eitaa logo
مسار
342 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
578 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ نخلستان‌‌ و حبیب 🍁توقع چنین جشن مفصلی را نداشتم .خیلی از حبیب خوشم آمد؛ بیشتر وقتی که فهمیدم برای شام سفارش داده از بیرون چلوکباب بیاورند آن زمان کمتر کسی از این کارها می‌کرد. بیشتر مهمان‌ها هم از قشر مستضعف و دوستان بسیجی‌اش بودند. 🌸بعدها از حبیب در مورد آن شب پرسیدم، لب‌هایش از هم کش آمد. سرخ و سفید شد. سرش را پایین انداخت. صدایی خفیف از ته گلویش شنیده شد: «راستش به نیت ظهور، جشن عروسی‌مان را گرفتیم. برای همین بهترین غذا را سفارش دادیم. ❤️دلم برای نگاه معصومانه‌اش و صدای محجوبانه‌اش تنگ شده است. بعدها فهمیدم حبیب، لحظه لحظه زندگی‌اش به یاد امام زمان (علیه‌السلام) بوده است. از همان اولش معلوم بود حبیب آسمانی‌ست. از جنس بشر خاکی نبود. ☘در حالی‌که در جمع دوستان شاد بود و همه از بودن در کنارش لذت می‌بردند، مناجات شبانه‌اش در کنار نخلستان‌های جنوب تماشایی بود. چقدر دلش می‌خواست مثل ارباب بی‌کفن لب تشنه شهید شود. همان هم شد. 💥وقتی چند روز در محاصره بودند و راههای ارتباطی‌شان با عقب قطع شد. افرادی که زنده ماندند از لب‌های خشکیده‌اش گفتند. با اینکه بارها به خط دشمن زده بود و آذوقه و آب آورد‌؛ ولی همه را به مجروحین و دیگران می‌داد. وقتی به هدف گلوله تانک دشمن رسید، در حالی‌که لب‌هایش به ذکر یاحسین تکان می‌خورد، سرش از تن جدا اُفتاد. 🆔 @masare_ir
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام الله. ازمعصومه به رهروان راه خوبان شهدا. وچه زیبا شهیدبزرگواری فرمودند خدانکند گناه کردن دربین مردم عادی شود.آن زمان دیگرچیزی به نام نجابت،حیا،تعصب،غیرت،وعفت باقی نخواهدماند. همه نقش تماشگرداریم و هیچ کدام مان نسبت به رفتار ناهنجار واکنشی نشان نمی دهیم .سکوت بزرگترین خیانت نسبت به اسلام وقرآن است. شهدایک شبه شهیدنشدند.آنها سالهای سال باخواهش های نفسانی خودمبارزه کردند.تاتوفیق شهادت پیدا کردند . ازخداوند بخواهیم عاقبتمان ختم به خیرشود مانند شهدا. بی خیال وبی تفاوت نباشیم تلاش کنیم.🌹🙏 با امت مسلمان 🆔 @parvanehaye_ashegh
🛤چشم به راه 🌷‌سیزده بدر یعنی؛ سیزده معصوم علیهم السلام چشم انتظارند تا تو بیایی ... ! 🤲اللهم ‌عجل ‌لولیک ‌الفرج 🌈ان‌شاءالله لحظات زندگی‌تان به سبزه‌های با طراوت گره بخورد. 🌱سیزده بدرتان دل‌انگیز روز طبیعت بر شما مبارک ☘️🌸☘️🌸 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تأثیر مستحبات 💠حمید خیلی به مستحبات پای بند بود. کافی بود روایتی درباره کار مستحبی ببیند تا به آن عمل کند؛ حتی در بدترین شرایط به آن پایبند بود. 🌸با موتورش تصادف کرده بود. رفتیم بیمارستان. دکتر ده روز براش استراحت مطلق نوشته بود. کمر درد شدیدی داشت. حتی در این حالت مقید بود که بعد از اذان مغرب موقع آب خوردن بنشیند. می گفت: «از امام صادق (ع) روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم، رزق مان بیشتر می شود». 📚 یادت باشد ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ص۲۳۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨خودت را دست بالا بگیر 🌸همیشه مخصوصا در مقابل همسرتان، از خودتان رضایت نشان دهید. حتی اگر ظاهر و قیافه ی خوبی ندارید یا در بعضی کارها مهارت ندارید. 🌷عزت نفس بالا،باعث می شود همسرتان هم شما را بیشتر قبول داشته باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️نه من نه تو! 🌸بوی عطرش اتاقم را پر می‌کند. نفس عمیقی می‌کشم و نگاهش نمی‌کنم. آرام، مانتوی طوسی‌ام را از چوب لباسی برمی‌دارم: «پنج ثانیه وقت داری!» مانتو را تنم می‌کنم. می‌شمارد:« یک، دو، سه...» 🍁دلهره به جانم می‌اُفتد. در دل خود را لعن و نفرین می‌کنم. به یاد روزی می‌اُفتم که روبرویم ایستاده بود. انگشت دست راستش را تکان ‌می‌داد: «یه دفعه دیگه فقط یه دفعه دیگه در موردش حرف بزنی نه من نه تو! » 💦هاله‌ای از اشک چشمانم را می‌پوشاند. وسایل اُتاقم را تار می‌بینم. وقتی آن قشقرق را به پا کرد. سرم داد کشید. چشم غُره رفت. دست گذاشتم روی همان نقطه ضعفش. به عواقب کار فکر نکردم. 💥منم آدمم. احساس دارم. چُدن که نیستم. از سرزنش شدن بدم می‌آید. بی‌احترامی به خانواده‌ام را نمی‌توانم تحمل کنم. قبول دارم اشتباه کردم؛ ولی در حدی نبود که با آن تندی با من برخورد شود. ☄️بدنم داغ می‌شود. دستم می‌لرزد. بین دو راهی رفتن و ماندن با خود کلنجار می‌روم. با قدم‌هایی لرزان به طرف در می‌روم. دستگیره در را می‌گیرم. دستم رویِ آن ثابت می‌ماند. نفسم به شماره می‌اُفتد. بغض راه گلویم را می‌گیرد. صدایش در گوشم می‌پیچد: «صد بار بهت گفتم، بیماریم رو به ر‌ُخم نکش. » 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از ‌: افراگل به : قطب عالم امکان بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم السَّلامُ عَلیْکَ یا رَبیع‌َالأنام✨ 🍁چیزی به ماه میهمانی خدا نمانده است. چشم برهم‌زدنی ماه رجب و شعبان به پایان رسید. ❤️آقاجان خوشا به حال کسانی که نگاه تو را خریدند. رضایت و لبخند تو را به‌دست آوردند. ☘آن‌ها کسانی هستند با اطاعت از قرآن، مدال افتخار در کنار تو بودن را دارند و دست ولایی‌تان بر روی سرشان کشیده شده است. 🌸مولای خوبم می‌شود دست مرا هم بگیری. قاتی خوبان بخری و با خود به میهمانی خدا ببری. کاش ماه مبارک امسال بیایی. صوت دلنشین قرآنت را بشنویم. 🦋صبحت بخیر گنجینه اسرار الهی 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌹شمیم ملکوتی 🌷همراه با بهار طبیعت، شمیم روح بخش قرآن و مناجات می‌آید. 🌱رایحه‌‌ی بندگی. ندای ملکوتی. 🌷«يَا عَلِىُّ يَا عَظِيمُ، يَا غَفُورُ يَا رَحِيمُ، أَنْتَ الرَّبُّ الْعَظِيمُ الَّذِى لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ‌الْبَصِيرُ ...؛ ای بلندمرتبه، ای بزرگ، ای آمرزنده، ای مهربان، تویی پروردگار بزرگ که چیزی همانندش نیست و اوست شنوای بینا ..‌.» 🤲ای شنوای بینا! ما را به مهمانیِ ماه بندگی، ماه مبارک رمضان راه بده. 🎉حلول ماه پر خیر و برکت رمضان بر تمام مسلمانان جهان مبارک باد. ☘🌺☘🌺 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ روزه خوری جلوی دیگران کار خوبیه؟ ☘️ماه رمضان بود و روزه نگرفته بودم. سفره را که پهن کردم غذا بخورم، دیدم محمود نگاه معنا داری بهم می کند. 🌾گفتم: «با این نگاه که نمی شود غذا خورد.» سفره را جمع کردم که بروم، گفت: «از من حیا می کنی؛ اما از خدا حیا نمی کنی؟! اگر من اینجا نبودم در محضر خدا غذا می خوردی؟!» راوی: برادر شهید و اکبر رشیدی 📚نذر قبول؛ کتاب خاطرات شهید محمود اخلاقی، نویسنده: اشرف سیف الدینی، ناشر: اداره کل حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمان، نوبت چاپ: اول _ ۱۳۸۸؛ صفحه ۱۵ خاطره شماره ۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺قصه 📒قصه گفتن برای بچه ها باعث می‌شود دنیایی غیر از دنیای خودشان را تجربه کنند، بیاموزند و تخیل کنند. 💠همچنین موجب برقراری ارتباط عاطفی بین کودکان و والدین👨‍👧‍👦 می‌شود و علاوه بر کمک به خواب😴 آنها، خلاقیت کودکان را تقویت خواهد کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍عاشق 🍃دلم برایش می تپید. دوستش داشتم مثل یک باغبان که نگران گلهای باغش هست. پیوندمان باهم خیلی عمیق بود. با همان نگاه اول عاشقش شدم. وقتی دستهای کوچکش را در میان دستهایم گرفتم و عاشقانه آن را بوسیدم. ☘سالها از آن عشق پاک بینمان می گذرد. خیلی تلاش کردم تا برایش کم نگذارم. خیلی تلاش کردم بفهمد کارها و تصمیماتم، را جوری انتخاب کرده ام که او راحت تر باشد و مثل یک غنچه پا بگیرد، محکم شود بعد پر‌ شود از گل های سرخ قشنگ وخوشبو؛ اما چند وقتی است همه چیز انگار یادش رفته است. این روزها در اتاق را به هم میکوبد. کنج عزلت می نشیند تعداد کلماتش با من از چند کلمه تجاوز نمی کند. 🍃امروز ظهر سرناهار فقط به او گفتم نباید پیازها را کنار بگذارد. گوشه‌ی بشقاب غذایش پر بود از پیازهای سرخ شده ای که به مذاق همه جز او خوش می آمد؛ اما همین یک جمله باعث شد اخم کنان به اتاقش برود و در را بهم بکوبد. ☘اشک از گوشه‌ی چشمم چکید اما کاری از دستم برنمی آمد. باید یاد می گرفت با نعمت خدا، سلیقه ای برخورد نکند. تربیت شدن و تربیت کردن، درد دارد اما نمی‌شود آن را فاکتور گرفت. 🌸دلم می‌خواهد باز هم مثل آن وقتها که کوچکتر بود در آغوشم بگیرمش، بویش کنم. حتی غذا در دهانش بگذارم؛ اما گویی حیا مانع می‌شد. 🍃حالا من یک مادرم که کودکش روزهای نوجوانی را پشت سر می‌گذارد و گویی زحمات من و عشق من را پاک از یاد برده است. حالا که درخت تناوری شده، دیگر به آن شاخه گل کوچک شباهتی ندارد. ☘نمی دانم چه کار کنم تا باز بداند هنوز هم عاشقانه دوستش دارم. نمی‌دانم چه کنم تا یادش بیاورم اگر او قد کشیده و بزرگ شده من هنوز همان مادر عاشق سالها پیش هستم. بگو چه کنم تا بفهمد نگرانش هستم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: ولایی به: آقا امام عصر به نام خالق صوم آقا جان سلام بهار در بهار داریم امسال. بر بال ملائک جای داریم امسال. ماه صوم است و میهمانی حق. چه مبارک بهار داریم امسال. امید ما به زیارت روی یار است. افسوس باز حسرت به دل داریم امسال. آقا می‌شود شما هم ما را مهمان کنید؟ به یک نگاه و نظر به یک سلام و بدرود به یک لحظه هم نفسی در فضای وجودتان به یک کلام هم‌کلامی‌تان می‌ترسم به گور برم این داستان آیا شود روزی این جهنم‌کده، گلستان؟ 💌✨💌✨💌✨ ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh