🌬از سرما فرار نکن
❄️آن هم مثل هر فصلی از زندگی،
مثل لحظه لحظهی زندگی،
پر از زیبایی است و درس!
✨میتوان راضی بود و از هر چیز، لذت برد. اگر نگاهت به مهربانی خدا باشد.
#صبح_طلوع
#نکته
🆔 @tanha_rahe_narafte
📌دوست دارید دنیا گلستان شود؟
🍃یکی از توصیه های روان شناسان به والدین، عکس العمل نشان ندادن نسبت به رفتارهای نادرست بچه ها است. هم برای اینکه حساس تر نشوند و هم اینکه جلب توجه والدین سر این مسائل برانگیخته نشود تا فرزندان به خاطر جلب توجه، رفتار نادرست را تکرار نکنند.
✍️آن توصیه موردی است. یعنی زمانی که رفتار نادرست صورت می گیرد، باید عمل کرد. توصیه ایجابی و اصلی این است که در طول روز، توجه و محبت های مناسب به فرزند صورت بگیرد. نتیجه تداوم توجه و #محبت صحیح ، باعث ریشه کن شدن رفتارهای نادرست فرزندان می شود.
🌸این بار، آیه 34 سوره فصلت را با این زاویه بخوانید که اگر توصیه به رفتار درست در برابر رفتار نادرست می شود، برای ریشه کن کردن آن است و چه کسی است که دلش نخواهد دنیا، گلستان شود!
🍀وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛ هرگز نیکی و بدی یکسان نیست؛ بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است!
#محبت
#ارتباط_با_فرزندان
#زندگی_بهتر
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌿پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) افزون بر دستورهایی که درباره کودکان به پیروان خود میداد، در عمل به آنها نیز پیشگام بود.
💚آن حضرت با کودکان خود، امام حسن و حسین (علیهالسّلام)، بازی میکرد. نقل کردهاند که پیغمبر هر روز صبح، دست علاقه و محبت بر سر فرزندان خود و اولادشان میکشید و با آنها بازی میکردند.
📚 عدة الداعی، احمد بن فهد حلی، ص۶۱
#سیره_معصومین
#ارتباط_با_فرزندان
#پیامبر_اکرم صلی اللَّه علیه و آله
🆔 @tanha_rahe_narafte
😍کوچولوهای دوست داشتنی
🌸رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : کودکان خود را دوست بدارید و با آنان مهربان باشید. وقتی به آن ها وعده ای می دهید به آن وفا کنید. زیرا کودکان شما را رازق خود می دانند.
📚وسائل الشیعه، ج۵، ص ۱۲۶
چه قدر این کوچولو ها معصوم و دوست داشتنی هستند. قدر شون رو بدونیم.😍😍😍😍🌸🌸🌸🌸
#ارتباط_با_فرزندان
#حدیث
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ چی دوست داری؟
بعد از گذشت دوماه از 🏫مدرسه رفتن امیرسام ، مدیر مدرسه به زهرا زنگ زد و گفت که امیرسام با بچه ها بازی نمی کند.زنگ تفریح ها همیشه ساکت یک گوشه می نشیند. سرکلاس هم تا سوالی ازش نپرسند، حرفی نمی زند.
با اینکه امیر سام ساعات کاری زهرا همیشه خانه 👵مادربزرگش بود. خانه ای با حیاط بزرگ 🏡که تمام بچه های محل حسرتش را می خوردند؛ اما امیرسام فقط یک گوشه می نشست و با تبلتش بازی می کرد. هیچ دوست و همبازی نداشت . مدرسه رفتن هم تغییری در او ایجاد نکرده بود.زهرا فهمید با کار کردن در اداره وخسته به خانه برگشتن از امیرسام غافل شده است. برای همین تصمیم گرفت از کارش استعفا بدهد تا مدت زمان بیشتری کنار فرزندش باشد.
🕰 ساعت دوازده ظهر وقتی زنگ خانه به صدا درآمد و علی همراه دردانه پسرش به خانه آمد. زهرا با خوشرویی به استقبال همسر و فرزندش رفت .تصمیم گرفت از همان لحظه برای نزدیک شدن به پسرش تلاش کند. با خنده شروع به صحبت کردن با امیرسام کرد .
- خوب پسرم امروز مدرسه چه خبر؟
- مثل همیشه.
- مدرسه خوش گذشت، چه کارهایی کردید؟
- کار خاصی نکردیم.
🚶🏻♂️همین را گفت و بی حوصله راه اتاق را برای تعویض لباس در پیش گرفت.
زهرا با ناراحتی به علی نگاهی انداخت که با لبخندش مواجه شد. علی به اتاق می رفت تا لباسش را عوض کند. گفت: «درست می شه، غصه نخور.»
بعد از نهار همه در پذیرایی نشسته بودند. علی گفت:« یِ بازی بکنیم؟» زهرا و امیرسام با تعجب نگاهش کردند. علی گفت:« باید بگید چی دوست دارید. اول امیرسام.»
- چه غذایی را دوست داری؟ چه رفتاری را می پسندی؟ چه چیزی خوشحالت می کنه؟
علی توانست لبخند را بر لبان امیر سام بیاورد. امیرسام تبلتش را کنار گذاشت. با ذوق جواب داد و خندید.
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
عزیزان من❤️
✨رابطه خودتان را با خدا، هرچه میتوانید مستحکمتر کنید؛ بخصوص در این ماههای مبارک که ماههای دعا، استغاثه، رابطه گرفتن با خدا و راز و نیاز کردن با معشوق حقیقی هر انسان است.
📚بیانات مقام معظم رهبری،۱۳۷۶/۹/۵
#مقام_معظم_رهبری مدظله العالی
#ماه_رجب
#این_الرجبیون
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️محبت بی شائبه به دختران
🌺محبت زیباترین واژه در جهان هستی است که تمام و کمال آن برای خدا و در درجه بعد اولیاءالهی است. هر انسانی در هر رتبه ای که باشد نیاز به محبت دارد و خود نیز باید به دیگران محبت کند. محبتی خوب است که برای خدا و در راه خدا باشد. محبتی که بدون چشم داشت و بدون انتظار پاداش و تشکر باشد. محبت در خانواده از اهمیت بالاتری برخوردار است. هر چه محبت در خانواده ای بیشتر باشد آن خانواده سالم تر و دیندارتر است. والدین عزیز باید بدانند آن ها الگوی محبت کردن در خانواده هستند. رشد جسمی و روحی فرزندان با اکسیر محبت امکان پذیر است. از بین فرزندان نیاز دختران به محبت بیشتر از پسران است.
در مورد محبت کردن به دختران می توان به موارد زیر اشاره کرد:
🍀محبت خالصانه
محبت به دختران باید خالصانه باشد. این گُل های معطر و زیبا تشنه محبت هستند. روحیات لطیف و حساس دختران سبب شده که اینگونه طالب محبت باشند. پدر و مادر باید دختران را سرشار از محبت کنند تا سیراب شوند.
🍀چگونگی محبت
اشباع نمودن دختران از محبت، نیاز ضروری آن هاست. رشد و بالندگی آن ها در گرو محبتی سرشار است. اگر غیر از این باشد دچار بیماری های جسمی و روحی خواهند شد. هرگاه در خانه از محبت سیراب نشوند نگاهشان به بیرون از خانه است. اینگونه می شود که در برابر جملات محبت آمیز بیگانگان و جوانان هرزه فریب خورده و در دام آن ها می افتند.
🍀محبتی متقابل
پدر و مادری که به دختر خود محبت وافری داشته باشد. در مقابل دختر هم که سرشار از احساسات پاک و لطیف است این محبت را به شکل زیباتری به سوی پدر و مادر برمی گرداند.
🍀شکل محبت
ابراز محبت می تواند به شکل های مختلف صورت پذیرد که زیباترین آن ها در آغوش گرفتن، نوازش و بوسیدن است. همچنین می توان از محبت کلامی نام برد که پدر و مادر به شکل زیبا او را صدا بزنند و با لحنی آرام و پسندیده با او سخن بگویند.
🍀محبتی رشد دهنده
هرگاه والدین محبت خود را از دختر دریغ نمایند او پژمرده و افسرده می شود. همین افسردگی می تواند او را به سوی ابتذال اخلاقی بکشاند. دختری که محبت نچشیده باشد در آینده به فرزندان خود نیز نمی تواند محبت کند. در حالیکه هر گاه از محبت سیراب شود دارای روحی قوی و بزرگ خواهد شد که همان عامل رشد معنوی و اخلاقیِ او می گردد.
🌸نکته: سلامت یک جامعه در گرو سلامت مادر خانواده است. مادرانِ آینده یک جامعه، دختران آن جامعه هستند؛ پس برای داشتن جامعه ای سالم، دختران را از محبت سرشار نمائید.
#زندگی_بهتر
#ارتباط_والدین_با_فرزندان
#محبت
#محبت_به_دختران
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨احترام به مادر
🌸مجید فوق العاده هوای مادرش را داشت. یکی از دلایلی که او را از فکر تحصیل در خارج از کشور منصرف ساخت، رسیدگی به پدر و مادرش بود.
وقتی مادرش را می دید، دست و پایش را می بوسید. موقع غذا خوردن، اول لقمه در دهان مادرش می گذاشت، سپس خودش غذا می خورد.
🌺سر کلاس درس، تنهاترین تماسی را که جواب می داد، تماس مادرش بود و خیلی راحت با او ترکی صحبت می کرد.
مادرش دو سال مریض بود. اگر کار بیمارستان مادرش پیش می آمد، همه می دانستند که همه قرارهایش منحل می شود. روزی قرار بود با فرد مهمی دیداری داشته باشیم، به خاطر کار مادرش زنگ زد و عذرخواهی کرد.
📚شهید علم؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات،صفحه ۳۲
#سیره_شهدا
#شهید_مجید_شهریاری
#ارتباط_با_والدین
🆔 @tanha_rahe_narafte
✅ آیا من الگوی او هستم؟
🌻فرزندان از والدین خود سرمشق می گیرند؛ سعی کنیم سرمشق خوبی برای آنها باشیم.
#الگوپذیری
#ارتباط_با_والدین
🆔@tanha_rahe_narafte
✍️بغض مادر
👵مادربزرگ از وقتی همراه زندگیش را از دست داد خیلی تنها و دل نازک شده بود. دوست داشت همه به او توجه کنند. از ترس تنهایی هر چند وقت یک بار مجبور بود در خانه دختر و پسرهایش زندگی کند. مرتب غصه میخورد، فکر می کرد سربار دیگران شده است.
روزی به خانه احمد، پسر بزرگش رفت. وقتی وارد خانه شد، احمد مشغول گوشی بازی بود . بدون اینکه سرش را بلند کند یا از جایش بلند شود، سلامی زورکی به مادرش داد. 😔 مادر با بغض نوه هایش را در آغوش کشید. مشغول بازی با بچه ها شد.
وقت شام احمد داد زد:« ای بابا، مادر بیا سر سفره، نباید که هر دفعه بیام تعارفت کنم. چرا مثل بچه ها برخورد میکنی؟»
همسرش لب گزید و گفت: «اینجوری حرف نزن، ناراحت می شه.»
😤احمد با پرخاش گفت:«مگه دروغ می گم؟!»
😕مادر سر سفره، چند لقمه از نان و کتلت را به زور قورت داد. بغض مثل سنگی راه گلویش را بسته بود. غذا از گلویش پایین نمی رفت.
☘️روز بعد احمد، همسر و فرزندانش را صدا زد تا برای رفتن به پارک آماده شوند؛ اما کلمه ای به مادر برای گردش رفتن حرفی نزد. مادر با چشم های پر از شبنم اشک به آماده شدن آنها نگاه کرد. احمد اصلا حواسش به مادر نبود.
🌿عروس بغض و اشک مادر را دید، گفت: «مادر با ما بیاین بریم گردش.» مادر قبول نکرد، گفت: «سرم درد میکنه، میخوام استراحت کنم. »
🌙ساعت ۱۰ شب، مادر به اتاقش رفت تا بخوابد؛ اما از سر و صدای بازی بچه ها با احمد خوابش نمی برد.
🍃مادر با آنکه قلبش شکسته بود؛ اما مثل هر شب دست به دعا برداشت و گفت:« خدایا همیشه کمکش کن و سلامتی بهش بده.»
☀️فردا صبح، مادر برخلاف همیشه برای نماز صبح بلند نشد. عروس بالای سر او رفت. تکانش داد. اما مادر حرکت نمی کرد. زهرا با ترس احمد را صدا زد. احمد با آرامش بالای سر او ایستاد. به زهرا گفت:«نترس، حتما میخواد جلب توجه کنه. داره بازی درمیاره.»
😢زهرا با ناراحتی مچ دست مادر شوهر را گرفت. گفت:« زودباش. زنگ بزن اورژانس. چی رو بازی در میاره؟ نبضش خیلی ضعیف میزنه. منتظری مادرت بمیره اونوقت قربون صدقه اش بری؟»
😒احمد با ناباوری صورتش را جلو برد. کند شدن تنفس مادر، قلبش را فشرد. سریع با اورژانس تماس گرفت. پرستار گفت:«خدا خیلی دوستتون داشته، اگه یکم دیرتر ما رسیده بودیم ... برید خدا رو شکر کنید. از این به بعد باید بیشتر حواستون بهشون باشه.»
😔احمد شرمنده سرش را پایین انداخت. زیر لب با خودش زمزمه کرد:«احمد، همش تقصیر توئه، تو بودی که قلب مادرت رو شکوندی.»
#ارتباط_با_والدین
#احترام_والدین
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
سلام امام زمانم🌺
🍃امشب حتما دلت شاد است؛
از یمن ولادت جد بزرگوارتان
🌷کاش امشب به ماهم عیدی بدهی تا دل ما هم شاد شود.
✨هرچند که میلاد است و دل همه شیعیان شاد است.
💐دست ما را هم بگیر عزیز دلم
🌹کی شود که با دادن مژده ظهورت دل شما و ما شاد و لب شما و ما خندان شود.
❤️دوستت دارم
✨✨✨✨✨✨✨✨
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در فضای مجازی منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✅شما انتخاب می کنید.
☀️هر روزی که می آید ،این شمایید که انتخاب می کنید چگونه بگذرد.
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#کوته_نوشت
#صبح_طلوع
#نکته
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨با هم حرف بزنید.
🍀اینکه #سکوت میکنی تا بفهمد، شاید منجر به آرامش ظاهری شود؛ اما هنر نیست.
🌺هنر این است که در کلام #زیبا با لحن زیبا و در موقع مناسب، سخن بگویی.
🌸باهم حرف بزنید. حرف زدن بین زن و شوهر، #صفای زندگی است.
#ارتباط_کلامی
#زندگی_بهتر
#همسرداری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨امام باقر علیه السلام خودرا برای همسرش مرتب مینمود.
🍃مردی بنام حسن زیات گوید: من و دوستم نزد حضرت امام محمد باقر علیهالسلام رفتیم، حضرت را دیدیم که در اتاقی مرتب و زینت شده نشسته با لباسی زیبا و چشمها را سرمه کشیده و محاسن خویش را خوشبو نموده است، سؤالاتی داشتم پرسیدیم، وقتی خواستیم برویم حضرت به من فرمود:
فردا تو و رفیقت بیائید پیش من، عرض کردم به چشم فدایت شوم، فردا که خدمت حضرت رسیدیم، دیدم که – برعکس دیروز- حضرت در اتاقی نشسته که جز حصیر در آن نیست، و لباس ضخیمی هم پوشیده است، حضرت به رفیق من فرمود: اي برادر اهل بصره، تو دیروز که نزد من آمدی، من در اتاق همسرم بودم، دیروز موعد او بود، اتاق هم اتاق او، اثاث همه ی اثاث او بود، او خودرا برای من زینت کرده بود، من هم بایست متقابلاً خودرا برایش زینت میکردم، سپس فرمود: در دلت چیزی «شبههاي» نیاید.
☘رفیقم عرض کرد: فدایت شوم در دلم چیزی خطور کرد اما همین حالا بخدا هر چه بود بر طرف شد و دانستم که حق همان است که فرمودی.
(یعنی مبادا کسانی بخاطر برداشت نابجا معنویت و زهد، از آراستن خود و لذّت جوئی حلال امتناع کنند.)
📚قاموس الرجال،ج 3، ص 239
#بهداشت
#سیره_معصومین
#امام_باقر علیه السلام
#همسرداری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨زن باید همواره مرتب باشد.
🌹 زن باید برای شوهرش همیشه مظهر جمال و تمیزی باشد تا از نظر شوهر سقوط نکند و دیگران چشمان او را پر نکنند.
🌸امام باقر علیه السلام فرمود:لا يَنْبَغی لِلْمَرْأهِ اََنْ تُعَطِّلَ نَفْسَها وَ اِنْ تُعَلِّقْ فی عُنُقِها قَلادَهً؛
شایسته نیست زن خودرا رها کند و زینت نکند گر چه با یک گردنبند باشد.
📚الکافی،ج۶،ص۴۴۲،ح۷
#حدیث
#زندگی_بهتر
#همسرداری
🆔 @tanha_rahe_narafte
💴حساب
🍃انگشتانش روی دکمه های ماشین حساب، تندتند بالا و پایین رفت. عدد در آمده از ضرب و تقسیم دود از سرش بلند کرد. بزرگ آن را پایین صفحه نوشت. عدد قبلی را نگاه کرد. دندان هایش را به هم فشرد. خطی بزرگ بر روی حساب و کتابش کشید . برگه ها را پخش کرد و سرش را به صندلی تکیه داد. برگه های حساب و کتابش مثل لشگر شکست خورده هر کدام به گوشه ای از میزش فرار کردند. 4 ساعت تمام سرش را مثل کبک داخل ماشین حساب فرو برده بود؛ اما هیچ کدام از حساب و کتاب هایش درست در نیامده بود.
🌸صدای زنگ گوشی اش بلند شد. دکمه قطع ارتباط را زد. دوباره آهنگ گوشی در فضای مغازه پیچید. مسعود با دیدن شماره ی خانه، اخم کرد. دکمه اتصال را زد:" بله، چه کار داری؟"
🍃صدایی از پشت گوشی نشنید به صفحه نگاه کرد و دوباره آن را روی گوشش گذاشت، خواست حرفی بزند که صدای فاطمه را شنید:" سلام، خوبی؟"
🌸مسعود موهایش را چنگ زد و گفت:" نه خوب نیستم. کارت رو بگو."
🍃فاطمه گوشی را میان دستانش فشرد. فراموش کرد برای چه زنگ زده بود. اخم هایش درهم رفت. بدون اینکه جواب مسعود را بدهد، گوشی را پایین آورد تا قطع کند. یاد حرف مادرش افتاد:" مرد که عصبانی باشه، حرف نمی زنه. ازش سؤال نپرس و پاپیچش نشو؛ وقتی آروم شد، خودش میگه." فاطمه گوشی را به دهانش نزدیک کرد، آرام گفت:" کار خاصی نداشتم، اگه می تونی زودتر بیا خونه. موقع رانندگی هم به هیچی فکر نکن."
🌸مسعود به ساعتش نگاه کرد، از 10 گذشته بود. نچ کنان گفت:" حساب و کتابا باهم نمی خونه. اعصابم به هم ریخته." فاطمه آرام گفت:" پیش میاد."
🍃مسعود مثل کتری جوش آورد و با صدای بلند گفت:" پیش میاد. نزدیک صد میلیون پول این وسط غیب شده. یِ قرون، دو زار نیست که ."
🌸صدای بلند مسعود، رشته افکار فاطمه را پاره کرد. نمی دانست چه بگوید. چند بار خواست زبانش را به تندی باز کند؛ اما لبش را گاز گرفت تا چیزی نگوید. نفس عمیقی کشید. گفت:" الان هر چی حساب و کتاب کنی چون ذهنت درگیره فایده نداره، بیا خونه تا فردا دوباره حساب کنی."
🍃مسعود به ارقام روی برگه ها خیره بود. اعداد مدام در ذهنش می چرخیدند. گوشی را با گفتن خداحافظ روی میز گذاشت. فاطمه با اخم به گوشی نگاه کرد،گفت:" آروم باش، اون الان عصبانیه و ناراحت، تو اضافه نشو." گوشی را آرام روی تلفن گذاشت.
🌸مسعود شقیقه هایش را مالید، مغزش در حال سوت کشیدن بود. کاغذ سفیدی مقابلش گذاشت. تمام برگه های فراری را جمع کرد. خودکار دست گرفت تا حساب کند. حرف فاطمه در سرش پیچید:" ذهنت درگیره نمی تونی حساب و کتاب کنی." خودکار را روی برگه ها گذاشت. کشوی میز را باز کرد تا برگه ها را در آن بگذارد. با دیدن چند برگه فاکتور دستش متوقف شد. لبخند روی لب هایش نشست. برگه ها را برداشت تا دوباره حساب و کتاب کند. برق شیشه ساعت چشمانش را به سمت عقربه های ساعت کشاند. همه برگه ها را درون کشو ریخت، گوشی اش را برداشت و به خانه زنگ زد:" سلام فاطمه خانم گل، خدا رو شکر فکر کنم مشکل حساب و کتابا حل شد، شام مهمون منی، آماده شو." لبخند بر روی لبان فاطمه نشست.
#همسرداری
#داستان
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
🌸سلام آقاجان و مولاجان
🕒ما را ببخشید که وقت های مان را بدون شما پر می کنیم.
🍃به فکر همه چیز هستیم جز شما.
🌺برای هرکاری می دویم جز رسیدن به شما.
☘برای هر هدفی برنامه میریزیم جز اهداف شما.
🌹ببخشید که کم می گذاریم. کم همت می کنیم. کم تلاش می کنیم. کم اخلاص داریم و کم به فکر غربت چندین ساله تان هستیم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص همراه اسم انتخابی تان برای آیدی @taghatoae در ایتا ارسال نمایید.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
✨ با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با #انوار_مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨تو
تکیه گاهی هستی که با بیانِ مبین📖 مونسِ تمامِ خلوتهایم شدی.
#قرآن
#صبح_طلوع
#کوته_نوشت
🆔 @tanha_rahe_narafte
💫بسم الله الرحمن الرحیم
🍀امان از وقتی که با خودمان فکر میکنیم چون عصبانی هستیم، هر طور و با هر ادبیاتی که بخواهیم میتوانیم با همه و به خصوص کودکان مان حرف بزنیم.
🌸بعضی پدر و مادرها، حتی پا را از این هم فراتر گذاشته، و فکر میکنند به حکم پدر یا مادر بودن، میتوانند هر گونه رفتاری داشته باشند. غافلند از اینکه فرزندان حتی وقتی خودشان، همین نقشها را برعهده میگیرند، دارای حس تلافی، انتقام و یا حداقل شکست میشوند که به خاطر رفتارهای نسنجیده آنها بوده است.
🌼از به کاربردن الفاظ زیبا و مهرآمیز، و ارتباط چشمی قوی با کودک و نوجوان مان ، دریغ نکنیم. این محبتها، بهترین سرمایهی آیندهی فرزندانمان خواهد بود.
#زندگی_بهتر
#ارتباط_با_فرزندان
#ارتباط_کلامی
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ ایجاد صمیمیت با فرزندان
🌺 بابا اخلاقش خیلی جدی و محترمانه بود. از آن طرف هم همیشه سرش شلوغ بود. همین باعث شده بود که رابطه مان مثل خیلی از پدر و دخترها نشود. خودش هم این را متوجه شده بود.
🍃یک روز صدایم کرد. رفتم توی اتاقش. جلوی پایم بلند شد. خیلی سرخ شدم. گفت: مریم جان! از فردا بعد از نماز صبح به مدت ۴۵ دقیقه می نشینیم و با هم صحبت می کنیم.
🌿چهل و پنج دقیقه اش عجیب نبود. در طی این مدت به برنامه ریزی های دقیقه ای اش عادت کرده بود.
گفتم: درباره چه موضوعی؟
گفت: در هر موضوعی که دلت بخواهد.
صبح وقتی رفتم اتاقش. بابا سوره عصر را خواند و منتظر شد تا من صحبت کنم؛ اما من آنقدر خجالت می کشیدم که خودش فرمان را گرفت دستش. این برنامه همه روزه مان بود. کم کم من هم یخم باز شد و صحبت می کردم.
🌼 در همین برنامه صبحگاهی می رفتیم بیرون دور می زدیم. نان می گرفتیم و برمی گشتیم. قبلا گواهی نامه رانندگی گرفته بودم. خودش می نشست کنار دستم تا دست فرمانم خوب شود.
🌸این برنامه این قدر ادامه پیدا کرد که آن شرم و خجالت تبدیل به صمیمیت شد.
چقدر شیرین بود. تازه پدرم را پیدا کرده بودم.
🌹راوی: مریم صیاد شیرازی؛ دختر شهید
📚 خدا می خواست زنده بمانی ؛ کتاب صیاد شیرازی، فاطمه غفاری، صفحه ۷۰-۷۱
#سیره_شهدا
#ارتباط_با_فرزندان
#شهید_صیاد_شیرازی
🆔 @tanha_rahe_narafte
🚫 تهدید الکی ممنوع
🔸یکی از دروغهایی که اگر به کودک گفته شود، برای تربیتش خطرناک است و باعث دروغگو شدنش می شود، تهدید کردن بدون قصد انجام است.سعی کنید کودک را تهدید نکنید مگر اینکه واقعا قصد تنبیهش را داشته باشید.
#ارتباط_با_فرزندان
#زندگی_بهتر
#نکته_اخلاقی
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍کاشکی خاله مامانم بود
🍀از مبل قهوه ای دو نفره روی مبل یک نفره پرید. جیغ کشید. با مجری تلویزیون با صدای بلند شروع به شعر خواندن کرد. روی مبل بالا و پایین پرید. صدای فنرهای مبل بلند شد. مادر اخم هایش را درهم کرد:"بپر پایین بچه."
مینا بالا و پایین پرید. صدای مادر را نشنید. مادر بازوی لاغر مینا را گرفت. او را از مبل پایین آورد. با صدای بلند گفت:" می شینی سرجات و کارتون می بینی."
🌺مینا بغض کرد. با گریه گفت:" حوصلم سل میله، من تنهام."
مادر بدون اینکه به حرف های مینا گوش کند به آشپزخانه رفت. مینا با چشم های غرق در اشک به دامن مادرش نگاه کرد که با هم زدن خورشت تکان می خورد. دست هایش را روی زانوهایش گذاشت. سرش را روی آنها قرار داد. به تلویزیون خیره شد. خاله بهار با ببعی حرف می زد و می خندید. مادر پشت سرش روی مبل نشست. مینا گفت:" کاشکی خاله بهار مامانم بود. "
🌸مادر از حرف مینا یکه خورد. فکر کرد اشتباه شنیده، از مینا پرسید :" چی گفتی؟" مینا سرش را به سمت مادر چرخاند و گفت:" چلا باهام بازی نمی کنی ، خاله با ببعی بازی می کنه ولی تو همش میگی،حوصله ندالم. من می خوام بلم پیش خاله."
#زندگی_بهتر
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
✨خدایا امشب ازت میخوام به حق مولود عزیز این ماه
🌸مولام، سرورم،دینم،عشقم،بزرگ ترین لذت زندگیم امیر المومنین علی علیه السلام
☘تقرب به خودت رو
🌱تقرب به اهل بیت پیامبرت و اینکه دُرُستم کنی اون طوری که خودت می پسندی
🌿یا الله ،یا احب من کل حبیب
بهترین دوستم که بهتر از تو دوستی نخواهم داشت .
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در فضای مجازی منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
ما همه جیره خوار خان توایم یا #علی❤️
چه آن #کبوتر نشسته بر جوی🕊
چه ما که به ظاهر در #خانه نشسته ایم.👨💻
#صبح_طلوع
#کوته_نوشت
#ماه_رجب
#میلاد_امام_علی علیه السلام بر همگان مبارک 🎉🎉🎉
🆔 @tanha_rahe_narafte