eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨هیچ چیز نخرید ✨روز ششم بعد از عقد بود که حسین عازم جبهه بود. به پدرم گفت: برای تهیه جهیزیه به زحمت نیفتید. هیچ چیز نخرید. من یخچال و تلویزیون با پس انداز خود خریده ام، ما بقی اثایه را هم کم کم خودمان می خریم. 🌼پدرم گفت: حسین جان! هر چه که لازم و ضروری باشه و در توان مان، برای زهرا می خریم. ما هم از شما شیر بها نمی خواهیم. خیر و برکت ازدواج در سادگی اش است. 🔹راوی: همسر شهید 📚نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، صفحه ۳۰٫ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔸کارگزار خدا ✨امام صادق علیه السلام فرمودند: 🌼«خیر نساءکم .... اذا انفقت انفقت بمعروف وان امسکت امسکت بمعروف فتلک عامل من عمال الله وعامل الله لایخیب ولایندم ; 🌹بهترین زنان شما زنی است که هنگامی که خرج می کند، بجا خرج کند، و هنگامی که خرج نمی کند بجا از خرج کردن خودداری ورزد . چنین زنی کارگزاری از کارگزاران خداست و کارگزار خدا نه ناامید می شود و نه پشیمان .» 📚وسائل الشیعة، ج 14، ص 15 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍پنجره فولاد 🌸اولین بار که دیدمش، پای پنجره فولاد بود. صدای بلند گریه اش نظرم را جلب کرد. ازدور نگاهش می‌کردم.به محض اینکه درددل هایش تمام‌ شد، سراغش رفتم. قصدم فضولی نبود اما برایم عجیب بود چه حاجتی این زن مهربان حدودا چهل ساله را که سر ووضع مرتبی هم داشت، به گریه واداشته است. 🌺اول به او دستمال کاغذی تعارف کردم. با لبخندی ساختگی دستمال را گرفت و به رو به رو نگاه کرد. 🍃کمی که آرامترشد، کمی از شکلاتهای کنار دستم که برای بچه ها آورده بودم، را به او تعارف کردم. معلوم بود ضعف کرده است. وقتی تشکر کرد، گفتم:«اجازه هست بپرسم چه شده؛ان‌شالله که امام حاجتتان را بدهند.» 🌸_هیچی خانوم. 🌺این هیچی تازه آغاز سخن او بود.معلوم شد که سالهاست در به در دنبال کودکی می‌گردد که تنهایی اش را پر کند و او بتواند مهرمادری اش را به پایش بریزد. 🍃بخاطر یک مشکل نادر همسرش بچه دار نمی‌شد و او سعی داشت باعشق زندگی اش را گرم نگه دارد اما دلش بی تاب بچه بود‌. و همین پای عشقش را می‌لغزاند. هیچ راه پزشکی ای وجود نداشت وپرورشگاه حداقل دوسال طول می‌کشید. 🌸نخواستم امیدوارش کنم اما گفتم:«اتفاقا من دوتا بچه سراغ دارم که پدر و مادرشان را بخاطر کرونا ازدست داده اند و مادر بزرگ پیرشان،توانایی نگهداری از آنها را ندارد.مایل هستید تماس بگیرم؟» 🍃_خیلی سخت است. اذیت می‌کنند.سختی زیادی دارد. 🌸_عقل یا عشق؟ 🌺_عقل با عشق. 🍃این هم جواب خوبی است اگر می‌خواهی خوب فکرهایت را بکن. تا ببینیم چه می‌شود.از کیفم کاغذ و خودکار درآوردم و شماره ام را نوشتم. این هم خط من هروقت خواستی در خدمتت هستم. 🌸دوباره در چشمهایش اشک جمع شد:«یعنی می‌شود من هم مادرشوم؟» 🌺_چرا که نه؟انتخاب با خودت است. ... 🍃از آخرین بارکه همدیگر را دیده بودیم، سه ماهی می‌گذشت. وقتی تماس گرفت،صدایش ازشوق می‌لرزید: «امشب می آیید حرم دختر وپسرم راببینید؟» 🌸_حتما. 🌺دوباره روبه‌روی ایوان طلا وپنجره فولاد ،کنار دوفرشته‌ی آسمانی، تا من را دید، مثل کفترهای روی گنبد،بال گشود وخودش را در آغوشم انداخت. انگار یادش رفته بود حالا خودش هم یک مادر است. 🆔 @tanha_rahe_narafe
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۱۶ از:زهرابه آقای مهربانی ها سلام آقای من حالت را نمیپرسم...چون خوب میدانم که گرفته و محزونی... خوب میدانم که من و امثال من که ادعای دوست داشتنت را میکنیم از همه کار برای خوشحالیت دریغ کرده ایم.... همه چیزنه...شاید کمی دعا. شاید کمی اللهم عجل لولیک الفرج... اما چه دعایی...؟؟ دعایی که تورامیخوانم با زبانم و میرانم با اعمالم. میگویم خدایا فرج مهدی ات رابرسان حال آنکه خودم به فرج نرسیده ام حال آنکه برای آمدنت کاری نکرده ام. شاید هم فراتر از این... هم کاری نکرده ام.هم مانع تراشی میکنم برای دیر آمدنت قولهایم را فراموش نمیکنم... قول داده بودم که دیگر گناه نکنم...حداقل تاآنجا که میتوانم. گفته بودم که به سهم خودم کمی برایت زمینه سازی کنم. عهدبسته بودم که خوب کسب علم کنم. خوب بخوانم و بدانم هرآنچیزی که یک شیعه بایدبداند. وعمل کنم به وظایفم در دوران غیبت. افسوس... که هرروز دعای عهدمیخوانم و قرارمیبندم و چه بیرحمانه قول و قرارهایم را واژگون میکنم. شبیه سربازهایت که نمیشوم هیچ... سربارت میشوم 🆔 @parvanehaye_ashegh
🔴سرخ، رنگ زیبایی ست. 🔶🔸الهی دالان ورودی ما به جنت الاعلی با سرخی خون مان فرش شود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠مادر وپدر عزیز! ✅ برای تربیت بهتر فرزند، ناگزیر از نقش بخشی بیشتر به کودکان هستیم. 🔘تنها چیزیکه مهم است این است که، به قدر توانشان به آنها وظیفه محول کنیم. 🔘این کار علاوه بر اینکه به ما درکارها کمک خواهد کرد، بر توانایی روحی و جسمی کودکان نیز خواهد افزود‌. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ پارتی بازی ممنوع ☘محل کارم تا خانه ۲۰ کیلومتر فاصله داشت؛ آن هم در ترافیک تهران. 🌿می‌گفتم: عباس! تو را به خدا کاری کن که حداقل محل کارم نزدیک تر بیاید تا از مشکلاتم کم تر شود. 🌷می‌گفت: اگر چنین کاری هم از دستم بر آید، نمی‌کنم. آن هایی که پارتی ندارند چه کنند؟ 🌟می‌گفتم: آنها حداقل شوهری بالای سر خود دارند و بچه های شان دست محبت پدری را بالای سرشان احساس می‌کنند. 🌱می‌گفت: نمی‌شود. من باید سختی بکشم شما هم همین طور. 🌻ما هم با او سختی می‌کشیدیم. سختی شیرین. 📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، علی مرج، ص۳۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨با بچه‌ها منصفانه رفتار کنید 🌷کودک از سنین بسیار پایین، روابط والدین با خود را با روابط والدین با دیگر خواهرها و برادرهایش مقایسه می‌کند. 🌼 آنچه در اینجا اهمیت دارد، این نیست که با همه‌ی فرزندان‌مان رفتار دقیقا یکسانی داشته باشیم، بلکه مسئله‌ی مهم این است که بچه‌هایمان باور داشته باشند رفتار متفاوت ما منصفانه است. 🌺هنگامی که کودکان باور داشته باشند رفتار والدین‌شان با آنها در مقایسه با خواهرها یا برادرهایشان منصفانه است، روابط خواهر و برادری‌شان محکم‌تر می شود. 🌸 این مسئله که کودک احساس کند والدینش روابط گرم‌تری با خواهر یا برادرش دارند، ممکن است واقعا بر شادی او و رابطه‌اش با خواهر یا برادرش اثر بگذارد. چنین کودکانی نه‌تنها علائم بیشتری از افسردگی بروز می‌دهند، بلکه رفتارشان با خواهرها یا برادرهایشان نیز سردتر می‌شود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
☺ خاطره دلنشین ☀ اشعه های طلائی خورشید، صورت مریم را نوازش می کرد. با وجود گرمای هوا و داشتن چادر سیاهی که یادگار دوران شیرین برگشت به آغوش پر مهر خدا بود؛ با روی گشاده و لبخندی شیرین از خورشید و اشعه هایش استقبال می کرد. همه را از خدا و توجه خاصه او می دانست . با یادآوری خاطره دلنشین دیروز از اعماق وجودش شادی را حس می کرد. 🌸 در مدت کوتاه آشنایی با فرشته و رفت و آمد با او، متوجه شد که موتور یخچال آن ها سوخته است. نبود آن سبب شده بود، آنها به سختی روزگار می گذراندند، از آن روز به بعد در فکر خریدش برای آن ها بود. بالاخره دیروز یکی به عنوان هدیه به آن ها بخشید، دختر و پسر کوچک فرشته که با دیدنش، وجودشان غرق شادی شده بود، بالا و پایین می پریدند و می گفتند: آخ جوون یعنی این یخچالِ خوشگل مال خود خودمونه؟ 🍀 مرواریدهای اشک شوق فرشته، یک دنیا حرف داشت که مریم به خوبی آنها را می شنید. 🌺 مریم یقین داشت که خدا جبران می کند؛ (1) هرچند اهل معامله نبود و فقط رضایت خدا برایش مهم بود. باورش نمی شد به همین زودی خدا جبران کرده باشد. مادرش -این فرشته الهی بر روی زمین. بعد از مدتی بی توجهی به مریم به جُرم چادری شدن، بی مقدمه به او زنگ زد تا آرامش مهمان قلب مهربانش شود. ********* (1) إمامُ الصّادقُ عليه السلام: أنفِقْ و أيقِنْ بالخَلَفِ امام صادق عليه السلام: انفاق کن و به عوض یقین داشته باش. 📚 بحارالانوار، ج93، ص130، ح282351 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۲۱ از : منجی ظهور به: امیر دوران! مینویسم نامه ای به یوسف دور افتاده از کنعان! درجهانی که برای کوچکترینِ مشکلات برنامه ریزی میکنند، تبلیغ میکنند، فروشگاه میزنند... بی پناهی درد بزرگی است که دیده نمیشود فهمیده میشود امام مارا میبیند ومیفهمد امام من امام تو...! کاش اهل عالم میدانستند، با ظهورت مرحم چه زخم هایی میشوی! وچه سعادتی به آنها روی خواهد آورد. کاش مسیحیان میدانستند حضرت مسیح (ع) خود دلداده ی اوست. کاش غافلان میدانستند او ماوای بی پناهان است. کاش اهل عالم می دانستند که فراق یوسف تنها نابینایی یعقوب برای ماست. این چنین است که سعدی می گوید: غم زمانه خورم یا فراق یارکشم؟ به طاقتی که ندارم،کدام بارکشم؟ کاش،کاش وهزاران کاش دیگر....! اکنون سخت وبیمناک است درهجردوست قلم برکاغذ راندن واز دردِ زمانه سخن گفتن که گر قلم خود دوست مرا میشناخت آتش میگرفت وخاکسترمیشد...! او ساکن آسمان هابود بالا بالاها درعرش خداوند، اما خدا به ما لطف کرد واورا میان ماساکن کرد پس پنداریم تشکیلات را برای آمدنش مهیا کنیم. باشد اتمام حجتی برای همگان!!💔 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨توسل 💫همیشه شنیده‌ایم که رزمندگان و فلان شهید در فلان عملیات به خدا و اهل بیت متوسل شدند و باعث شد به صورتِ معجزه آسایی در آن عملیات پیروزِ میدان شوند! 🌸اما دریغ، به این موضوع کمتر توجه شد که آنها؛ قبلا در عملیاتِ مبارزه با نفس پیروزِ میدان شدند! 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺خرمشـــهر ✨شهر من! ای شهر پر آوای درد ✨ای نشان پایداری در نبرد! ✨زیر هر گامی شقایق کاشتیم ✨ تا که این پرچم فرا افراشتیم 🎉سالروز فتح خرمشهر سرافراز مبارک باد 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠گنج‌های ناشناخته ✅ مادرها و پدرها، گنج‌های ناشناخته زندگی هستند. 🔘درست زمانی‌که دیگر آن‌ها را نداشته باشیم، پی به وجود پر ارزش‌شان می‌بریم. 🔘موقعیت آنها، ناتوانی جسمی‌شان و مشکلاتی که برای رسیدگی به ما پشت سر گذاشته‌اند را درک کنیم، تا با دلی صاف، با آنها برخورد کنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺 چطور از والدین حلالیت بخواهیم؟ 🌹توی آشپزخونه غرقِ حال و هوایِ خودم، مشغول کار بودم که محمد رضا با صدای بلند گفت: مادر! ... نگاه‌کردم و دیدم دم درِ ورودی ایستاده، اومد توی آشپزخونه و شروع‌کرد به چرخیدن دورِمن و‌گفت: مادر حلالم کن ... مادر حلالم کن...گفتم: آخه چکار کردی که حلالت کنم؟ 🌸گفت: وقتی اومدم، صداتون کردم اما متوجه نشدین. بعد با صدای بلند صداتون کردم، حلالم‌کنید اگه صدایم رو براتون بلندکردم. 📚همسفر تا بهشت۱ ، صفحه ۹۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔چرا حرف شنوی؟ 🍃به سیل نوبهار از جان نمی‌خیزد غبار من خوش آن رهرو که تا گویند راهی شو، روان گردد 🍃جوانان را صحبت پیران حصار عافیت باشد به خاک و خون نشیند تیر، چون دور از کمان باشد ✅امام علی علیه السلام فرمودند: 📖من اعرض عن نصیحه الناصح احرق بمکیده الکاشح 🖊کسی که از خیرخواهی نصیحت کننده خود روی برگرداند به مکر وحیله دشمن خود بسوزد. 📚غررالحکم، ج1، ص8697 🆔 @tanha_rahe_narafteh
🌊به وسعت دریا 🌺دلی داشت به وسعت دریا، پراحساس چون نامش عباس! مهربانی اش سبب شده بود پیر و جوان، کودک و بزرگ همه و همه او را دوست داشته باشند. همه فامیل برای دیدن او لحظه شماری می کردند. ☘ خستگی کار روزانه، او را به آغوش مبل دعوت کرد. به مادرش گفته بود امروز به او سر می زند. چند بار به سرش زد زنگ بزند و عذرخواهی کند و به استراحتش برسد؛ امّا دلش نیامد. رو کرد به بچه هایش و گفت: فاطمه، حسن و حسین آماده باشید تا یک ساعت دیگه باید بریم خونه مادربزرگ. هر سه نفرشان خوشحال شدند و شروع کردند به بالا و پایین پریدن روی مبل ها، آن طرف تر همسرش زینب با حرص به بچه ها نگاه می کرد، خودش را کنترل می کرد که شادی شان را از بین نبرد. می ترسید مبل ها به یکسال نرسیده خراب شوند. 🌺ساعت خیلی زود یکساعت را نشان داد تا آهنگ رفتن کوک شده باشد. عباس این رفتن ها برایش شیرین شده بود؛ صله رحم را دوست داشت چون زیر نور نگاه خاص خدا، خودش را جواهری درخشان می دید. شنیده بود بهترین صله رحم، آزارنرساندن به خویشان است. امّا او پا را فرارتر از این گذاشته بود. عشق خدمت به فامیل، با اسم عباس گره خورده بود. (1) ************* 🌾(1) الإمامُ الصّادقُ عليه السلام: صِلْ رَحِمَكَ و لو بِشَربَةٍ مِن ماءٍ، و أفضَلُ ما تُوصَلُ بهِ الرَّحِمُ كَفُّ الأذى عَنها امام صادق عليه السلام : حتى اگر شده با نوشاندن جرعه اى آب، با خويشاوندت صله رحم كن و بهترين صله رحم، آزار نرساندن به خويشاوند است. 📚کافی،ج۲،ص۱۵۱،ح۱۰۵۸۷۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: منجی عالم بشریت سلام بر تو ای برطرف کننده عطش آقاجان آقا جان به آب خروشان که نگاه می کنم از بین صخره ها و کوهها و از پستی ها و بلندی ها می گذرد با شتاب و عجله این مسیر را طی می کند. وقتی از او سؤال شود عجله ات برای چه است؟ خواهد گفت زمین های تشنه فراوانی منتظر من هستند تا سیراب شوند، من به سوی آنها میروم. مهدی جان ما همه تشنگان حضورت هستیم. تشنگی مان جز با ظهورت برطرف نخواهد شد. خدا کند که بیایی به همین زودی ها ای همه خوبی ها. 🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌼افکار منفی را از ذهنت بیرون کن. ✨هر صبح همه حس و حالت را به سوی خوبی ها پرواز بده. افکارهای منفی را از ذهنت به بیرون پرت کن. با امید و انگیزه تمام کارهایت را ادامه بده. از بودن و زندگیت لذت ببر. حال خوبت را خودت بساز. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠حفظ اقتدار مرد ✅ خانم ها دوست دارند شوهری داشته باشند قوی، مدیر و مدبر. کسی که در بزنگاههای زندگی بهترین تصمیم را بگیرد. 🔘حواسمان باشد در صورتی این خواسته زن ها برآورد می شود، که اقتدار مرد حفظ شود. 🔘همچنین زن ها باید بدانند آرامش و صفای زندگی در گرو کسب مهارت او در حفظ اقتدار همسرش است. 🔘و امّا اقتدار مرد در گرو حفظ غرور و عزت نفس اوست، که مهم ترین وظیفه زن است. ✅در این خصوص زن با مراعات کردن مواردی از جمله موارد زیر می تواند در این زمینه موفق عمل کند: 🔸خطوط قرمز همسرش را حفظ کند. 🔹به طور مدام از همسرش ایراد نگیرد. 🔸به تصمیم های همسرش احترام بگذارد. 🔹در جمع احترام همسرش را نگه دارد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
☺️ عزیزم، دوست داری بهترین بندگان خدا تحویلت بگیرند؟ 🌼مهدی از همان ابتدا نسبت به رعایت فرهنگ حجاب و عفاف تأکید داشت. اصلا دوست نداشت که زن‌های بدحجاب به مراسم عروسی‌مان بیایند. 🌸دم دمای عروسی که پدرم داشت لیست مهمانان را آماده می‌کرد، عده‌ای از آنها خانواده‌هایی بودند که خانم‌های‌شان بدحجاب بودند. احترام پدرم را داشت و جلویش چیزی نگفت؛ اما دو روز خانه‌مان نیامد. در همین دو روز زنگ زده بود به پدرم که: «من مریم را در ۲۹ سالگی پیدا کردم. اگه این مسئله باعث بشه که شما بگین مریم را بهت نمی‌دم، بدونید تا آخر عمرم زن نمی‌گیرم؛ اما اجازه هم نمی‌دم خانم بدحجاب تو مراسم عقد و عروسی من بیاد و گناه تو مراسم بشه.» 🌿پدرم هم راضی شده بود. من هم راضی بودم. من دلم با مهدی بود. پنج شنبه که آمد گفت: «بیا بریم قم هم زیارتی بکنیم و هم مددی بگیریم از حضرت معصومه سلام الله علیها برای بقیه کارها.» 🌟حرم که بودیم. زنگ زد به یکی از علما تا از قرآن مدد بگیریم. آیه‌ای درباره زوج‌های بهشتی آمد که آن دنیا هم کنار همدیگر خواهند بود. آنجا با همدیگر عهد بستیم که با هیچ خانواده بدحجابی رفت و آمد نکنیم. موقع برگشت النگویم را از دستم درآوردم و هدیه کردم به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید 📚دیدار پس از غروب ؛ شهید مهدی نوروزی(مدافعان حرم ۱)؛ نوشته منصوره قنادیان، صفحه ۲۲-۲۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💥وقتی همسرتان مرتکب اشتباهی می‌شود❗️ 💠 در این مواقع تا جایی که امکان دارد، شوخی را جایگزین عصبانیت و رنجش خاطر کنید. باور کنید خیلی چیزها ارزش از بین رفتن محبت و صمیمیتِ میانِ شما را ندارد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ننه غرغرو 🌺جیغ و خنده بچه ها حین بازی، صدای تشویق تیم فوتبال توسط مردان ، موسیقی محفل مادرها در سالن خانه شده بود. میترا با صدای بلند گفت:" امسال عید می خواهیم بریم شیراز. محمود هم قرار شده به خواهر، مادر و بقیه فک و فامیلش حالی کنه که عید امسال خونه یکی دیگه رو مسافرخونه کنند و رو سرشون خراب شن." 🌸فرشته سینی به دست روبروی دختر خاله اش، میترا ایستاد، گفت:" زشته میترا. ناسلامتی فک وفامیلشند، به شوهرت برمیخوره؟" میترا پشت چشم برای فرشته نازک کرد، با نیشخند گفت:" فکر کردی همه مثل تو بی عرضن. چقدر بهت گفتم بیا پیشم شوهرداری یادت بدم. اگه اومده بودی الان شوهرت مثل شوهر من غلام حلقه به گوشت بود. " 🍃فریده چایی اش را سر کشید، دستش را مثل بچه دبستانی ها بالا گرفت، گفت:" دختر دائی! فرشته رو ولش کن. اونو هر کاریش کنی آخرش شوهر ذلیله. محمد آقا، محمد آقا از دهنش نمی افته. من اول زندگیمه بهم یاد بده تا مجیدم مثل شوهر تو بشه." فرشته به صورت صاف و مثل برگ گل دختر خاله ها و دختر دایی هایش نگاه کرد. همه مثل حسرت زده ها به دهان میترا نگاه می کردند. 🌺میترا مثل ملکه ها که بر تخت تکیه می زنند، روی مبل کمر راست کرد و به آن تکیه زد. لبان باریکش را با خنده باز کرد تا حرفی بزند، یکدفعه پسر 6 ساله اش نفس زنان روبرویش ایستاد و گفت:" ننه غر غرو، گوشیتو بده." 🌸مهین و سحر ریز خندیدند. میترا شانه پسرش را با اخم جلو کشید، در گوشش آرام چیزی گفت. پسر ابروهای بور و کم پشتش را به هم گره زد، با صدای بلند گفت:" گوشیتو بده تا نگم. " میترا به چشمان پسرش، با اخم خیره شد. محکم گفت:"فرشید! یِ بار بهت گفتم نمیدم؛ یعنی نمیدم. برو از بابات گوشیشو بگیر." 🍃فرشید جیغ زد، با مشت به سینه و شکم میترا کوبید. جیغ زنان گفت:" ننه غرغرو! ننه غرغرو! بده. حالا بده. محمود گفت برو از ننه غرغروت بگیر." 🌺میترا سیلی به صورت سفید فرشید زد، دستش را گرفت و از جایش بلند شد. داد زد:" محمود!" بدون اینکه به جمع خانم ها نگاهی کند، سمت در رفت. 🌸خانم ها چادر و روسری هایشان را با چشمان گرد تند تند درست کردند. مردان یاالله گویان وارد سالن شدند. 🍃محمود به صورت برافروخته میترا و فرشید گریان خیره شد. میترا از میان دندان های برهم فشرده اش گفت:" بریم خونه." 🌺محمود میان موهای سیاه کوتاهش دست کشید، گفت:" باز چی شده؟ یِ دقیقه اومدیم خوش باشیما." میترا در خانه را باز کرد، گفت:" کسی جلوتو نگرفته. هر کاری دلت می خواد بکن. ما هم میریم. همگی خداحافظ." 🌸محمود صورتش سرخ شد. سرش را زیر انداخت،گفت:" ببخشید. خداحافظ." به دنبال میترا و فرشید از خانه خارج شد. صدایش از راهرو به گوش رسید:" تکلیفمو با این زندگی روشن می کنم. خستم کردی با این اخلاق و حرف زدنت. هیچ جا آبرو برام نذاشتی." 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: خادم المهدی به: نور چشم فاطمه سلام مولای من .... سلام پدر آسمانی من .. چند روزی هست که دلم سخت برایت تنگ شده.. آقا جان کاش ما خوب شویم تا هرچه زودتر شما بیایی .. حال دل مسلمانان فلسطین وغزه خوب نیست... این دلم سخت از درد فشرده شده .. بیا ای عزیز دل فاطمه .. ای نور چشم زهرا.. حال فلسطین حال غزه حال افغانستان.. حال همه شما فقط بیا ای منجی عالم.. 💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
👦فرزند زیبایم 🌺فرزند زیبایم، صدایت که می‌زنم، 👼 فرشتگان الهی را می‌بینم که چگونه به تماشایمان ایستاده‌اند. ☺️لبخندی که به صورتت هدیه می‌کنم، فرشتگان را سرخوش از حال خوشمان حمدگویان می‌بینم. 🍀فرزندم، فرشته من، دوست دارم تا ابد فرشته بمانی. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠اقتصاد کودکانه ✅برای آموزش مسایل اقتصادی به فرزندان، لازم نیست جیب آنها پر از پول یا خالی از پول باشد. 🔘لزومی هم ندارد که حتما به کاری جهت درآمد، مشغول باشند؛اما این ضروری است که در حدود ۶_۹ سالگی پول تو جیبی به میزانی که قدرت تصمیم گیری با آن داشته باشد، دریافت کنند. 🔘حتی در این سن می‌شود به آنها آموخت که از پول دریافتی‌شان، پرداخت صدقه و انفاق داشته باشند تا زیست اجتماعی توان مدیریت اقتصادی در آنها نهادینه شود. 🔘امّا این قصه در نوجوانان جدی‌تر است و می‌توان با آموزش ‌راه‌های صحیح سپرده گذاری و مسئولیت‌پذیری در قبال مبالغ دریافتی، اهمیت شغل و درآمدزایی و همچنین قدردانی از پدر و مادر را به آنها آموخت. 🆔 @tanha_rahe_narafte