#فوبیای_من
بحث فوبیا بود. و سوژههای جالب و زیادش برای نوشتن. همان اول کار یک سوال مثل کَنِه چسبید به شیارهای مغزم: "فوبیای من چیه؟"
گزینههای مختلف و معمول را مرور میکردم اما هرچه ذهن میسوختم، تنور جوابها برای من گرم نمیشد. کمکم داشتم میترسیدم که چرا من فوبیا ندارم؟ یعنی یکجای کارم میلنگد که از تاریکی، ارتفاع، محیط بسته، تنها ماندن، خون، حیوانات، آینه و... بیمارگونه نمیترسیدم؟ وای خدای من! یعنی فوبیای فوبیا نداشتن داشت یقه مرا میگرفت؟ بهگمانم میشد این را نادرترین و نوبرانهترین نوع فوبیا حساب کرد! خیلی جدی و واقعی داشتم نگران خودم میشدم که چرا هیچ کدام از فوبیاهای دمدستی را ندارم! کار که بالا گرفت، دست به گوگل شدم و پناه بردم به این علامهی دهر. فوبیاهای عجیب را میجوریدم. ترس از چسبیدن کرهی بادام زمینی به سقف دهان، ترس از اعداد، ترس از پول، ترس از بادکنک و...! اینها را هم نداشتم. حالا واقعا چه خاکی باید بر سرم میریختم؟ یکدانه فوبیای ناقابل چیست؟ همان را هم ندارم؟
لابهلای متنهای اینترنتی، یک فوبیای جالب دیدم: ترس از کلمات طولانی. هرچند این یکی را هم متأسفانه نداشتم، اما جرقهای شد تا به ترس از کلمهها فکر کنم. داشت دنیای جدیدی پیش رویم گشوده میشد. باید حتما روزی دربارهی ترس از کلمات و کلمات ترسناک بنویسم اما حالا وقتش نبود. ذهنم را از اصل ماجرا دور میکرد و من این را نمیخواستم.
ذهنم چفت شده بود روی کلمه و کتاب. ناگهان یادم آمد وقت مطالعه، یک وسواس عجیب داشتم. همان وسواس اندکاندک شد ترس. ترس از اینکه مبادا در یک صفحه مطلبی بوده و من ندیدهام. همیشه کتابهای دارای پاورقی و حاشیهدار، برای من تهدید بودند. امنیت روانی مرا دچار مخاطره میکردند؛ که نکند رفته باشم صفحه بعد و چیزی در صفحه قبل بوده و ندیده ردّ شدهام.
برای همین در هر صفحه از کتاب، چند خط که جلو میرفتم، برمیگشتم صفحات پیش و اطراف و اکناف متن را دوباره میپاییدم. مبادا چیزی از دست داده باشم.
این آیا فوبیا نبود؟ ترس بیمارگونهی از دست دادن کلماتی مهم. ترس مریضوار ندیدن واژگانی که برای من نوشتهاند!؟
حالا سوالِ " آیا این فوبیای من است؟" به سوالِ "فوبیای من چیست؟" اضافه شده بود! قوز بالا قوز! سنگی بر پای لنگی!
این ابهام با من بود تا اینکه بعد مدتها سوار اتوبوس بینشهری شدم.
تابلوهای کوچک روان جلوی اتوبوس متنهایی را نشان میدادند. از تاریخ و ساعتی که کاملا غلط بودند تا توصیههایی عمومی برای مسافران و البته تبلیغ همان شرکت اتوبوسرانی. من همان چند دقیقه اول، همه متنها را خواندم و از یکجایی به بعد تکراری بودن کلماتی که پشت سرهم قطار میشدند؛ برایم محرز شد. اما باز ترس از دست دادن کلمات، سفت بیخ خِرم را میچسبید. چشمهایم را میبستم که نبینمشان. ولی ناگهان میگفتم نکند چیز جدیدی در کار باشد و ندیده باشم.
حالم داشت بد میشد از کلمههای سبزرنگ روی تابلوی روان اتوبوس. از توضیحات مزخرفی که صدبار خوانده بودمشان. سرم گیج میرفت اما لجوجانه ولکن قضیه نبودم. با اینحال خوشحال بودم که فوبیای خودم را پیدا کردهام. مثل قورباغهای که یک صبح بهاری قورتش داده باشی!
آری! من فوبیا داشتم. فوبیا و ترس دیوانهوار از دست دادن کلمات. انگار حالا جهان مدرن مرا به عضویت خودش پذیرفته بود! خرسند بودم از اینکه من هم فوبیایی برای گفتن و نوشتن دارم. من هم یک آدم عادی بودم با ترسی دیوانهوار و بیمارگونه از چیزی فاقد اهمیت.
#سید_میثم
@Masihane
جزوهی مباحث تاریخی- دوره پیامبر اسلام با موضوع جاهلیت شامل مباحث:
۱- چیستی جاهلیت
۲- ساختار قبیله
۳- بادیهنشینی و شهرنشینی: تاثیر هندسهی ظاهری بر فرهنگ
۴- اقتصاد غارت، تجارت، زیارت
۵- تولید ثروت و امنیت از قدرت
۶- جامعه ایلافی قریش👇
@Masihane
3755_55799.pdf
330.2K
صفحه اندیشه روزنامه جوان، به تاریخ شنبه ۲۷ خرداد ماه ۱۴۰۲.
مباحثی شامل:
۱- آشفتگی مفهومی در توضیح حکومت دینی
۲- جامعه بازاری؛ گزندهتر شدن نیش نابرابری
۳- جمهور و حضور
۴- معنویت صادق و کاذب
http://www.javann.ir/004ss2
@Masihane
جمعه ۲۶ خردادماه
قطار زاهدان- تهران
چهار همکوپهای دارم اهل خاش و از قوم بلوچ.
یکیشان مدرسه نمونهدولتی بوده و دانشگاه مهندسی عمران خوانده. تمام فامیلهایشان هم تحصیل کردهاند. روی این خیلی مانور میدهد. انگار برایش ارزش و افتخار است.
خوشصحبت است و سر حرف از ماجرای سفرش باز میشود. زخم معده دارد و شاید هم سرطان معده. در زاهدان پزشکان به دادش نرسیدهاند و حالا دردش را میبرد یزد برای مداوا.
حرف از سنّی و شیعه میشود. از محرومیت. از بیکاری. بیآبی. از جادههای خطرناک. از اینکه جاده تا انتهای استان کرمان دوبانده است و به سیستان و بلوچستان که میرسد، همه نعمات میتپد. جاده دو طرفه میشود و آمار تصادف را قوت میبخشد.
بعد میگوید دستی در کار است ما محروم بمانیم.
اما یک توهم دارد. میگوید قوم بلوچ، پالودهترین قوم ایرانی است و انگلیسیها میخواهند نسل آنها را بکشند.
این محرومیت هم برای نسلکشی بلوچ است. انگلیسیها و مواجببگیران داخلیاش، میخواهند بلوچ زنده نباشد.
حتی بلوچهای پاکستان را هم دارند میکشند.
سیاست بلوچزدایی جدی است.
سکوت میکنم و لبخند میزنم.
میگوید رهبری خوب است. چالشهای بین شیعه و سنی را مدیریت میکند اما اخبار غلط به او میدهند.
حرف عبدالحمید وسط میآید. دوستش دارد. میگوید صدای مردم محروم سیستان و بلوچستان است. میگویم چرا عبدالحمید اخبارِ درست را به گوش رهبری نمیرساند؟ مگر دسترسی ندارد؟
سکوت میکند و میگوید شاید منافعش نمیگذارد.
حرفهای دیگری هم میزند. مثل اینکه ماهواره دارد هویت بلوچ را میگیرد، جشنتولد گرفتن در خاش باب شده، لباس غیربلوچی پوشیدن مد شده. دارند فرزندکمتر داشتن را ترویج میکنند. همینطور زنها را میشورانند که مردی نتواند از حق چهارهمسریاش استفاده کند.
صاحب تمام این افکار و گفتار عبیدالله است.
به عبیدالله فکر میکنم. به منافعش. به محرومیتهایش. به مریضیاش. به توهمها و توجیههایش. به دغدغههایش.
#سید_میثم
@Masihane
🔰📌بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان؛پردیس #فاطمه_الزهرا_یزد برگزار میکند:
🔰📣بررسی تاریخی عید قربان؛ عید غدیر و واقعه عاشورا
👤با حضور:
🔸سید میثم میرتاجالدینی
🔹هر شنبه؛ به مدت ۶ جلسه
🔹شروع دوره : ۳ تیرماه
🔺در بستر اسکای روم
📌هزینه سرمایهگذاری برای آگاهی: ۴۰ هزارتومان
🔺جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه فرمایید:
@M_Hajihoseini
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#با_هم_منادی_تحول_باشیم
🔸eitaa.com/monadian_tahavol
شما میگین ابلق،
ما میگیم اولَق.
رنگرنگی و خالخالی که از هرکسی، چیزی داره. یعنی یه جور التقاط.
آفتابپرست هم هرجایی یه رنگی میشه؛ ولی اولق، تفاوت داره با آفتابپرست.
مثل تفاوت التقاط با نفاق.
التقاط یعنی ثبات رنگهای بیتناسب.
نفاق یعنی رنگپذیری متناسب.
و اینها یعنی پیچیدگی قضاوت ارزشها!
#سید_میثم
@Masihane
#سالبه_به_انتفاء_موضوع
سبک سفر کردن یعنی راحتی.
متعلقات را هر دفعه کمتر میکنم.
اوایل با چمدان و کوله و کیفهای پُر تا بُنِ دندانههای زیپْ میکوچیدم و حالا صرفا با یک کیف دستیِ خیلی دمِدستی. همین را هم هر سفر سبکتر میکنم.
ایدهآلم این است که دستهایم را فرو کنم توی جیب، یکلا قبا؛ بروم و بگردم و برگردم.
اینطوری ترس اینکه فلان چیز را توی قطار جا گذاشتم، بهمان چیز را توی اتوبوس گم کردم؛ میرود پیکارش. سالبه به انتفاء موضوع!
اصلا خودِ همین همین ترس از دست دادن، مرا هُل میدهد به شیبِ ملایم حذف چیزها.
بهنظرم روابط آدمی هم مثل همین متعلقات سفرند. کمکم کم میشوند.
از یک جایی در این سلسلهی روزهای عُمر، دیگر کسی به جمع دوستان صمیمیات اضافه که نمیشود هیچ؛ از همان حلقهی رفقای نامنتها عزیز هم، آدمهای زیادی میریزند.
یک روز هم به خودت میآیی و میبینی یکیدوتایی ماندهاند. اینها هم ضروریاند. مثل عینک روی چشم. که اگر نباشد دنیا تار میشود و دیدن محال! اینها حذف ناشدنیاند و وای بهروزی که کَم شوند، گُم شوند.
من دربارهی خودم یقین دارم که ترس از دست دادن، محتاطم کرده و میکند. میخواهم کسی اضافه نشود تا مبادا روزی کم شود. گم شود. یا خودش بخواهد کم شود، گُم شود. آنوقت واویلا..
#سید_میثم
@Masihane
همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمار ما
چه قیامتی که نمیرسی ز کنار ما به کنار ما
#بیدل_دهلوی
@Masihane
3762_55917.pdf
427.9K
امروز، شنبه ۳ تیرماه ۱۴۰۲
صفحه اندیشه روزنامهی جوان با چند مطلب:
۱- گفتگو و نقش میانجیگر از منظر یوری لوتمان
۲- زن زبان اعضای خانواده را ترجمه میکند
۳- فرهنگ و نسبت میان امر درونی و امر بیرونی
۴- کجای کار تربیت میلنگد؟
۵- عدالتخواهی مسافر اینترنتی
http://www.javann.ir/004tIx
@Masihane
الهی منّی ما یلیق بلؤمی و منک ما یلیق بکرمک
خدای من! آنچه از من برخاسته، با پستی من هماهنگ است و آنچه از تو آشکار گردید، با کرامت تو سازگار است. من در آنچه که میتوانستم از بدیها کوتاهی نکردم، پس تو در آنچه که سزاواری از خوبیها کوتاهی مکن!
خدایا! ای آخرین فریاد! بگو با این همه فقر و با این همه جهل من چه میکنی؟
رهایم میسازی و به خودم وامیگذاری؟ یا با تمام ادعاها و تفرعنها به تربیتم و شکستنم میپردازی تا دیوارهایم بریزد و حصارم به وسعت بازگردد؟
📚 فرازهایی از دعای عرفه؛ ترجمه استاد علی صفایی حائری؛ کتاب چهل حدیث از امام حسین(علیهالسلام)؛ ص 28 و 29.
@Masihane
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
.
📌 راه و بیراه
غدیر تاریخ؛ طرح نبیاکرم صلیالله علیه و آله و طرح بدیل آن
🔸 زمان: یکشنبه ۱۱ تیرماه ۱۴۰۲
🔹 نوع برگزاری: مجازی (آنلاین و آفلاین)
🔸 تعداد جلسات: ۲ جلسه ۱ ساعته
👤 مدرس: سید میثم میرتاجالدینی
⭕️ ظرفیت محدود
💰 هزینه ثبت نام: مقدار دلخواه شما (از هزار تومان تا ۱۱۰ هزار تومان)
▪️ نکته: به دلیل ایام مبارک غدیر، هزینه این دوره به خواست شما تعلق گرفته و تمام هزینه این دوره، برای نشر معارف امیرالمؤمنین و اهل بیت صرف خواهد شد.
⏺ ثبت نام از طریق لینک زیر:
https://qasasschool.ir/shop/way-and-noway/
(بعد از ثبت نام، لینک کانال دوره، از طریق پیامک برای شما ارسال خواهد شد)
📅 مهلت ثبت نام: ساعت ۱۲ ظهر یکشنبه ۱۱ تیر ماه
🆔 @qasas_school
3767_56002.pdf
617.6K
📌 آینده از چه زمانی مهم شد؟
مطلبی پیرامون آینده و امید در اسلام و خلأ جدی که وجود دارد.
در صفحه اندیشه روزنامه جوان ( فایل پیدیاف) یا لینک زیر بخوانید:
https://www.javann.ir/004thV
@Masihane
3773_56104.pdf
386.4K
📌 برگی از تاریخ بیتفاوتی
مطلبی پیرامون "بیتفاوتی" جامعهی کوفه در یک دورهی تقریبا ۲۰ساله و یافتن اسباب آن در نگاه برخی اندیشمندان
در صفحه اندیشه روزنامه جوان ( فایل پیدیاف) یا لینک زیر بخوانید:
http://www.javann.ir/004u9C
@Masihane
3785_56307.pdf
599.7K
🔰تبلیغ با زندگی..
خط انتقال معارف!
در فایل پیدیاف یا لینک زیر بخوانید👇
http://www.Javann.ir/004v2E
@Masihane
💠 حسینِ جذاب، حسین جنتلمن
🔸 در روزهای حسینیم، روزهایی که هرکس حسینِ خودش را به جهان معرفی میکند و این شخصیسازی کردن شخصیت فراتاریخی مانند حسین، هرچند برکات روانی دارد؛ لکن آفتهایی را هم یدک میکشد.
🔹 حسینِ جذاب، حسین اینروزهای فضای مجازی است. حسینی که گویا ما آن را از یک تاریخ پروپیمان جدا کردهایم و از آن یک قاب ساخته و کوبیدهایم به دیوار. پس وقتی بناست یک قاب از حسین نشان دهیم، جذابیت اولین اولویت است.
لکن حسین برای من و شمای مذهبی، بیهیچ تلاشی جذاب هست. که اگر نبود تمام سال را آویزان نام و نشانش نبودیم.
⁉️ پس بناست حسین را برای کدام قشر جذاب کنند؟
برای قشری که معیارهای پسندش بیش از آنکه بر گرد آرمانهای حسین بچرخد، بر حول لایفاستایل حسین میگردد.
‼️ اما مگر جذب لایفاستایل حسین شدن ایرادی دارد؟
طبعا ایرادی ندارد و یحتمل بابی برای آشنایی با آرمانهای حسین هم باشد.
🔺 لکن یک سوال اهمیت دارد: چنین حسین شخصیسازی شدهای در چه مقیاسی میتواند حرکت بیافریند؟
آیا از دلِ صورتیبازها که حسینشان بیش از آنکه امام تاریخ باشد صرفا یک رقیبِ شخصی برای یزید است، مجاهدِ مبارزِ مصلحِ مدافع مظلوم و مستضعف درمیآید؟
🧐 حسینِ جذابِ تاریخ همانی است که انقلاب اسلامی را جرقه زد و نسبت میان این حسین با حسین اینروزهای مجازی چیست؟
#سید_میثم
@Masihane
3790_56392.pdf
435.9K
عاشورا؛ تعقل ذیل تعلق.
آیا عقل فارغ از گرایش و تعلقات داریم؟
در فایل پیدیاف یا لینک زیر بخوانید👇
http://www.javann.ir/004vSh
@Masihane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما به حسین سفر نمیکنیم،
با حسین میکوچیم... رحلت میکنیم!
@Masihane
🔰 «عُجبِ به موضوع»، از ریشههای سلب توفیق است.
استاد سیّد مُنیرالدّین حسینیِ الهاشمی:
"اینکه بگوییم «کار ما موضوعاً شقّالقمر است! عالَم، بستگی به موضوع کار ما دارد!» چه معنایی دارد؟!
این نکته را میخواهم عرض کنم که اکثر عدم توفیقهای ما، گاهی به «عُجْب به نفس» برمیگردد و گاهی به «عُجْب به موضوع (بدین معنا که انسان یک نحوه استعلایی نسبت به موضوع کار خود داشته باشد).
اگر از خود شما سؤال کنند که یک ماشینی داریم که شامل موتور، سیلندر، دینام، دلکو، جعبه فرمان، گیربکس میشود، خود شما میگویید: تمام این اجزاء برای ماشین لازم است و هر قطعهای که نباشد، انتقال نیرو به جاذبه انجام نمیگیرد و در نتیجه ماشین حرکت نمیکند. ولی به موضوع کار خودمان که میرسد، یک مرتبه در قلبمان پیدا میشود که بگوییم: کار ما در بحث اصول فقه، شقّالقمر است و همه چیز حول این اصول میچرخد! حالا اگر فردا از بحث اصول خارج شده و یک کار عینی شروع کردیم، میگوییم: حالا این کار، شقّالقمر است! چون این کار از عینیت میخواهد شقّالقمر کند، ولی کار قبلی از استنباط بود!
این همان استعلاء است؛ چیز دیگری نیست!
اگر ما در محیط کار، کار دیگران را سبک شمردیم و گفتیم که کار آنها به طفیل سر ما میچرخند و ما علمدار هستیم، این، صدمه میزند و موفق به آن کارِ خیر نمیشویم. اگر هم این کارها منشأ رشد باشد، در دستگاه غیرالهی منشأ رشد است! در دستگاه مادی بهوسیله تشویقهایی که گاهی با کفزدن همراه است، مراتب عُجب را رشد میدهند، اما در دستگاه امام زمان(عج) اینگونه نیست.
نباید با تمام توان خود سعی کنید که شاخ و بال و کبّاده و عَلَم و کُتَل درست کنید، بلکه کارتان را خوب انجام دهید.
البته این را یقین داشته باشید که شکر نعمتِ حضرت حق را هر کسی انجام دهد، زیادهای که لازم باشد به او عطا میشود و زیادهای هم که برای او مضر باشد به او، رحمةً من الله تبارک و تعالی، داده نمیشود. «لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم». اگر کفر به آن اضافه شد، خذلان و مصداق «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» خواهد بود.
لذا اولین تقاضا این است که نگویید: موضوع کار ما موضوع اصلی است و باید تمامی نیروهای مجموعه به این کار بپردازند؛ این صحبتها قابل قبول نیست! در رفتارها و صحبتهایی که در محیط کارتان طرح میشود اینگونه نباشد که معنای شاخ و شانه کشیدن و اینکه ما امروز یک سر و گردن از شما بالاتر هستیم را داشته باشد. اینها بسیار مُضرّ است. در ته قلبتان اینگونه باشد که واقعاً احساس کنید که نسبت به آحاد افرادِ دیگر، دستبوس هستید؛ یعنی در ذهنتان اینگونه باشد که ممکن است دیگری یک اخلاصی داشته باشد که من فاقد آن باشم و من یک اطلاعی داشته باشم که بیشتر از او مکلّف باشم، بنابراین، من به عذاب نزدیکتر باشم و او به رحمت حق، نزدیکتر. خدای متعال هرچه را به هر کس در این عالَم داده است، برای امتحان است."
(تیرماه ۱۳۷۷)
☑️ @AndisheMonir
@Masihane
مفشوی یک انسان چندمنظوره
🔰 «عُجبِ به موضوع»، از ریشههای سلب توفیق است. استاد سیّد مُنیرالدّین حسینیِ الهاشمی: "اینکه بگوی
یکی از مهمترین دلایلی که بسیاری از کارهای ما به نتیجهی درست نمیرسه، همین عُجب و غرورها در مواجهه با سایر نیروهای همجبههایست.
اینکه فکر میکنیم ما داریم شاخ غول میشکنیم و دیگران همه وِلمعطل هستند..
پنجشنبه ۱۹ مرداد سال ۲
ساعت ۵ عصر
حادثه بود. غفلت. بیهوا، بیآنکه نگاه کنم در ماشین را به سمت خیابان باز کردم. بعدِ صدایِ برخورد، موتوری را دیدم که کف خیابان ولو شده. جلدی موتورش را از روی پایش برداشتم. دستش روی گوشش بود. پیچوتاب بدنش نشان از درد داشت. خون از لای انگشتها زد بیرون. مردم رسیدند. کمک کردند. همه منتظر دعوا بودیم. چشمانتظار فحش و بدوبیراه و بعد حتی کتککاری. اینکه من بگویم چرا وقت رانندگی با گوشی کار میکردی؟ بگویم چرا اینقدر چسبیده به ماشینهای پارک شده میراندی؟ بگویم ببین درِ ماشینِ نازنینم را مچاله کردی... بگویم و بگویم و همه اینها را با چاشنی توهین و فحاشی.
او هم بگوید کوری؟ چرا نگاه نکردی؟ مگر در طویله است بیهوا بازش میکنی؟ از پشت کدام کوه آمدهای شهر؟ ببین چه بلایی سرم آوردی؟
ولی هیچ کدام از این بگومگوها اتفاق نیافتاد. حادثه بود ولی درگیری نه.
خیلی نجیب رفت نشست روی صندلی که شاطر نانوای سنگک برایش آورده بود. یکی که میخورد بلد باشد گفت سرت را کج بگیر خون گوشت بیرون بریزد. یکی دیگر مدام چک میکرد سرگیجه و حالت تهوع نداشته باشد. من هم دلنگرانش جست میزدم اینور و آنور که مبادا بلایی سر جوان مردم آورده باشم. دستمال میدادم که خونها را پاک کند. اورژانس را گرفتم، پشتبندش پلیس را. نه سرگیجه داشت نه حالت تهوع. اورژانس پرسید هوشیاری دارد؟ جواب بله بود. هوشیار بود که آرام نشسته بود و جنجال نمیکرد. اسنپ موتوری بود. مامور انتقال دوتا پیتزا. گوشی را چک میکرد برای یافتن آدرس که من بیهوا و غافلانه در را باز کرده بودم. اورژانس رسید. معاینه کرد. خون گوش برای ضربه به سر نبود. تیزی زاویهی در ماشین، لالهگوش را چاک داده بود. پانسمان مختصری کرد و گفت حتی بخیه هم نمیخواهد. ولی محض احتیاط برود بیمارستان. حال عمومیاش خوب بود. از سلامتی که خیالمان راحت شد، پلیس راهنمایی هم رسید. گرفتن مدارک و یادداشت اسم و فامیل و چک کردن وضعیت تصادف مختصر که تمام شد، گفت یا منتظر پلیس باشید که به شکایتها رسیدگی کند. یا بین خودتان حل و فصل کنید که کار به بردن وسایل نقلیه و پارکینگ و دنگوفنگهایش نرسد.
من میدانستم صددرصد مقصرم. ولی اسنپموتوری آنقدر نجیب بود که شک کردم. نکند مقصر است که عوض گردنکشی، گردنکج کرده؟! رام (نه آرام) نشسته تا از زیر خسارت مچاله کردن در، در برود؟! شماره رفقایی که میشناختم را گرفتم. اهل فن را. کارشناسها. گفتند صددرصد مقصری. خسارت را همین اول بده که هیچکدامتان از کاروبار نیافتید.
خودش گواهینامه نداشت. موتورش هم پلاک. نه او رغبتی به شکایت داشت، نه من حوصلهی دویدنهای اداری و نه پلیسی که بعدا آمد علاقهای به درست کردن پرونده.
پول پیتزاها و خسارت کلهچراغ موتور را میخواست، بهعلاوه پول چندلیتر بنزینی که ریخته بود کف خیابان. تسویه کردم. بعد گفتم زخم گوشت؟ گفت شکایتی ندارم. سهم خودش را از حادثه پذیرفته بود. قسمت خودش از غفلت. از چک کردن گوشی هنگام رانندگی.
مصالحه کردیم و تمام شد.
حالا من ماندهام از سرشب با دو چیز:
یک: چرا با آنکه میدانستم مقصرم، با خوب رفتار کردن جوان موتوری به شک افتادم؟ یعنی اگر هارتوپورت میکرد، به من میقبولاند تقصیر را؟ حالا که نجیبانه نشست و حتی آخ نگفت و داد هم نزد، باید شک میکردم؟ وای بر من!
دو: در دنیای واقعی، غفلت من فقط به خودم آسیب نمیزند. دامن یکی دیگر را هم میگیرد. غفلت من میتوانست جان یک جوان، که حتمی عزیز چند نفر است را بگیرد. از این نباید غافل شد.
#سید_میثم
@Masihane
تحلیل سیدالشهدا (علیهالسلام) از درد و درمان، و نسخهی ایشان برای سلامت جامعه چه بوده است؟
این سوال در زمینهای پدید میآید که ما مواجه میشویم با تحلیلهای مختلفی که حرکت امام حسین را با پارادایمهای مارکسیستی و لیبرالی توضیح میدهند.
یعنی در نظر آنها امام حسین یک نظریهپرداز سیاسی است که در وضعیت بحرانی حکومت اموی با خلافت شخص یزید، نسخهای برای برونرفت ارائه کرده است.
دو جریان چپ و راست، نسخهی امام حسین را مبتنی بر فلسفه سیاسیهای خود تشریح میکنند، بدون آنکه به فلسفه سیاسی اسلام توجهی داشته باشند.
یادداشت موجود در لینک، آسیبشناسی امام حسین از وضعیت زمانه خویش و نسخهی درمان حضرت را اندکی توضیح داده است:
http://www.javann.ir/004wR9
@Masihane