطقه در آن زمان براي كشت خشخاش مساعد بود و اهالي روستا به صورت فراگير مبادرت به كشت آن مي‌كردند . تا جايي كه مي توانست آنها را از اين كار باز مي‌داشت . پس از انجام خدمت سربازي ، در سال ۱۳۵۰ وارد دانشكده خلباني نيروي هوايي شد . پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ايران ، به منظور تكميل دوره خلباني به كشور آمريكا اعزام شد و پس از اخذ دانشنامه خلباني به ايران بازگشت و با درجه ستواندومي در پايگاه چهارم شكاري دزفول به عنوان خلبان هواپيماي « اف ۵ » مشغول به خدمت شد . با اوج گيري انقلاب شكوهمند اسلامي و حتي قبل از آن جزء نخستين خلبانان حزب اللهي بود كه در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و آگاه كردن ساير قشرهاي پرسنل نيروي هوايي نقش بسزايي داشت . پس از انقلاب با جمعي از همكاراني اقدام به انتشار يك نشرية درون گروهي به نام « مخلصين » كرده بود كه حاوي مطالب اعتقادي و فرهنگي بود و علي رغم تيراژ محدود ، بسيار جالب توجه و در آگاه سازي پرسنل مؤثر بود . در سال ۱۳۵۹ به عنوان افسر خلبان شكاري در پايگاه شكاري تبريز مشغول به خدمت بود كه جنگ تحميلي عراق عليه ايران آغاز شد ، عليرغم اينكه در روز حمله هوايي دشمن به خاك ميهن اسلامي در مرخصي به سر مي‌برد ، ولي بلافاصله خود را به پايگاه مربوطه رساند و از روز بعد پروازهاي جنگي خود را شروع كرد . وي در سال ۱۳۶۰ به عنوان فرمانده پايگاه پنجم شكاري ( اميديه ) انتخاب و در اين پايگاه مشغول خدمت شد . علاوه بر مسئوليت سخت فرماندهي ، خود نيز شخصاً در پروازهاي جنگي شركت مي‌جست و نسبت به خدمات جانبي از جمله رسيدگي به امكانات زيستي و فضاي سبز و … پايگاه پنجم همت مي‌گمارد . در سال ۱۳۶۳ به سمت معاون عملياتي پايگاه دوم شكاري منصوب شد . پس از ۳ سال انجام وظيفه در اين مسئوليت ، در سال ۱۳۶۶ به عنوان مديريت آموزش عمليات نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب شد . پس از سرلشكر خلبان 3عباس_بابايي كه معاونت عمليات نيروي هوايي را عهده دار بود ، به اين سمت ( معاونت عمليات نيروي هوايي ) برگزيده شد و تا زمان ، ۱۳۷۳/۱۰/۱۵ عهده دار اين مسئوليت مهم بود . سرلشكر خلبان ، ، در طول جنگ تحميلي ، همواره داوطلب مأموريتهاي مشكل بود و بارها اتفاق مي‌افتاد كه در يك روز ، هفت بار به خاك دشمن حمله مي‌برد و بدون شك او با انجام دادن ۴۰۰ پرواز برون مرزي بر فراز خاك دشمن و ۱۷۲۴ ساعت پروازهاي مختلف در خاك ميهن اسلامي ، يكي از قهرمانان جنگ به حساب مي‌آيد كه چندين بار تا مرز پيش رفت تا سرانجام در مورخ ۱۳۷۳/۱۰/۱۵ بر اثر سانحه هوايي ، به همراه فرمانده فقيد نيروي هوايي ، سرلشكر و چند تن ديگر از همرزمانش ، به آروزي ديرينه‌اش رسيد و به لقاء معبود پيوست . به هنگام ۴۶ سال سن داشت و از وي دو فرزند پسر و دو فرزند دختر به يادگار مانده است . 🌹 🥀🕊
💐🌴🌼🌺🌼🌴💐 از می خواهم مبادا بعد از یک عمر ، مرگ ما در بیماری باشد و در میدان نباشد . ، مرگ در راه ارزشهاست . سلامتی و تعجیل در فرج و سلامتی نائب بر حقش 💐 🌺🌼
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_بیستم_و_هفتم 🍁مرتب مے
