💐 با من حرف بزن #فکه
🌱 بلند تر بگو تا گوشهای کَر شده ام بشنوند...
🌿 آری می شنوم بگو...
عطش...
ناله...
درد...
آسمان...
پرواز...
مهدی...
🍀 بگو باز هم بگو می شنوم از یارانت بگو...
🥀 بگو آن زمان که عاشقان خاکت جان خاکی را به روح آسمانی تبدیل می کردند بر دامن حسین(ع) چه می گفتند؟
🌾 یک عمر سخن از دلدادگی شنیده ام اما نمی دانم چیست، #فکه خاک هایت دلدادگی را برایم معنی کرد...
🍂 #فکه تمام اعضای بدنم حسادت پاهایم را می کنند، راستش را بخواهی من هم حسودی می کنم، چرا آنها می توانند تو را لمس کنند و من نمی توانم...
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
🔷 ۱۵ سال بعد از عملیات والفجر مقدماتی از دل #فکه پیکر یک شهید پیدا شد.
اعداد و حروف نقش بسته روی پلاکش زنگ زده بود. توی جیب لباسش یک برگه پیدا کردیم ...
نوشته هاش به سختی قابل خواندن بود ...
بسمه تعالی
جنگ بالا گرفته است مجالی برای هیچ وصیت نیست ...
جز همین که امام را تنها نگذارید...
تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم حدیثی از امام پنجم می نویسم:
به تو خیانت می کنند تو مکن ..
تو را می ستایند فریب نخور..
تو را نکوهش می کنند شکوه مکن .. مردم شهر از تو بد می گویند اندوهگین مشو..
همه ی مردم تو را نیک می خوانند مسرور نباش ..
آنگاه از ما خواهی بود..
تحف العقول ص ۲۸۴
دیگر نایی در بدن ندارم ...
خداحافظ دنیا ...
یا زهرا(س)
🌷🕊💐
💥به عهدی که با شهیدان بستیم همچنان پایبندیم🕊🌿
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━
عید ۱۴۰۱ هیشکی نمیشناختش
عید ۱۴۰۲ عکسش سر در یادمان #فکه بود
#آرمان_علی_وردی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰 حاج حسین یکتا
💐 با من حرف بزن #فکه
🌱 بلند تر بگو تا گوشهای کَر شده ام بشنوند...
🌿 آری می شنوم بگو...
عطش...
ناله...
درد...
آسمان...
پرواز...
مهدی...
🍀 بگو باز هم بگو می شنوم از یارانت بگو...
🥀 بگو آن زمان که عاشقان خاکت جان خاکی را به روح آسمانی تبدیل می کردند بر دامن حسین(ع) چه می گفتند؟
🌾 یک عمر سخن از دلدادگی شنیده ام اما نمی دانم چیست، #فکه خاک هایت دلدادگی را برایم معنی کرد...
🍂 #فکه تمام اعضای بدنم حسادت پاهایم را می کنند، راستش را بخواهی من هم حسودی می کنم، چرا آنها می توانند تو را لمس کنند و من نمی توانم...
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
آشنا شدنش با علی محمودوند و مجید پازوکی، او را عاشق بچه های گروه #تفحص کرد...
آخرین تفحص اش، شب بعد از شب های قدر بود محمد قبل از شهادت، به عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد و آخر در جستجوی شهدا، به همراه علیرضا شهبازی، در #فکه پر کشید...
شهید محمد زمانی زمزمه اش این بود:
عشق است در آسمان پریدن
عشق است در خاک و خون غلطیدن
#جستجوگرنورشهیدمحمدزمانی🕊🌷
دلنوشته برای شهدا 😔
تنها کسانی شهید می شوند!
که #شهید باشند...
.
باید قتلگاهی رقم زد؛
باید کشت!!
#منیت را
#تکبر را
#دلبستگی را
#غرور را
#غفلت را
#آرزوهای دراز را
#حسد را
#حرص را
#ترس را
#هوس را
#شهوت را
#حب_دنیا را...
.
باید از #خود گذشت!
باید کشت #نفس را...
.
شهادت #درد دارد!
دردش کشتن #لذت هاست...
.
به یاد #قتلگاه کربلا...
به یاد قتلگاه #شلمچه و #طلاییه و #فکه...
الهی،#قتلگاهی...
باید #کشته شویم،تا #شهید شویم!!
بايد اقتدا كرد به #ابراهيم_هادی
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فکـــه
بوی کربـلا میدهــد ...
#فکه
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
11.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فکه کانال کمیل وحنظله است
#کانالی که توی سرزمین عراق است
کانالی که چندباربچه های #تفحص زیرو رویش کرده اند ولی هنوز به غیرازتعدادی از#شهدااین دوگردان؛تعدادزیادی پیدانشده اند این کانال همان است که محاصره شدوباانواع بمبها ازحنظله ای هاوکمیلی هاپذیرائی کرد😔
بعداز#عملیات والفجرمقدماتی؛وقتی حاج ابراهیم همت مقاومت وایستادگی نیروهادرکانال کمیل وحنظله رابرای امام( ره)شرح دادند.
امام دراین رابطه فرمودند:رزمندگانی که آنجا(کانال کمیل وحنظله)بودند؛جزء #فرشتگان_و_ملائکه_الله_هستند🌴🌴
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹
#داستان_تحول
#من_و_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
دختری بودم که هیچ قید و بندی نداشتم، اصلا #رعایت_حجاب واسم مهم نبود. با هم کلاسیا و هم دانشگاهیام تو دانشگاه و اینور اونور بگو بخند داشتم.
یه مدت بود وقتی خوب فکر میکردم خسته شده بودم از این وضعیت؛ دنبال یه راه بودم که خودمو از این باتلاقی که دارم روز به روز بیشتر گرفتارش میشم نجات بدم، از طرفیم وقتی فکر میکردم که اگه بخوام ظاهرمو تغییر بدم خیلی از دوستامو از دست میدم؛ سر یه #دوراهی خیلی بزرگ بودم...
یه چند وقتی بود که با یکی از هم دانشگاهیام چت میکردم، ایشون به من کتاب #سلام_بر_ابراهیمو معرفی کرد... منم وقتی واسه تعطیلات میان ترم اومدم خونه این کتاب و تهیه کردمو شروع به خوندنش کردم..
کم کم با این کتاب انس گرفته بودم. از خودم جداش نمیکردم هی میخوندمش اصلا عاشق شخصیت و ویژگی های ابراهیم شده بودم؛ هی یه جمله از کتاب میخوندم هی یه نگاه به عکس روی جلدش میکردم...
به آخراش که رسیدم با تک تک صفحاتش اشک میریختم. اصلا حال خیلی عجیبی داشتم، احساس میکردم ابراهیم حتی از یه برادرم به من نزدیک تر شده.
تا اینکه سالروز شهادتش تصمیم گرفتم واسه همیشه چادر بپوشم، حجابمو رعایت کنم و خیلی چیزای دیگه که میدونستم ابراهیم دوست نداره رو کنار بذارم...
تا اینکه یه روز فهمیدم که سلام بر ابراهیم 2 هم چاپ شده، همه کتاب فروشیارو رفتم ولی هیچکدوم نداشتن...
قبل از عید رفتم راهیان نور و این کتاب رو از یادمان #هویزه خریدم... البته تو همین سفر که #اولین_بار بود به #فکه میرفتم تو #کانال_کمیل به ابراهیم قول دادم که واسش خواهری کنم...
وقتی اومدم خونه بلافاصله شروع به خوندش کردم. با خوندن یکی از داستانهای این کتاب تصمیم گرفتم بعد از هر وعده نمازم دورکعت هم به نیت ابراهیم بخونم...
یه سحر تو ایام عید بعد از نماز صبحم وقتی خوابیدم ابراهیمو تو خواب دیدم که به سمت من اومد و یه شاخه گل لاله بهم داد... از خوشحالی تو خواب فریاد میزدم...
حالا دیگه ابراهیم جزئی از زندگیمه، ازش کمک میخوام، باهاش مشورت میکنم؛ اون هم تو اکثر موارد کمکم میکنه... تا جایی که تونستم این کتابو به دوستام معرفی کردم.
🥀🕊🌹