eitaa logo
مسار
332 دنبال‌کننده
5هزار عکس
546 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨روز نو 🌒شب تاریک جایش را به روز روشن می‌دهد، تلخی‌ها و ناکامی‌ها، جایشان را به خوشی‌ها می‌دهند. ☀️ روز از نو متولد می‌شود. تو نیز امروز فرصتی دوباره یافتی برای نو شدن، بسم الله... 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨نه، خودت ببر [آیت الله العظمی بهجت] مراقب بود که بچه‌ها معصیت انجام ندهند. اگر کسی از دست بچه‌هایش ناراحت می‌شد، هرگز فراموش نمی‌کرد؛ حتی تا بیست سال بعد. یک بار به من فرمود: غذایی درست کن و به در خانه فلانی ببر. گفتم: می‌گویم ببرند. فرمود: نه، خودت ببر. من غذا را بردم و دو روز بعد، آن شخص از دنیا رفت. آن شخص چندین سال پیش از این، از من ناراحت شده بود و من یادم رفته بود و حالا که نزدیک مرگش بود، آقا این گونه فرمود. 📚عبد محبوب (ویژه نامه پنجمین سالگرد رحلت حضرت آیت الله العظمی بهجت)، ص۴۲، به نقل از علی بهجت پور، پسر ایشان. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 دامن زن ✅ شاید بارها و بارها این سخن امام خمینی(ره) را شنیده باشید که فرموده‌اند: از دامن زن، مرد به معراج میرود. 🔘 پدر و مادر خصوصاً مادر خانواده، اگر بخواهند فرزندانی را تربیت کنند که مصداق سخن امام راحل باشد و به کمالات اخلاقی و روحی برسند، باید رفتارشان الگویی برای فرزندان باشد. 🔘 مهربانی را در تمام مراحل زندگی حفظ کنند. از کنار غُر زدن‌های بچه‌ها صبور بگذرند. فعال و پرنشاط باشند. خدا را محور تمام کارهایشان قرار دهند. ✅ چنین رفتاری، موجب سرریز شدن دریایی از امید و آرامش در زندگی او و اطرافیانش خواهد شد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ماجرای سعید 🌺سعید با چشمانی گرد شده پشت ستون پنهان شده بود،نگاهی به پذیرایی انداخت. سپس نیم نگاهی به آشپزخانه، مادرش را ندید. گوش هایش را تیز کرد. حتی سر و صدای کار کردن هم نشنید. زیر لب گفت: «آخ جون مامان خوابه. » 🍃سراغ گوشی رفت تا نقشه اش را عملی کند .نه تنها آماده امتحان نبود بلکه تکالیفش را هم برای معلمش ارسال نکرده بود. 🌺 بازیگوشی در وجود سعید با درس خواندن در کلاس مجازی در ایام شیوع کرونا جوانه زده بود. می خواست دلیلی برای غیبت در امتحان و ارسال نکردن تکالیف درسی اش بیاورد. یواشکی پاورچین پاورچین سراغ گوشی رفت. ☘_سلام، خانم معلم اجازه، مادرمون سکته ... یعنی سکته مغزی کرده، خانم معلم امروز اجازه ... 🌸با دیدن اخم‌های گره کرده مادرش، ایستاده کنار در ورودی اتاق ساکت شد. آب گلویش را قورت داد. منتظر بود تا مادرش فریاد بزند یا گوشی را از دستش بگیرد و او را لو بدهد. ☘دست‌هایش لرزید، رنگش مثل گچ دیوار سفید شد: « الان آبروم میره. » 🌺مادر با سر اشاره کرد، گوشی را قطع کند. سعید تند گفت: « خداحافظ. » سرش را زیر انداخت. ☘_ من سکته مغزی کردم؟! به منم دروغ گفتی، یعنی از این به بعد نباید حرفاتو باور و بهت اعتماد کنم؟ 🌺اشک در چشم‌های سعید جمع شد. دهان گشود: « بهت دروغ نگفتم... دیگه به هیچ کس دروغ نمیگم. » 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: کشتی نجات ✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ☘ سلام و صلوات خدا بر تو ای منجی عالم 🌸آقا جان! ای نوح زمانه، همه جا طوفانیست کشتی‌ات را برسان. ای حجت باقی مانده، بیا که دنیا قفسی ست زندانی. ای آب حیات، دل آشوب زده در عطشِ قطره بارانی ست. 🔥می‌دانم عقب افتادن امر فرج از بار گناه است ای کاش کاری بکنیم! سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨پیش به سوی هدف 🌅سلام صبح زیبای پاییزتون بخیر... امروز تلألؤ دوباره‌ی خورشید را بنگر و از آسمان تا زمین، پشتکار ذرات آفتاب را... تو چقدر برای رسیدن به هدف تلاش می‌کنی؟ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ به مقدسات چقدر احترام میذاری؟ 🌹ما از بچگی این را دیدیم که از نظر ایشان [مرحوم پدر خودمان]، آن چه که مربوط به دین و مذهب بود، در نهایت احترام بود. نماز یک حقیقت محترم، بلکه محترم‌ترین حقیقت‌ها بود. ما حس می کردیم ماه رمضان که می‌آید، واقعا یک امر قابل احترام می آید. یک امر می‌آید که دارد استقبال می‌شود. 📚 قله پارسایی، ص۱۰۷، در احوالات شیخ محمدحسین مطهری، پدر شهید مطهری، به نقل از شهید مطهری. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 دو گوهر هستی ✅ معمولاً ما آدم‌ها فراموشکاریم، هر وقت به قدرت و مقامی می‌رسیم، زمانِ ناتوانی و کوچکی خود را از یاد می‌بریم. 🔘 چه خوب است همیشه این نکته را آویزه گوش خود داشته. به خود یادآوری کنیم که ما با زحمات طاقت فرسای پدر و مادر بزرگ شده‌ایم؛ پس از احترام و نیکی به این دو گوهر هستی غفلت نکنیم. 🔘 همچنین حواسمان باشد ما الگوی فرزندانمان هستیم. آنان با ما همان گونه رفتار می‌کنند که ما با والدین خود رفتار می‌کنیم. 🔹عنه عليه السلام :بِرُّ الوالِدَينِ أكبَرُ فَريضَةٍ . 🔸امام على عليه السلام : نيكى به پدر و مادر، بزرگترين وظيفه است. 📚غرر الحکم و درر الکلم ، جلد۱، صفحه۳۱۲ . 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ هیزم شکن 🍁 کاظم هیزم شکن بود و اندامی لاغر و استخوانی با موهای جوگندمی داشت. سن و سالی از او گذشته بود؛ ولی کسی احترام موی در آسیاب سفید کرده‌اش را نداشت. 🍂 مجید همش به دنبال یللی تللی و کبوتربازی اش بود. محمد هم سرش در کتاب بود و به اطرافش و پدر پیرش توجهی نداشت. 🐴 دل شکسته بود و گوشه ای نشست تا استراحت کند، از دور مرد جوانی را دید که سوار بر اسبی به طرفش می‌آمد. وقتی به نزدیکش رسید آدرس چشمه آبی را خواست تا اسبش را آب دهد. 🌊 آدرس را گرفت و به طرف چشمه رفت. اسب را آب داد، او را به درختی بست. دوباره پیش پیرمرد آمد. انگار در چهره او پدر خود را دیده و به دلش نشسته بود؛ پدری که به تازگی از دست داده بود. 🌺- پدرجان شما همیشه این طرفا مشغول کاری؟ 🍃- آره پسرم چطور مگه ؟ 🌸- پدرم صاحب زمینی همین اطراف بود که چند وقت پیش عمرش رو به شما داده. خدا عمر با عزت بهتون بده خوش به حال فرزندان شما، میتونن از برکت شما بهره ببرن. حیف ما قدر پدرمون رو ندونستیم و زود از بین ما رفت. 🔹پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:دُعاءُ الوالِدِ لِلوَلَدِ كَالماءِ لِلزَّرعِ بِصَلاحِهِ؛ دعاى پدر و مادر براى فرزند، مانند آب براى زراعت، سودمند است. 📚الفردوس، ج۲، ص۲۱۳، ح۳۰۳۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: میرآفتاب به: یگانه هستی بخش استغفرالله ربی و اتوب الیه خدای مهربان، طلب آمرزش دارم به درگاهت. مرا ببخش. مربی و پروردگارم، خودت رشدم بده. توبه و بازگشت همیشه‌ام به سوی توست. می‌دانم که تنها خودت پذیرایی بنده خطا کارَت هستی 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
😍نگاه عاشقانه 🌺سر خط زندگی با طلوع صبح آغاز می‌شود؛ پس هر صبح، یادمان باشد، یکی هست که ‌ما را عاشقانه‌ می‌نگرد. آرامش ما با یاد اوست. 📖«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ؛ آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دل‌ها آرام می‌گيرد.» @tanha_rahe_narafte
✨دلتنگ که میشی چکار میکنی؟ 🌱اولین بار که رفت نجف، حالم خیلی بد شد. فشارم افتاد. دراز کشیدم روی تخت. حتی محمد هادی شیر نمی‌خورد. شاید رفتن پدرش را حس می‌کرد. بلند شدم وضو گرفتم و قرآن خواندم. با هم قرار گذاشته بودیم که هر وقت دلتنگ و بی‌تاب هم شدیم. وضو بگیریم و رو به قبله با هم حرف بزنیم. بعد از استخاره به قرآن که خبر بازگشتش را می‌داد کمی آرام شدم. راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید 📚کتاب دیدار پس از غروب ؛ شهید مهدی نوروزی(مدافعان حرم ۱)؛ نوشته منصوره قنادیان، صفحه ۶۴ و ۶۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte