هدایت شده از مسجود
#جمال_الهی
فلاسفه جهان به دو گروه optimist و pessimistic تقسیم میشوند گروهی فیلسوفان خوشبین و گروه دوم فیلسوفان بدبین! فیلسوف خوشبین معروف مثل امام محمد غزالی و بدبین مثل آرتور شپنهاور!
غزالی در جمله ای معروف از خود میگوید:"لیس فی الامکان ابدع مما کان"، یعنی در عالم امکان(که در اندیشه غزالی منظور عالم ناسوت است) همه چیز زیباست و نظامی زیبا تر از نظام موجود وجود ندارد.
طبق مساله درگیری پیش فرض های انسانی برای بروز خوشبینی و بدبینی در نگاه به هستی و عوالم آن باید گفت؛ علی القاعده فیلسوفان خوشبین همیشه در جلال و جبروت علمی، سیاسی و اجتماعی قرار داشته اند، مثل غزالی که مشاور اعظم پادشاهان وقت بود اما شوپنهاور تفنگ زیر سر از ترس خیانت و حمله اشخاص با هزار توسل به خواب فرو میرفت.
بنظر میرسد، یکی از ویژگی های علم لدنی معصوم بودن آن شخص است، چرا که تمام وقایع را آنچنان که واقعیت ثبوتی دارد(برخلاف غیر معصوم که اساسا در عالم اثبات نظر میدهند) بدون دخالت و در نظر گرفتن پیش فرضی میگوید! حال زینب کبری(س) در کاخ یزید بعد از دیدن هزاران مصیبت برادر و یارانش و کشیدن غم و اندوه آنان در جواب به یزید میگوید؛"ما رایت الا جمیلا!" این حد از خوشبینی محال است، مگر آنکه خبر از واقعیتی باشد که شاید آنروز برای بسیاری مستتر بود.
باید گفت؛ معنای "ما رایت الا جمیلا" با آیه شریفه "و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون" یکی میباشد. چرا که زینب کبری(س) با علمِ به بشارت خدا و موصوفیت به صفت صبر همه ی اتفاقات را تجلی صفت جمالِ الهی میداند که در قوس صعود "الیه راجعون" رخ داده است.اینجاست که شعر سعدی معنا میگردد؛
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست
مناط شادی حقیقی در این شعر رسیدن هرچیزی از جانب دوست است فلذا غم نیز_از بروزات خاصه ی دوست بر اهل عرفان میباشد_ سبب شادی عارف بالله میگردد!
#محمدمسعودرحمانی
مسجود
« کفر در غرب ، ایمان اهل شرق است»
#غرب
#فلسفه
#فلسفه_تطبیقی
#غرب_زدگی
« کفر در غرب ، ایمان اهل شرق است»
تا قبل از دکارت ، سوژه ( : Subject ) بعنوان زیربنا و اصل به شمار رفته و اُبژه ( : object ) یک امر ذهنی و گاهی انتزاعی خوانده شده است. اما پس از دکارت با محوریّت کوجیتو ( من شک میکنم پس هستم : Cogito ergo sum ) و تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی ، جایگاه سوژهگی از عینیّت به ذهنیّت تغییر کرده و امر ذهنی ، سوژه گشته و اُبژه ، عینی شده است.
بر اساس آنچه گفته شد؛ فلسفه [ بخوانید ؛ انسانِ غربی ] وارد دوران سوبژگتویسم ( Subjectivism ) یا ذهن گرایی شد . شاید بتوان به نحو دقیق تری سوبژگتویسم را « خود بنیادی بشر » خواند و آن را دوران حاکمیت « نفس امّاره » به عنوان تک سوژه دانست . زیرا همانطور که دکارت و فلاسفهء کارتزین أشارت داشته اند ؛ منظور از « شک » در کوجیتو « حالتی از حالات نفس » است . یکی از مهمترین و اصلی ترین ثمرات « حاکمیّت نفس امّاره » ، ایجاد مدرنیته در غرب میباشد.
سوبژگتویسم دو فرزند از خود به یادگار میگذارد : اومانیسم یا انسانمحوری ( Humanism ) و نیهیلیسم یا هیچ انگاری! این دو فرزند ، مسیر عصر مدرنیته و غرب کنونی را مشخص کرده و دو رویِ یک سکه انسان غربی اند.از این رو از پیوست « انسان محوری» و « هیچ انگاری » توحد نفس امّاره پدیدار می شود. پس انسانِ مدرن به غایت موّحدانه زیست میکند . زیرا او موّحد به توحیدِ نفس امّاره و تک سوژهگی آن است. این مسأله را هانا آرنت نیز به نحوی دیگر گفته است : « انسان عصر مدرن ، انسانی به غایت تنهاست ».
این نکته دقیقا در مقابل اندیشههای عرفان اسلامی است. در شرق و در اسلام ؛ محور و تک سوژهءِ عالم که فرضی برای دوئیّت آن وجود ندارد ، خداست . همان چیزی که شاه نعمت اللّه ولی بدان اشاره نمود : همه ظاهرند و باطن یار / لیس فی الدار غیره دیار.
حال که اینگونه است ؛ در شرق ، کفر سوژهگیِ غیر اوست و در غرب ، کفر ؛ سوژگی او! در شرق ، توحید سوژهگیِ اوست و در غرب ، توحید سوژگیِ غیر او! کفر در غرب ، ایمان در شرق است ؛ چرا که تا نفیِ سوژهگی از توحّدِ نفس امّاره شکل نگیرد ، توحید حقیقی نقش نمی بندد. کفر در شرق ، ایمان در غرب است ؛ چرا که در آنجا ( غرب ) اگر غیری برای نفس منظور شود ، کفر به نفس محسوب می شود . بدین صورت غرب را کفری لازم است تا ایمانی یابد.
مسعودرحمانی
https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
#کتاب
« مارکسیسم در آستانهء سقوط» نام کتابیست که مرحوم آیت اللّه سید محمّد شیرازی آن را نوشته است. از تاریخ نوشتار این کتاب مطلع نیستم ، اما تاریخ انتشار ؛ سال ۶۳ هجری شمسی می باشد.
نکته جالب این است ؛ با احتساب این تاریخ و قیاس آن با نامهی مرحوم امام خمینی به گورباچوف در سال ۶۸ ، ایشان حدود چهار یا پنج سال زودتر از امام ، پیشبینی فروپاشی شوروی و سقوط مارکسیسم را کرده است. اگر چه اُفق مطرح شده در نامهی امام و این اثر ، دو اُفُق متفاوت اند.
صلّی اللّه علیک یا اباعبداللّه الحسین(ع)
[ اللّهم ] يَعْرِفُكَ بِهَا مَنْ عَرَفَكَ ، لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ
صلّی اللّه علیک مولای یا موسی بن جعفر(ع)
ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد
#پیامبر_اکرم
#مبعث
#رسول_الله
قال مولانا الخمینی رحمة اللّه عليه:
فله [ رسول اللّه] الرئاسة التّامة علي جميع الامم السّابقه و اللّاحقه ، بل كل النبوّات من شؤون نبوّتِه ، و نبوّته (ص) دايرة العظيمة محيطة علي جميع الدوائر الكليّة و الجزئيّة و العظيّمه و الصغيّرة.
پس برای اوست ؛ ریاستِ تامّه بر جمیع امم سابقه و لاحقه ، بلکه تمام نبوّات از شؤون نبوّت اوست ، و نبوت او (ص) دایرهء عظیمهء محیطهء بر جمیع دوائر کلی و جزئی و عظیم و صغیر است.
مصباح الهدایة الی الخلافة و الولاية