eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45هزار عکس
20هزار ویدیو
435 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁مولای من... یا صاحب الزمان! چقدر جای دستان بخشنده ات طنین گرم صدایت لبخند ملیح پدرانه ات گام های استوار و حیدری ات... خالیست! چقدر دنیا تو را کم دارد... کاش خورشید ظهورت از این تاریکی ها نجاتمان دهد و روزهای تلخ ندیدنت تمام شود! ..🌱
🍃🌼قَالَ علیه السلام الإِعجَابُ یَمنَعُ الِازدِیَادَ 🍃🌼(خودبینی آدمی را از کسب فضیلت باز می دارد). خودبینی به خاطر فضیلت درونی مانند علم و یا فضیلت بیرونی مثل ثروت و اندوخته تنها سبب تصور کمال آن شخص در اینها بوده و اعتقاد بر این که نسبت به اینها به حد نهایی رسیده است همین اعتقاد او را از زیاده جویی و فضیلت خواهی باز می دارد. 📙شرح حکمت های نهج البلاغه ( همراه با 25 ترجمه و شرح )/ ص171
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد حجةالاسلام استادمیرزامحمدی
لاتَقولُوا بِألسِنَتِكُم ما يَنقُصُ عَن قَدرِ كُم چيزى را بر زبان نياوريد كه از ارزش شما بكاهد . 🌹 🏴🌴
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹 💐 و تو اي برادرم ، همرزمم و دوستم ، خود بهتر ميداني كه چه مسئوليت خطيري داري و مي داني كه اين انقلاب به چه نحوي به پيروزي رسيد با شهید شدن علي ابن ابيطالب (ع) ، با شهید شدن امام حسين (ع)، سالار شهيدان و با شهادت علي اكبرها ، علي اصغرها و حبيب ابن مظاهرها . پس مواظب باش که خداي ناكرده بي تفاوت ننشيني و دنيا را برآخرت ترجيح دهي و هيچ غم و اندوهي به خود راه ندهي . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌴🏴🌹
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 اربعین می‌خواست برود کربلا اما نگران مهرهای پاسپورتش بود. می‌گفت: پاسپورتم آنقدر مهر سوریه خورده که هر کسی در مرز پاسپورتم را چک کند، می‌فهمد که من پاسدارم. بچه‌های عراق گفته بودند، بیا شلمچه، قاچاقی می‌بریمت ولی قبول نکرد. آخر سر هم قسمت نشد تا اینکه 27 روز بعد از اربعین شهید شد. راوی : 🏴 🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 حمید سه ساله بود که مادرشان فوت کرد. از آن موقع نامادری داشتند . مثل مادر خودشان هم دوستش داشتند. رفتیم خانه شان، بیرون شهر. بهم گفت : همین جا بشین من میآم... دیر کرد. پاشدم آمدم بیرون ، ببینم کجاست. داشت لباس می شست؛ لباس برادر و خواهرهای ناتنیش را... گفت : من این جا دیر به دیر میآم. میخوام هر وقت اومدم، یه کاری کرده باشم. 🥀🌹🕊