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁آخر شــب بود . مرا صدا ڪرد و گفت : امشب می ریم براے . در ميان نيروهاے دشمن به يكے از رسيديم . دو عراقے داخل ســنگر نشســتہ بودند . يڪ دفعہ ديدم سرنيزه اش را برداشت و رفت سمت آنہا و آنہا را بہ گرفت . بعد یہ مقدار ڪہ راه رفتیم گفت گرفتن ما بےفایده ست ما باید اینہا را بترسونیم . بعد چاقوئے برداشت . لالہ گوش آنہا را بريد و گذاشت کف دستشان و گفت :حالا بريد خونتون ! 🍁من مات و مبہـوت بہ نگاه مي کردم . برگشت به سمت من و گفت : اينہـا بودند . شبهاے بعد هم اگر مےديد ، فرمانده يا اســت قسمت نرم گوشــش را مي بريد و رهايشان مي کرد . اين کار او دشمن را عجيب به وحشت انداختہ بود . 🍁معمولا بدون سلاح به شناسائے مي رفت و با سلاح بر مي گشت ! یڪـ بار ڪہ براے شناسایے داخل یڪـ روستا رفتیم گفت : من دیگہ نميتونم تحمل کنم . مي رم دستشوئے !! من هم رفتم پشــت يڪ ديوار و ســنگر گرفتم . يڪ دفعہ یڪ ســرباز عراقے بہ سمت دستشوئي رفت . 🍁مےخواستم به خبر بدم اما نمي شد .سرباز عراقي به مقابل دستشوئے رسيد . يڪ دفعہ ڪہ متوجہ حضور او شده بود با لگد در را باز کرد و فرياد کشيد : وايسا !! سرباز عراقے از ترس اسلحہ اش را انداخت و فرار کرد . هم بہ دنبالش مےدويــد . 🍁بالاخره او را گرفت و برگشت. سرباز عراقے فقط التماس مےکرد و بہ عربے مے گفت : تو رو خدا منو نخور . من ڪہ خندم گرفتہ بود بہش گفتم : چي داري ميگے؟! ســرباز عراقے به اشــاره کرد و گفت : فرماندهای ما مشــخصات اين آقا را دادند . بہ همہ ما هم گفتہ اند : اگر او شويد شما را مي خوره !! براي همين نيروهاے ما از اين منطقہ و اين آقا مي ترسند . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_بیستم_و_هشتم 🍁آخر شــب
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁قضیہ ڪلہ پاچہ و بریدنهاے فرماندهاے دشمن بد جورے باعث ترس ها شده بود . یکے از بچہ ها ڪہ اخبــار مهــم را از رادیو عراق می شنید و براے مےآورد یہ بار تا مرا ديد گفت : يازده هزار دينار چقدر مي شــہ !؟ با تعجب گفتم : نمي دونم ، چطور مگہ !؟ گفــت : الان در مورد صحبت مي کردنــد ! با تعجب گفتم : خودمون ! فرمانده گروه پيشرو ؟! گفــت : آره حســابـے هم بہـش فحش دادنــد . انگار خيلـے ازش ترســيدند . گوينده مي گفت : اين آدم شبيہ ميمونه . اون آدم خواره هر کے سر اين جلاد رو بياره جايزه مي گيره ...!! 🍁چند روز بعد با رفتند براے شناسایے قرار بود عملیات بشہ . اونا چند ساعتے طول کشیده بود ڪہ رفتہ بودند و خبرے ازشون نبود . راديو هم اعلام کرد یکے از فرماند هان بہ نام را اسیر گرفتیم ، همہ ے بچہ ها ناراحت بودند و از اونجایـے ڪہ براے سر جایزه تعین کرده بودند نگرانـے همہ بیشتر شده بود . بعد از چند ساعت صداے بچہ ها بلند شد . از شناسایـے برگشتند . 🍁صبح فردا جلســہ اے با حضور فرماندهان برگزار شد و در آخر قرار شــد در غروب روز نيروهاے فدائيان اسلام با عبور از خطوط نبرد در شــمال شرق بہ مواضع دشمن حمله کنند . ســہ روز تا شــروع مانده بود . شــب جمعہ براے به مقر رفتیم ، همہ نيروهايــش را آورده بود . رفتار او خيلے عجيب شــده بود . وقتے دعاے کميل را مي خواند بہ شدت گریہ مے کرد . 🍁 دستانش را بہ سمت آسمان گرفتہ بود مرتب مےگفت : ... خيلے ســوزناك مي خواند . آخر دعا گفت : عمليات نزديڪہ ، خدايا اگہ ما لياقت داريم ما رو پاک کن و رو نصيبمان کن . هم سرش را گذشت روی سجده و بلند بلند گریہ میکرد . بچہ هایـے ڪہ از گذشتہ خبر داشتند مانده بودند ڪہ دم مسیحایـے امام با چہ کرده است . صبح فرداش یکے از خبرنگاران تلوزیون بہ منطقہ آمد و با همہ مصاحبہ کرد . وقتے مقابل رسید از او پرسید چہ آرزویـے دارے ؟ بدون مکث گفت : پیروزے نہائے براے رزمندگان اسلام و براے خودم . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_بیستم_و_نهم 🍁قضیہ ڪلہ
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁عصر روز يڪشنبہ پنجاه و نه بود . همہ بچہ ها را جمع ڪرد و گفت : برادرها ، امشــب با يارے خدا براے آزادسازے اشغال شده حرڪت مي کنيم . هم معاونت اين عمليات را بر عهده دارند . 🍁 یشاهرخ اون چند روز خيلے تغيير ڪرده بود .هميشہ داشت . موهاش بہ هم ريختہ بود . مرتب هم با بچہ ها مي ڪرد و مےخنديد اما حالا ! سر بہ زير شدہ بود و ذڪر مے گفت . رفتہ بود و پوشيده بود . هم متوجہ تعقیرات اون روز شده بود . براے لحظاتے در چهره خيره شد . بعد بہ من گفت : از حلاليت بطلبيد ، اين چهره نشون ميده ڪہ شده . مطمئن باشيد ڪه مي شہ ! 🍁شب ، آزاد سازی شروع شد . بچه ها بی وقفہ در حال مبارزه بودند . ســاعت صبح بود . ســنگرها و خاڪريزها تصرف شده بود . نيروے هم نبود . هر لحظہ احتمال داشت ڪہ همگے محاصره شويم . ســاعتے بعد احساس ڪردیم زمين می لرزد . عراقے به ســمت ما مي آمدند . تا چشم ڪار مي ڪرد بود ڪه به سمت ما مي آمد . ســنگر ما ڪلا روے هم شــش گلولہ - داشــت اما چند برابر آن مي آمد . 🍁هر گلوله براي چند ؟!! ترسيده بودم . با آرامش گفت : چرا ترسیدی ؟! بخواد ما مي شيم . ســاعت نه صبح بود . دشــمن مرتب شــليڪ مي ڪردند . فاصله با ما ڪمتر از بود . در حال زدن آرپےجے بود . پرسيد چقدر گلولہ داریم ؟! گفتم این آخرے بود . گفت : توے اون یڪے سنگر یڪے هست . برو بیار . هنوز چند قدمی دور نشده بودم ڪہ صدایے شنیدم . چیزے ڪہ دیدم باور نمے کردم . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از ویژگی‌های حاج قاسم سلیمانی، ولایت‌مداری و تواضع در وجود او بود که او چهره‌ای ممتاز ساخت که همه ملت ایران او را دوست داشتند و این عشق و ارادت را در روز تشییع پیکر او به نمایش گذاردند.
لحظه‌های اون مادر شهیدی که ۳۰ سال صندلی گذاشت جلو در نشست تا بلکه پسر شهیدش رو براش بیارن چند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم برکتی باشید ... بخشی از سخنان حاج حسین یکتا در مراسم افتتاحيه راهیان نور مقاومت ؛ ۷ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو معلم شدی بخشی از سخنان حاج حسین یکتا در مراسم افتتاحيه راهیان نور مقاومت ؛ ۷ دی ۱۴۰۲
روایتگری.mp3
18.54M
گلزار شهدا غوغا بود. یه عالمه آدم عاشق شهدا آمده بودند تا لحظات ناب شب را با نگاه مهربان آنان تقسیم کنند.
خط مقاومت هدف است و نشانه است نقشه یکیست؛ غزه و کرمان بهانه است از زائران تربت او هم به وحشت‌اند چون راه حاج‌قاسم ما فاتحانه است
کسی که نه تنها روز شهادتش تاریخی شد که حتی ‎ شهادتش هم موضوعیت پیدا کرد! و ساعت ۱:۲۰ شد‌ بِرند جبهه مقاومت… |
🌷 ابراهیم نظریه‌ای داشت و می‌گفت این بچه‌ها را وارد هیئت و دستگاه امام حسین‌(ع) کنید، آقا خودش دستشان را می‌گیرد. بسیاری از مواقع کسانی را برای دوستی انتخاب می‌کرد که دوستان زیادی نداشتند. دوستی با آن‌ها را آغاز می‌کرد و موجب تحول در وجودشان می‌شد. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 تصویر حاج مشتاق السعیدی (ابو تقوی) فرمانده شهید نُجباء و الحشد الشعبی در کنار فرمانده شهید مقاومت عراق «حاج ابومهدی المهندس» 🥀🥀شهید ابو تقوی دیروز پنج‌شنبه در جریان حمله آمریکا به مقر حشد شعبی عراق به فیض شهادت نائل آمد.