eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.9هزار عکس
17.8هزار ویدیو
351 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 او با همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریایی‌اش به قلب دشمن می‌زد و با وجود مخالفت فرماندهان ، خود را به صف اول نبرد می‌رساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند . بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد ، اما هر بار با توسل به شیوه‌ای از دست آنان می گریختر. برای فریب عراقی ها می زد زیر گریه و می گفت : “ من دنبال مامانم می گردم گمش کردم ” او با بهره گیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد . عراقی ها که فکر نمی کردند این نوجوان 13 ساله قصد شناسایی مواضع ، تجهیزات و نفرات آنها را دارد ، رهایش می کردند . یک بار که رفته بود شناسایی , عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود ، وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود ، هیچ چیز نمی گفت ، فقط به بچه ها اشاره کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه افتادند . 🌹 🕊 شادی روح و 🕊🌴🌹
خانواده آسمانی 18.mp3
13.42M
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 ۱۸ 🌼 از آنجایی که خداوند، کمال مطلق است و هیچ کاری را بیهوده انجام نمی دهد، 💐 برای آفرینش انسان هدف بزرگی را در نظرگرفته که، شبیه شدن و رسیدن به خود، یعنی " الله" است. 🌺 راهی بسیار روشن را نیز طراحی کرده تا رسیدن به این هدف برای انسان آسان شود. 🍀 این راه روشن چیست؟ 🍀 چگونه می‌توان از آن عبور کرد؟ قرب به اهل بیت علیهم‌السلام 💐 🍀🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 هر قابل آن نیست که بر شود . خواهد که در این قافله شود . تصویر پیکر و فرمانده محور لشکر 8 نجف‌اشرف 🌹 🕊 🥀🌹🕊
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 هر #سری قابل آن نیست که بر #دار شود . #مرد خواهد که در این قافله #سردار شود . تصویر پیکر #
💐🕊🌹🕊🌹🕊💐 زندگی زیباست اما با زیباتر در دید قاب چشمان کوتاه بین من سر از بدنت جدا شده است ، اما همانطور که ازمکتب حسین (ع) آموخته ایم ، سر بر فراز نی ، رمزی است میان خدا و عشاق .... معنی عشق بازی این است که سر "سردارها" بر دارها و از تن ها جدا شود و این بهانه دیدن است دیدن (( معشوق )) و چقدر خوب خدا را دیدید که سر دادید. ای مردان مرد ، ای افلاکیان خاکی ، سر دادید اما سنگر ندادید . سر دادید اما بالی برای پرواز بشما داده شد تا راحتر راه های زمینی را به شوق پرواز برای بپمایید . صورت های نورانی اما خسته شما حاکی از آن بود که خسته شده اید از این دنیای وانفسا ، اما بهانه خوبی بود برای آسمانی شدنتان... سربندهای سرخ و سبزی که بر پیشانی شما به نام نامی اهل بیت (ع ) مزین بود از پیکر پاکتان جدا گشت اما دست شما به دامان آنها رسید . اربابتان ،سالار در راه وصل به معبود سر خود را عاشقانه تقدیمش نمود و شما شاگردان ، به تاسی از ایشان و با اختیار قدم در طریق کربلا گذاشتید و می دانیم که اسرار جز بر کسانی که سرهایشان بریده شده ، و بر اغیار فاش نخواهد شد . سر دادید اما هزاران چادر بر سر زنان ایرانی و ناموستان شد . سرت را دادی اما هنگام جدا شدنش ، حضرت صاحب الزمان (عج) آنرا بر دامانش گرفت ، خدا هم که عاشقت شد و چه چیزی ارزشمندتر از این .... ما رزمندگان جنگ نرم سر افرازانه ، سردار این روزهای بارش آتش خشم دشمنانیم و در راه رسیدن به ' الله' ، آن خریدار خوبان ، سرهایمان همانند شما آماده جدا شدن است . ... ... ... فقط و فقط و فقط ..... شادی روح و 🌹 🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 يـادتـان خـاطره ای نيست ڪ از دل بـرود ... نـقش شـن نيست ڪ از بـاور ساحـل برود ... و در نزد پروردگارشان 🌴 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیش از این هم سه، چهارباری سیدحسن را حضوری ملاقات کرده بود. ۲۵ سال در سوریه زندگی کرده بود و حدود ۹ سال در لبنان. سیدحسن وقتی دعوتشان می‌کرد معمولا به صورت گروهی بود. ۲۰ خانواده، ۱۰ خانواده، ۲ خانواده برای دیدن سید حسن می‌رفتند. آن زمان پسر بزرگش صادق دوم راهنمایی بود. محمدرضا پسر دومش ۵ سالش بود. معلولیت صددرصد ذهنی داشت و بسیار نا آرام و مریض بود. ماه رمضان بود که سیدحسن نصرالله خانواده‌های ایرانی را برای افطار دعوت کرد. وقتی سیدحسن وارد شد، سراغ تک تک خانواده‌ها رفت و با آن‌ها احوالپرسی کرد. از خانم‌ها به طور ویژه تشکر کرد که همسران شما معمولا در خانه نیستند و شما تحمل می‌کنید؛ مشکلات دوری از وطن‌تان و بقیه مشکلات را. به خانواده سیدرضی که رسید رو به مهنازسادات کرد و گفت: آقای سید رضی از برادران عزیز دل من هستند. » 🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
پیش از این هم سه، چهارباری سیدحسن را حضوری ملاقات کرده بود. ۲۵ سال در سوریه زندگی کرده بود و حدود ۹
هدیه سیدحسن نصرالله به همسر سید رضی آشنایی سیدحسن نصرالله و سیدرضی موسوی برمی گشت به سال ۶۴. سیدرضی با اولین گروهی که به لبنان رفتند راهی شد. در آن زمان عباس موسوی فرمانده مقاومت بود. آشنایی‌ دیرینه داشتند. ولی ۱۰ سال پیش آخرین باری بود که مهناز سادات سیدحسن نصرالله را ملاقات کرد. در آن دیدار نزدیک ۴۰ تا خانواده بودند. سیدحسن وقتی مهناز سادات را دید، از سید رضی خیلی تعریف کرد و گفت: خانم سیدرضی هم یک فرزند معلول دارند که واقعا خودش به تنهایی بزرگ می‌کند. سیدحسن کنار هر خانواده‌ای چند دقیقه می‌ماند و با آن‌ها عکس یادگاری می‌انداخت. مهناز سادات چیزی به ذهنش رسید. به طرف سیدحسن رفت. آرام به سیدحسن گفت: آقا جان عکس گرفتن شما تمام شد؟ سیدحسن فکر کرد مهناز سادات دوباره می‌خواهد عکس بگیرد جواب داد: دو خانواده دیگر مانده است. شما می‌خواهید دوباره عکس بگیرید خانم سید. مهناز سادات گفت: نه من یک خواسته دارم. اگر عکس شما تمام شد، می‌شود عبا و عمامه‌تان را به من بدهید. سیدحسن جواب داد: چرا نمیشود. صبر کنید من با این دو تا خانواده عکس بگیرم. مهناز سادات که به سر میزش برگشت خانم‌ها با کنجکاوی می‌پرسیدند: به سید حسن چه چیزی گفتید؟ با شوخی و خنده جواب داد: محرمانه بود. عکس‌ها که تمام شد، سیدحسن عبا و عمامه‌اش را تا کرده و با احترام دودستی به مهناز سادات تقدیم کرد. همه شوکه شدند. می‌گفتند: چرا به ذهن ما نرسید بگوئیم آقا انگشترتان را به ما بدهید. سیدرضی تا قبل از شهادت موقع نماز عبای سیدحسن را می‌پوشید. مهناز سادات بعد از شهادت سید رضی عبا و عمامه را تبرک نگه داشت ولی نمی‌دانست به این زودی روزهایی می‌رسد که باید کنار نام سیدحسن هم پیش‌وند شهید بگذارد. 🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
بسم الله... . ✍«کتاب زیبا و جذاب ؟ . **توصیه به مطالعه این کتب ارزنده و مفید فوق العاده آموزنده و تاثیرگذار...! . ✓تکه برشی از این کتب را با شما درمیان میگذارم: . «دلنوشته شهیدمرتضی عطایی برای چهلم شهیدمصطفی صدرزاده.: غروب های دمشق دلگیر است. کافیست دلت گیر باشد، سینه ات می سوزد به غربت بی بی که فکر می کنی، دور از برادران و پدر و مادر باشی و گروهی کافر هم چشم به حرمت حریمت داشته باشند. ندای «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی» حسین(ع) سال هاست که در گوش تاریخ می پیچد و می پیچد. مگر می شود شیعه باشی و نشنوی؟ سیدابراهیم باشی و حسین(ع) فرابخواندت برای دفاع از خواهر و دخترش و نشنوی؟ صدا به گوشت می رسد و اگر عاشق باشی، میله های قفس را نمی بینی و حصار تن را می شکنی و نه با پا که با سر می روی... سیدابراهیم که باشی، صدای مولایت و تلخی غربت عمه ات آرامت نمی گذارد. اینجا برای پَر گشودنِ پرنده ای چون تو، کوچک است و حقیر.تو مرد رفتنی و پای ماندن نداری.سیدابراهیم که باشی، جانت کف دستانت است. پیشکشش می کنی به امام زمانت و به نائب برحقش امام خامنه ای(مدضلله العالی). منزلگه آخر کاروان کرب و بلا، شام است.اگر در نینوا جا مانده ای، سیدابراهیم که باشی، راه را بلدی و راه شام را می دانی،. به قول بزرگی،«سیدابراهیم زرنگ بود». آری، بارها دیدمش که در رسیدن به رضای حق، از همه پیشی می گرفت. سیدابراهیم که باشی، مهیّا می شوی از بهر قربانی و دل می کَنی از دنیا به آسانی.دنیای تو فاطمه ات بودند و محمدعلی، ولی باید سیدابراهیم باشی تا به آسانی از آنها بگذری.«کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلَ اَرضٍ کربلا»