eitaa logo
مسار
336 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
535 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: مهدیه به: عبد صالح خدا شهید حاج قاسم آقا جان سلام بوسنی، هرزگوین، افغانستان، یمن، سوریه، لبنان، عراق، فلسطین، آفریقا و سایر نقاط جهان هستی از عطر تو لبریز بود. هرجا ظلم بود با سپاه پر شکوهت، پرچمدار بودی. با کوهی از صبر و اقیانوس بیکرانی از عشق و شجاعتی بی‌مثال در دل خطر در نبرد عقل و عشق جان‌فشانی می‌کردی. آه که تو عشق را، مرگ را، صبر را خسته کردی. آقا جان یتیمانت سرشک غم می‌بارند، در خلوتشان. این تویی که باز پدرانه با دستانت بر سینه‌های مجروح از نبودنت مهر می‌افشانی. ای عزیز زهرا رفتی و هر بار از دیده باران غم بر رویمان جاریست. اما خون پاک تو در تمام شریان‌های پاک هستی جاری شد و از هر نقطه‌ای نشانی از تو و از صلابتت از غیرتت از حق‌خواهی و ظلم ستیزیت عیان شده است. دیری نخواهد پائید تا با لشکری از نور از آسمان فرود آیید و در یاری حجت خداوند امام مهدی علیه‌السلام تمامی ظلم به تمامی صبر تو در یک عمر بیداری و مجاهده نابود شود. و زمین از عطر ایمان تو سرشار شود. پدرم دستمان را تا آن روز آسمانی، رها نکن. 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🆔 @parvanehaye_ashegh
✍️ گل شمعدانی 🌺قفل نگاهم هر صبح به گلدان‌های پُر گل شمعدانی باز می‌شود. 🌸گل‌های قرمز، صورتی، نارنجی و سفید با تمام طراوت و زیبایی‌شان، شادابی روزی خوش را نوید می‌دهند. 🌼روزی شاد و زیبا برایتان آرزو دارم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ اهل دعوا کردن بچه‌هات هستی؟ 🌹یک بار در دوران طفولیت ما در تابستان، امام در حیاط با مادرم مشغول گل کاشتن بودند. امام با کارد آشپزخانه باغچه را آماده می‌کردند و مادرم نشا را می‌کاشتند و خاک می‌ریختند. حدود هشت سالگی ما بود که با بچه‌های همسایه توی اتاق مشغول بازی بودیم. پشت پنجره رختخواب چیده شده بود. خواهرم یکی از دختر بچه‌ها را محکم نشاند روی رختخواب؛ به طوری که پشت این بچه، خورد به شیشه و شیشه از بالا تا پائین خرد شد و ریخت درست آن جایی که مادرم و امام مشغول کاشتن گل‌ها بودند. ما آماده بودیم برای این که ایشان اعتراض کنند؛ ولی با اینکه دست‌شان زخمی شد و خون آمد، چیزی به ما نگفتند. 📚 پابه پای آفتاب، ج۱، ص۱۷۵، به نقل از فهیمه (زهرا) مصطفوی، دختر امام رحمة‌الله‌علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠خطر عاق والدین ✅ بعضی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم وقتی همسر پدر یا مادر از دنیا می‌روند، نباید آنها دوباره ازدواج کنند. اما سؤال اینجاست: جرم کسانی که زنده‌اند چیست؟ زنده ماندن؟ 🔘 یعنی ما باعث شویم پدر ومادرمان هر قدر هم سن داشته باشد، باقی عمرش را درتنهایی بگذراند؟! آیا این خودخواهی نیست؟ 🔘در این صورت خودمان را از خطر عاق والدین در امان ندانیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️تکیه گاه 🍃اسماعیل مردی بلند قامت و چهار شانه، اما گذر زمان اندکی قدش را کاسته بود. پوست گندمگون او به خاطر کار زیر آفتاب، سبزه تر جلوه می‌کرد. کف دست هایش صاف و نرم نبود. ولی قلب مهربانی داشت و برای خانواده اش کوتاهی نمی‌کرد. ثریا با سینی چای پیش اسماعیل نشست. 🌸_فرشته خواستگارداره. هم دانشگاهیشه. ☘️_چطور خانوده‌ای هستن؟ 🍃_نمیدونم، فرشته گفته به پدرم بگم، اگه اجازه داد خبر میدم ... به فرشته چی بگم؟ 🌺_بزار فکر کنم، میگم. ☘️محمد وقتی از دانشگاه برگشت به مادرش گفت: «قرار خواستگاری روز جمعه شد.» 🍃مادر ابروهایش را در هم کرد: «محمد، بی بابا بزرگ شدی، تکیه گاه نداری پس با خانواده‌ای وصلت کن که تو سختی ها بتونی به پدرش تکیه کنی.» 🌸اسماعیل روز جمعه گلدان‌های شمعدانی را آب می‌داد که نگاهش به فرشته افتاد: «چرا دخترم تو فکره؟» 🌱در دلش به امام حسین (علیه السلام) متوسل شد: « مولا ... آقاجان! به حق مادرت خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) بخاطر کارم پیش خواستگارش شرمنده نشه. با نان حلال و اشک روضه‌ی‌ شما خاندان پیغمبر (صلی‌الله علیه وآله) بزرگش کردم. ان شاءالله با دعای شما عاقبت به خیر بشه. » 🍃_بیا بیرون، فکر و خیال نکن. ان شاءالله خیره. فرشته به خانواده پناهی گفته شغلت کارگریه (چاه کن) این قدر نگران نباش. فرشته پیش دستی ها را با دستمال خشک می‌کرد که مادرش وارد آشپزخانه شد. 🌺_جلوی پدرت این قدر تو فکر نباش. 🍃_مامان، حال خودمو نمی‌فهمم. دل‌شوره دارم. مادرش به این وصلت راضی نیست. برای همین محمد با خاله و شوهر خاله اش برای خواستگاری میاد. ☘️ زنگ خانه به صدا در آمد. تپش های قلب فرشته تندتر شد. جلوی آینه ایستاد. چادر کرم رنگی را سرش کرد. دسته گل زیبایی، دست محمد بود که سمت فرشته گرفت. چشمان فرشته از خجالت به گل‌های قالی بود. صدای مادر محمد نگاهش را از زمین گرفت. چشم های گرد شده‌اش را به سمت محمد دوخت و بی اختیار به دنبال مهمان‌ها وارد اتاق شد. بعد از پذیرایی، هر دو خانواده گرم حرف بودند که صحبت هایشان به تعیین مهریه و روز عقد کشید. مادر محمد انگشتر خود را از دستش در آورد به انگشت فرشته انداخت: «ان شاءالله ۲۷ رجب مبعث پیغمبر صلی‌الله علیه وآله عقد کنان، خوشبخت بشید.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به:قطب عالم امکان ✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌺 سلام و صلوات خدا بر پدر اُمت آقا جان این روزها امیدوارتریم به آمدن‌تان و ظهورتان. آن هم یک شبه، آن هم ناگهانی. همانگونه که جدّ بزرگوارتان 🔺 امام صادق علیه‌السلام فرموند: به آنچه نااُمیدی، امیدوارتر باش تا آن چیزی که امید داری محقق شود؛ زیرا موسی بن عمران، رفت تا برای خانواده‌اش شعله‌ای آتش بیاورد، ولی هنگامی که بازگشت، رسول و پیامبر بود و خداوند کار بنده و پیامبرش موسی را در یک شب اصلاح نمود. خدا با قائم یعنی دوازدهمین نفر از امامان نیز چنین خواهد کرد و در یک شب کارش را اصلاح خواهد فرمود ... او را از حیرت و غیبت بیرون آورده و به نور فرج و ظهور داخل خواهد کرد. 📚 کمال الدین، باب۶ 🔹 داغ ما بر هجر مهدی کمتر از یعقوب نیست 🔸او پسر گم کرده و ما هم پدر گم کرده‌ایم سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
✍زنده کن ما را ☘چه راحت در خانه نشسته‌ایم؛ امّا امام زمان‌مان آواره و طرد شده به صحرا خیمه زده است. 🌸 حلال‌مان کن روزهای‌مان بی تو می‌آیند و می‌روند. بی تو زندگی نیست، مُردگی است. بیا و زنده کن ما را. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨باید مجنون حفظ شود 🌹آخرین روزهای عملیات خیبر بود. پاتک‌ها و حملات دشمن، توان فرسا و خونین می‌آمد. رزمنده‌ها به فرماندهی حاج محمد ابراهیم همت، دلاورانه می جنگیدند، اما دیگر رمقی برایشان نمانده بود. 🌱 حاجی خودش زخمی و ناتوان شده بود که ناگهان پیام امام را شنید که: «باید مجنون حفظ شود.» هرکس بعد از این پیام، حاجی را می‌دید، می‌فهمید که دیگر خستگی را فراموش کرده. می‌گفت: حرف امام، حرف رسول الله است و ما باید تابع حرف او باشیم. روح در نیروها دمید و خودش در نزدیک‌ترین نقطه به دشمن، شجاعانه می‌جنگید. 📚 رضا آبیار، ظرافت‌های اخلاقی شهدا، ص۷۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸🍂قطعيت ظهور قال رسول الله صلى الله عليه وآله: "لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج رجل من ولدي يملؤهاعدلا وقسطا كما ملئت جورا وظلما" اگر از دنيا فقط يك روز باقي مانده باشد ، خداوند آن روز را آنقدر طولاني مي گرداند تا اين كه مردي از فرزندان من كه همنام من است را بفرستد و زمين را از عدل و داد پر كند. 📚كمال الدين ،ج۱،باب۲۴، حديث۲۷؛سنن ابي داوود ،ج۲،ص۵۰۹،ح۴۲۸۹ ◆◆نكته‌ها: 1. 📌تعبير «لو لم يبق ...» بيانگر قطعيت ظهور مي‌باشد . نه اينكه ظهور ، در روز آخر دنيا رقم مي‌خورد . 2.📌تعبير «حتي يبعث» نشان دهنده اين است كه مهدويت از اصول است نه فروع ، يعني خداوند حضرت مهدي عج را مي رساند. 💢وقتي استاد قرائتي به برخي از علماي اهل سنت فرمود: چرا شورايي تشكيل نمي‌دهيد مهدي را تعيين كنيد و بفرستيد تا عالم را اصلاح نمايد؟! گفتند كار مهدي بدست ما نيست ! فرمود: چيزي كه آخرش بدست خداست، اولش هم بدست خدا بود. 3.📌گستره كار حضرت تمام عالم است (الارض) و اصلاح كامل آن بر اساس عدل و داد.(يملا الارض قسطا و عدلا) از طرفي تعبير «يملا» بيانگر عصمت ايشان نيز مي باشد چرا كه پر كردن عالم از عدل و داد فقط از معصوم ساخته است. 📚اقتباس از ؛ كتاب حديث انتظار ╔══════••••••••••○○✿♥️╗ @tanha_rahe_narafte ╚♥️✿○○••••••••••══════╝
✍️ نور امید 🙍🏻‍♂️با شکم درد کوچکی شروع شد. محسن دست روی شکمش ‌گذاشته و اشک می‌ریخت: «مامان شکمم خیلی درد ‌می‌کنه.» ☘- الان عرق نعنا بهت می‌دم، خوب می‌شی. 🌸درمان‌های خانگی مرضیه فایده نداشت. کار به جایی ‌رسید که محسن روی زمین می‌غلتید و شکمش را فشار می‌داد. 🍃مرضیه با دیدن حال بد پسرش فوری اسنپ گرفت. چادر را سر کرد. دست محسن را گرفت، وارد کوچه شد. همزمان اسنپ هم رسید. 👨🏽‍⚕️دکتر در معاینه اولیه چیزی تشخیص نداد. او را برای آزمایش و عکس گرفتن فرستاد. عکس را که دید، غدّه‌ای در شکم محسن دیده شد. باید نمونه برداری می‌کردند تا تشخیص دهند چه غدّه‌ای است. بعد از نمونه برداری، نتیجه مثل آواری بر سر مرضیه فرو آمد. بُغضی گلوگیر نصیبش شد. مرتب صدای دکتر در گوش او اکو می‌شد: «سرطان پیشرفت کرده و امیدی به خوب شدنش نیست.» همان لحظه لب‌هایش ذکر یاحسین به خود گرفت. برای خوب شدن دلبندش شله زرد نذر کرد. 🍁 وقتی همسرش از دنیا رفت، شانه‌های نحیف او مجبور شد بار مسئولیت سنگین خانواده چهار نفره‌شان را به دوش بکشد. بیماری پسرش فشار مضاعف روحی و جسمی بر او بود. محسن که خوابید، زنبیلی برداشت و برای خرید میوه به کوچه رفت. فرقی نمی‌کرد داخل و خارج خانه، همه جا برایش زندانی تنگ و تاریک شده بود. موقع برگشت در حال و هوای خودش بود. ناگهان صدای عصمت خانم همسایه دیوار به دیوارشان رشته افکار آشفته‌اش را پاره کرد:« مرضیه جون، یه لحظه صبر کن،کارت دارم. برا پسرت نگران نباش، به زودی بچه‌تون خوب میشه.» 💦همینطور که اشک در چشمان مرضیه جمع شده بود به عصمت خانم نگاه کرد: «دعا کن براش عصمت خانم.» 🌺عصمت خانم گوشه چادرش را به دندان گرفته بود و با لبخند به مرضیه نگاه کرد: «امام حسین دست رد به سینه کسی که پناهی جز اون نداره نمی‌زنه، اینو مطمئن باش. حالا کِی باید شله زردا رو درست کنی؟ بگو تا بیام کمکت.» 🍃با شنیدن نام امام حسین چشمان مرضیه برقی زد و دست‌هایش را بالا آورد: «الحمدلله امام حسین رو داریم . چند روز دیگه مونده بهت خبر می‌دم . الهی خیر ببینی خواهر.» ☘هنوز هم چشمان مرضیه بارانی بود زنبیل میوه را از روی زمین برداشت با امیدی به مناره‌ها و گنبد مسجد نگاهی کرد:« عصمت خانم به نظرت خوبه امسال بیام تو این مسجد نذری بدم؟» 🌸- آره عزیزم چرا که نه خیلی هم عالیه. نام امام حسین نوری شد در قلب تاریک و بی‌قرارش، زیر لب شروع کرد به خواندن: السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ، وَعَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَعَلَىٰ أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلَىٰ أَصْحابِ الْحُسَيْنِ. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌شما از: زهرا به: امام زمانم سلام آقا جان امیدوارم که هر کجا هستید، حالتان خوب باشد. آقا می‌خواستم بگم، کمک کنید. برایم دعا کنید. خیلی دلم گرفته از این دنیا. آقا پس کی ظهور می‌کنید؟ دلمان برایت تنگ شده است. هر کجا هستید، زودتر بیاید که چشم انتظاریم. ✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 شما هم می‌توانید به خداوند، امام زمان و بقیه معصومین علیهم‌السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط‌های مجازی‌تان منتشر کنید. با نشر نامه‌های‌تان در ثواب ارتباط‌گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🔆هر صبح در پی روزیت برو 💠خداوند تلاشگران برای روزی را دوست دارد. می‌خواهی خدا دوستت داشته باشد؟ از زیر پتو بلند شو. برو در پی روزی. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨محبت و همکاری 🌱ملاعباس [ملاعباس راشد تربتی] از فضای آموزشی محروم بود و هم مباحثه‌ای نداشت. به همین دلیل از همسر مهربان و باوفای خود خواست که او را در این راه یاری رساند. 🌹 همسرش نیز با کمال میل این پیشنهاد را پذیرفت. روزها که ملاعباس برای کار به مزرعه می رفت، همسرش نیز با او همراه می شد تا هم در کارها کمکش باشد و هم هنگام کار با یکدیگر مباحثه کنند. ملاعباس کتاب را به دست همسرش می‌داد و خود در گوشهای مشغول کار می‌شد. همان گونه که بیل می‌زد و عرق می‌ریخت، همسرش درس را از روی کتاب می‌خواند و او گوش می‌داد. این روحیه همکاری و محبت بین این زن و شوهر، زبان زد همه بود. 📚ناگفته‌هایی از زندگی خانوادگی علما، ص۵۱-۵۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✳️می‌خوای همسرت رو تغییر بدی؟ 🔹پذیرش این نکته مهم است که شما نمی‌توانید همسرتان را تغییر دهید. شما فقط می‌توانید‌ خود و واکنش‌های خود را تغییر دهید. 💑تغییر در رفتار شما باعث می‌شود‌ که همسرتان بخواهد یا وادار شود، تغییر کند. 🆔 @tanha_rahe_narafteh
هدایت شده از مطالب روزانه مسار
✍️سرور 🍃مهین دست‌هایش را به کمر لباس گل گلی‌اش زد، لب‌های گلی و رژ زده‌اش را از هم باز کرد و فریاد زد:«چیه مرد خودت رو روی زمین پهن کردی. پاشو برو فکر زندگی بچه‌هات باش. دو روز دیگه می‌خوای پسر دوماد کنی و دختر عروس، آه تو بساطت نیست.» 🔘چرت قاسم پای تلویزیون پاره شد، رعشه‌ای به جانش افتاد. پایش را به میز تلویزیون کوباند و برای بلند شدن، از آن کمک گرفت و ایستاد. ☘️با چشم‌های خمار و خواب‌آلود و ابروهای مشکی و پهن درهم کشیده به صورت مهین خیره شد، فریاد زد:«چته زن؟ مگه با نوکرت حرف می‌زنی؟ نمی‌فهمی خسته‌ام اومدم ده دقیقه کپه مرگم رو بذارم. اون از جاروکشی بی‌موقعت، اون از ناهار ندادنت، حالام که اینطور رفتار می‌کنی.» قبل از آنکه مهین بتواند پلک چشم‌های گشاد شده‌اش را روی هم بیاورد یا دهانش را ببندد، قاسم از روی چوب لباسی، اورکتش را برداشت و از خانه بیرون رفت. صدای گومب در، خانه را لرزاند. 🌸مهشید و مینا بدو بازی‌شان را رها کردند و دویدند، اما وقتی رسیدند، پدر رفته بود. 🌱مهین پیشبندش را درآورد. روی مبل نقره‌ای نشست. زار زار گریه سر داد. 🔘عقربه‌های ساعت روی عدد یازده و شش، تاب تاب بازی می‌کردند، اما هنوز از قاسم خبری نبود. 💠تلفنش خاموش بود. سفره‌ی ناهار هنوز کف حال پهن مانده بود. صدای مشاور تلویزیون در ذهنش پیچید. فکری به سر مهین زد، شماره خانه‌ی مادرشوهرش را گرفت. از آن طرف خط صدای قاسم را شنید. از مائده خواست گوشی را به قاسم بدهد. پیش از اینکه او چیزی بگوید، گفت:«قاسم عزیزم، من رو ببخش. غلط کردم. من حواسم نبود. کارهای خونه بهم فشار آورده بود. تو سرورمی. من رو ببخش که اذیتت کردم. خونه بدون تو صفا نداره.» 🌸بغضش شکست. اشک‌هایش بارید و ادامه داد:«تو رو خدا برگرد. ازصبح دلم پوکیده. تو رو خدا بیا.» 🍃قاسم نتوانست مقاومت کند. گوشی را گذاشت و به سمت خانه به راه افتاد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: قطب عالم امکان ☘بسم الله الرحمن الرحیم☘ سلام و صلوات خدا بر تو ای آرامش هستی 🌺 آقا جان دولت کریمه‌تان را آرزو دارم. همان یکرنگی و یگانگی بین مردم. زمانی که قلب مردم پُر از دوستی و رحمت می‌شود. همه به یکدیگر کمک می‌کنند. همان دولتی که جدّ بزرگوارتان امام صادق علیه‌السلام ‌فرمودند: «زمانى كه قائم ما ظهور كند بر مؤمنين واجب است كه نياز برادرانشان را برطرف كنند و در شادى آنها بكوشند.»۱ 🍁 در آن زمان حرص و بُخلی نیست. مردم همدیگر را دوست صمیمی خود می‌شمارند. چنانکه امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: «...در آن دوران هر نیازمندی از جیب برادرش به مقدار نیاز بر می‌دارد و برادرش نیز جلوگیری نمی‌کند»۲ 📚 ۱- وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۶ ۲- بحارالانوار، ج ۵۲، ص۳۷۲ ▫️ يَا ابْنَ النُّجَبَاءِ الأْكْرَمِينَ؛ ای فرزند نجیبان گرامی! سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🔆 حسن ثانی 🌺 در خانه امام هادی، نور دیگری تابید. حسن ثانی، پسر دیگر زهرای بتول زاده شد. او که پدرِ آخرین حجت خدا، مهدی صاحب‌الزمان است. 🌸همه گل بریزید و شادی کنید، یازدهمین امام آمد. کاش عیدی ما از امام هادی، ندای آسمانی باشد. آن وقت همه به یُمن قدم امام حسن عسکری، حضور و ظهور پسرش، امام مهدی را تبریک بگوییم. ☘️به به چه روزی شود آن روز، بقیة الله بر منبری از نور نشسته، ما حلقه زنان دور وجودش زانو زده و میلاد پدر را به پسر تبریک بگوئیم. ✨ یا صاحب الزمان بپذیر تبریک ما و خود ما را ✨ علیه‌السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺 امتداد راه ☘نقش ائمه عليهم‌السلام امتداد نقش پيامبر صلی‌لله علیه وآله در دعوت مردم به یکتا پرستی است. 🌺امام حسن عسکری علیه‌السلام از طريق نامه نگاری با و كلاء كه ‌در حقيقت نمايندگى ایشان را بر عهده داشتند؛ مردم و جامعه را رهبری و هدایت می‌کرد. ☘دوران ایشان با پنهان‌كارى و تقیه همراه بوده است؛ آن هم نه فقط از ترس زمامداران طاغوتى، بلكه به عنوان عمليات احتياط آميز براى آينده و دگرگونی‌هایى كه بر آن حاكم بود. روشى جهت پرورش مردم براى آموزش حقايق بزرگ‌ترى كه قلب اكثر آنان تاب تحمّل سنگينى آن را نداشت. امام عسکری علیه‌السلام برای غیبت کبری زمینه‌سازی می‌کرد.۱ ۱.زندگانی امام حسن عسكرى(ع) مدرسى، سيد محمد تقى، ص۲۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 شیوه خاص ارتباطی در هر سن ✅ والدین باید در ارتباط با فرزندان، در هر سنی شیوه خاص آن سن را مدنظر بگیرند. 🔘 وقتی فرزند در سن کودکی است، با محبت و بازی کردن می‌توان شخصیت فرزند را رشد داد. همچنین باید شرایطی فراهم شود که کودک احساس امنیت روحی و روانی داشته باشد و بدون ترس حرفش را بزند. 🔘 وقتی فرزند در دوران نوجوانی است، باید با رفتار صحیح عزت نفس و اعتماد به نفس او را حفظ کرد. همین، سبب رشد و کمال خواهد شد. 🔘 و امّا والدین نسبت به فرزند جوان خود، باید او را طرف مشورت خود قرار دهند. نظر خواهی از او، سبب می‌شود که ارتباط صمیمی با والدین پیدا ‌کند و باعث رشد شخصیتی او ‌شود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍سفر 🚌اتوبوس به پایانه ترمینال رسید. اولین سفر زینب بود. لوکیشن منزل خواهرش را در نقشه آنلاین وارد کرد. باید قسمتی از مسیرش را با تاکسی می‌رفت. 🍃دختر نوجوانی صندلی جلو تکیه داده بود. خانم میانسالی که صورتش را با چادرش پوشانده بود وارد تاکسی شد و بعد از او زینب نیز صندلی عقب نشست. همزمان با حرکت تاکسی گوشی زینب زنگ خورد:«سلام، مامان جان، نگران نباش من رسیدم تهران. الان سوار تاکسی شدم وقتی رسیدم خونه‌ی زهرا بهت زنگ میزنم. خداحافظ.» ☘صدای مکالمه‌ی دختر نوجوان توجه زینب را جلب کرد:«آرش جون، مطمئن باش هیشکی نمیدونه، حتی مامان و بابام. گفتم قراره امروز با دوستم ریحانه بریم چند ساعت پارک.» آرامتر گفت:«از وقتی فهمیدم عاشقت شدم لحظه شماری می‌کنم که ببینمت. وقتی اولین پیجت رو تو اینستا دیدم فکرشو نمی کردم آخرش به اینجا برسه. حالا بگو دقیقا کجا بیام؟ چند دقیقه دیگه میرسم. باشه، خداحافظ.» 🌸 مکالمه که به اینجا رسید. زینب نگاهی به صفحه ی گوشی‌اش انداخت. هنوز به مقصدش نرسیده بود. زینب دل نگران دختر نوجوان شد. آرام به او گفت:«پیش کسی که اصلا نمی‌شناسی نرو.» 🍃 با صدای لرزان ادامه داد:«هر چه زودتر برگرد خونه.» ☘دختر ابروهایش را درهم کرد:«به تو ...» خانمی که جلو نشسته بود میان حرف دختر دوید:«مهسا خانم به من که ربط داره؟» 🌺مهسا هاج و واج به صورت سرخ مادرش خیره شد. مادر با صدای گرفته گفت:«ریحانه زنگ زد خونه، بهش گفتم که فردا مواظب هم باشید. میدونی چی گفت...» ☘مهسا سرش را پایین انداخت. مادر گفت:«گوشی تو فعلن بده، خونه با هم صحبت می کنیم.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: مهدیه به یگانه هستی بخش خدایا بر آنچه از نعمت‌هایت آگاهیم و بر بیکران نعمت‌هایت که غافلیم تو را شکر می‌گوییم. الحمدلله علی کل حال و صل الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و پاداش این سپاس ما را ظهور حجتت ولی عصر، مهدی فاطمه عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف که به وجود او نعمت بر ما برقرار و بلا دور می‌شود، قرار بده. یا کریم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین 🤲 🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾 شما هم می‌توانید به خداوند، امام زمان و بقیه معصومین علیهم‌السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط‌های مجازی‌تان منتشر کنید. با نشر نامه‌های‌تان در ثواب ارتباط‌گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
🤲از خدا مدد بخواه 🍂 فصل پاییز زیباست. 🍂نگویید، پاییز خزان دارد، بلکه با شنیدن خش خش برگ‌های زرد پاییزی زیر قدم‌های‌مان باور کنیم، سختی‌های زندگی با مدد الهی و صبوری به زیر گام‌های‌مان خواهد آمد. 🌞صبح دل انگیز پاییزی بخیر. 🆔 @tanha_rahe_narafte
⏰بهترین ساعت‌های عمرم! 🌺سید محمد طباطبایی معروف به علامه طباطبایی فقیهی عالی‌قدر، فیلسوف و حکیم شیعه ایرانی است. نویسنده تفسیر المیزان، دانشمندی سخت‌کوش که با تلاش در دوران پربرکت زندگی خویش آثار برجسته علمی بسیاری بر جای گذاشته‌اند. حقیقت اخلاق در نظر ایشان همیشه از یک طرف در گرو عمل و از طرف دیگر در گرو اعتقاد و ایمان است که گاهی از راه تکرار عمل، گاهی از راه تلقین حُسن و خوبی عمل و گاهی از هر دو راه ایجاد می‌شود. فضایل اخلاقی علامه در خانه محبت را ایجاد می‌کرده است. 🌹نجمه السادات، دختر ایشان درباره‌ی خانواده‌داری او می‌گوید: ایشان در برنامه‌ی روزانه‌ی خود اوقات و ساعت‌هایی را به خانواده‌شان اختصاص می‌دادند، بعد از هفت ساعت کار بعد از ظهر تا شب، می‌گفتند:«دیگر جلسه خصوصی است، بیایید بنشینید حرف بزنیم.» می‌گفتند:«این ساعت‌ها بهترین اوقات من است و همه‌ی ناراحتی‌هایم را بر طرف می‌کند.»* 📚*مجله زن روز، شماره۸۹۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 دو فرشته ✅ فرزندان با پدر و مادر باید در نهایت محبت و دقت رفتار کنند. 🔘حتّی کوچکترین برخورد با آنان حساب و کتاب دارد؛ چراکه در نزد خداوند کمتر چیزی به اندازه اطاعت از والدین سبب قرب و نزدیکی است. 🔘توجه داشته باشیم، ولو پدر و مادر به فرزند ستم کنند، باز هم حق ندارند در مقابل آنان تندی کنند. تا جایی که نباید با نگاه تند و دشمنانه به آنها نگریست.۱ 🔘حواسمان باشد پذیرش عبادات و بندگی ما به نوعی در گرو رفتار صحیح با والدین می‌باشد. ✅بنابراین اگر سعادت دنیا و آخرت را بخواهیم، باید هوای این دو فرشته روی زمین را داشته باشیم. 🔹۱- امام صادق عليه السلام فرمود :مَن نَظَرَ إلى أبَوَيهِ نَظَرَ ماقِتٍ و هُما ظالِمانِ لَهُ، لم يَقبَلِ اللّهُ لَهُ صلاةً؛ هر كه به پدر و مادر خود گر چه به وى ستم كرده باشند، با نگاه دشمنانه بنگرد، خداوند از او نمازى را نمى‌پذيرد. 📚الكافي، ج ۲، ص۳۴۹ 🆔 @tanha_rahe_narafe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا