eitaa logo
مسار
334 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
539 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ تنها 🍃فرشته کنار پنجره اتاقش نشسته بود و به درخت صنوبر وسط حیاط نگاه می‌کرد. بالای درخت پرنده‌ای نشسته بود و آواز می‌خواند. لبهایش کش آمد بعد از اینکه غبار دلتنگی و تنهایی بر روی شانه‌اش نقش بسته بود دیدن این تصویر آرامش را به دلش نشاند. 🌸از وقتی که دید مردم با شنیدن بیماری‌اش جور دیگری به او نگاه می‌کنند، از همه مخفی کرد. الان در بین آن‌ها راه می‌رود بدون اینکه کسی بداند چه ظلمی با خون‌های آلوده آن کشور در حقش رُخ داده است. 🍂همان روزی که ماشینی خلاف جهت با سرعت پیچید و او زیر گرفت. خون زیادی از او رفت و بیهوش شد. در اتاق عمل دکترها مجبور شدن خون به او تزریق کنند از آن خون‌های آلوده در شریان‌هایش جاری شد. 🍁حالا همیشه حواسش هست اگر خونی از بدنش بیاید کسی به او دست نزند تا مبادا کسی دیگر بیماری‌اش را در آغوش بگیرد. 🌸_فرشته کجایی مامان ؟ مگه قرار نبود وقتی اومدم آماده باشی؟ 🌾_وای مامان ببخش حواسم پرت شد خیلی زود آماده می‌شم. 🍃در دل به وجود چنین پدر و مادری افتخار و خدا رو شکر می‌کرد. 🎋درست یادش است برای خون دادن به سازمان انتقال خون رفتن هرسه نفرشان. بعد از آزمایش کردن خونش متوجه بیماری او شدند. اگر امید دادن ها و حمایت پدر و مادرش نبود معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظار او بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از :مهدیه🌹 به :شهید ادواردو آنیلی🌹 سلام خداوند و اولیاءش به شما شهدای راه حق. برادر شهیدم تنها وارث میلیاردر مشهور جوآنی آنیلی که بعد از مسلمان و شیعه شدن بخاطر اعتقادات مذهبی‌ات زندگی سختی را گذراندی و سرانجام برای اینکه ارثیه کلان پدر به دست تو نرسد به شهادت رسیدی. برای تبلیغ اسلام با تلاش و راهنمایی‌ات دوست نزدیکت کنت لوکا گائتانی لاواتلی پسر سلطان شراب ایتالیا مسلمان شد و عجیب اینکه سرنوشت‌تان با هم شبیه بود و هر دو به شهادت رسیدید. برایمان دعا کنید از دنیا و وابستگی‌هایش رها شویم و در مسیر عشق جان‌فشانی کنیم. شهادت‌تان مبارک⚘ ادواردو (مهدی) آنیلی می‌گفت:«شیعه، تک است. چیزی دارد که سایر ادیان ندارند و آن وابستگی به ولایت اهل بیت علیهم‌السلام است.» 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
🧐بهره شما از زندگی چقدره؟ 🌸ما نمی‌توانیم تعیین کنیم چند سال زنده خواهیم بود؛ 🌺اما می‌توانیم تعیین کنیم چقدر از زندگی بهره ببریم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ آخرین وداع میرزا کوچک خان در آخرین دیدار با همسرش هنگام وداع گفت: اوضاع ما از همه جهت مغشوش و نامعلوم است. تو جرمی نداری جز اینکه همسر من هستی و سزاوار نیست بی سرپرست و بلاتکلیف بمانی و زندگی ات سیاه و تباه گردد. حیف است هنوز از گلستان زندگی گلی نچیده، دچار خزان حوادث شوی و از طراوت بی بهره بمانی در حالی که طلاق حلاّل این مشکلات است و تو پس از طلاق به حکم شرع مجاز خواهی بود، زندگی نوینی برای خود تدارک ببینی. همسرش این پیشنهاد را نپذیرفت. میرزا از حالت همسرش منقلب گردید و از او پوزش خواست و به دلجویی او پرداخت و شخصیت و نجابتش را ستود و گفت: درس انسانیت را باید از شما بانوان آموخت؛ زیرا روح و قلب‌تان از درک حقایق زندگی سرشار است. با اینکه روستازاده ای بیش نیستی، ولی می‌بینم سلامت نفس، قدرت فهم و درایت فوق العاده‌ای داری. از اینکه وضع مادی‌ام اجازه نداد، زندگی آرامی مطابق شأنت فراهم کنم، شرمنده‌ام و از اینکه در شداید روزگار همچون کوه پایدار مانده‌ای و ذره‌ای از مهر و محبت تو نکاسته است، سپاسگزارم. تو را به عنوان زنی شرافتمند می‌ستایم و از داشتن چنین همسری بر خود می‌بالم. از تو راضی‌ام که هیچ گاه مرا در مورد آنچه نداشته‌ام، مؤاخذه و سرزنش نکرده‌ای و از خدای بزرگ خواهانم از بزرگواری تو که مظهر فضیلت است راضی باشد. 📚ماه در محاق، ص۲۱۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ ایستاده ️ ✨وقتی دزدی به خانه و کاشانه‌ات می‌زند، سکوت و نگاه کردن نهایت حماقت است. ✨میرزا کوچک خان جنگلی از جمله کسانی بود که با دیدن ظلم شاه، روس‌ها و انگلیسی‌ها ساکت ننشست، مردم را آگاه کرد و قیامی برپا کرد که خودش پیشاپیش همه حرکت می‌کرد. ✨او برای استقلال کشورش همچون دیگر مردان تاریخ‌ساز ایران لحظه‌ای آرام و قرار نداشت تا جایی که جانش را در راه آزادی کشور از استبداد و استکبار فدا کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️بالام لای لای 🌾بسم‌الله الرحمن الرحیم گفت و کرکره را بالا داد. نگاهی به دورتادور مغازه انداخت. دیوار‌های مغازه از قفسه‌های فلزی قدیمی پوشیده بود. چشمش به قاب عکس روبه رویش افتاد. به یاد روزی افتاد که محسن به او گفت: «بابا اجازه بدی، می‌رم سربازی.» ☘️پدر خواست مانع رفتن محسن شود. با خود گفت: جنگ است. بماند و در مغازه کار کند، نیاز نیست، سربازی برود. هر کدام از سه پسر کاظم به‌نوبت زمانی که مدرسه نبودند در جوراب‌بافی به پدرشان کمک می‌کردند. به‌خاطر همین کاظم آن‌ها را دوست داشت. به لطف خدا قفسه‌های خالی فلزی مغازه کم‌کم با بافندگی پسرها پر از جوراب‌های رنگارنگ شده بود. پدر بیشتر پشت دخل می‌نشست. اما محسن با لبخند کش‌دار به پدرش گفت: «بابا! الان جبهه‌ها نیاز به نیروی رزمنده داره، اجازه بده برم.» 💠همان لحظه دل پدر لرزید؛ اما رضایت داد. در حالی‌ که به چشمان قهوه‌ای‌ رنگ محسن چشم دوخته بود، گفت: «خدا پشت و پناهت، اما دل مادرت رو هم به دست بیار.» 🌸لبخند بر چهره محسن نشست. او خیلی کم‌حرف ولی مهربان بود. پیش مادر رفت، اول دست نوازشی بر سر مادر ‌کشید: «مامان جان! اجازه بده برم، برای حفظ نسل آینده باید همه جوونا به جبهه برن.» مادر سعی کرد فرزند دلبندش اشک او را نبیند:«ان‌شاءالله به‌سلامتی، خدا پشت و پناهت.» 🍃صدای زنگ خانه، دل هر دو را می‌لرزاند. چشم انتظار آمدن محسن به مرخصی بودند. مهربانی پسرشان را هر روز به رخ هم می‌کشیدند. محسن مرتب نامه می‌نوشت و جویای حال پدر و مادرش می‌شد. تا این که آخرین نامه‌ی مادر برگشت. روی پاکت نامه با خودکار قرمز، ضربدر بزرگی بود. جمله‌ی روی پاکت دل پدر و مادر را داغدار کرد. نوشته این بود «شناخته نشد‌.» 💎محسن در عملیات محرم، منطقه موسیان به شهادت رسید. با لباس مقدس سربازی ۲۳ دی ۱۳۶۱ قطعه ۲۸ بهشت‌زهرا سلام‌الله‌علیها به خاک سپرده شد. 🎋مادر کنار مزارش خواند: «بالام لای لای ... بالام لای لای ...» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما بسم الله الرحمن الرحیم از: مهدیه به: رئیس جمهور محترم آقای رئیسی سید بزرگوار سلام از خدای مهربان برایتان بصیرت، صبر، ورع و پرهیزگاری طلب می کنم. در مورد واکسن و قضیه‌ی کرونا و تبعیت از سازمان who این وزارت بهداشت به یک حجامت اساسی نیاز دارد. ان شاءالله در مسیر روشن حق با مجاهده و استعانت از روح بلند معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و شهداء گرانقدر بتوانید اینکار را به شایستگی انجام بدهید تا جان شیعیان زمینه ساز ظهور در امنیت باشد. در مسئله‌ی مسکن سازی ان شاءالله به وسعت این نعمت خدادادی کشورمان آپارتمان سازی و آسمان خراش سازی را منحل کرده و برای ایرانیان به فرموده‌ی رهبر ملت صبار و شکور خانه‌های وسیع و حیاط‌دار بسازید. سید بزرگوار، امام خمینی رحمه‌الله‌علیه فرمودند: صدا و سیما باید دانشگاه و انسان ساز باشد. لطفا به کمک آقای جبلی گرامی و جبهه‌ی انقلاب، صدا و سیما را از انحصار بهائیان نفوذی خارج کنید و فیلم‌های شاخص از شهداء بسازید. بخصوص حاج قاسم و حاج حسن طهرانی مقدم و شهید حججی و پیام‌های بازرگانی تجملگرا را حذف کنید. 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨بهترین کار اول صبحی 💛صبحی دیگر و روزی نو آغاز می‌شود. خورشید خودنمایی می‌کند و نورش بر صورت اهل دنیا به رقص در می‌آید. 🌼از خواب، بیدار شو و به امامت، تنها عامل آرامش زمین و نوربخشی خورشید، سلام بده. 🌸آنگاه چایی صبحانه، طعم دیگری می‌گیرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸🍂فريادرس بشريت کیست؟ پيامبر اكرم صلي الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم فرمود: «يخرج المهدي في امتي يبعثه الله غياثاً للناس؛ حضرت مهدي در امتم قيام می‌كند و خداوند او را برای فريادرسی مردم می‌فرستد.» 📎الحاوی للفتاوی، سيوطی، ج۲، ص۱۳۲؛ بحار، ج۵۱، ص۸۱ ◆◆نكته‌ها: 1.📌پيشگويی خروج و قيام حضرت مهدی علیه‌السلام حدود دو قرن و نيم قبل از ميلاد ايشان (يخرج المهدی) 2.📌از اصول و فعل الله بودن قضيه حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه (يبعثه الله) 3.📌او برای فريادرسی و نجات می‌آيد، نه كشتن (غياثا للناس) 4.📌كار امام مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه جهانی و موضوع كارش تمام بشريت هستند (للناس) برای او نجات و هدايت و سعادت انسان مهم است شرقی باشد يا غربی ، سفيدپوست باشد يا سياه پوست، شيعه باشد يا غيرشيعه. 📚اقتباس از: حديث انتظار، مجموعه كتابهای تبليغ معارف مهدوی، ص۱۱۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 نسل مهدوی ✅ پدر و مادر باید فرزند خودشان را در مقابل شبهه‌ها و انحرافات فکری آماده کنند. 🔘 در حقیقت اگر فرزند را با معارف اسلام و احادیث مهدوی آشنا کنند و آموزش بدهند، این آمادگی در او شکل می‌گیرد. 🔘بنابراین توانایی رویارویی با انواع شبهه ها را دارد. چون جواب آن‌ها را می‌داند. ✅ والدین نقش مهمی در تربیت نسل مهدوی دارند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ یک‌ اشتباه 🍂صدای نا‌له‌اش اتاق را پر کرد. قاسم با صدای لرزانی گفت:«بهاره چیه؟» 🍁_خیلی درد دارم. 🍃_ آماده شو ببرمت بیمارستان. 🎋قاسم سریع لباس پوشید. رفت تا ماشین را آماده کند. بهاره آهسته آهسته قدم بر می‌داشت. از شدت درد می ایستاد و دست به دیوار می‌گذاشت. قاسم از ماشین پیاده شد. دست بهاره را گرفت. او را کمک کرد تا سوار شود. ⚡️قاسم در محوطه بیمارستان توقف کرد. بهاره را با برانکارد به اورژانس بردند. دکتر بهاره را معاینه کرد. برای عکس برداری فرستاد. وقتی آزمایش و عکس ها را دید. دستور داد بهاره فردا صبح ساعت 8 برای جراحی آماده باشد. به همین خاطر بهاره همان روز در بیمارستان بستری شد. ☘ قاسم با چهره‌ای نگران از بهاره خداحافظی کرد. سالن انتظار بیمارستان لحظه به لحظه شلوغ تر می‌شد. قاسم از ساعت 7 صبح در سالن انتظار بود. به ساعت مچی قهوه‌ای رنگش نگاه کرد. زیر لب با خودش حرف ‌زد. از دلشوره بلند شد به سمت پرستار رفت: «حال بیمار، خانم علیزاده چطوره؟» 🌸_به هوش اومده، از ریکاوری میارن تو بخش. 🌾چشم های قاسم به صورت رنگ پریده‎ی بهاره دوخته شد. اما بهاره از شدت درد و عوارض بیهوشی بی‌حال بود. 🌺قاسم دسته گل زیبایی را روی میز کنار تخت بهاره گذاشت. عطر گل‌ها در اتاق پیچید. 🌱قاسم به یادش آمد. بهاره آخرین ترم دانشگاه در رشته تربیت بدنی را می‌گذراند که عقد کردند. همزمان با شروع زندگی مشترکشان بهاره در آموزش و پرورش استخدام شد. بهاره مربی ورزش، دو شیفت کار می‌کرد و بسیار فعال بود. 🔘یک مرتبه از صدای ناله بهاره، به خود آمد. قاسم همچنان نگران، نگاهش به بهاره بود .دکتر وارد اتاق شد. پرستار از همراهان خواست تا از اتاق بیمار خارج شوند. 🍁ناگهان قاسم فریاد بهاره را شنید: «نمی تونم پاهام رو تکون بدم.» 🍂قاسم در اتاق را باز کرد. سراسیمه سمت بهاره رفت: «چی شده؟ نمی‌تونی پاهاتو تکون بدی ... وای خدای من!» 🍀دکتر سعی‌کرد بیمار و همراهش را آرام کند: «نگران نباشید چند روزه دیگر بهتر می‌شه.» 🎋روزها ... هفته‌ها ... ماه‌ها گذاشت. اما بهاره دیگر نتوانست روی پاهایش بایستد. بعد از مدتی پزشک دیگری گفت تشخیص اشتباه، باعث معلولیت شده است. ❄️ بهاره سال‌ها روی ویلچر نشست. قاسم خودش از بهاره مراقبت می‌کرد اما یک روز به بهاره گفت:«زن بگیرم تا کمک حال تو بشه، بچه‌ای هم داشته باشیم؟» اشک در چشمان بهاره حلقه زد و لبانش به آرامی لرزید. ۱۲ آذر 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: قطب عالم امکان بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... اَلسَّلامُ عَلَیْكَ فى آناءِ لَیْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ 🍁 مولا جان شنیدم آیت‌الله بهجت(ره) به یکی از دوستانش فرمودند : محضر امام رضا علیه السلام مشرف شدم حضرت فرمودند: مگر می‌شود کسی به ما پناه بیاورد و ما جواب ندهیم. 🌸 آقاجان خوب گدایی کردن بلد نیستم. عاجزانه و مضطربانه شما را نخواستم. ببخش ما را ☘ سیدی علت کوری یعقوب نبی معلوم است شهر بی یار، مگر ارزش دیدن دارد...؟ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
🍁بهترین آغاز ☀️می‌شود صبح به صبح قبل از طلوع خورشید بیدار شد. از بالای کوه، طلوع خورشید را ديد. لذت برد. ☕️چایی نوشید، چایی با طعمی متفاوت. زندگی را با طلوع خورشید از نو شروع کنید. غصه دیروز را نخورید. 🌻امروز متعلق به شما ست. 🌺🌺 بهترین را برایتان آرزو می‌کنم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✅همسران بهشتی ❤️گاهی یک حدیث یا جمله‌ی قشنگ که پیدا می‌کرد با ماژیک می‌نوشت روی کاغذ و می‌زد به دیوار. بعد راجع به آن جمله یا حدیث زیبا حرف می‌زدیم. هر کدام که هر چیزی فهمیده بودیم می‌گفتیم و جمله می‌ماند روی دیوار و ذهنمان. 📚کتاب آقا مهدی، ص۶۷ 🆔 @tanha_rahe_narafteh
❇️ اهمیت سازش و تحمل در زندگی مشترک 🔸اگر دیدید همسرتان یک نقطه عیبی دارد -هیچ انسانی بی‌عیب نیست- و مجبورید او را تحمل کنید، تحمل کنید. 👈🏼 که او هم همزمان، دارد یک عیبی را از شما تحمّل می‌کند. آدم عیب خودش را که نمی‌فهمد، عیب دیگری را می‌فهمد؛ ✅ پس بنا بگذارید بر تحمّل 🔷 اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید اگر دیدید کاری نمی‌شود کرد، با او بسازید... 🎤رهبرمعظم انقلاب مدظله‌العالی‌ ۷۸/۴/۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍تصادف در مه ☘آب‌وهوا و سرسبزی روستای پدری‌اش بی‌نظیر بود. نسیم خنک میان‌برگ‌های درختان می‌وزید.صدای دلنشین پرندگان از دور دست شنیده می‌شد. باغ‌ها و خانه‌های قدیمی با سقف‌های شیروانی بسیار چشم‌نواز و دیدنی بودند. 🌸علی صدای رودخانه و برخورد آب به تخته سنگ‌ها را خیلی دوست داشت. او با همسرش و ماهرخ نور زندگی‌شان آخر هفته راهی روستا شد. 🔥مادربزرگ برای درست‌کردن خمیر نان محلی صبح زود بیدار شد. وقتی تنور برای پخت نان آماده شد. ناگهان صدای جیغ و گریه به گوشش رسید. هرلحظه صدا بیشتر می‌شد. مادربزرگ با دلهره به دخترش مژگان که می‌دوید با فریاد گفت: «چی شده؟ » ⚡️_ داداش علی اینا تصادف کردن. ❄️مادربزرگ خمیر نان از دستش افتاد همراه مژگان دوید. طولی نکشید محلی‌ها جلوی خانه‌ جمع شدند. آن‌ها با یکدیگر پچ‌پچ می کردند؛ علی نزدیک روستا در جاده‌ای خاکی و باریک به‌خاطر مه‌گرفتگی تصادف کرده بود. ماهرخ از شیشه ماشین به بیرون پرتاب شده و همان لحظه فوت کرده بود. از داغ ماهرخ دل همه‌شان مانند نان‌های در تنور سوخت. 🌾علی بعد از مدتی که حال جسمانی‌شان بهتر شد. به پروین پیشنهاد داد از مرکز بهزیستی بچه‌ای بیاورند. پروین راضی نبود و به علی گفت: «من به‌خاطر مشکلی که دارم می دونی که دیگه بچه‌دار نمی‌شم، خودت تصمیم بگیر. اگر هم می‌خواهی برای بچه دارشدن ...» 🌸علی نگذاشت پروین حرفش را ادامه دهد. گفت:«بهتره به آوردن بچه از بهزیستی فکر کنی، نه چیزای دیگه ... » ☘علی به مرکز بهزیستی رفت و اقدامات لازم را انجام داد. یک روز صبح با هم به مرکز مراجعه کردند. مریم دخترک کوچک با موهای بافته شده، صورت سفید و چشمانی مشکی سوار ماشین شد به پروین سلام کرد. نگاهش به صورت پروین بود که گفت: «پدر و مادرم تو تصادف مردن» هیچ‌کس رو ندارم. حالا بچه بهزیستی ام.» 🌺 پروین سر مریم را به سینه‌اش چسباند و گفت: «دیگه هیچ‌وقت نگو هیچ‌کس رو ندارم. تو خانواده داری.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: گمنام به: امام مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه سلام بر امام منتظر سلام بر یگانه و تنها و رانده شده و غریب سلام یک یتیم به پدر واقعی‌اش که از او دور است. سلام و درود بی‌انتهای خدا بر آخرین حجتش روی زمین یک عمر زیارت عاشورا خواندیم و لعن فرستادیم به کسانی که امام‌شان را تنها و غریب گذاشتند و سخت ملامتشان کردیم، غافل از اینکه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. مهدی جان، توفیق معرفت و یاریت را خودت برایمان امضا کن. اللهم عجل لولیک الفرج به حق ثارالله 🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨ دیدمان به زندگی چگونه است؟ ✨ باران که می‌بارد همه پرنده‌ها به دنبال سر پناهند، اما عقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتر از ابرها پرواز می‌کند. ✨این دید ماست که تفاوت را خلق می‌کند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ فرزندت را دعا می‌کنی؟ ✨فخر المحققین فرزنـد مرحوم علامه حلی از حیث ادب واخلاق و ملکات فاضـله امتیازی مخصوص داشـته است. علامه در برخی از نوشـته‌های خود هر جا از فرزندش نام می‌برد می‌گوید خداوند مرا فدای او گرداند. 🌹در آغاز کتاب الفین که مشـتمل دو هزار دلیل در اثبات امامت امیرالمؤمنین علیه‌السـلام بوده، می‌نویسـد:«من به خواهش فرزنـد عزیزم محمـد که خداوند امور دنیا و آخرت او را اصـلاح گرداند، چنانکه او نیز نسـبت به پدر و مادر از هر گونه احترام و خدمت‌گزاری مضایقت ندارد و امیدوارم که خداوند سـعادت دو جهان را به وی روزی کند، ... این کتاب را که موسوم به «الفین» است املاء نمودم.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨بهترین الگو برای فرزندان 📝سعی کنید با عمل و رفتار خود، بهترین‌ها را به فرزندتان آموزش دهید؛ اگر بهترین کلمات و زیباترین احساسات دنیا را بر زبان جاری سازید، اما در عمل‌تان خبری از آن‌ها نباشد، فرزندتان درک می‌کند و می‌گوید: اگر کار خوبی است چرا خودشان انجام نمی‌دهند؟ همین سؤالات باعث خواهد شد تا سمت آن کارها نروند. پس سعی خود را بر این بگذارید که کارهای خوب و پسندیده را با رفتارهای خود به کودکان آموزش دهید. چون شما بهترین و نزدیک‌ترین الگو برای آنها هستید. 📝خودتان الگوی خوبی باشید، اگر شما نماز عاشقانه و اول وقت بخوانید، مطمئن باشید فرزندتان نمازخوان می‌شود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️بال آبی 🌞نور خورشید از لابه‌لای پرده روی گل‌های قالی افتاده بود. مهتاب لباس صورتی بلند با آستین‌های پرچین را پوشید. جلو آینه چرخی زد. پایین دامنش به رقص در آمد. صدای مادر را شنید: «برس رو بیار تا موهاتو شونه کنم.» ☘️مهتاب با خوشحالی آمد. مادر موهای قهوه‌ای‌رنگ بلند و صاف دخترش را شانه زد. با تل آبی‌رنگ چتری روی صورتش را جمع کرد. موهایش را بافته با کش مو بست. روسری آبی آسمانی را روی سرمهتاب ‌انداخت. گوشه روسری را مرتب کرد به شکل لبنانی گیره زد: «مثه فرشته‌ها شدی!» ✨_ مثه فرشته‌ها؟ ⚡️_ بال‌ فرشته که سفیده. 🌸_بال بعضی از فرشته ها رنگیه، مثه رنگ روسری دخترا. 🍃مهتاب لبانش به خنده باز شد. مادر چادر مشکی‌اش را سر کرد. مهتاب کیف صورتی‌اش را روی شانه انداخت. مادر در خانه را بست. راهی خانه مادربزرگ شدند. 🌾چند ساعت بعد مادر، مهتاب را صدا زد که آماده شو برویم. مهتاب به مادرش گفت: «میشه روسری سر نکنم.» 💠مادر آرام شروع به خواندن کرد : «مادر بزرگ می‌گفت --- بر دختر مسلمان پوشیدگی واجب است --- از چشم نامحرمان می‌گفت چون جواهر --- با ارزش و گران است از دستبرد دزدان --- پوشیده و نهان است من هم کلام او را --- با جان و دل شنیدم یک روسری زیبا --- روی سرم کشیدم تابنده و درخشان --- مانند آفتابم مانند یک جواهر --- در پوشش حجابم» 🌺مادربزرگ لبخندزنان درحالی‌که کادویی دستش بود رو به مهتاب گفت: «این هم هدیه دختر قشنگم.» 🌿_ آخ جون، مامان بزرگ ممنون. 🎋مهتاب از خوشحالی سریع کادو را باز کرد. یک کیف دخترانه آبی فیروزه‌ای با یک گیره روسری نقره‌ای رنگ بود. مهتاب صورت مادر بزرگش را بوسید و پرسید: «هدیه به چه مناسبتیه؟» 🔘_ بعد از جشن تکلیفت، خونمون با روسری اومدی. 🌺مهتاب صورتش گل انداخت. روسری‌اش را از کیف درآورد. مادر مهتاب در دلش مادر بزرگ را تحسین کرد و با خود اندیشید. خانواده تنها والدین و فرزندان نیستند. بلکه سر زدن به بزرگ‌تر فرصتی برای ابراز عشق و شادی است. آن‌ها غیر مستقیم روی نوه‌هایشان اثر مثبت دارند. صدای مهتاب، مادر را به خود آورد : « مامان گیره‌ی مادر بزرگ رو به روسری ام بزن.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم از : آلاله به: یگانه منجی نجات بشر تعهد انسان را مسئول می‌نماید که نسبت به وظیفه‌اش احساس مسئولیت نماید و اگر سرش رفت، تعهد و وظیفه‌اش نرود. ما در زمینه‌های مختلف تعهد می‌دهیم و خود را پایبند و وفادار به آن می‌دانیم، اما مولای من! وقتی که پای یاری تو در میان می‌آید یا تعهد نمی‌دهیم یا اگر تعهد بدهیم، وفادار و پایبند نمی‌مانیم و به کلی آن را فراموش می‌نماییم. مولای من! یاریمان نما تا متعهد و پایبند و وفادار به عهد با تو بمانیم. ✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 شما هم می‌توانید به خداوند، امام زمان و بقیه معصومین علیهم‌السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط‌های مجازی‌تان منتشر کنید. با نشر نامه‌های‌تان در ثواب ارتباط‌گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨چقدر به خدا اعتماد داری؟ 🍂هیچ برگی بی اذن خدا بر زمین نمی‌افتد. 🌸کاش یاد بگیریم که تسلیم بودن در برابر خواست خدا، بزرگ‌ترین هدیه خداوند به انسان است. 🌼در هر امری، هزار نکته نهفته است که ما از آن بی‌خبریم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️آیا عشق به رهبر ما شبیه شهداست؟! 🌸 شهید بزرگوار احمد کشوری، ایمان و عشق به خدا و اهل‌بیت علیهم‌السلام را جرعه جرعه از سینه مادری تغذیه کردند که ‌خود او، از ‌ای‍م‍‍ان‌ و ق‍درت‌ روح‍‍ی‌ بالایی برخوردار بودند. ‌ 🌹بعد از انقلاب وقتی برای امام رحمه‌الله‌علیه كسالت قلبی پيش آمده بود، شهید کشوری در سفر بود. در راه، وقتی اين خبر را شنيد، از ناراحتی ماشين را كنار جاده نگه داشت و می‌گريست. وقتی به تهران رسيد، به بيمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدای قلب به رهبرش اعلام كرد.۱ 🌺در بزرگی مادر شهید ه‍م‍ی‍ن‌ ب‍س‌ ک‍ه‌ ‌ه‍ن‍گ‍‍ام‌ دف‍ن‌ فرزندش، در ح‍‍ال‍‍ی‌ ک‍ه‌ ‌ع‍ک‍س‌ ‌او را م‍‍ی‌ب‍وس‍ی‍د، پ‍رچ‍م‌ ج‍م‍‍ه‍وری‌ ‌اس‍لام‍‍ی‌ ‌ای‍ران‌ را ک‍ه‌ ب‍‍ا دس‍ت‌ خ‍ود دوخ‍ت‍ه‌ ب‍ود، ب‍ر س‍ر م‍زار ف‍رزن‍د ‌آوی‍خ‍ت‌ و ف‍ری‍‍اد زد: «اح‍س‍ن‍ت‌ پ‍س‍رم‌، ‌اح‍س‍ن‍ت‌.»۲ 🗞۱. روزنامه کیهان، چهار‌شنبه ۱۸‌شهریور ۱۳۹۴، شماره ۲۱۱۵۳ 🗞۲. روزنامه کیهان، یک‌شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۷، شماره ۲۱۹۷۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ آیا می‌دانید بهترین راه مبارزه با فساد چیست؟ 🍁در زمان ناصرالدین شاه امتیازهای اقتصادی زیادی به غربی‌ها به خصوص دو کشور انگلیس و روسیه داده می‌شد. یکی از آن‌ها امتیازها «انحصار خرید و فروش توتون و تنباکو» بود. ⚠️ این امتیاز زیان مادی فراوانی برای کشور ایران داشت. 🌺 میرزای شیرازی مرجع بزرگ تقلید وقت که در سامرا زندگی می‌کرد، چندین بار به ناصرالدین شاه نامه نوشت و تلگراف زد و خواستار لغو هر چه سریع‌تر این امتیاز شد. 🔥امّا گوش شنوایی برای شاه نبود. 🌸اینجا بود که میرزای شیرازی فتوای تاریخی و ماندگار خود را اینچنین دادند: «الیوم استعمال توتون و تنباکو به ایِّ نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه است.» 💥سرانجام شاه مجبور شد، امتیاز را لغو کند. 📚 نجاتي، محمد رضا، تحريم تنباكو، تهران، مؤسسة انتشارات فراهاني، ص۱۰۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مثل مادر 🍃سرش را کمی جلوتر از خودش، وارد سالن کرد. از بالا تا پایین مجلس خانومها، گوش تا گوش نشسته بودند. در مجلسی به آن بزرگی، بیشتر از دو سه کودک، به چشم نمی خوردند. ☘ بیشتر خانومها مسن بودند. در و دیوار اتاق پر از خنزل پنزلهای تزیینی از بادکنک، شرشره، کاغذهای کشی بود و روی زمین ظرفهای بزرگ میوه چیده شده بود. 🌸قلبش تاپ تاپ می‌کرد بار اول بود وارد جمع به این بزرگی می‌شد. ازکیف کوچک بغلش، آینه‌ی کوچک دسته دار را در آورد، برای اخرین بار، خودش را چک کرد. آرایش ملیح و لایت صورتش را پوشانده بود. از آرایش غلیظ خوشش نمی آمد. 🎋دوباره پیش از آنکه وارد شود، از درگاهی کوچک به جمع نگاه کرد. کسی او را ندیده بود و این کار را سخت تر می‌کرد. باید وارد می‌شد و به عنوان عروس تازه‌ی فامیل با تمام جمع زنانه سلام واحوالپرسی می‌کرد. بازهم خوشحال بود که به خاطر کرونا مجبور نیست باهمه روبوسی کند. 🌾سرویس های گران قیمت، لباسهای پرزرق و برق، شمایلهای اتو کشیده وعمل شده، همه، اضطراب او را بیشتر می کرد. 🌺موهای مش‌دار و پریشانش را مرتب کرد. دستی روی قلبش گذاشت، نفس عمیقی کشید و با بسم الله، وارد شد. 🍀کسی از ته سالن فریاد زد: «به عروس خانوم. » صاحب صدا را نشناخت. فقط درحالی که حس می‌کرد سرتا پایش زیر ذره بین فامیل هست، لبخند زد و بلند سلام گفت. ✨همه‌ی نگاه ها به سمتش چرخید. بالاخره یک چهره‌ی اشنا دید. مادر و خواهر حمید بودند که برایش جا باز می‌کردند و او را به بقیه معرفی می‌کردند. با دیدن آنها لبخند زد. اولین بار بود از دیدن آنها این همه خوشحال می‌شد 🍃_سلام عروس گلم 🌱_سلام مادر خوبید؟! 💠 مادر حامد، رویش را به چند زن کناری کرد و گفت:«ایشون عروس خانوممون هستن، حنانه جون» 🔘بعد سرتا پایش را نگاهی انداخت و درحالی که معلوم بود از لباسهای او راضی است، دیگران را به حنانه معرفی کرد. حنانه لبخند رضایت را که دید، آرام شد. روی صندلی کنار مادرشوهر وخواهر شوهرش نشست. موهایش را روی شانه ی یک طرفه‌ی لباسش انداخت، پاهایش را روی هم انداخت و برای اولین بار تصمیم گرفت حس کند مادرشوهر می‌تواند کسی شبیه مادر خودش باشد. این فکر به او آرامش داد و باعث شد تا آخر شب، در جمع حس غربت نکند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از:گمنام به:مهدی آل محمد بسم الله الرحمن الرحیم سلام امام زمانم، چراغ راهم برای رسیدن به خدا و هدف خلقتم.... سخت محتاجِ همراهی و راهنماییت هستم. بدون شک بی تو راه را گم می‌کنم و اسیر هوای نفس و شیطان قسم خورده می‌شوم. عجب سوزناک است مرگ با جاهلیت و بدون معرفتت. مهدی جان، یک عمر گفتم بیا، اما توجه نداشتم که تو چون کعبه‌ایی و من باید بیایم و دورت بگردم. ببخش همه کوتاهی‌ها و بی‌معرفتی‌هایم را که باعث این جدایی شده و مدد کن فاطمه‌گونه مطیع شما باشم. اللهم عجل لولیک فرج بحق حضرت مادر فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها 🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
🖊تا چه زمانی درس بخوانیم؟ 📚دانش را باید در هر زمان و مکانی بجویید؛ ☘️چون که زندگی همواره می‌خواهد چیزهای جدیدی بیاموزد و امر یادگیری هیچ وقت دکمه‌ای به نام توقف ندارد. 🌺 خوب است علم و دانش با اخلاق اسلامی و بصیرت سیاسی آمیخته شود و این امر با دقت و پشتکار در دانشجوهای عزیز ما محقق می‌شود. 🌷جویندگان دانش، نه تنها روزتان بلکه هر روزتان مبارک باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چرا زن‌ها باید کار کنند؟ امام به پسرها و نوه‌هایشان القا می‌کردند که انتظار کار کردن از زنشان نداشته باشند. اگر‏‎ ‎‏کردند محبت کرده اند. البته به دخترها هم توصیه می کردند که کار بکنند و در ابتدای عقد‏‎ ‎‏نصیحت می‌کردند: «سعی کنید با هم رفیق باشید.» 📚برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه۵۳ راوی: فاطمه طباطبایی رحمة‌الله‌علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte
🧐بهترین زنان کیانند؟ 🧕زن صالح با مهربانی به امور خانه و کارهای شوهرش رسیدگی می‌کند. او با خدمت به شوهر، کانون خانواده را آرامش بخشیده و پاداش اخروی را برای خود می‌خرد. ✨خداوند بخاطر خدمت خالصانه زن به شوهر، درهای جهنم را بر او می‌بندد. تداوم اظهار محبت و خدمت به شوهر اهمیت بسیاری دارد. ☘پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: زن صالحه از هزار مرد غیرصالح بهتر است و هر زنی که یک هفته کارهای همسرش را به انجام رساند، خدا هفت درِ دوزخ را بر او می‌بندد و هشت درِ بهشت را بر او می‌گشاید تا از هر کدام که خواست داخل شود. 📚وسائل الشیعه،ح۲۵۳۴۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte