#تصدقات #تفسیرشعر #مولانا
بشنو از نی چون حکایت میکند
و از غریبی ها شکایت میکند
تصدقت گردم!
نی آدم ابوالبشر است!
جمیعِ ادیان الهی آدم ابوالبشر را مهبوط گفته اند! اهل لغت را برای هبوط معنایی جز فرود نیست و فرود که از بالایی به پایین آمدن است را فرعی جز بالا و پایین بودن نیست! چرا که این دو متضایف اند!
داروین و ماتبع انسان را با پیش فرض تاریخمندی آن متکامل یا بقول فارسی اش فَرگشت دانسته اند! آنچه واضح است تکامل یعنی پایینی را بالا رفتن! پس این مقوله نیز متضاعف است و فرع بر پایین و بالایی!
علل این تفاوت نگاه را باید در علم و باور به حقایق بالایی و عوالم دیگر وجود دانست! داروینی که مادیگراست، حدوث انسان را متکامل از اجسام دیگر میداند و ادیانی که حقیقت انسان را فی الافق الاعلی می بینند، جسم اورا جز اسفل السافلین نمیشمارند!
از طرفی دیگر حکیمان در مطلع مباحث خود قائل به براعت استهلال بودند_ همچو ماهی که در ابتدای ماه مقداری از خود را به نمایش میگذارد و این بدان معناست که حقیقتی در حال ظهور است_و سعی داشتند تام و تمام معانی ذوقیقه و کشفیه و حتی حکمیهِ مصحف خود را در مدخل، دیباچه و یا مقدمه بنحو مجمل بیان دارند! مولانا نیز خارج از عهد حکما نیست.
باید گفت؛ نی در عرف عرفان اهل عامه_همچو امام محمد عزالی و غیرهم_ بیانگر انسان کامل است! اما بنظر میرسد؛ مولانا بدان ملتزم نیست.لکن کسی رقص را نماد عبادت و شادیِ روح را نماد پذیرش حق دانسته، نمیتواند نی که تجلیِ شکوِه و شکایت است را نماد انسان کاملی بداند که متصف است به فعل سکوت!
باید شنید؛ نی قبل از چیده شدن از اصل و ریشه ی خود، هم درونش پُر است و هم ساکت ساکت! میتوان ازین رهنمود پی برد که نیِ آواز خوان و شکوِه سرا ، آن انسانیست که از اصل خود در عوالم ملکوتی، جبرونی و لاهوتی جای مانده و در نشئه ی ناسوت زندانی گشته است و ناله فراغ با نشئات الاعلی سر میدهد! چنانچه نی پس از بریده شدن از روح تهی گشته و فلوت دست درویشان دنیا بریده و بخت برگشته میگردد!
حال ای عزیز! نی آدم ابوالبشر است!او پس از فراغ با مقام وحدت، در حضور در مقام کثرت، وحشت زده، سه قرن پیاپی، گریان و زار است! همانگونه که الغیبه النعمانی از صادق آل محمد(ع) نقل کرده است!۱
۱.روایت ذیل چگونگی بدنیا آمدن هبه الله
#محمدمسعودرحمانی
#تصدقت_گردم #مولانا
تصدقت گردم!
مولانا جلال الدین بلخی در بیتی چنین آورده؛ "بگذاشتیَم و غم تو نگذاشت مرا!" شرح این تک بیت راحقیر بدین صورت فهم کرده ام؛
"بگذاشتن" آنچنان که حکیم دهخدا بیان کرده و از مصادر مختلفه ی زبان پارسی بدست می آید، معنایی غیر از "وضع و قرار دادن" میدهد و آن معنای "رها کردن" است. در زبان عربی آنچه معنای رها کردن دارد، مصدر "انخفاض" است. هر رها کردنی فرع آنست که در ما قبلِ رها گشتن، پیوستی بوده و آن پیوست با گسستی مواجه شده است!
حال قرآن کریم که مثنوی معنوی شرح آفاقی آن در قوس نزول و دیوان شمسِ مولانا شرح اسم الله و تفسیر انفسی در قوس صعود است، وقتی درباره حقیقت انسان سخن میگوید، وی را مجعول خدا میخواند؛ "انی جاعل فی الارض خلیفتهََ". این جعل انسان دقیقا بر خلاف انخفاض و رها کردن است چرا که در جعل شرط است،که جاعل آن را ولو در عالم اعتبارات رها نسازد و آن را برای فهم عرفِ عقلایِ دیگر رها نکند تا مجعول بتواند خواست جاعل را آنچنان که تمام است، به ظهور رساند! همانطور که لفظی که جاعلی جعل کند و استعمالی رخ ندهد ابتر است!
ای بفدایت!
شارحین مثنوی و دیوان شمس بدرستی فهمیده اند که "بگذاشتیَمِ" مولوی رابطه ای عمیق با نی در "بشنو از نی چون حکایت میکند" دارد، اما آنچه دقیق و زیرکانه فهم نشده معنای نی و معنای رها کردن است!
تصدقت گردم!
نی را آدم ابوالبشر گفتیم، "بگذاشتیَم" نیز حرف دل نی است، که بعد از فراق با اصل خویش نای عاشقانه سر میدهد.آری! آدم پس از انقطاع از عالم خیال و سردرگمی در نشئه ی ناسوت خود را در کوچه پس کوچه هایِ دنیای بی شهر و آبادی یافت! و این غم فراق هیچگاه اورا رها نکرد، تا آنجا که وحی شکل گرفت و شریعت انسان آغاز گشت!
#محمدمسعودرحمانی