eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
41.1هزار عکس
17.8هزار ویدیو
351 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ ❌ «گنـــاه»❌ ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچه بودم اومدم حرم روی شونه‌های پدرم تو شلوغیا ضریحتو میدیدم توی ذهنمه خاطره‌ها اشک مردمو پنجره‌ها من کبوترت شدمو پر کشیدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
إِلٰهِى هَبْ لى كَمالَ الانْقِطاعِ إِلَيْك َخدایا کمال جدایی از مخلوقات را، برای رسیدن کامل به خودت به من ارزانی کن
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 ای خواهران ، شما راهی در پیش بگیرید که دنباله رو شهیدان باشد و وظیفه شما حفظ حجاب است که کوبنده تر از خون شهیدان می باشد ، پس بر شما واجب است که این امر الهی را اجرا کنید . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺 💐🌼
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 از مدرسه احضارم کرده بودند . بدون اینکه پسرم متوجه شود رفتیم اتاق مدیر . معلم ها و کادر دبیرستان از او راضی بودند اما یکی شان گفت : پسر شما از همه جهت خوب است اما نمی دانیم چرا هر روز دیر به مدرسه میاد . خیلی تعجب کردم چون او همیشه سر وقت از خانه خارج می شد . این فکر مرا مشغول کرده بود تا اینکه مجبور شدم در موردش تحقیق کنم . برای اینکه پسرم شک نکند شخصی را برای این کار مامور کردم . آن شخص چند روز بعد با خوشحالی آمد پیشم و گفت : حاج غلامحسن ، الحق که نون حلال دادی به این بچه . پرسیدم : چطور مگه ؟ گفت : تو این مسیری که به دبیرستان میره یک مدرسه دخترونه هست . پسرتون آنقدر معطل می کنه که زنگ آن مدرسه بخوره و دخترها سر راهش نباشند بعد به دبیرستان میره ! از مرزبانان ناجا سی ام مهرماه ۸۶ در مرز میرجاوه بر اثر درگیری با قاچاقچیان به درجه رفیع شهادت نائل گردید . 🌹🥀🕊
🌴🕊🥀🌹🥀🕊🌴 خاطره ای از نقل می کند یکبار با دخترم زینب رفته بودیم که میوه بخریم ، من داخل ماشین نشسته و منتظر دخترم بودم . هم زمان دختر خانمی که پوشش مناسبی نداشت، با شک و تردید من را نگاه می کرد و به همراهش می گفت : او است؟ همراهش می گفت: مگر ممکن است که چنین شخصیتی بدون و بیاید و انکار می کرد . تا آن که نزدیک آمدند و به شیشه ماشین زدند و از من پرسیدند که شما هستید؟ گفتم بله . با تعجب از من خواستند که چیزی به آنها به عنوان یادگاری بدهم . من هم تسبیح دستم را به آنها هدیه کردم . اما دیدم دارند سر آن با هم مجادله می کنند . انگشترم را هم به آنها بخشیدم . 🌴 🥀🕊
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 بعد از ، زیاد زمین مے خورد . همہ نگران بودند و می گفٺند شاید به خاطر اٺفاقاٺ این مدٺ مشڪلی براش پیش اومده و نگران بودیم و می خواسٺیم او را پیش دڪٺر ببریم ڪہ شبے بہ خواب یڪے از نزدیڪانمان آمــد وگـفـٺ : نگران نباشید وقٺے داره بازے میڪنه مے دود ڪہ بیاد من ولی امڪانش نیسٺ مے خوره زمین... مشڪلے نداره و سالمہ نگران نباشید... راوی : شادی روح راحل و 🌷 🌷
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴 هادی از نوجوانی بود و هیات می رفت ،اهل نماز بود، اهل و دروغ نبود. در منزل با بچه ها بازی میکرد و به آنها محبت می کرد. وقتی از ماموریت می آمد دست و پایمان را میبوسید.بعد از بازگشتش از ماموریت، برایم تعریف میکرد که مثلا هفته پیش بوده و را هم زیارت کرده است. بیشتر مواقع که به عراق و سوریه میرفت قبر ائمه را زیارت میکرد و به مادرش می گف که دعایت کردم هادی بسیار تودار بود و از چیزی تعریف نمی کرد، بیشتر سعی داشت به خاطر مسائل امنیتی شغلش را مطرح نکند، البته اطلاع داشتیم که محافظ است.هادی، زمانی که در سوریه بود جهت محافظت از سردار سلیمانی چند باری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقه شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد و شیفته سردار شده بود با سردار سلیمانی رفت وآمد داشت،سردار همیشه به هادی می گفت که من و هادی با هم شهید خواهیم شد. راوی : 🌴 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 براے کسانـی کہ اهل ارزش هاے اسلامی هستند ، تصاویـر از هر تصویـرے دلرباتـر است. باران رحمت اند ... دوستی با ... دوطرفہ استــ ... یاعلی کہ بگویـی دستتــ را خواهند گرفتــ ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🥀 🌴🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا