✍️بذر محبت
🌱رعایت احترام زن و شوهر در حقّ همدیگر و تشکر از یکدیگر، اثراتی دارد که باهم بر آنها مروری داریم:
🔘 کاشتن بذر محبت در محیط زندگی
🔘 ایجاد فضای آرام در خانه
🔘❗️مهم: انجام کارهای مثبت در مقابل چشمان فرزندان، سازندهی شخصیتشان خواهد بود. با اینکار رشد مهارتهای ارتباطی را در آنها تقویت میکنید.
🧂تلنگر نمکی: در حیرتم از بشری که در سرخی عصبانیت، از هیچکاری برای به نحو احسنت شکستن قلب همسرش، فروگذار نمیکند اما هنگام بوسیدن دستش برای زحماتی که کشیدهاست، سرخ از شرم میشود و از بافتن هیچ توجیهی برای در رفتن فروگذار نمیکند!
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#به_قلم_پرواز
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍️مرد خانواده
🍃پدرم همیشه میگفت تنها چیزی که ارزش زندگی را دارد، خانواده است. پدرم راست میگفت ولی من اون وقتها که جوان خامی بیش نبودم، باورم نمیشد. یعنی حقیقتش فکر نمیکردم مردی به آن قدبلندی با سینهای ستبر با آن صدای کلفتش، اینقدر پیش خانواده اش متواضع باشد. ولی اینگونه بود.
☘️هربار که واردخانه میشد اگر مادرم با آن جثه ی نحیف و کوچک سمتش نمی آمد، او دور خانه میگشت تا بالاخره پیداش میکرد. سلام گرمی می داد. بوسه ای روی گونه اش می کاشت. بعد ما بچه ها به نوبت سراغش می رفتیم و دستش را می بوسیدیم.
🌾پدرم مهربان بود. اما سبیلهای کلفت و صدایی خشدار داشت که ابهت خاصی در دل همه ی ما ایجاد کرده بود. با این وجود، پای درد دل همهی ما مینشست. هر روز چند دقیقهای با هرکداممان بازی می کرد. حتی با خواهر کوچکم که خیلی چیزی سرش نمیشد، آن قدر بازی کرده بود که گل یا پوچ را یاد گرفته بود.
🍃ولی با همهی عشقی که پدرم به خانواده داشت، یک روز از روزهای پاییز، وقتی لباسش را پوشید و از خانه بیرون رفت، هرگز برنگشت. ماجرا از این قرار بود که زنان و مردانی بر سر ناموس به خیابان ریخته بودند و همه چیز را آتش میزدند. شاید هم بهتر است بگویم همه کس را. پدرم یکی از همانها بود که دورش جمع شده بودند و او در میان حلقه شان، میسوخت. فیلمش را بارها و بارها دیدم.
🍀چندسالی از آن روزها گذشته است. مادرم هنوز قامتش از داغ پدر، خم است و من سعی میکنم مثل او عاشق خانواده و ناموس و امنیت خانواده ام باشم.
#ارتباط_با_همسر
#داستانک
#به_قلم_ترنم
🆔 @masare_ir
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
✍️بدعهدی
🌱آفریدگارت تو را هدفمند خلق کرد و قول گرفت که سازنده و مفید باشی نه ویرانگر.
باعث افتخارش باشی و مطیع امرش، نه باعث آزار و شرمندگیاش.
⚡️ میگویی به دنبال اصلاح و ایجاد ارزشها هستی در حالیکه فقط به خواستههای پلیدت میاندیشی.
بهانهی مناسبی برای پیشبرد اهداف نامبارک خویش نداری.
✨ و إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ"
هرگاه به آنان(منافقان)گفته شود در زمين فساد نكنيد،مىگويند:همانا ما اصلاحگريم.
⁉️از کدام اصلاح سخن میگویی؟ اصلاحی که خواب و آسایش هم نوعانت را از دستشان میگیری و اموالشان را غارت میکنی؟! با این کار، بیشتر به خودت آسیب میزنی تا دیگران!
به خودت بیا و دست از آشوب و فتنهگری بردار و این قدر عهد شکنی نکن.
📖آیهی ۱۱،سورهی مبارکهی بقره
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#به_قلم_پرواز
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨بزرگداشت ائمه معصومین (ع)
🌷شهید مجید شهریاری
🍃استاد شهریاری زمان تولد ائمه علیهم السلام، همیشه در اتاقش شکلات داشت و به ما تعارف میکرد.
☘️یکبار که شکلات تعارف میکرد، پرسیدم: «استاد به چه مناسبتی؟» گفت: «تولد امام هادی.»
💫با اینکه همه ائمه مقامشان با هم یکسان است و یک نور واحد هستند؛ ولی دانشکده این را رعایت نمیکرد. مثلاً برای تولد حضرت علی علیهالسلام کلی شیرینی و شربت و گل پخش میکرد، ولی برای میلاد بقیه ائمه کاری نمیکرد.
🌾دکتر اما میگفت: «اینقدر تنی و ناتنی نکنید. بهعنوان کسی که اعتقاد داره، لااقل شکلات پخش کنید که همه بفهمن تولده.»
📚 استاد؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا،صفحه ۱۵۳-۱۵۲
#سیره_شهدا
#شهید_شهریاری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
❌دخالت بیجا ممنوع
⭕️گاهی بین بچهها سر یک مسئلهای بحثودعوا پیش میآید. در چنین مواقعی والدین نباید سریع دخالت کنند. هر چند که فرزند بزرگتر به کوچکتر زور بگوید.
💯چون دخالت بیجای والدین سبب می شود فرزند کوچکتر دیگر نتواند از خود دفاع کند و فرزند بزرگتر هم حس کند والدین فقط از فرزند کوچکتر دفاع می کنند.
🔺مطمئن باشید اکثر مواقع بعد از یک بحث کوتاه، فرزندان با هم کنار میآیند.
💥نکته: تا جایی که خطری برایشان ایجاد نمی شود بگذارید خودشان مشکلاتشان را حل کنند.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍️ ناهنجار
🍃واژهی ناهنجار به پسری برچسب خورده بود که محمد نام داشت. پسری ۹ ساله با صورتی لاغر موهای سیاه و صاف. در کلاس سوم دبستان درس میخواند، وضعیت درسیاش آنقدر خراب بود که تمام همکلاسیهایش، لقب خِنگ به او داده بودند و مسخرهاش میکردند.
☘️به جز سه، چهار تا از الفبای فارسی را در طول سه سال تحصیل، یاد نگرفته بود.
سطح سواد پدر و مادرش تعریفی نداشت، پدر رانندهی کامیون بود و مادر،خانه دارِ بیسواد. البته یک دختربچهای غیر از محمد داشتند.
💫 محمد هم از نظر درسی ضعیف بود و هم از نظر انضباط. با همهی هم شاگردیهایش دعوا میکرد در گوشهی حیاط مدرسه به جان سعید افتاده بود. یقهی پیراهنش پاره و صورت سعید خونی شد. چند نفر از شاگردان مدرسه با نگرانی به محمد و سعید زل زده بودند؛ امّا تعدادی هم به ادامهی دعوا تشویقشان میکردند. معلم از دست کارهای این پسر خسته شده بود، مدام شکایتش را پیش ناظم و مدیر مدرسه میبرد و ایشان هم، هر روز تنبیهش میکردند.
🎋انگار این پسر عاشق تنبیه بدنی بود و تا کتک نوش جان نمیکرد آرام نمیگرفت.
مادرش میآمد دم در کلاس و به معلمش میگفت: «کتکش بزن تا عاقل شود و درس بخواند، بیخبر از اینکه دارد شخصیت بچهاش را نابود میکند.»
⚡️پسر بیچاره، از پدر و مادرش، نه محبتی میدید و نه درک و فهمی. وجودش سرشار از استرس و آشفتگی بود. با ناخنش پشت دستش میکشید. متاسفانه مدرسه مشاور نداشت تا به داد دانش آموزان مشکل دار برسد.
🌾معلم روزی اولیای محمد را به مدرسه دعوت کرد.علّت مشکل درسی و اخلاقی پسرشان را جویا شد، بعد از کلی صحبت، آدرس مرکز مشاورهای را در اختیارشان گذاشت تا برای رفع مشکل پسرشان کاری کنند.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزند
#به_قلم_پرواز
🆔 @masare_ir
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
✍️ تشکر
💥هر بار همدیگر را میدیدیم زبان به اعتراض میگشود و از نداشتههایش میگفت. اینقدر حرف میزد تا اینکه به جای او، من احساس خستگی میکردم، دوستم فاطمه را میگویم.
یکبار حوصلهام را سر برد، گفتم: «فاطمه جان حواست هست که فقط از نداشتهها میگویی؟خداوند نعمتهای باارزش زیادی را در اختیارت نهاده است و گفته ناسپاسی نکن که از دستشان خواهی داد،از کنارشان بیخیال عبور میکنی و ندیدشان میگیری.»
✨فاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ
بنابراين،مرا ياد كنيد [تا] شما را ياد كنم؛ و مرا سپاس گزاريد، و[نعمتهاى بيشمار] مرا ناسپاسى نكنيد.
💡وقتی برای کسی، کاری میکنی دلت میخواهد قدر دانت باشد و مراتب سپاس را به جا آورد؛ چرا خودت این همه موجودیت را شکرگزار نیستی؟
🙏از ولی نعمتت ممنون باش که هر صبحگاه با نَفَسی تازه قدم به زندگیات میگذاری.
🌱تو که نعمت میخواهی، فراوان هم میخواهی پس ذکر منّت خدایِ عزَّ و جلّّ را شعار خود کن و طاعتش را به جای آور که از نزدیکانش باشی و با سپاسگزاریش، فراوانی نعمت را لمس کنی.
📖سورهی بقره،آیهی ۱۵۲
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#به_قلم_پرواز
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨اذان وسط بازی شمشیربازی
🍃عبدالله از همان بچگی عاشق اذان بود. وقتی که در همان پنج شش سالگی مشغول بازی شمشیر بازی بود، وقتی متوجه می شد وقت اذان ظهر شده است، بازی را در همان گرماگرمش رها می کرد. شمشیر چوبیاش را میانداخت و بالای درخت توت میرفت. پیراهنش را در میآورد و با صدای بلند اذان میگفت.
☘️این رفتار آن قدر تکرار شد که رفته رفته اهل خانه و سپس در و همسایه ها او را بلال نامیدند. منطقه هم که رفته بود. شب جمعهای بود که هنگام غروب هوای اذان گفتن کرد. وقتی فرمانده صدای اذانش را شنید، خیلی به وجد آمده بود. گفت: «کاش زودتر کشفت کرده بودم. از فردا دیگر از بلند گو اذان پخش نمیشود. خودت باید زحمتش را بکشی.»
📚 سی و ششمین روز ؛ زندگی نامه شهید عبد الله صادق. نوشته: سیمین وهاب زاده مرتضوی، صفحه ۱۵-۱۷ و ۹۸-۹۹
#سیره_شهدا
#شهید_عبداللهصادق
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
💡برکت زندگی
💯 اگر میخواهید عمری طولانی و روزی زیادی داشته باشید،
با پدر و مادر خود مهربان باشید.
با آنها به نیکی رفتار کنید.
🔘 از پدر و مادر دوری نکنید. گاهی سراغشان بروید و کارهای که در توان آنها نیست را انجام دهید.
❌دوری کردن از پدر و مادر و قطع صله رحم عمر را کوتاه و برکت را از زندگی میبرد.
💎چنانچه حضرت رسول تاکید کردند بر نیکی به پدر و مادر و صله رحم
🔹میفرمایند:
کسی که دوست دارد عمرش طولانی و روزیش زیاد شود، نسبت به پدر و مادرش نیکی کند و صله رحم به جا آورد.*
📚*کنزالعمال،ج۱۶،ص۴۷۵.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍️مادربزرگ
🍃صدای تقتق عصایش روی سنگفرش حیاط خانهاش هنوز در گوشم میپیچد. وقتی مادربزرگ سرحال و رویپای خودش بود و به قول معروف از پس خودش برمیآمد، دوروبرش شلوغ میشد. خصوصا روزهای جمعه همهی ما از گوشه گوشهی شهر خانه او جمع میشدیم.
☘️چقدر خوش میگذشت. ما بچهها توی حیاط بازی میکردیم. دخترها لیلی بازی و ما پسرها توپبازی. شیطنت ما پسرها وقتی که گُل میکرد از عمد توپ را به طرف بازی دخترها میانداختیم تا داد و هوارشان گوش فلک را کَر کند. بعد هِرهِر و کِرکِر میخندیدیم.
✨ بزرگترها هم همیشه خدا از دخترها دفاع میکردند. زهر چشمی از ما پسرها میگرفتند آن سرش ناپیدا؛ اما این اواخر دیگر مادربزرگ سرحال نبود. همه دوروبرش را خالی کردند به جز پدر که بیشتر از قبل به او سر میزد و هوایش را داشت. به ما هم سفارش او را میکرد.
🌾آخریها او را با خود به خانهمان آورد تا برای همیشه پیش ما بماند. خیلی ذوق کردم؛ ولی زیاد پیشمان نماند. روزهای آخر به سختی نفس میکشید. خوب یادم است یک روز پدر نگاهی به من کرد و گفت: «علیجون بابا! میخوام مادربزرگ رو ببرم دکتر، تو هم بیا.»
🍃خیابان پر از ماشین بود. ترافیک غوغا میکرد. بعضیها دستشان را روی بوق ماشین گذاشته و روی اعصاب بودند. مادربزرگ ناله میکرد. وقتی ماشین را پارک کردیم، پدر دست او را گرفت به طرف ساختمان پزشکان رفت. وارد ساختمان شدیم. دکمه آسانسور را زدم.
💫 انگار برقها رفته بود و یا شاید آسانسور خراب بود، درست یادم نیست. فقط یادم هست پدر آهی کشید. طبق عادتش وقتی کلافه میشد، انگشتها را در موهایش فرو برد. ناگهان چشمانش برقی زد. دفترچه بیمه مادربزرگ را دست من داد. مادر بزرگ را روی پشتش گذاشت و پلهها را بالا رفت. مادربزرگ هم با آن حال ناخوش میگفت: «عباس فدات بشم زشته منو بذار پایین.» بابا لبهایش کش آمده بودند. به نظر میرسید آنجا نبود و روی ابرها پرواز میکرد. آن روز به داشتن چنین بابایی به خود بالیدم. بابایی قوی و مهربان! توی دل آرزو کردم منم مثل بابا بشوم.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_افراگل
🆔 @masare_ir
25.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقا می خواهیم حجاب اجباری رو برداریم! خب دقیقا بگین تا کجا ؟
😊 آره تا کجا دیگه راضی میشین؟! چون بالاخره اگر روسری هم بره بازم مانتو و پیراهن و شلوار اجباریه دیگه، نیست؟
اگر اونم بره ته تهش چیه؟ چون تو هر چی بگی بازم هستن کسایی که بگن اونم اجباریه و تو رو خدا اجبار نذارین😳 دیگه ...
این کلیپ طنز رو ببینیم👆
⭕️ به پویش بصیرت و #سواد_رسانه بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2438660128C8e56fae07a
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
✍️ رفاهزدگی
✨ إنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ
َكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَي الْحِنثِ الْعَظِيمِ
وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛
البتّه آنان پيش از اين (در دنيا) نازپرورده و خوشگذران بودند.
و همواره بر گناه بزرگ پافشارى مى كردند.
و پيوسته مى گفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و به صورت خاك و استخوان شديم. آيا حتماً ما برانگيخته مى شويم؟*
🔸اصحاب شمال در قرآن، همان مرفهین بیدرد هستند.
مرفهینی که:
🎞سکانساول:
رفاهزدگی، عیاشی و خوشگذرانی سبکزندگیشان است. از نعمت استفاده میکنند و صاحب نعمت را فراموش کردهاند.
🎞سکانسدوم:
مست و مغرورند. عامل فساد و گمراهی، جامعه و مردم آن هستند.
🎞سکانسسوم:
اصرار و پافشاری بر گناه بزرگ دارند. رفاهزدگی و غفلت، بستر گناه را برایشان مهیا کرده است.
🎞سکانسچهارم:
قیامت را تکذیب و انکار میکنند.
📽پردهیآخر:
پذیرای آنان در روز قیامت، جهنم و عذابهای دردناکش است.
📖سوره واقعه، آیات ۴۵ تا ۴٧.
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir