eitaa logo
مسار
334 دنبال‌کننده
5هزار عکس
544 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️عشق دیدن پدر 🌞روزهای تابستان سوزان بود و آتش از آسمان می بارید. مشهدی حسین بر روی زمین های کشاورزی مردم در بیرون از روستا کار می کرد و چند هفته یک بار به خانه بر می‌گشت. او دو دختر به نام های یاس و فرشته داشت که هفت ساله و هشت ساله بودند و به پدرشان علاقه ی شدیدی داشتند. در یکی از روزها دلتنگ پدرشان شده بودند و دوست داشتند به نزد پدر بروند؛ مادرشان به آن ها گفت: «جایی که باباتون هست خیلی دوره، گم می شید یا ماشین بهتون می زنه. » 🌸اما یاس و فرشته دست بردار نبودند ، گریه می کردند و می خواستند به دنبال پدرشان بروند؛ مادرشان، با تنقلات سعی کرد حواسشان را پرت کند؛یاس و فرشته بر خلاف همیشه زود آرام شدند و سعی کردند طبق نقشه شان یواشکی به دیدن پدرشان بروند. 🍃به دور از چشم مادرشان هنگامی که مشغول بافتن دار قالی بود؛ آرام آرام از درحیاط خارج شدند و به راه افتادند، خیابان ها را یکی یکی طی کردند و حدود یک کیلومتر از روستا دور شدند؛ در مسیر مغازه داری تکیه داده به چارچوب در ایستاده بود و به جاده نگاه می کرد. یکدفعه چشمش به یاس و فرشته افتاد که تنها به سمت زمین های کشاورزی می رفتند. سریع به دنبالشان دوید، صدایشان زد و گفت: «بایستید شما بچه های کی هستید، کجا می رید؟ » ☘️فرشته و یاس خودشان را معرفی کردند. مغازه دار، پدرشان را شناخت. او برای اینکه بچه ها به راهشان ادامه ندهند، گفت: « اگر برید، بین راه روباه و گرگ و شغال بهتون حمله می‌کنه ، از همین راهی که اومدید، برگردید.» 🍂فرشته و یاس گریه کردند و گفتند: «نه ما می خوایم پدرمون رو ببینیم.» 🎋مغازه دار با اخم گفت :« خودم چند تا گرگ و شغال این اطراف دیدم. حتما یِ گوشه منتظرتونن، برگردین.» آن ها را به اجبار به سمت منزل فرستاد. یاس و فرشته در بین راه بلند بلند گریه می‌کردند. 🍁هنگامی که به نزدیک منزلشان رسیدند، مادرشان با صورتی سرخ و نفس زنان از پیچ کوچه به سمتشان دوید: « کجا رفتین ، دلم هزار راه رفت.» 🍃فرشته ماجرا را برای مادر تعریف کرد. مادر صدایش را بالا برد:« این چه کاری بود که کردین؟ اگر اتفاقی برایتون می افتاد چی؟ دیگه نبینم سرتون رو پایین بیندازین و بدون اجازه ی من جایی برید.» 🌾یاس و فرشته دوباره بغضشان ترکید و گریه کردند. چند ساعت بعد، یاس و فرشته گوشه حیاط کِز کردند و به سنگریزه های کف حیاط خیره شدند. یکدفعه در خانه باز شد و پدرشان وارد شد. فرشته و یاس خندان در بغل پدرشان پریدند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما بسم الله الرحمن الرحیم از: مهدیه‌ی نادم و پشیمان به: شیعیان منتظر آه از این همه غربت و مظلومیت شنیدم هزار و صد سال پیش از علی بن محمد سمری نائب امام زمان علیه‌السلام پرسیدند: آخرین باری که مولایت را دیدی چگونه بود؟ فرمود: دیدم مولایم را در مستجار کعبه دستش را گرفته به پرده زار زار گریه می‌کند، می‌گوید: خدایا فرجم را برسان. نمیدونم گرفتی چی میگم !؟ هزار و صد سال پیش امام زار میزدن و میگفتن فرجم رو برسون. بس نیست؟ هر روز و شب گریه کنن صباحا و مساء بس نیست؟ میرن کربلا هر بار براشون گودی قتلگاه مشاهده میشه و خون گریه میکنن. می دونی که نام زینب سلام‌الله‌علیها رو جلوی او ببرن از خوراک میفته، به خاطر مصائب ایشون. اینهمه غربت، اینهمه بی‌کسی... به خودمون رحم کنیم. بسمون نیست؟ اینهمه تاریکی؟! اینهمه ظلمت؟! خودشون فرمودند: اگر شیعیانم به قدر لیوان آبی تشنه‌ی ما بودند در ظهور ما تأخیر نمی‌افتاد. تا کی اصرار بر گناهان؟ خدایا به خاطر ما گنهکاران سیاه روی نه به خاطر مهدی‌ات بنده‌ی مضطر و آواره‌ات بنده‌ی فرید و غریب و طریدت خدایا به خاطر دوازده قرن انتظاری که به پای ما از جان گذشت تا ما بنده‌ی تو شویم، ظهورش را برسان. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌼 بوی گل نرگس را دوست داری؟ 🌺 بوی گل نرگس برای من با تمام گلها فرق دارد ☘ شاید چون شما را به یاد من می‌آورد. 🌸آقا جانم، صبحم را با نام تو آغاز می‌کنم. 🌹سلام و صبحت به خیر ای بهترین بابای دنیا. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔴 یکی از راه‌های باز شدن گیر کارها 🔹آیت الله شیخ احمد مجتهدی رحمه‌الله‌علیه فرموده‌اند: من هر موقع کارم گیر می‌کرد، هزار صلوات نذر حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان سلام‌الله‌علیهما می‌کردم و کارم درست می‌شد. 📚 آداب الطلاب ص ۲۴۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 از چشم‌هات چطور استفاده می‌کنی؟ ✅وقتی مردم به پای اعتماد به آن فرد که هر کاری می‌کرد، رشوه می‌خورد و اختلاس می‌کرد؛ نظام و حکومت را زیر سوال می‌بردند یعنی؛ با چشم سر می‌دیدند. 🔘اگر می‌خواهیم در امر بصیرت‌شناسی کور نباشیم، باید فرمایشات نائب بر حق امام زمان علیه‌السلام گوش بدهیم. 🔘وقتی در امر ولایت فقیه کوتاهی نکنیم و با بصیرت باشیم و مردم را آگاه کنیم تا هر اتفاقی را پای نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبر عزیزمان نیندازند؛ آنوقت می‌شود خود را برای حکومت عدالت گستر مهدی موعود عجل الله تعالی‌فرجه آماده کرد. ✅ امید است حکومت ما زمینه ساز حکومت عدل مهدوی باشد . 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍بابی انت و امی 🍃دوزانو رو به قبله نشسته بود. پنجمین هفته بود که ندبه میخواند وتلاش می کرد حس وحالی پیدا کند. حالش از خودش و اشکهایی که می ترسید بیهوده وبرای ریا باشد، بد شده بود. 🌸این بار با خودش نیت کرد هیچ تلاش اضافه ای برای اشک ریختن نکند. گفت اگر امام نگاهی کند لابد اشک هم خودش می آید، به عبارت «بابی انت و امی ونفسی لک الوقا» که رسید، با اقتدا به آنچه از آداب دعا شنیده بود ناخوداگاه بلند شد، ایستاد دست روی سرش گذاشت و سوزش اشک را در گوشه ی چشمش حس کرد. لبخندی زد وبه قبله نگاه کرد. گرمی وسنگینی نگاه امامش را حس کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به‌نام‌خدای‌زهرای‌اطهر«س» از:زینب‌بنت‌المهدی«عج» به:یابن‌الفاطمه.... سلام آقا جان! همیشه همین است ناپاک‌ها برای پنهان کردن ناپاکی‌شان حرمت شکنی می‌کنند! نزدیک ایام شهادت مادر که می‌شود دست به تحریف می‌زنند، فارغ از این که شهامت‌های مادر ما حذف شدنی نیست! نزدیک فاطمیه!!!چقدر مادر غریب است ....زبان من از برای گفتن از مادر جان قاصر است نمی‌دانم مرا فرزند می‌خواهند یا نه؟! سید هم نیستم، اما شکر خدا هنوز کنجی از قلبم به نام حسین اوست، حسین مهربان او! مولای خوب من ؛ دلم نمی‌خواهد برای حاجت‌های دلم به مادرتان قسمتان بدهم؛ پس به همین اکتفا می‌کنم. التماس دعا عزیز قلب حضرت زهرا «س» هر آنچه که شما بخواهی برای ما خیرترین است .... آقا جان♥️ به وقت|۲۲:۲۷| ۲۱/آذر ماه.... 🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
❄️آیا دیده‌ای تا به حال گلی را با بی‌رحمی تمام پَرپَر کنند؟ 🔥 تاریخ، چنین روزی را دیده است که ای کاش کور شده و ندیده بود. 💥آری ۱۴۰۰ سال است، صدای ناله از گل یاسی بین در و دیوار مدینه می‌آید. 💦چشم‌ها ببارید، دل‌ها آتش بگیرید، صداها، بغض در گلو مانده تاریخ را فریاد بزنید. 🏴حبیبتی یازهرا حبیبتی یازهرا🏴 🥀🥀🥀🥀 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨همسرت رو چقدر دوست داری؟ امام به همسرشان علاقه وافری داشتند؛ به طوری كه از نظر امام، همسرشان در یك طرف قرار داشت و بچه‌هایشان در طرف دیگر و این دوست داشتن با احترام خاصی توأم بود. یادم هست یك بار كه خانم مسافرت رفته بودند، آقا خیلی دلتنگی می‌كردند. وقتی آقا اخم می‌كردند، ما به شوخی می‌گفتیم: اگر خانم باشند، آقا می‌خندند و وقتی خانم نباشند، آقا ناراحتند و اخم می‌كنند. خلاصه، ما هر چه سر به سر آقا گذاشتیم، اخم آقا باز نشد. بالاخره من گفتم: خوشا به حال خانم كه شما این قدر دوستش دارید. ایشان گفتند: خوش به حال من كه چنین همسری دارم. فداكاری‌ای كه خانم در زندگی كرده‌اند، هیچ كس نكرده است. شما هم اگر مثل خانم باشید، همسرتان شما را این قدر دوست خواهد داشت. 📚 پابه پای آفتاب، ج۱، ص۳۱۵-۳۱۶، به نقل از زهرا اشراقی، نوه امام خمینی رحمة‌الله‌علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠یکی از مهمترین عوامل دوام زندگی مشترک ✅ محبت و عشق یکی از مهمترین مسائل برای دوام زندگی مشترک است؛ عشق هم برای دوام آوردن، نیاز به ابراز شدن دارد؛ امّا گاهی بروز آن برای برخی از زوجین سخت است. 🔘 برخی افراد به دلیل خجالتی بودن ناتوان از ابراز علاقه‌ی کلامی با همسرشان هستند. 🔘 برخی دیگر در دوران کودکی از ابراز عشق از طرف والدین محروم بوده‌اند و این باعث شده تا ندانند چگونه باید عواطف‌شان را به دیگران نشان دهند. 🔘 برخی افراد نیز بی‌کلام هستند؛ امّا با اشاره و نگاه محبت‌آمیز ابراز علاقه می‌کنند. 🔹امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمود: «هرگاه کسی را دوست داشتی به او خبر بده! زیرا اینکار دوستی میان شما را استوار می‌سازد.» 📚اصول کافی، ج۲، ص۶۴۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍دوکبوتر عاشق 🍃هر دو به یکدیگر نگاه می کردند. پرنده‌ی عشق میانشان به پرواز درآمده بود. مدتی بود انسیه‌ی حورا، در بستر بیماری خوابیده بود، اما امروز از همیشه شادتر بود. ☘صبح از خواب برخاسته بود و برخلاف چندین روز گذشته، نان پخته بود. با هر زحمتی بود، لباس‌ها را شسته بود. 🌾دخترکانش را صدا زد تا کنارش بنشینند و موهایشان را شانه کند. شانه ی چوبی، دست او را می‌بوسید و به تارهای موهای دختران، بوسه هدیه می‌داد. 🌸 دخترکانش با چشمهایی خوشحال و قلبهایی تپان، زیر دست مادر نشسته بودند و درخت امید در قلبشان جوانه زده بود. 🍂دست مادر درد می کرد. درست بالا نمی رفت، هرچند مادر روترش نمی‌کرد؛ اما از کندی حرکاتش، دختران، بو برده بردند که مادر خسته می‌شود. کارش که تمام شد، روی صورت هرکدام بوسه، ای کاشت، در آغوششان کشید و سپس از خدمتکارخانه خواست، جایی برای استراحش فراهم کند. 🍁 در رختخواب خوابید و روی صورتش پارچه ای سفید انداخت. پارچه‌ی سفیدی که ساعتی بعد با اشک همسرش، از صورتش کنار زده شد. 🎋مادر مسافر بود و روز آخر از خدمت به خانه‌ی همسر، توشه برداشته بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمیه ماه خون ماه غم است فاطمیه یک محرم ماتم است💔 فاطمیه چشم گل پرشبنم است فاطمیه عمرگلهاهم کم است💔 فاطمیه دیده مهدی تراست اشک ریزان در عزای مادرست 💔 فرا رسیدن ایام فاطمیه تسلیت باد 🏴 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸سلام همراهان بزرگوار🌸 👇باید به اطلاع‌تان برسانم. 📮مسابقه دیگری در راه است. افرادی که می‌خواهند در این مسابقه شرکت نمایند، مطالب کانال را از فردا ۱۴۰۰/۰۹/۲۸ تا ۱۴۰۰/۱۱/۲۲ با دقت بیشتری مطالعه نمایند. 📌 مسابقه به این شیوه است که از امروز فرصت دارید به آیدی @hosssna64 رجوع کرده و برای شرکت در مسابقه اعلام آمادگی نمایید، ایشان مراحل کار را برای‌تان توضیح خواهند داد. 📝مسابقه نهایی در روز ۱۴۰۰/۱۱/۲۲ برگزار شده و روز ۱۴۰۰/۱۱/۲۶ نتایج اعلام و جوایز اهدا خواهند شد. مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/cr0sppn 🎁جوایز مختص اعضای کانال است.👇 🆔 @tanha_rahe_narafte
🍁امروز چه روزیست؟ ☀️ای خورشید کاش امروز از خجالت، پشت کوه سر پنهان کنی و دم بر نیاوری. 🥀آخر تو چگونه توانستی آن همه ظلم را ببینی باز هم بمانی؟ 🌑چرا تمام تاریخ را سیاه نکردی؟ چرا شراره‌هایت را در خود فرو نبردی تا خاموش شوی؟ ☀️ و بر این بشر ناسپاس که علت خلقت را در آستانه‌ی مادرانگی پشت در، ناجوانمردانه به دیوار کوبیدند. ای خورشید بر ناجوانمردان نتاب. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مراعات سلیقه فرزندان [شهید بهشتی] به خواسته‌های همه افراد خانه اهمیت می‌داد و سلیقه‌های آن‌ها را در نظر داشت. وقتی می‌خواست مثلا هدیه‌ای برای روز تولد یکی از فرزندانش بخرد، قبلا با آن‌ها مشورت می‌کرد تا آن چه را که دوست دارند یا نیاز دارند، برایشان تهیه کند. می‌دانست شاید سلیقه او که از نسلی دیگر است با فرزندانش یکی نباشد. گاهی حتی آن‌ها را با خود به مغازه می‌برد و به انتخاب خودشان، برایشان هدیه می‌خرید. 📚ناگفته‌هایی از زندگی خانوادگی علما، ص۹۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 با فرزندت رفیق باش ✅ در دوران نوجوانی، فرزند ما نیاز به همدم رازدار دارد. 🔘 والدین باید برای اعتماد و ارتباط دوستانه تلاش کنند. 🔘باید با فرزند خود رفیق باشند، به گونه‌ای که برای کمک خواستن، اول از همه به سراغ پدر و مادر بیاید. ✅ حواسمان باشد ما می‌توانیم با رفتارمان الگوی خوبی برای فرزند خود باشیم. آن وقت در انتخاب دوست خوب هم می‌توانیم یاری‌اش کنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍کُشتی 🌸صدای شادمانی و حریف طلبی کودکان، خانه‌ی کوچک را پر کرده بود. مادر ایستاده بود و کشتی فرزندانش را تماشا می‌کرد. 🍃جثه‌ی کوچک دو فرزندش، در هم می‌پیچید و دقیقه‌ای بعد آزاد می‌شد و دوباره همآورد، می طلبیدند. 🌾نگاهشان پرازشوق و نور بود. برق چشم‌هایشان، پرتلالؤتر از همیشه، می‌تابید. ✨ کمی کنارتر پدر بزرگ ایستاده بود و با هیجان، نوه‌ی کوچکترش را تشویق می‌کرد. مادر متعجب شد: «پدرجان چرا فقط حسنم را تشویق می‌کنید؟ » 💠پدر لبخند زد: « نگران نباش، دختر نازنینم، جبرییل و میکاییل، برادرانم، دارند حسین را تشویق می‌کنند. » 🌸عاقبت هیچ یک از دو برادر دیگری را شکست نداد، هردو قهرمان شدند و هردو تشویق. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکسی صدای یکی رو دوست داره💔 بهترین صدا، صدای مادر💔 صدایی که دق میده یه عالمو💔 صدای خستگی پای مادر💔 🆔 @tanha_rahe_narafte
🗓 یک سال گذشت ☘️وقتی برای کار کردن در جنگ نرم کانال زدیم، نامش را تنها راه نرفته گذاشتیم تا اعضای کانال بدانند تنهایی نه، بلکه با هم می‌توان مسیر را برای رسیدن به زندگی بهتر و دولت حق کریمه آماده کرد. 🌸 یک سال گذشت، از اولین روزی که خواستیم کنارتان باشیم؛ در غم‌ها، شادی‌ها، لحظه‌هایی که دلتنگی مهمان دلهاتان بود. 🌺در لحظه‌هایی که از سرمای زندگی به گرمای آغوش دوست پناه می‌بردید. ما یک سال است با جان و دل در کنار شما هستیم. محبت ما را به خودتان پذیرا باشید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨با کمال ادب و احترام رفتار می‌کرد بابا [شهید بهشتی] خیلی مهربان و مؤدب بود. حتی در صحبت با ما کمال ادب و احترام را رعایت می‌کرد. وقتی می‌خواست صدایمان کند، «آقا» یا «خانم» را اول اسم‌مان می‌آورد و ما را با الفاظ محبت آمیز «عزیزم»، «دخترم» و «پسرم» خطاب می‌کرد. رابطه ما با بابا، صرفا یک رابطه پدری و فرزندی نبود، بلکه فراتر از آن، رابطه دوستانه بود. 📚 ناگفته‌هایی از زندگی خانوادگی علما، ص۹۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠با پدر و مادر چطور باشیم؟ ✅ پدر و مادر، همان زن و شوهر جوانی هستند که با عشق، ما را به دنیا آوردند و دنیا دنیا مهر پای ما ریختند تا هویت کنونی‌مان را به دست آوردیم، خوب است کمی بیشتر با آنها مهربان باشیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍صدای اذان ☘ وارد اتاق شد. دور تا دور را نگاه کرد. قطعه حصیری کف زمین را پوشانده بود. دو طرف اتاق، چوبی برای آویزان کردن لباس به دیوار نصب بود. سبوی گلی سبز رنگ و دو کوزه سفالین در گوشه اتاق کنار هم بود. روی پوست گوسفندی بالشی از لیف خرما بر دیوار تکیه داشت. چرخش نگاهش روی در متوقف شد. یاد صدای ضربه‌های پدر افتاد که هر صبح و شام منتظر شنیدنش بود. پدر همیشه در سلام دادن با صدای بلند بر اهل‌خانه پیشی می‌گرفت. آهی کشید. 🌾وقتی پدر زنده بود، صدای اذان بلال از مسجد به گوش می‌رسید. بلال بعد از پر کشیدن پدر، دیگر اذان نگفت. مردم هر چه سراغش رفتند، عذر آورد. حتما دلش تاب نمی‌آورد نام رسول الله را بر زبان بیاورد. آن روز فاطمه دلش برای شنیدن اسم پدرش از بین کلمات اذان بلال تنگ شده بود:«بسیار مشتاقم که صداى مؤذن پدرم را بشنوم.» 🌸بلال با شنیدن پیام او بالاى بام مسجد رفت. آواى گرم بلال در مدینه پیچید:«الله‌اکبر، الله‌اکبر... » ✨ همه دست از کار کشیدند و به طرف مسجد شتافتند هر کس چیزی می‌گفت:«چه شده که بلال اذان می‌گوید؟» زنان و کودکان در بیرون مسجد جمع شدند. شهر تعطیل شد. همه تنها به طنین روح افزاى بلال گوش می‌دادند. 🍃خاطره خوش دوران حضور پیامبر در ذهن‌ها جان گرفت. صدای هاى‌ هاى گریه‌ی مردم در شهر پیچید. ✨یکی از بین جمع پرسید: «چرا بلال بعد از پیامبر تا الان اذان نگفت؟» ☘مردم به یکدیگر نگاه کردند. سرهایشان را به زیر انداختند. حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها همراه جماعت به اذان گوش داد. به یاد زمان پدر و روز غدیر اشک از چشمانش بارید. 🌸وقتی نوای اشهد ان محمدا رسول الله در مدینه پیچید. او دیگر طاقت نیاورد؛ ناله و آهى از عمق جانش برآمد و بر زمین افتاد. 🍂 مردم فریاد برآوردند: «بلال! بس کن! دختر پیامبر را دق مرگ کردی.» 🥀 بلال اذان را نیمه رها کرد. حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها پس از لحظاتی به‌هوش آمد. از بلال خواست اذانش را تمام کند. بلال چشم بر زمین دوخت: «بانوی من! از این می‌ترسم که بار دیگر با صدای اذان از هوش بروید.» ☘ با اصرار بلال و التماس‌های مردم، عذر او را پذیرفت. 📚برگرفته از ابن بابویه، شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
14.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥در چوبی سوخته 🍂وقتی دستان بسته‌اش را دیدی، جان بر لبت آمد. گویا به دنیا آمده بودی تا از امام زمانت محافظت کنی. چادر خاکی‌ات و در چوبی سوخته، گواه انجام تکلیف است. 😔وقتی بین در و دیوار ماندی، تمام در و دیوارها شرمنده تو شدند. سوخته بودی، اما سکوت بی‌مثالت آن را از همه پنهان کرد. 🕊در میان هیاهو تو بال گشودی و پر زدی. آماده پرواز شدی به سوی ملکوتی که آرزویش را داشتی. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🍂گل پَرپَر ☁️ابرهای تیره، آسمان را گرفت. زمین نفس نفس می‌زد. آسمان می‌گریست. نگاه باغبان به باغ.... 🥀گل‌ باغ، چه زود به دست طوفان پرپر شد! 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تا حالا پرستاری کردی؟ همسرش [همسر علامه طباطبائی] که بیمار شد، ۲۷ روز تمام کار و زندگی‌اش را رها کرد و به طور شبانه روزی به او می‌رسید. بعد از مرگ او به عشقش وفادار بود و تا چهار سال هر روز می رفت کنار مزارش. بعد از آن چهار سال هم که فرصت کمتری داشت، به طور مرتب دو روز در هفته (روزهای دوشنبه و پنج شنبه) سر مزار همسرش می‌رفت و امکان نداشت این برنامه را ترک کند. به شاگردش هم پولی داده بود تا به کسی بدهد و تا یک سال هر هفته در شب‌های جمعه در حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به نیابت از همسر مرحومش زیارت نامه بخواند. می‌گفت:«بنده خدا باید حق شناس باشد. اگر آدم نتواند حق مردم را ادا کند، حق خدا را هم نمی‌تواند ادا کند.» 📚مجله مکتب اسلام، ش۱۰، دی ماه۱۳۶۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠یک اصل مهم در زندگی ✅اصلی‌ترین کار برای ارتباط محکم و ناگسستنی بین زن و شوهر، داشتن نگاهی زیبا به یکدیگر است. 🔘 زمانی که یکی از مرد و زن، احساس کند همسرش او را دوست ندارد، ولو سوء تفاهمی بیش نباشد؛ ولی محبت و اعتماد از میان آن‌ها رخت برمی‌بندد. 🔘زندگی اینچنینی روز به روز تلخ‌تر و به سمت نارضایتی پیش می‌رود. 🔘یک اصل مهم در زندگی این است که، زن و شوهر یکدیگر را بهترین همسر برای خود بدانند. این همان نگاه زیبا به یکدیگر است. ✅هرگاه این نکته را مقابل دید خود قرار دهند، زندگی‌شان در مسیر سعادت و خوشبختی قرار می‌گیرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️خدمت کردن 🌸آب داخل قابلمه غُل‌غُل می‌کرد. بانوی خانه کنار اُجاق نشسته بود و هیزم زیر آن می‌گذاشت تا آتش خاموش نشود. هاله‌ای از دود او را در آغوش گرفته بود. ملاقه چوبی را برداشت تا غذا را هم بزند. مرد خانه عدس‌های داخل سینی را جلو آورد و سنگ‌ها و خار و خاشاکش را یک طرف و عدس‌ها را طرف دیگر قرار داد. در همان حال با پسرانش حرف می‌زد و آن‌ها می‌خندیدند. 🍃صدای تق‌تق کلون درِ چوبی، که به گوش رسید، بوی عطر دلنشین پدربزرگ شامه اهل خانه را قلقلک ‌داد. حسن و حسین با خوشحالی به سوی در دویدند و هر کدام از دیگری سبقت می‌گرفت تا در را به روی او باز کنند. دست هر دو به در رسید و خندیدند. پدربزرگ با شنیدن صدای دلنواز نوه‌هایش قربان صدقه‌شان ‌می‌رفت. با باز شدن در، دستان پدربزرگ هم از هم باز شد و آن دو در آغوشش جا گرفتند. همانطور که به اهل خانه سلام می‌داد دامادش را که دید، لب‌هایش از هم باز شد و برقی در چشمانش درخشید. 🌾علی با دیدن پدر خانمش از جا بلند شد و با شوق به سویش رفت. هر دو مدتی در بغل هم بودند و دوست نداشتند از هم جدا شوند. 💠بعد از گذشت مدتی، در چشمان دامادش نگاه کرد: «علی جان می‌دانی خدا در مورد پاداش کار مرد در خانه، چه فرموده است؟» 🍃_ شما بهتر می‌دانی دوست دارم از میان دو لب نورانی‌تان بشنوم. 🔹«هیچ مردی نیست که در کارهای منزل به همسرش کمک کند مگر اینکه ثواب این کار او به اندازه هر تار مویی که بر بدنش روییده باشد و به اندازه یک سال عبادتی است که همه روزهایش را روزه گرفته و همه شب هایش را برای عبادت، شب زنده داری کرده باشد. خداوند به چنین کسی پاداشی می دهد که به پیامبران صابر خود مانند حضرت داود، یعقوب و عیسی علیهم‌السلام عطا کرده است.» 🌸دخترش فاطمه که سراپاگوش شده بود تا ببیند پدر چه می‌گوید، با ذوق به چهره همسرش نگاهی کرد و در دل "فداک اباالحسن" گفت. ✨پدر امّا سخنش تمام نشده بود و ادامه داد: « اباالحسن! یک ساعت خدمت کردن به همسر در کارهای خانه بهتر از هزار سال عبادت و هزار حج و هزار عمره و بهتر از آزادی هزار بنده در راه خدا و هزار جنگ در راه دین و عبادت از هزار بیمار و هزار نماز جمعه و هزار تشییع جنازه و سیر کردن هزار گرسنه و پوشاندن هزار برهنه و هزار اسب در راه خدا دادن و بهتر از هزار دینار به مستمندان صدقه دادن و بهتر از تلاوت تورات و انجیل و زیور و قرآن و بهتر از آزاد کردن هزار اسیر و بخشیدن هزار شتر به فقیران است.» 🌺اینبار علی بود که به چهره زیبا و نورانی فاطمه نگاه می‌کرد. لب‌هایش تکانی خورد و چیزی زمزمه کرد و لبخندی به او هدیه داد. پیامبر با شادمانی آن دو را نگاه کرد و سخنش را اینچنین به پایان رساند:«مرد خدمتکار به همسر از دنیا بیرون نمی رود مگر اینکه جایگاه خوب خود را در بهشت ببیند. اباالحسن! کسی که رویگردانی و تکبر نکند در خدمت به همسرش، بدون حساب وارد بهشت می‌شود.» 🍃فاطمه از شنیدن سخنان زیبای پدر، در دلش حمد و شکر خدا را به جا آورد، به پدر و همسرش با مهربانی نگاه و تشکر کرد. سپس نگاهش به سوی عدس‌هایی کشیده شد که باعث شنیدن سخنان شیرین پدر شده بودند. 📚 بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۱۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام الله از: معصومه به: چله نشینان شب یلدا شب یلدای زینب سرد سرد است وجودش مملو ازآماج درد است محب اهل بیت و شیفته حضرت زهرا، کاش یک شبی هم قرار می‌گذاشتیم تا نیمه‌های شب برای آمدن مهدی زهرا دعا کنیم. کاش بساط سفره ما به جای انار، هندونه، آجیل و شیرینی، ختم صلوات و دعا و نیایش و خواندن دعای آل یاسین بود. نمی‌گویم اسلام با خوشحالی و شادمانی مخالف است. شادی مورد پسند اهل بیت خیلی به جا و عالی ست. عمری است در شب یلدا هستیم، اما افسوس نمی‌دانیم سردترین شب و ماه و سال ما تمام روزهایی است که در یخبندان گناه و عصیان به سر می‌بریم و هرگز به اطراف و دور و بر خود نگاه نمی‌کنیم. به فریاد آه مظلومی برسیم. دستی را به یاری بگیریم. یتیمی را نوازش کنیم. شب یلدا و خوشی‌هایمان را با دیگران تقسیم کنیم. خودپرستی راه خداپرستی را روی ما بسته. بیایید امشب همه با هم دعا کنیم برای گل سر سبد سفره شب یلدایمان تا با گرمای وجودش محفل سرد و بی‌روح ما را شور و حال دیگری ببخشد و گرمابخش مجلس و محفل ما باشد. اللهم عجل لولیک الفرج.🤲❤️ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🆔 @parvanehaye_ashegh
🥀چادرخاکی ☀️با طلوع خورشید، لب‌ها نامت را می‌خوانند. با تابش نور آفتاب، یاد چادر خاکی‌ات داغ بر دل‌ها می‌نشاند. 🕑عقربه‌های ساعت می‌دوند و ثانیه‌ها، خاطره کوچه را زنده می‌کند. 🥀آه، از بازوی کبود و بوسه‌گاه پدر. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چند بار از خواسته‌هات گذشتی؟ گاهی كه خدمت امام می‌رفتم، می‌دیدم یكی از دو كانال تلویزیون، برنامه ورزشی پخش می‌كرد و امام كانال دیگر را می‌دیدند؛ فوراً، كانالی را كه ورزش پخش می‌كرد، می‌گرفتند و می‌گفتند: این هم به خاطر تو، بنشین و تماشا كن! 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی رحمة‌الله‌علیه ، ج۱، ص۳۵، به نقل از حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی رحمة‌الله‌علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte