📖برش هایی از #کتاب « تنها گریه کن» - روایت زندگی مادر شهید محمد معماریان
📌( این بخشها مربوط به مبارزات دوران انقلاب بر علیه رژیم طاغوت هست)
🇮🇷 ص ۸۵
برای نماز می رفتم مسجد. از حرفهایِ بین نماز و درگوشی های همسایه ها در صف نماز فهمیدم . . . در مملکت خبرهایی شده است. . . تظاهرات و راهپیمایی هایی که قبلاً مخفی بود، حالا علنی شده بود
. . .
🇮🇷 ص ۸۶
از مسجد پایم به تظاهرات باز شد؛ البته قبل تر هم بالای پشت بام الله اکبر می گفتیم. شب که می شد، رأس ساعت نُه، صدای مردم، قم را بر می داشت. این کار دلم را راضی نمی کرد. باید می رفتم بین مردمی که توی خیابان شعار می دادند و مبارزه می کردند. صبح به صبح، حاجی را راهی می کردم، کارهایم را سر و سامان می دادم و بعد خودم را می رساندم به خیابان. هر جا شلوغ بود من هم آنجا بودم.
. . .
هلی کوپتر ها نزدیک زمین می شدند و کماندوها می پریدند پایین . . . می افتادند به جان جوان ها و بچه های مردم، یک ذرّه هم رحم نداشتند. پیر و جوان سرشان نمی شد، زن و مرد هم همین طور، یکهو می ریختند سر مردم و اگر کسی گیرشان می افتاد، حسابش با کرام الکاتبین بود.
یک بار نوجوانی را گرفتند زیر مشت و لگد. آن قدر بچه را زدند که مجال پیدا نمی کرد سرش را بالا بیاورد. ترسِ جانش را کردند یا خدا رحم انداخت توی دلشان نمی دانم، دست از کتک زدن برداشتند. طفلک افتار روی زمین و خون از دهان و بینی اش می ریخت روی آسفالت خیابان.
#خادمین_شهدا_خراسان_جنوبی
☘
🌼🌺💐🌴💐🌺🌼
#مقام_معظم_رهبری
مشکل این است که #زندگی را با #قرآن تطبیق نمی کنیم ، مانند کسی که به #پزشک مراجعه میکند اما به #نسخه وی #عمل نمی کند.
#قرآن هم #کتاب و #معرفت است و هم دستورات #کاربردی دارد .
سلامتی و تعجیل در فرج
#امام_زمان_عج
و سلامتی #نائب_برحقش
#مقام_معظم_رهبری
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌺 🍀💐
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#در_محضر_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
مهم ترین صفت #اخلاقی که داشتند ، #احترامی بود که به پدر و مادرمون می ذاشت ، هر روز که میومد خونه پدر و مادرمون ، دستشونو می بوسید ، حتی اگه روزی چند بار میومد ، هر چند بار دست اونارو بوس می کرد .
یه ویژگی اخلاقی بارز دیگه ای که داشت ، #اخلاصی بود که داشت .
کاری که انجام می داد هدفش فقط و فقط رضای #خدا بود ، هیچکسی نمی فهمید که چه کارایی می کرد ، نیتش فقط خدا بود .
توی دوران سربازی پادگانشونو تبدیل کرده بود به #کتابخونه ، اعتقاد داشت #کتاب معرفت آدمو بالا می بره .
آقا #محسن کلا خیلی فعال بود ، از دوران دبیرستان که وارد مؤسسه #شهید_کاظمی شد ، اردوهای جهادیشونم شروع شد ، #مدرسه سازی می کردن ، #مسجد می ساختن ، تو یکی از روستاهایی که رفته بود اونجا #مسجد می ساختن #نماز خوندن یادشون داده بود و اولین #نماز_جماعت هم به امامت خودش برگزار شد .
در زمینه #کتاب هم خیلی فعال بودن ، هم زیاد #کتاب می خوند و هم #کتاب خوندنو بین همه ترویج می داد .
راوی :
#خواهر_شهید
🌹 #سالروز_شهادت🕊
🌹 🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#انجام_تکلیف
#دانش_آموز
#مدرسه_عشق
#خاطره
یکى از روزها ، در منطقه عملیاتى « والفجر یک » در ارتفاع 112 فکه، محورى که نیروهاى گردان خندق لشکر 27 حضرت رسول صلىالله علیه وآله وسلم، عملیات کرده بودند، صحنه بسیار عجیبى دیدم که برایم جالب و تکان دهنده بود.
از دور پیکر #شهیدى را دیدم که آرام و زیبا روى زمین دراز کشیده و طاق باز خوابیده بود؛ سال 72 بود و حدود 10 سال از #شهادتش مىگذشت؛ نزدیک که شدم، از قد و بالاى او تشخیص دادم که باید #نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.
بر روى پیکر، آنجا که زمانى قلبش در آن مىتپیده، برجستگىاى نظرم را به خود معطوف کرد؛ جلوتر رفتم و در حالى که نگاهم به #پیکر استخوانى و اندام اسکلتىاش بود، در گودى محل چشمانش، #معصومیت دیدگانش را مىخواندم، آهسته و با احتیاط که مبادا ترکیب استخوانهایش بهم بریزد، دکمههاى لباس را باز کردم؛ در کمال حیرت و تعجب، متوجه شدم یک #کتاب و #دفتر زیر لباسش گذاشته بوده؛ کتاب پوسیده را که با هر حرکتى، برگ برگ و دستخوش باد مىشد، برگرداندم؛ #کتابى که 10 سال تمام، با #شهید همراه بوده است، #کتاب فیزیک بود.
یک #دفتر که در صفحات اولیه آن بعضى از دروس نوشته شده بود؛ #خودکارى که لاى دفتر بود، ابهت خاصى به آنچه مىدیدم، مىداد؛ نام #شهید بر روى جلد کتاب نوشته بود.
مسئلهاى که برایم خیلى جالب بود، این بود که او قمقمه و وسایل اضافى همراه خود نیاورده و نداشت، ولى کسب علم و دانش آن قدر برایش مهم بوده که در بحبوحه عملیات #کتاب و #دفترش را با خود جلو آورده بوده تا هرجا از رزم #فراغتى یافت، #درسش را بخواند.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
بالاَخص #شهدای دانش آموز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🥀🌴
◀️ یک چیزی بگم؟!
🔻 البته باعث ناراحتی و عذاب وجدان میشه! اما میگم چون باید گفت😔
🔰 امروز امام جامعه فرمودند: :برای چندمین بار سفارش میکنم شرح حال این خانوادههای شهدای دوران دفاع مقدس یا دفاع از حرم اهلبیت را بخوانید"
🔹 به نظر شما حضرت آقا چند بار دیگه باید سفارش کنند برای کتابخوانی ما؟؟!!🤔
🔸 مثلا 10 بار دیگه خوبه؟ 20 بار دیگه چطور؟!! 50 بار چی؟!! اصطلاحا زبانشون مو در بیاره خوبه؟!!!🤔🤔🤔🤔
◀️ حالا که اینطور شد، یک چیز ناراحت کننده دیگه هم میگم😳🤔
🔰 آیا میدونید میزان #کتابخوانی افرادی که تعلق خاطر به جریان انقلابی ندارند از ما بیشتر هست؟!!!! ( میگید نه؟ برید کتابهایی که با محتوای غیر انقلابی و دینی و انحراف هست را ببینید چاپ چندم هست!؟ مثلا کتابهای پائولو کوئلیو یا اشو یا جی. کی. رولینگ و ...😔😔)
🔹 یعنی جریان غربگرا خیلی بهتر از ما داره تفکرش را در بیش مردم جا میندازه😔 بعد که این کتابها اثرشون رو روی افراد جامعه ما میزاره فریاد وااسلاما و واامامای ماها بلد میشه و زمین و زمان رو هم مقصر وضع موجود میدانیم😔
🔹 گرفتاری دیگه ما هم اینه که بسیاری از این کتابها رو دارن با 50 درصد تخفیف توی مترو، مراکز خرید، مدارس و ... میفروشند!!!!!!
❇️ خلاصه یادمان باشد؛ امام جامعه به عنوان دیده بان و ناخدای انقلاب، مکرر در مکرر ما را سفارش به کتاب خواندن و ترویج کتابخوانی در جامعه سفارش و توصیه کردند. اگر امروز به توصیه ایشان عمل نمیکنیم، فردا اول یقه خودمان را بگیریم بعد یقه دیگران را....
🔻من این را باز هم تأکید میکنم: شما احتیاج دارید بخوانید، احتیاج دارید بدانید. شما نهضت کتابخوانی باید راه بیندازید، واقعاً #کتاب بخوانید، مطالعه کنید.
۱۳۹۸/۰۳/۰۱
✍️ سید احمد رضوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
❣❣قرارگاه شهدا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
@martyrscomp
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#کلاس_درس_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
مهم ترین صفت #اخلاقی که داشتند ، #احترامی بود که به پدر و مادرمون می ذاشت ، هر روز که میومد خونه پدر و مادرمون ، دستشونو می بوسید ، حتی اگه روزی چند بار میومد ، هر چند بار دست اونارو بوس می کرد .
یه ویژگی اخلاقی بارز دیگه ای که داشت ، #اخلاصی بود که داشت .
کاری که انجام می داد هدفش فقط و فقط رضای #خدا بود ، هیچکسی نمی فهمید که چه کارایی می کرد ، نیتش فقط خدا بود .
توی دوران سربازی پادگانشونو تبدیل کرده بود به #کتابخونه ، اعتقاد داشت #کتاب معرفت آدمو بالا می بره .
آقا #محسن کلا خیلی فعال بود ، از دوران دبیرستان که وارد مؤسسه #شهید_کاظمی شد ، اردوهای جهادیشونم شروع شد ، #مدرسه سازی می کردن ، #مسجد می ساختن ، تو یکی از روستاهایی که رفته بود اونجا #مسجد می ساختن #نماز خوندن یادشون داده بود و اولین #نماز_جماعت هم به امامت خودش برگزار شد .
در زمینه #کتاب هم خیلی فعال بودن ، هم زیاد #کتاب می خوند و هم #کتاب خوندنو بین همه ترویج می داد .
راوی :
#خواهر_شهید
🌹🕊🥀
🚨"از روزهای بعد از جنگ بگویید."
🔹این درخواست، بخشی از مصاحبه و گفتگوی خبرنگار حلقه وصل با #حاج_حسین_یکتا میباشد که از ایشان میخواهد تا روزهای بعد از جنگ را روایت کنند.
🔰پاسخ حاج حسین یکتا:
💬 روزهای بعد از جنگ روزهای بسیار سختی بود. از آن لحظهای که پیام قطعنامه خوانده شد، از آن لحظهای که جام زهر را امام(ره) نوشید و قطعنامه را قبول کرد، برای همه ما سخت گذشت. حقیقتا مردیم و زنده شدیم. چشم سمت چپ من که سالم است چند بار خونریزی کرده! یکبار دقیقا وقتی بود که پیام قطعنامه را شنیدم. به این خاطر ما بعد از جنگ سعی کردیم فرمایش آقا (مقام معظم رهبری) را رعایت کنیم که فرمودند: رزم یک رزمنده تمام نمیشود مگر اینکه خاطراتش را بنویسد. به این خاطر سعی کردم در این مدت علاوه بر خاطره گفتن و روایتگری برای نسل جدید، #کتاب «مربعهای قرمز» را به زحمت سرکار خانم عرفانیان به عنوان نویسنده این کتاب به تحریر دربیاورم تا برای نسل جدید بماند. دیگر اینکه سعی کردیم حال و هوای سنگر و جنگ و #جبهه از دست نرود. چه روزهایی که به حجره رفتیم و درس #طلبگی خواندیم چه روزهایی که به سنگر راهیان آمدیم و در شبیخون و تهاجم و ناتو و قتلعام فرهنگی بودیم و چه این روزهایی که در سنگر اجتماعی هستیم.
📥انتشار بریدههایی از گفتگو، بزودی...
#حسین_یکتا
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#انجام_تکلیف
#دانش_آموز
#مدرسه_عشق
#خاطره
یکى از روزها ، در منطقه عملیاتى « والفجر یک » در ارتفاع 112 فکه، محورى که نیروهاى گردان خندق لشکر 27 حضرت رسول صلىالله علیه وآله وسلم، عملیات کرده بودند، صحنه بسیار عجیبى دیدم که برایم جالب و تکان دهنده بود.
از دور پیکر #شهیدى را دیدم که آرام و زیبا روى زمین دراز کشیده و طاق باز خوابیده بود؛ سال 72 بود و حدود 10 سال از #شهادتش مىگذشت؛ نزدیک که شدم، از قد و بالاى او تشخیص دادم که باید #نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.
بر روى پیکر، آنجا که زمانى قلبش در آن مىتپیده، برجستگىاى نظرم را به خود معطوف کرد؛ جلوتر رفتم و در حالى که نگاهم به #پیکر استخوانى و اندام اسکلتىاش بود، در گودى محل چشمانش، #معصومیت دیدگانش را مىخواندم، آهسته و با احتیاط که مبادا ترکیب استخوانهایش بهم بریزد، دکمههاى لباس را باز کردم؛ در کمال حیرت و تعجب، متوجه شدم یک #کتاب و #دفتر زیر لباسش گذاشته بوده؛ کتاب پوسیده را که با هر حرکتى، برگ برگ و دستخوش باد مىشد، برگرداندم؛ #کتابى که 10 سال تمام، با #شهید همراه بوده است، #کتاب فیزیک بود.
یک #دفتر که در صفحات اولیه آن بعضى از دروس نوشته شده بود؛ #خودکارى که لاى دفتر بود، ابهت خاصى به آنچه مىدیدم، مىداد؛ نام #شهید بر روى جلد کتاب نوشته بود.
مسئلهاى که برایم خیلى جالب بود، این بود که او قمقمه و وسایل اضافى همراه خود نیاورده و نداشت، ولى کسب علم و دانش آن قدر برایش مهم بوده که در بحبوحه عملیات #کتاب و #دفترش را با خود جلو آورده بوده تا هرجا از رزم #فراغتى یافت، #درسش را بخواند.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
بالاَخص #شهدای دانش آموز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🥀🌴
📚💐📚🌹📚💐📚
#در_محضر_فرمانده
#کتاب
#کتابخوانی
#مقام_معظم_رهبری
نقش کتاب یک نقش بیبدیل است ، البته بهترین کتابها ، کتابی است که انسان را به سمت خداوند و ارزشهای والا و انقلابی هدایت کند و امیدواریم کتاب جایگاه حقیقی خود را در جامعه بیابد .
۱۳۹۷/۰۲/۲۱
مروج فعال و کوشا در امر مهم ترویج فرهنگ #کتاب و #کتابخوانی
#حجت_خدا
#شهید_والامقام
#محسن_حججی
بیست و چهارم آبان ماه
📚 #کتاب
📚💐 #کتابدار
📚💐📚 #کتابخوانی
📚💐📚
#گزیده_کتاب
«یک تیر و چهارده نشان»
┄═❁❁═┄
غذای بچههای خط را گرفتیم که به آنها برسانیم. تأکید داشت غذای
بچهها را خیلی سریع ببریم که گرسنه هستند.
گفتم: «خوبه غذا رو بدیم به کس دیگهای ببره.»
گفت: «نه، خودمون غذای بچهها رو میبریم.»
بعد هم خاطرهای از یک شهید گفت که زمان جنگ موقع بردن غذای نیروها به شهادت رسید.
غذا را رساندیم و رفتیم جلوتر. همانجا بود که با گلولة یک تکتیرانداز تکفیری با حالت سجده به زمین افتاد. وقتی او را از زمین بلند کردم، چند مرتبه دستش را به طرف جلو با حالت ادب بالا آورد.
مطمئن شدم همان یک تیر و چهارده نشان شده است.
به روایت همرزم شهید
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کتاب
#یکتیروچهاردهنشان
بر اســاس زنـدگی و خاطرات پاسدار
شهیـــــد ابـــوالفضل شیروانیــــان
مدافع حریم عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلامالله علیها
به قلم: مهریالسادات معرکنژاد
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#انجام_تکلیف
#دانش_آموز
#مدرسه_عشق
#خاطره
یکى از روزها ، در منطقه عملیاتى « والفجر یک » در ارتفاع 112 فکه، محورى که نیروهاى گردان خندق لشکر 27 حضرت رسول صلىالله علیه وآله وسلم، عملیات کرده بودند، صحنه بسیار عجیبى دیدم که برایم جالب و تکان دهنده بود.
از دور پیکر #شهیدى را دیدم که آرام و زیبا روى زمین دراز کشیده و طاق باز خوابیده بود؛ سال 72 بود و حدود 10 سال از #شهادتش مىگذشت؛ نزدیک که شدم، از قد و بالاى او تشخیص دادم که باید #نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.
بر روى پیکر، آنجا که زمانى قلبش در آن مىتپیده، برجستگىاى نظرم را به خود معطوف کرد؛ جلوتر رفتم و در حالى که نگاهم به #پیکر استخوانى و اندام اسکلتىاش بود، در گودى محل چشمانش، #معصومیت دیدگانش را مىخواندم، آهسته و با احتیاط که مبادا ترکیب استخوانهایش بهم بریزد، دکمههاى لباس را باز کردم؛ در کمال حیرت و تعجب، متوجه شدم یک #کتاب و #دفتر زیر لباسش گذاشته بوده؛ کتاب پوسیده را که با هر حرکتى، برگ برگ و دستخوش باد مىشد، برگرداندم؛ #کتابى که 10 سال تمام، با #شهید همراه بوده است، #کتاب فیزیک بود.
یک #دفتر که در صفحات اولیه آن بعضى از دروس نوشته شده بود؛ #خودکارى که لاى دفتر بود، ابهت خاصى به آنچه مىدیدم، مىداد؛ نام #شهید بر روى جلد کتاب نوشته بود.
مسئلهاى که برایم خیلى جالب بود، این بود که او قمقمه و وسایل اضافى همراه خود نیاورده و نداشت، ولى کسب علم و دانش آن قدر برایش مهم بوده که در بحبوحه عملیات #کتاب و #دفترش را با خود جلو آورده بوده تا هرجا از رزم #فراغتى یافت، #درسش را بخواند.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
بالاَخص #شهدای دانش آموز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🥀🌴