هدایت شده از نامه خاص
از :بهار دلها🌼
به:منجی عالم بشریت☘
✨سلام مولای من
🍃این روزها که می آید بیش از همیشه عطر و بوی تو در همه دنیا پیچیده.
✨مولاجان!
🌹میدانیم لایق حضور تو نیستیم!
اما می شود رحمی به حال ما کنی...
🌻می شود دنیا و عدالت را معنا کنی و ما را لایق حضور پس از ظهورت...
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
زندگی درک همین امروز است.
زندگی درک همین اکنون است.
به فکر ساختن لحظه هایت باش .
#صبح_طلوع
#عکسنوشتهمیرآفتاب
#بهقلمشاهد
🆔 @tanha_rahe_narafte
💞نیازهای همسرم
💠همسر شما هر قدر که نیاز به توجه در مورد سلامتی جسمش دارد، نیاز بیشتری به توجه به روح و روانش دارد.
✅ پس بیایید :
🔘با او صحبت کنید.
🔘با او ارتباط چشمی داشته باشید.
🔘گاهی با نوازش دستها، محبت خود را به او ابراز کنید.
🔘 گاهی ابراز کنید از اینکه در کنارش وقت میگذرانید، خوشحال هستید.
#همسرداری
#ایستگاه_تفکر
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨احترام به همسر
🌺حاج مهدی خیلی به من احترام می گذاشت و اهل بهانه گیری نبود:
🔹برش یک:
اوایل ازدواج مان تجربه ام در خانه داری و آشپزی کامل نبود. حاجی ماکارونی خیلی دوست داشت. یک روز ظهر پیشنهاد داد ماکارونی درست کنم.
گفتم: در پختنش خیلی وارد نیستم.
گفت: عیبی ندارد. من تا حدودی بلدم و کمکت می کنم.
🔸قابلمه ای را روی اجاق گاز گذاشتیم و ماکارونی ها را داخلش ریختیم. در قابلمه را گذاشتیم و منتظر پختنش شدیم. وقتی در قابلمه را برداشتم، دیدم ماکارونی ها به هم چسبیده بودند و هیچ شباهتی به ماکارونی نداشت.
رفتار حاجی خیلی بزرگوارانه بود. اصلا چیزی نگفت. اتفاقا از غذا هم تعریف می کرد و می گفت: به به ! چقدر خوشمزه است.
🔹برش دوم:
در انتخاب لباس هایش به نظر من اهمیت می داد. یک بار که همراه کادر گردان رفته بودند بازار اهواز برای خرید، برای خودش هیچ چیزی نخریده بود و دست خالی آمد خانه. وقتی جریان را از او پرسیدم، گفت: تا شما نباشید من چیزی را نمی توانم پسند کنم.
🌱راوی: سوسن شاهرخی؛ همسر شهید
📚 در کنار دریا ؛ خاطرات شهید مهدی طیاری، علی اصغر جعفریان، صفحه ۵۱-۵۲
#سیره_شهدا
#همسرداری
#شهید_مهدی_طیاری
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔 آیا می دانید مردان شیفته کدام همسرند؟
💠 خداوند در حدیث #قدسی میفرماید:
"اَنا مُطیعُ مَن اَطاعَنی" یعنی منِ خدا مطیع بندهای هستم که مرا اطاعت کند!
❓سوال: مگر نباید بنده مطیع خدا باشد پس چرا خدای متعال میفرماید من #مطیع بندهام میشوم.
❇️ جواب: معنای اطاعت خدا از بنده این است که چون بنده، خدا را اطاعت کرده و نسبت به واجبات و محرّمات، #رضایت خدا را در نظر گرفته است برای خدا شیرین و محبوب شده است لذا خدا نیز هوای این بندهی حرف گوش کن را دارد. و به نیازها و خواستههایش توجه بسیار #ویژه میکند.
💠 قانون بالا، #کلی است و عمومیت دارد. یعنی در روابط انسانها مخصوصاً در زندگی مشترک نیز وجود دارد. لذا #محبوب شدن زن و #درک ویژهی او توسط #شوهر تنها زمانی اتفاق میافتد که زن از دایرهی شرعیِ #اطاعت از شوهر خارج نشود. و رضایت شوهر را حفظ کند. و با اطاعت از شوهر، دل و قلب مردش را مدیریت کند.
💠 زنان اگر می دانستند که مردان از لحاظ روانشناسی چقدر شیفتهی زنِ #مطیع هستند این #فرمول را ثانیهای رها نمیکردند. اقتدارِ مردان با اطاعت شدن حفظ میشود که البته ثمره و میوهی این اقتدار، محبوبیّت ویژهی زن است.
💠 #چشم_گفتن از زبانتان خارج میشود ولی شما را روی #چشم همسرتان قرار میدهد.
#همسرداری
#عکسنوشتهمیرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️منفی بافی
🌸فرشته داشت با خودش به سالهای بعد فکر میکرد، خودش را میدید که سی سال بعد ازدواج، هنوز دارد با شوهرش، بر سر مشکلات امروز، سر و کله میزند.از خودش و آیندهاش ترسید، از شوهرش هم.
🍃یک لحظه تصویر زن بی قید و بند فامیل از ذهنش گذشت که به شوهرش زنگ میزند و شوهرش با خوش و بش جوابش را میدهد. بعد تصویر یک تصادف وحشتناک و مراسم ختم شوهرش، جای آن را گرفت.
🌺در فکر و خیال زن، جنازهی مرد سوخته بود و زن در پزشکی قانونی، دنبال کشوی جنازهی همسرش میگشت. لحظه ای بعد آویز طلایی دم در صدای جرینگی داد و مجید با قامت چهارشانه و ریش های کم پشت بورش، در چهارچوب در ظاهر شد.
🍃فرشته سلام کرد و نگاهی به ساعت انداخت . تازه فهمید یک ساعت است که روی مبل کنار پنجرهی کوتاه آشپزخانه، لم داده و مشغول فکر است.
🌸به محض اینکه جواب سلام مجید را شنید، شروع کرد. میخواست از حال بدش بگوید اما ناخودآگاه، لحنش تند شد:«می شه بفرمایید تا الان کجا تشریف داشتید؟ یک ساعت و ربع گذشته، گوشی خاموش و مثل همیشه بیخبر. البته حق داری هیچ وقت من برات مهم نبودم. لااقل وقتی گوشیت خاموشه یک خبری بده یه درصد احتمال بده من هم نگران بشم... .»
🍃وقتی ساکت شد، مجید موهای مجعدش را با دست به سمت چپ خواباند و کلافه، کاپشن را روی جالباسی پرت کرد .
🌺 بدون آنکه به چشمان سرمه کشیدهی فرشته یا حتی گاز و غذای روی آن نگاهی کند، گفت:«عزیزم اول بذار من توضیح بدم بعد هر چی دلت خواست بگو. یکی از ماشینا مریض بدحال داشت. به گمانم بچه اش تو ماشین به دنیا اومده بود. ترافیک اتوبان همت، بند نمی اومد. دقیقا از وقتی، با هم حرف زدیم، توی ماشین نشستم و چون فندک ماشین خراب بود، نتونستم گوشیم رو شارژ کنم. تو اتوبانم نمی شد با گوشی کسی زنگ بزنم.حالام در خدمت شمام و عذر خواهم که دیر شد.»
🍃فرشته خجالت کشید؛ چون فکر اینجای قصه را نکرده بود، گفت:«من رو باش. هزار جور فکر کردم.»
🌸مجید به چشمان خستهی فرشته خیره شد و گفت:«عزیزم! چند بار بگم این فکرای بدت و نگرانیای بیش از حدت، مریضت میکنه. باید کنارشون بذاری. حالا ناهار رو بیار که بوش مستم کرد.»
🍃فرشته استغفراللهی گفت، به سجدهی شکر رفت و تصمیم گرفت هرچه زودتر به منفی بافی هایش پایان بدهد.
#داستان
#همسرداری
#بهقلمترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: شاهد🌺
به: یگانه هستی بخش🌸
✨سلام خدای من ..معبود من
🌺دوست دارم توفیق بیابم و رو به قبله بنشینم و با آرامش و دقت، مناجات زیبای شعبانیه را زمزمه کنم.
🌻همان مناجاتی که از ائمه بزرگوارمان آموخته ایم.
💐خدایا من را با نیایش در درگاهت مأنوس بگردان و لذت شیرین عبادتت را به من بچشان.🤲
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
🍀#چشمانت را باز کن عزیزم.
توانایی هایت را ببین #دلبندم.
🌺لبخند #رضایتت را که می بینم میوه دلم.
تلاشت را که می بینم #سرمایه ام.
🌸همه در سایه #عزت نفس است، نوردیده ام.
#عزت_نفس
#کوته_نوشت
#بهقلمافراگل
#عکسنوشتهمیرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
👀 چشم ها، عمیق ترین راه ارتباطی
🔘روزانه حداقل چند دقیقه را به ارتباط چشمی با عزیزانتان اختصاص دهید. فراموش نکنید چشم ها، احساسات را منتقل می کنند.
🔘هم چنین راستگویی یا درغگویی در نگاه و نحوهی برخورد مشخص می شود.
🔘ارتباط چشمی با کودکان و نوجوانان از احساس تنهایی آنها کاسته و موجب احساس صمیمیت و محبت بیشتر نسبت به والدین می شود.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#کوته_نوشت
#بهقلمترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
🧕من به آرام کردن فرزندم اولی هستم.
✨حضرت فاطمه سلام الله علیها که خود از سرچشمه محبت و عطوفت رسول خداصلی الله علیه و آله سیراب گشته و قلبش کانون محبت به همسر و فرزندان خود بود در این جهت نیز وظیفه مادری خود را به بهترین شکل، انجام می داد.
🌺سلمان می گوید: روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها را دیدم که مشغول آسیاب بود. در این هنگام، فرزندش حسین گریه می کرد و بی تاب بود. عرض کردم، برای کمک به شما آسیاب کنم یا بچه را آرام نمایم؟ ایشان فرمود: من به آرام کردن فرزندم اولی هستم، شما آسیاب را بچرخانید.
📚بحارالانوار، ج۴۳ ،ص۲۸۰
#سیره_معصومین
#ارتباط_با_فرزندان
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠خانمهاى محترم
خودتان را تهذیب کنید و کودکان خودتان را تهذیب کنید. کودکان خودتان را اسلامى بار بیاورید، که در اسلام همه چیز است.
📚صحیفه امام، ج۷، ص۵۳۳
#تهذیب
#ارتباط_با_فرزندان
#عکسنوشتهمیرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ بی اعتنا
🌸در بزرگ و شیک خانه با فشار دکمه ای باز شد. به محض اینکه با مادرش وارد خانه شهین خانم شدند، دوچرخه مشگی رنگ اسپرت در گوشه حیاط به او چشمک زد. دلش پر زد تا سوارش شود و حتی تا سر کوچه رکاب بزند. دست دراز کرد تا فرمانش را بگیرد اما شایان، تک پسر شهین خانم، فوری روی زین چرم دوچرخه پرید و گفت: « صبر کن حالا، دوچرخه خودمه،بزار اول من بازی کنم.»
🍃 شایان نشست و آرام رکاب زد و محسن به دیوار حیاط تمیز و آب پاشیده شدهی خانه شهین خانم تکیه داد. پایش را بروی موزاییک های سفید حیاط میکشید و نگاهش همراه با چرخ های دوچرخه دندهای شایان میچرخید و از این سمت به آن سمت می رفت. شایان با سرعت رکاب میزد. انگار که در آسمان ها پرواز می کرد. موهای لختش در هوا تاب میخوردند که با خوشحالی داد زد: « محسن نمیدونی چه حالی میده! بابام تازه خریده. اونقدر پدالش نرمه که نگوو!»
🌺محسن رویش را برگرداند میخواست بی تفاوت باشد و جلوی بال بال زدن دلش را بگیرد.
🍃بعد چند ثانیه ای سرش را بالا آورد و با صدای بم شده ای جواب داد:« دوچرخه منم با اینکه قدیمیه خیلی نرمه،اصلا آدم حس نمیکنه رکاب میزنه. »
🌸شایان بوق دوچرخه را زد و با خنده گفت:
«اون که خیلی قدیمی شده! باید بندازی بیرون مال من چرخاش دنده ایه.»
🍃محسن دیگر جوابی نداد. هیچ وقت از بازی با شایان حس خوبی نداشت. دستهایش را به جیب شلوارش برد و با کلوخی که زیر پایش پیدا کرده بود مشغول شد.
🌺دیگر به دوچرخه و شایان نگاه نکرد. با هیجان پایش را محکم به کلوخ زد و به سمت تک پله ورودی شوت کرد. کلوخ چرخید و چرخید و کنار سنگ مرمر پله آرام گرفت. محسن ذوق زده فریاد زد:«عجب شوتی میزنه، گل گل،توی دروازه، ماشالله و حالا دوباره حمله میکنه... .»
🍃شایان ترمز گرفت و پایش را به زمین گذاشت و دویدن های محسن را نگاه کرد.درست همان لحظه مادر محسن از خانه بیرون آمد. چادرش را مرتب کرد و گفت:«ممنون شهین جون، خیلی زحمت کشیدی. انشالله شما هم بیاید خونمون.»
🌸شهین خانم با صدای نازک و پرافاده اش گفت: « خواهش میکنم. چه فایده شما که چیزی نخوردید. راستی عزیزم یادت نره به شوهرت بگی که ماشین مون رو زیر قیمت میفروشیم ها، حیفه از دستتون میره. وا! محسن جان چرا با سنگ بازی میکنی؟ دوچرخه جدید پسرم رو دیدی؟»
🍃محسن جوابی نداد. دست مادرش را گرفت و با هم به سمت در قدم برداشتند.
مادر محسن گفت: «باشه میگم عزیزم؛ ولی ما که فعلا ماشین داریم. نیاز نداریم.»
🌺شهین خانم پشت چشمی نازک کرد گفت: «هرجور خودتون میدونید. گفتم شاید بخواید عوض کنید از بس سروصدا میده.»
🍃مادر محسن بدون آنکه تغییری در صورتش پیدا شود گفت:«توکل بر خدا .. فعلا همین کمک کارمون هست .خداحافظ »
✳️ قال الامام علی علیه السلام: ما أحسَنَ تَواضُعَ الأغنياءِ للفُقَراءِ طَلَبا لِما عندَ اللّهِ ! و أحسَنُ مِنهُ تِيهُ الفُقَراءِ علَى الأغنياءِ اتِّكالاً علَى اللّهِ.
امام على عليه السلام فرمود : چه نيكوست فروتنى توانگران در برابر فقيران براى به دست آوردن خشنودى و پاداش خداوند! و نيكوتر از آن ، بى اعتنايى و عزّت نفْس فقيران است در برابر توانگران به سبب توكّل به خداوند.
📚نهج البلاغه، حکمت۴۰۶
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
#بهقلمشاهد
🆔 @tanha_rahe_narafte