5 تکنیک خانگی درمان سینوزیت
با اومدن پاییز سینوزیت زیاد مشاهده میشه. این تکنیکها رو انجام بدین در صورت ابتلا👇
🔸بخور گرفتن از محلولی که چند حبه سیر درآن انداخته اید.
🔸یک دستمال را 2 دقیقه در
ماکروفر قرار داده و بعد آن را بر روی بینی و دهان مانند شکل قرار دهید
🔸ماساژ وسط پیشانی
🔸خوردن چای اسطوخودوس و یا نعناع
🔸ریختن محلول آب نمک در بینی
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
باسلام و قبولی طاعات،عبادات شما عزیزان
استخوان لگن سمت راست پام دچارسائیدگی شده ،،درد وحشتناکی دارم ،،دکتر فقط مسکن داده ،،معدم تحمل این همه مسکن نداره،،راه میرم درد دارم کم،،ولی موقع استراحت دردبیشترمیشه،،خیرنصیبتون بشه ،،لطفا راهنمایی کنید🙏❤❤❤❤
سلام حتما هر روز از سویق هسته سنجد با عسل در شیر گرم برای بازسازی استخوان استفاده کنید.
اگر اضافه وزن دارید حتما وزنتون رو پایین بیارید.
از مصرف خوراکی های سرد بشدت پرهیز کنید.
هر روز ۱۴ عدد بادام درختی و مقداری مویز و خرما بخورید
در آش و سوپهاتون از برگ چغندر بدون ساقه استفاده کنید
اگر اضافه وزن ندارید هر روز مقداری انجیر خشک بخورید
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
حکایت
⚠️ محو شدن كار خير از ديوان اعمال
📖 روزى عيسى عليه السلام با جمعى از حواريان به راهى مى گذشت، ناگاه گناه كارى و تباه روزگارى كه در آن عصر به فسق و فجور معروف و مشهور بود ايشان را ديد، آتش حسرت در سينه اش افروخته گشت، آب ندامت از ديده اش روان شد، از صفاى وقت عيسى عليه السلام و مصاحبان او بر انديشيد، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد.
📖 پس با خود انديشه كرد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشته ام و با اين آلودگى قابليت همراهى پاكان ندارم، اما چون اين قوم دوستان خدايند، اگر به موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود، پس خود را سگ اصحاب ساخت و بر پى آن جوانمردان فريادكنان مى رفت.
📖 يكى از اصحاب باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و دهر بود ديد كه بر عقب ايشان مى آيد گفت: يا روح اللّه! اى جان پاك! اين مرد را چه لايق همراهى ماست و بودن اين پليد ناپاك در عقب ما در كدام طريق رواست؟ اى عيسى! او را بران كه مبادا شومى گناهان او به ما رسد. عيسى عليه السلام متأمل شد تا به آن شخص چه گويد و به چه نوع عذر او را خواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد كه:
❗️يا روح اللّه! يار با عُجب و پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد كه هر عمل خيرى كه تا امروز از او صادر شده بود به يك نظر حقارت كه بدان مفلس بدكار كرد، مجموع را از ديوان او محو كرديم .❗️
📎 برگرفته از کتاب داستان ها و حکایات عبرت آموز اثر استاد حسین انصاریان
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💠 عزّت و آبروی مؤمن خیلی ارزش دارد. برای همین است که ثواب قرضالحسنه بیشتر از صدقه است.💠
🔻عارف باللّه مرحوم حاج اسماعیل دولابی🔻
🔸به عزّت و اختیار کسی لطمه نزن که خدا هم عزّت و اختیار خلقش را مراعات کرده است. فرموده است: لا اِکراهَ فِی الدّینِ: در پذیرش دین اکراه و اجباری در کار نیست. و فرموده است: قُلِ الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شَاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شَاءَ فَلیَکفُر: بگو حق از جانب پروردگارتان آمد، هر کس که خواست، ایمان میآورد و هر کس هم که خواست، کافر میشود. و فرموده است: اِنَّا هَدَینَاهُ السَّبیلَ اِمّا شَاکِراً وَ اِمّا کَفُوراً: ما او را به راه درست رهنمون شدیم، خواه شاکر باشد و پذیرا شود و خواه کفران کند و نپذیرد.
🔸عزّت و آبروی مؤمن خیلی ارزش دارد. برای همین است که ثواب قرضالحسنه بیشتر از صدقه است، چون در قرضالحسنه، عزّت مؤمن محفوظ است. خوب است کسی که قرضالحسنه میدهد، در دل قصد کند که پس نگیرد، مگر اینکه خود قرض کننده بخواهد پس بدهد؛ امّا در ظاهر به او بگوید این پول را به شما قرض میدهم تا هر وقت داشتید، یا پس از فلان مدّت به من پس بدهید؛ تا عزّت قرض گیرنده محفوظ بماند.
🔺مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب🔺
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚طرفدار_امام_حسین (ع) یا طرفدار_صدام_حسین
پیرمرد عراقی تعریف می کرد:
در جریان انتفاضه شیعیان عراق درسال 1991 میلادی، عده ای از ماها را در کربلا دستگیرکردند و به بیابانی بردند و بر روی تپه ای از ریگ پیاده کردند. کامل حسین داماد صدام و مأمور حمله به حرم حضرت امام حسین (ع) درآنجا بود، همه را روی ریگ ها نشاندند، کامل حسین جلو آمد و یک تفنگ از دست سربازی گرفت و در جلوی ما ایستاد و گفت:
شما هاطرفدار امام حسین(ع) هستی یا طرفدار صدام حسین، کسی جواب نداد، بار دوم گفت هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود و هر کس طرفدار صدام حسین است بنشیند، کسی بلند نشد، ناگاه یک جوان 16 ساله بلند شد و گفت: من طرفدار امام حسین (ع) هستم. کامل حسین گفت: برو آنجا بایست: او رفت در مقابل همه ایستاد، بار دیگر کامل حسین گفت: هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود کسی جرأت نکرد بلند شود، کامل حسین سلاح را به طرف آن جوان 16 ساله گرفت و او را به شهادت رساند.
بار دیگر روکرد به ماها وگفت :طرفدار امام حسین (ع)هستی یا طرفدار صدام حسین، جوانی دیگر بلند شد وگفت: من طرفدار امام حسین(ع) هستم، کامل حسین او را نیز به شهادت رساند و بعد ازآن ،هرچه گفت : کدام از شما ها طرفدار امام حسین (ع) هستی، کسی جواب نداد. لذا ماها را به شهرآوردند وآزاد کردند، شب در خواب حضرت امام حسین (ع) را دیدم که کنار ضریح مطهر ایستاده و جنازه آن جوان 16 ساله را آوردند، حضرت فرمودند کنار شهدا دفنش کنید. او را دفن کردند و سپس جنازه شهید دومی را آوردند، حضرت فرمود او را درضریح دفن کنید. برای من این سؤال پیش آمد که چرا امام حسین (ع) میان این دو شهید تفاوت قائل شدند، لذا از آن حضرت علتش را پرسیدم. حضرت فرمودند: جوان اولی نمی دانست سرنوشتش چه می شود ولی در عین حال بلند شد و طرفداریش را از ما اعلام کرد. لذا جزء شهدا دفن شد ولی جوان دومی با این که دید آن یکی به شهادت رسید ه ولی باز هم بلند شد و طرفداریش از ما را اعلام کرد گفتم :در ضریح دفنش نمایند.
منبع: خواندنیهای_تاریخ
تالیف : علی_سپهری_اردکانی
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❓سوال:
چرا زمان سلام دادن به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، دست را روی سر می گذاریم؟
✅ پاسخ:
دست بالای سر گذاشتن و صلوات فرستادن در هنگامي که اسم امام زمان (علیه السلام) ذکر ميشود، در راستاي احترامي است که به ساحت مقدس امام زمان (علیه السلام) شکل ميگيرد. در برخي از روايات تصريح شده است که جهت احترام به ساحت مقدس امام زمان (علیه السلام) برخي معصومان اين کار را ميکردند.
همان گونه که هر گاه اسم حضرت حجت برده ميشد، قيام مينمودند.(۱)
مرحوم شيخ عباس قمي مينويسد: روايت شده که دعبل خزاعي وقتي که قصيده تائيّه خود را براي حضرت امام رضا (علیه السلام) سرود چون به اين شعر رسيد:
خروج امام لا محاله خارج يقوم علي اسم اللَّه بالبرکات
امام رضا (علیه السلام) چون نام قائم را شنيد، برخاست و سر خود را به سوي زمين خم کرد، پس از آن کف دست راست خود را بر سر گذاشت و فرمود: «اللهم عجل فرجه و مخرجه و انصرنا به نصراً عزيزاً».(۲)
منابع:
۱- منتهي الامال، ج۲ ص ۴۸۸ - ۴۸۹
۲- همان ص ۴۹۰
مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#پاسخ_شبهات
معنای این روایت چیست: «هر کس #زنا کند با او زنا خواهد شد، اگر چه در نسلهای بعد از او باشد»؟!
این #روایت در بعضی از منابع روایی شیعه آمده است. منتهی این روایت از دو نگاه قابل دقت و بررسی است. یکی از جهت سند، دیگری از جنبه دلالت. اما از جهت سند این روایت به دلیل وجود «ابی المقدام ثابت بن هرمز» در سلسله روات آن؛ ضعیف ارزیابی میشود.
✅بر فرض پذیرش روایت، این روایت از دو جهت قابل توجیه است:
1. طبق آنچه که ابن ابی الحدید میگوید: انسان اگر مرتکب زنا شود، بر اثر تکرار قبحش از بین میرود و برای شخص زناکار عادی میشود، اینجا است که غیرت این فرد از بین میرود و دیگر نسبت به عیال و خانواده، آن حمیت و غیرت را ندارد؛ از اینرو، عمل ناشایست زنا در میان آنان رواج پیدا میکند.
2. روایت اشاره دارد به اینکه گناه اگر در جامعه فراگیر شود در نهایت دامنگیر خود انسان گناهکار هم خواهد شد. برای نمونه؛ اگر فرض کنیم کسی را که مواد مخدر در جامعه پخش میکند، به طور طبیعی آثار آن دامن توزیع کننده را نیز خواهد گرفت، این گونه است دیگر مفاسد اجتماعی؛ نظیر فحشا، پس کسی که فحشا را ترویج کند، سرانجام دامن او و خانواده و فرزندانش را خواهد گرفت.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃 سؤال:
در #فروش_اینترنتی کالاهای دست ساز، خریدار فقط عکس #جنس را می بیند و سفارش می دهد، آیا در صورت وجود اشکالات جزئی در کالا، معامله و درآمد حاصل از آن حلال است؟
🍃جواب:
چنانچه عرفاً معیوب محسوب نشود و مصداق #غش* در #معامله نباشد، اشکال ندارد.
*غش یعنی #فريب_دادن ديگران، از راه بهتر يا بيشتر وانمود كردن كالا.
📗کانال فقه و احکام رهبری
#پرسش_و_پاسخ
#احکام
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
حکم ارتباط و معاشرت با فردی که علناً و به طور رسمی به اشرف مخلوقات حضرت محمد(ص) #توهین میکند چیست؟
✅آیت الله خامنه ای:
اگر معاشرت موجب ترتب مفسده و یا تأیید باطل شود، جایز نیست. و در صورتی که منکر یکی از ضروریات دین که با انکار رسالت یا تکذیب پیامبر اکرم (ص) یا وارد کردن نقصی به شریعت منجر شود مرتد محسوب شده و نجس میباشد و باید در هنگام تماس با وی یا خوردن غذای وی مسأله #طهارت و نجاست مراعات شود.
✅ آیت الله سیستانی:
این مرد نجس است و باید از او دوری کنید
✅ آیت الله صافی:
به طور کلی شخصی که به نبی مکرم اسلام (ص) توهین کند یا ضروریات دین را انکار نماید مرتد و نجس است و مراوده و رفت و آمد با او چنانچه نهی از منکر و ارشاد مؤثر نباشد حرام است
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_چهاردهم بالاخره نخ درو کشیدم و با ترس رفتم توی حیاط، از اینکه قدم از قدم بردارم میترسیدم.. گ
#قسمت_پانزدهم
درسته حمید هم کم بهم بدی نکرده بود اما بودنش برای من از نبودنش توی اون خونه بهتر بود..
خلاصه اون شب حمید بالاخره آموزشیش تموم شده بود و برگشته بود.
تا صبح نخوابیدم و توی بغل حمید به حرفاش گوش دادم، به اتفاقایی که افتاده..
یکجوری حرف میزد که انگار فرماندهی ارتشی چیزی رو داده بودن دستش..!
خیلی سعی کردم از اتفاقایی که برام افتاده بود... از بلایی که نزدیک بود سعید سرم بیاره و از این حرفا بزنم ولی میترسیدم باور نکنه و برای خودم شر بشه..
بعد از اون حمید شهر نزدیک تر افتاده بود و اخر هفته خونه بود، که برای من دلگرمی بزرگی بود..
بدترین اتفاقی که توی اون مدت افتاده بود، نامزد شدن سمیه با یه پسر کرجی بود..
این یعنی از این خونه دور میشد و تنها کمک کننده و حمایت کننده ی زندگیمو از دست میدادم
برای مراسماتش لباسایی رو پوشیدم که از خونه ی پدریم بود، یاد حرف نریمان و مامان افتادم که گفت لباسا رو ببر که این اخرین خریدای زندگیتن..
ولی عشقمو نسبت به حمید از دست نداده بودم، با وجود تمام بچه ننه بازیاش
با عقب افتادن پریودیم فهمیدم که خاک به سر شدم...
بچه دوست داشتم ولی نه اینکه توی این فلاکت و بدبختی بخوام بچه دار شم..
رفتم آزمایش دادم و مطمئن شدم که نتیجه مثبته!
همه خوشحال بودن، حمی، سمیه و حتی عشرت، همه غیر از من..
از صبح مینشستم روی قالی تا زودتر بتونم تمومش کنم و خرج زایمانمو لااقل بتونم درارم..!
روی قالی نشسته بودم، سر ظهر بود و دفتین میزدم،
عشرت از اتاق بغلی داد زد ول کن دختر میخوایم کپه مرگمونو بزاریم..
بدون توجه به حرفش محکم تر به کارم ادامه دادم، بلند گفتم این بچه خرج داره، تو میدی عشرت خانم؟
پشت سرمو نگاه کردم، بهم گفت حالا که اینجوری دفتین میزنی براش وای به حالت اگه دختر باشه... وای به حالت اگه پسر نباشه..
از تخت قالی پایین اومدم، میدونستم جرات نمیکنه آسیبی بهم برسونه با این وضعیتم،
تو چشماش زل زدم و دست گذاشتم روی نقطه ضعفش..
گفتم اتفاقا اگه قراره یکی مثل سعید باشه میخوام صد سال سیاه نیاد...!
یقمو گرفت که بهش گفتم فکر نکنم انقد جرات داشته باشی که با بچه توی شکمم بخوای بلایی سرم بیاری..
یقمو ول کرد و هولم داد عقب...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_پانزدهم درسته حمید هم کم بهم بدی نکرده بود اما بودنش برای من از نبودنش توی اون خونه بهتر بود.
#قسمت_شانزدهم
خبر بارداریم به خانوادمم رسیده بود، امید داشتم حالا دیگه باهام آشتی کنن و حمایتم کنن..!
ولی یه روز که نریمان رو توی کوچه دیدم و با دیدن شکمم که بالا اومده بود تف کرد روی زمین....
امیدم نا امید شد، هم سالهام رو میدیدم که با زایمانشون، مادرشون میاد ازشون مراقبت میکنه یا ده بیست روز میرن خونه مادرشون ولی من نه.. و بیشتر آتیش میگرفتم
روی قالی نشسته بودم، عادت کرده بودم به این قالی و بچه ای که تو شکممه.
اصلا کمتر سختی میکشیدم وقتی به بچم فکر میکردم،
با صدای در از جا پریدم.. چون کسی در خونه ی عشرت رو معمولا نمیزد!
بی اختیار دوییدم سمت در، دختر کوچیکه عشرت درو باز کرده بود و هی میگفت خاله بیا تو..
بیشتر کنجکاو شدم، همینجور پا برهنه رفتم دم در
مادرم با یه بقچه ایستاده بود، هولکی سلام داد، هنوز انقد روم باز نشده بود که بپرم بغلش کنم..
رفتم نزدیکتر و اروم سلام دادم، نگاهی به سر و ریختم انداخت و ریز لب گفت دمپایی میپوشیدی، کزاز میگیری نازی..
خجالت زده سرمو انداختم پایین، راست میگفت، اصلا تمام اخلاق و خلق و خوم شبیه این خانواده شده بود!
اینکه لباسامو دیر به دیر میشستم یا بدون دمپایی میرفتم توی حیاط..
گفت خب عیبی نداره، ببین این بقچه رو بگیر توش پره لباسه، نمیدونستم بچت پسره یا دختر، ایشالا پسر باشه که بهتره، منم لباس پسرونه گرفتم، لباس پسرونه رو میتونی تن دختر کنی ولی دخترونه رو نمیتونی..
بعد در گوشم گفت وسطش برات پسته و گردو و مغز کردم گذاشتم، میدونم اینجا هیچی گیرت نمیاد بخوری..
حرف مادرم از سر طعنه نبود و دلسوزانه میگفت میدونم گیرت نمیاد،
عشرت عقب تر ایستاده بود و خیره خیره نگاه میکرد
بعدم گفت اقاتو داداشت نمیدونن اومدم بهترم هست نفهمن شر میشه..
اشک تو چشام حلقه زده بود، از خونه زد بیرون، احساس غرور میکردم که بالاخره مادرم چهارتا تیکه لباس برام آورده و ذوق میکردم که حتما منو بخشیده..
برگشتم سمت اتاقم، عشرت گفت فکر نکنی خیلی برات اورده دختر!
بهش نگاه خصمانه ای انداختم و بدون اینکه جواب بدم راهمو کشیدم و رفتم،
اما ول کن نبود گفت مادرت خیلیه تشریف فرما شد به خونه ما..! قبلا کلفتشونم نمیفرستادن در این خونه، الان پیشکشی میفرستن!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_شانزدهم خبر بارداریم به خانوادمم رسیده بود، امید داشتم حالا دیگه باهام آشتی کنن و حمایتم کنن.
#قسمت_هفدهم
برگشتم تو چشماش نگاه کردم، این بارداری بهترین موقعیت بود که حرفامو به عشرت بزنم و نترسم،
گفتم حق داشتن که نوکرشونم نفرستن، من اومدم و دیدم چه وضعیتیه...
گفت باشه بتازون.. منتظرم بزایی، فقط دعا کن بچت پسر باشه..
با نفرت نگاهش کردم و رفتم توی اتاقمو درو محکم زدم بهم.
همین موقع ها بود سمیه که عقدی بود بدون عروسی رفت سر خونه زندگیش، روش نمیشد که بخواد عشرت رو نشون بده، میترسید یه سوتی ای چیزی بده و آبرو براش نزاره.. برای همین عطای عروسی رو به لقاش بخشید و رفت سر زندگیش.
تمام امید و پشت و پناهمو از دست داده بودم، انقد که من بخاطر رفتن سمیه گریه کردم مطمئنا هیچ مادری برای دخترش هم گریه نمیکرد..
ولی عشرت کلی ذوق داشت میگفت آخیش یه نون خور کمتر..
ماه های اخرم بود، مادرم همون یکبار بهم سر زده بود،
استرس داشتم که بعد از زاییدنم کی از من مراقبت میکنه، اگه پسر باشه شاید یه امیدی داشته باشم، اما اگه دختر باشه هیچ امیدی نداشتم...
برای زایمان ارزون ترین بیمارستان رو انتخاب کردم، اخیرا دیده بودم حمید سیگار میکشه و این داغون ترم میکرد..
خلاصه بالاخره روز زایمانم رسید، حمید ماشین دوستشو گرفته بود و منو برد بیمارستان،
عشرت که گفت حوصله ندارم و سمیه تنها امیدمم سر زندگیش بود، مادرم اگر هم میخواست بیاد از ترس برادرم نمیتونست..
تنها کسی که گفت میرم دنبالش مادربزرگ حمید بود، اومد تو بیمارستان و قبل از زاییدن از همون گوشت های به سیخ کشیده معروفش اروم گذاشت دهنم و گفت بخور جون بگیری، من مواظبتم...
حالم خیلی خوب شد، نتونستم طبیعی زایمان کنم سزارین کردم، یه بچه تپل خوشگل گذاشتن توی بغلم، یه پسر تپلی بود،
خوشحال بودم فکر کردم وضعیت زندگیم با پسر شدن بچم بهتر میشه..
مادربزرگ حمید بالای سرم بود،
گفتم خداروشکر پسره، با جدیت گفت چرا خداروشکر؟! چی تو زندگیت عوض میشه؟
ناراحت شدم و گفتم خیلی چیزا مثلا عشرت رفتارش باهام بهتر میشه..
گفت بهتر بشه چی میشه مثلا عشرت خیلی پولداره الان یه خونه میده بهت؟
گفتم نه ولی بهتره دیگه،
اومد نزدیکتر و گفت تو قدر و قیمت خودتو نمیدونی اگه میدونستی جات الان تو این بیمارستان نبود...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_هفدهم برگشتم تو چشماش نگاه کردم، این بارداری بهترین موقعیت بود که حرفامو به عشرت بزنم و نترسم
#قسمت_هجدهم
سرمو انداختم پایین، گفت ناراحت نشو ازم دختر کاریه که شده..
بخیه هام خیلی درد میکرد، وقتی به امیر برای اولین بار شیر دادم انگار هرچی درد و غم بود به سر اومد..!
برگشتیم خونه، و مادربزرگ حمید گفت که دو سه روزی میمونه ولی نه بیشتر،
تو اون دو سه روز طریقه قنداق و کهنه کردن بچه رو بهم یاد داد
از مادرم اصلا ناراحت نبودم، اون با وجود بابام نمیتونست بیاد و کمکم کنه و خدا هم هیچوقت هیچکس رو به حال خودش ول نمیکنه و الان مادربزرگ حمید رو برای من گذاشته بود.
سریع همه چیزو یاد گرفتم، اما مشکل بزرگم نداشتن شیر بود...
اون دو سه روز اول مادربزرگ حمید برای بچم شیرخشک خرید که بچم سیر بشه ولی بعد از رفتن اون مشکلات و بدبختیای منم شروع شد...
حمید آخرای سربازیش بود، زمان کمتری توی محل خدمتش میتونست کار کنه اما همش توی زیرزمین کنار دوستای سعید بود و اصلا به من محل نمیداد..
بچه براش مثل اسباب بازی ای بود که چند روز اول باهاش بازی کرد و ازش خسته شد و انداختش کنار!
میگفتن بهداشت شیرخشک دولتی میده، اما با هزار دردسر و بدبختی بود که من پول اونم نداشتم..
به اوستای قالیم میگفتم بجای اینکه پول قالی رو یجا بهم بده خورد خورد بده، اونم خدایی مرد بود نصف پول قالی رو خورد خورد میداد و نصف دیگشو قرار شد به طور کامل بعد تموم شدن کار بهم بده.
روزا قالیمو میبافتم و کهنه های امیر و میشستم و سر ظهر بهترین غذا تخم مرغ بود..!
وسعمون نمیرسید نون بخریم، نون های خشک شده رو میزدیم توی آب خیس که میشد میذاشتم روی بخاری تا مثل نون تازه بشه و میخوردم..
بخیه هامم انقد بهشون نرسیدم و مراقب نبودم که بعد کشیدنشون عفونت کردن و نصف پولم میرفت برای پول چرک خشک کن..
حمید کم کم جای خوابش رو از من و امیر جدا کرد، میگفت بچه ونگ میزنه و من خوابم نمیبره..
عشرتم هر دقیقه تیکه زنای فامیل که مادرشون روزها ازشون مراقبت کرده بودن رو مینداخت،
هر وقت از مادرم دلشکسته میشدم انگار که میفهمید انگار که حس میکرد، میدیدم که میاد و اون روز هم که کلی دلشکسته بودم که لااقل میومدو نوه اش رو میدید..
درو زدن و مادرم بود، گفت میاد داخل فقط بخاطر من وگرنه از نظر همه خانواده اومدن به اینجا قدغنه..
خواهرمم دنبالش اومده بود، نگاهای بدی به سر و ریختم میکرد..
هر چی من بد شوهر کرده بودم خواهر بزرگم خوب بود...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_هجدهم سرمو انداختم پایین، گفت ناراحت نشو ازم دختر کاریه که شده.. بخیه هام خیلی درد میکرد، وق
#قسمت_نوزدهم
لباس شیک و پیک و خوشگل، النگو از مچ دست تا آرنج..!
اونم از من بدبخت تر پیدا نکرده بود که بیاد و فخر لباس و پولشو بفروشه، انگار که اومده باشه مهمونی بهترین لباساشو پوشیده بود، با اکراه نشست توی اتاقم نگاهی انداخت و گفت اینجا زندگی میکنی نازی؟
سکوت کردم و فقط سرمو تکون دادم، بعد گفت گهواره نداره بچت؟
گفتم میبینی که ندارم دیگه.
گفت مامان اولین چیزی که سر سیسمونی خرید گهواره بود..
مامانم سقلمه ای بهش زد، ولی انگار فایده ای نداشت دوباره گفت خب البته اقاجون خریده بود مامان که پول نداره، اقاجون خیلی شوهرمو دوست داره، کمکمون کرد خونمونم بسازیم..
حس کردم فقط اونجاست که زخم زبون بزنه، انگار که از من بدبخت تر برای به رخ کشیدن و زخم زبون زدن پیدا نکرده بود..!
وقتی داشتن میرفتن یواش به مادرم گفتم اینجور اومدنو نمیخوام مامان...
دستمو فشار داد و گفت به زور اومد نمیخواستم بیارمش، توی اون پلاستیک یکم پوله با دو بسته پسته و گردوی آسیاب شده، قایم کن و بخور شیرت زیاد شه
نخواستم ناراحتش کنم نگفتم شیر ندارم، میدونستم غصه میخوره
الکی گفتم همه چیز خوبه، حمید کار میکنه ولی حقوقش کمه..
خوشحال شد که حمید کار میکنه.
آخرای قالیم بود، ذوق اینو داشتم که نصف پولش مونده، با خودم گفتم هرچی که بهم داد نصف بیشترشو میرم و فقط شیرخشک میخرم.
بچم لاغر بود انگار استخون خالی بود، گفتم امیرم هرچی این مدت سختی کشیدی تموم شد، دیگه از شنبه هرچی شیر بخوای بهت میدم دیگه نیاز نیست آبجوش نبات بریزم تو حلقت، فقط شیر، اصلا میدونی چیه؟ خارجکیشو برات میخرم تا جبران بشه تا وزن بگیری، قول بده وزن بگیری ها باشه؟
هیچ چیز سخت تر از لاغر بودن بچه برای مادر نیست..
خلاصه قالی تموم شد و رفتم سمت حجره اوستا که بگم قالی تموم شده بیاد پولمو بده و قالی و بکنه و ببره و قالی بعدیو بیاره برام بزنه تا شروع کنم،
رفتم بهش گفتم اوستا بیا پول منو بده یه قالی دیگه برام بزن و اونو بکن و ببر
گفت کدوم پول دخترم؟
گفتم خب مگه قرار نشد نصف پولشو ماهانه بهم بدی نصف دیگشو یکجا؟
گفت خب دادم، یکجا دادم به شوهرت، خودش اومد دنبال پول و گفت زنم میخواد..
چشمام سیاهی رفت، اون اوستا انقد با شرف بود که مطمئن باشم دروغ نمیگه
زدم توی سرم و گفتم اوستا چرا دادیش به شوهرم؟ خب میدادی خودم..
گفت چه فرقی میکنه دخترم برو ازش بگیر..
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_نوزدهم لباس شیک و پیک و خوشگل، النگو از مچ دست تا آرنج..! اونم از من بدبخت تر پیدا نکرده بود
#قسمت_بیستم
دلم میخواست فقط ازش بپرسم پولی که من برای پسرمون با جون کندن گذاشتم کنار رو خرج چه کاری واجب تر از بچمون کرده؟
انقد تند اومدم خونه که نزدیک بود دو سه بار بخورم زمین، تقریبا میدوییدم..
مثل همیشه توی زیرزمین خوابیده بود، از پله ها دوییدم پایین و با تمام قدرت کوبیدم به در زیر زمین
از جا پرید و مثل منگا دور و اطرافشو نگاه میکرد،
درو از داخل قفل کرده بود، دوباره محکم زدم به در زیر زمین و بلند گفتم حمید بیا بیرون ببینم...
اومد بیرون گفت چته مگه هار شدی اینجور میکنی..؟
گفتم اره هارم..، دستمو دراز کردم و گفتم پول قالیو بده زودباش! همین الان!
گفت کدوم پول؟؟
گفتم پولی که وقتی تو خواب بودی برای بچمون صبح ساعت شش بخاطرش پا شدم، دوازده شب خوابیدم.. به امید پسرم!
بخاطر بی عاری تو.. بخاطر اینکه تو پناهم بودی...
هولم داد و گفت برو بابا چرت و پرت نگو...
صدامون تا هفت تا محل اونورتر میرفت، یقه شو با تمام زورم چسبیدم و گفتم پولمو بده..
یقه مو گرفت و تکونم داد و گفت بدهکار بودی رفت جای بدهی..
عشرت اومد توی حیاط صداشو صاف کرد و از همون ایوون گفت چرا بهش نمیگی دادیش جای کرایه اتاقتون..!
یهو وا رفتم، گفت نکنه انتظار داشتی پول این همه مدت که تو خونم بودید رو ازتون نگیرم؟!
داد زدم لعنتی خب خودت کار میکردی.. حمید خودت کار کن پول بده به ننه ی گدات، من اگه میخواستم پول اجاره خونه بدم چرا باید این عفریته رو تحمل میکردم؟
زد تو دهنم گفت لال شو.. جلوی خودم به مامانم میگی عفریته؟
گفتم اره چون عفریته س، چجوری دلت اومد؟ بچمون آبجوش نبات میخوره وزن نداره بعد توی عوضی پولو میدی به این زنیکه؟ دیگه بریدم، دیگه خستم..
دستمو کشید برد توی خونه کمربندشو دراورد و تا تونست لهم کرد، اون لحظه فقط به این فکر میکردم اگه مثل بقیه ازدواج کرده بودم الان فرار میکردم میرفتم خونمون به نریمان زخمامو نشون میدادم و مثل بچگیا که توی کوچه اگه کسی کوچیکترین آسیبی بهم میرسوند نریمان دمار از روزگارش درمیاورد،
اصلا اگه اینجور زن حمید نشده بودم حمید جرات نمیکرد حتی بهم نگاه چپ کنه چه برسه بزنتم..
انقد زد که خودش خسته شد، بعدم رفت بیرون و درو قفل کرد، با همون بدن زار رفتم پشت در گفتم توروخدا فقط پسرمو بیارید بدید بهم خواهش میکنم، بهش شیر ندادم به امید خرید شیر خشک که بیامو سیر بهش بدم بخوره، گرسنشه بیارید بدید پسرمو....
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔔🔔 زنگ آشپزی 👇
براتون بورک دارم یک بورک خوشمزه و عالی
گوشت چرخ کرده 300 گرم
پیاز داغ، فلفل دلمه ای، پنیر پیتزا، رب ، فلفل سیاه، نمک، پودر سیر، پودر زنجبیل، کمی پودر کاری و زردچوبه
مواد رو ترکیب کنید و بعد منتظر بمونید تا کمی خنک بشه
از خمیر یوفکا یا نان لواش میتونید استفاده کنید مواد رو داخلش بریزید و بعد سرخ کنید
#با_رسپی_های_امتحان_شده
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#پیراشکی_سبزیجات_وسیب_زمینی
بسیارخوشمزه
مواد لازم:
آرد 500 گرمی
350 میلی لیتر شیر
1 قاشق غذاخوری مخمر
1 قاشق غذاخوری شکر
100 گرم روغن یا کره
نمک
سیب زمینیها
قارچ (با پیاز جایگزین می شود)
جعفری
#با_رسپی_های_امتحان_شده
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
بستنی سنتی
علاوه بر دستور نکات هم اینجاست .
می بینم که چه قدر بستنی درست کردن توی خونه طرفدار داره😊 .
شما چند تا نکته رو رعایت کنید خیلی بستنی عالی دارید که مو با بیرونی ها نمی زنه👌 .
برای 3 نفر
شیر پر چرب نیم لیتر (حدودا 2 لیوان)
شکر 150 گرم (حدودا 3/4 لیوان)
ثعلب 2 گرم (حدودا 1 ق چ) ( در لوازم قنادی ها و عطاری ها موجود هست)
گلاب 2 ق غ
زعفران 1 ق غ
خامه 50 گرم (در صورت تمایل)
پسته به میزان لازم در صورت تمایل
نکات : ثعلب برای کشدار شدن و بسته شدن بستنی لازم هستش . لطفا میزان رو دقیق بریزید کمتر بریزید بستنی بسته نمیشه . بیشتر بریزید بستنی یخ می زنه و یخی میشه .
لطفا میزان شکر رو تغییر ندید شیرینیش کافیه . کم و زیاد کردن شکر باعث بسته نشدن بستنی میشه .
ثعلب و شکر رو مخلوط کردم . شیر رو داخل طرفی ریختم و روی حرارت قرار دادم تا بجوشه وقتی شروع به جوشیدن کرد، مخلوط ثعلب و شکر رو به تدریج اضافه کردم و هم زدم . کمی روی حرارت بمونه تا کمی غلیظ بشه .
از حرارت برداشتم و گلاب و زعفران رو اضافه کردم . کمی که توی محیط خنک شد گذاشتم فریزر . زمانی که دیدید بستنی شروع کرد از اطراف به بسته شدن مجدد از فریزر بردارید و با قاشق چوبی از اطراف به مرکز بیارید .
این تایم اصلا دقیق نمیشه گفت به خنک کنندگی یخچال ها مربوطه . برای من یک ساعت برای هر کسی ممکنه فرق می کنه .
دوباره فریزر قرار دادم و این عمل رو تا 5 بار تکرار کردم تا زمانی که بسته بشه . هر 45 تا 60 دقیقه یکبار بیرون آوردم جا به جا می کردم با قاشق و باز فریزر .
خامه صبحانه رو کمی با چنگال زدم روی یه کیسه فریزر پهن کردم و گذاشتم فریزر تا یخ بزنه و بعد خرد کردم .
نوبت اخر که بستنی رو بیرون آوردم خامه خرد شده و کمی پسته اضافه کردم و دیگه گذاشتم فریزر تا 3 الی 4 ساعت .
حدودا تایم از صبح تا شب می خواد حدودا بین 8 تا 10 ساعت . این تایم خیلی تقریبیه و باز تاکید می کنم که به فریزرتون مربوطه .
وقتی بستنی بست داخل ظرف ریختم و آماده سرو جای همگی سبز .
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
🔹جامع ترين دعا در شب قدر
استاد فاطمي نيا:
"از پيامبر اكرم (ص) سوال كردند شب قدر چه چيزي از خدا بخواهيم؟
حضرت فرمودند : عافيت طلب كنيد"
در عافيت همه چيز وجود دارد
بيماري ضد عافيت است ، قرض و گرفتاري ضد عافيت است ، فرزند ناصالح ضد عافيت است، بي آبرويي ضد عافيت است
همه ي حوائج خود را همراه عافيت بخواهيد
" اللهم عافنا في جميع الامور"
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
* #شب_قدر #امام_زمان
🔻رکن اصلی امشب آقا صاحب الزمان علیه السلام است.
لحظه لحظه امشب مغتنم است و اصل عبادت در این شب به دو بخش است که عمده اش توسل به اهل بیت (علیهم السلام) و مخصوصا آقا صاحب الزمان (علیه السلام) است.
▪️با یک ارتباط می شود امشب حسن عاقبت را از خدا گرفت و با یک وساطت آقا حضرت صاحب (علیه السلام)، می توان مهر و امضا و تائید آسانی کارها را گرفت، توفیق ها را گرفت...
یک سلطان مقتدری، بزرگی، گروه محترمی را دنبال شما بفرستد برای دعوت؛ چه حالی انسان پیدا میکند؟
خدای متعال دعوت کنندگان ، ملائکه را ، انبیاء را فرستاده که من و شما را برای ارتباط در این شب دعوت کنند، برای درخواست، برای این که به خدا التماس کنی...
و این شب، شب عزیزی است.
(منبع: نرمافزار الهادی← مراقبات ماهرمضان)
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌹 در شب ۲۳ ماه مبارک رمضان
که از شبهای دیگر
مهمتر است
خواندن سوره "عنكبوت"
و "روم" و "حم دخان"
و هزار بار سوره "قدر"
ثواب بسیار دارد...
امشب، شب جهنی
یعنی استجابت دعاست.
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعای خیر 🌹
عاشقان امام زمان (عج):
و حالا
آخرین شب قدر آمد و
امید آخر همه ما
خدایا
گر مرا امشب نبخشی
کجا دیگر ببرم بار گناهم😔
الهی العفو🙏😭
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
☘ نماز شب بیست و سوم ماه مبارڪ رمضان
دو رڪعت نماز بجا می آوری
⬅️ در هر رڪعت بعد از حمد،
⬅️ هفت مرتبہ توحید می خوانی
⬅️ و بعد از تمام شدن نماز، هفتاد مرتبہ اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیهِ می گویی.
🌷 در روایت نبوى صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَآلہ است ، هر کس در شب قدر این نماز را بخواند ، از جاى خود برنخواسته ، حقّ تعالى او را و پدر و مادرش را بیامرزد.
🌺 شما هم در ثواب نشر این پیام سهیم باشید.
گندم..🌾:
ای کاش از این خاک،
صدا برخیزد
یا دستی دوباره به
دعا برخیزد
ای کاش دل فتاده
در دام گناه
باگفتن یا علی(ع)زجا برخیزد
عزاداری هاونماز،روزه هاتون قبول
التماس دعا
یاعلی (علیه السلام )🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d