eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
27.6هزار ویدیو
133 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean @جهت تبلیغات با قبول ....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://chat.whatsapp.com/IGW9fuCt05pCRNvdE0fYq8 داستان 🦋💞 - بخش ششم بهش نزدیک تر شدم و سرمو گذاشتم روی سینه اش و گفتم : به نظرتون درسته من یک پسر بوشهری رو دوست داشته باشم ؟ با دست های مهربونش نوازشم کرد و گفت : چرا که نه ؟ اما عشق درست و غلط سرش نمیشه .. اگر مبتلا بشی جای آباد تو دلمون نمی زاره .. آروم دو قطره اشک از گوشه ی چشمم پایین اومد و گفتم : دلم براش تنگ شده می خوام ببینمش .. گفت : پس دخترم ؛؛ یکی یک دونه ی من دلشو باخته ..فکر می کنی اونم خاطر تو رو می خواد ؟ گفتم : نمی دونم ..واقعا نمی دونم ..چون رضا مهربونه با همه خوش رفتاره .. لحن حرف زدنش یک طوری صمیمی و دوست داشتنی که هر کس اونو ببینه دوستش داره ... گفت : مگه می تونه دختر خوشگل منو دوست نداشته باشه ؟ پنجم عید بود که مامان جون و عمه عازم تهران شدن بابا براشون از همون بلیط های هواپیما های 330 گرفته بود و رفتن .. بوشهر بشدت گرم شده بود و ما تا اون زمان چنین گرمایی رو ندیده بودیم .. از در اتاق کولر دار نمی تونستیم بیرون بیایم ..و مامان اصلا تن در نمی داد که جایی بریم می گفت نمی تونم تحمل کنم .. حالا هر شش نفر ما توی همون اتاق می خوابیدیم ..اما یک روز بعد از ظهر دیدم مامان با بابا توی اتاق بغلی دارن جر و بحث می کنن .. مهدی گفت : چه خبره ؟ به خدا دارن دعوا می کنن .. داستان 🦋💞 - بخش هفتم پیمان گفت : نه نمی کنن بابا اهل دعوا نیست ..حتما دارن حرف می زنن .. اما من دلم طاقت نیاورد و رفتم ببینم چی شده .. بابا عصبانی بود و می گفت : تو باید همون روز به من می گفتی عمدا این کارو نکردی که در مقابل کار انجام شده قرار بگیرم .. مامان گفت : به خدا ترسیدم آخه شما که اخلاق نداری گفتم ایام عید رو به کامون تلخ می کنی .. بابا گفت : حالا اینطوری خوب شد ؟ مامان گفت : شما سخت نگیر همه چی درست میشه .. میان و میرن ..مهمون که حبیب خداست یک کاریش می کنیم اینجا که نمی مونن حتما میرن بوشهر برای خودشون جا می گیرن .. فریده هم که غریبه نیست .. بابا گفت : فریده چه حقی داره برای دختر من تعیین تکلیف بکنه .. اصلا این مرد از کجا پروانه رو دیده که می خواد این همه راه بیاد اینجا والله من این جورشو تا حالا ندیدم .. صد بار گفتم پروانه شوهر نمی کنه تا بره دانشگاه و درس بخونه .. حتی اگر پسرا نرن اون باید بره .. همین که گفتم یک جوری به فریده خبر بده نیاد وگرنه برخورد بدی باهاشون می کنم .. گفت : اصغر آقا تو رو خدا دیگه راه افتادن آخه چطوری بهشون خبر بدم،نمیشه؛ شما یکم صبر کن من خودم درستش می کنم ... رفتم جلوتر توی چهارچوب در و به مامان نگاه کردم ..و پرسیدم : کی می خواد بیاد ؟ خاله فریده با کی داره میاد بوشهر ؟ داستان 🦋💞 - بخش هشتم مامان جواب بدین ؟ گفت نمی دونم فقط نوشته یکی هست که خیلی خاطر تو رو می خواد دست بردار نیست حاضر شده تا اینجا بیاد گفته خونه به اسمش می کنم .. مهرشم هر چی بگین حرف نداره تازه خیلی قول های دیگه داده ..خوب فریده ام خام شده داره اونو میاره .. گفتم: همون که خونه ی مادر بزرگ اومد خواستگاری من ؟ آره ؟ مامان دستپاچه شده بود و با تندی گفت : بسه دیگه بحث نکنین قرار نیست که هر کس در این خونه رو زد ما تو رو بدیم .. اینو توی گوش تون فرو کنین فقط داره میاد یکم تحمل کنین من خودم درستش می کنم قول میدم ردشون کنم برن ..و یک چشمک به من زد که یعنی دیگه نگو .. ولی بابا عصبانی بود و داد زد ؛چرا به من نگفتین که تهران براش خواستگار آوردن ؟ من که باباشم نباید اجازه می دادم ؟ فریده چه حقی داری برای زندگی من تعیین تکلیف می کنه ؟ گفتم : بابا اینطوری نکن ..تقصیر مامان نبود یک مرتبه ای شد ..شما اومده بودین بوشهر دسترسی بهتون نداشتیم ..اون موقع هم مامان نمی خواست مجبور شدیم بعدم من اصلا جلو نرفتم .. اومدن محلشون نذاشتیم و رفتن همین ..بابا از مامان پرسید : راستشو بگو اینا همون ها هستن ؟ مامان با سر جواب مثبت داد .. داستان 🦋💞 - بخش نهم بشدت ناراحت شده بودم و قیافه ی اون خواستگار اومد جلوی نظرم و با اعتراض گفتم : مامان ؟ خاله چرا اصرار داره منو بده به اون مرد ؟ شما دلت میاد ؟ مامان با حالتی عصبی گفت : نه قربونت برم محاله من این کارو بکنم ..حالا خدمت خاله ات هم می رسم .. ولی دیگه داره میاد چیکارش کنم؟ ..
گفتم تو رو خدا توی خونه راهشون ندین ..بزار خاله بفهمه نباید از این کارا بکنه .. و برای اینکه اعتراض خودمو نشون بدم قهر کردم و کفشم رو پام کردم و یک کلاه نقاب دار سرم گذاشتم و توی همون آفتاب از خونه زدم بیرون .. سوار دوچرخه شدم و تا درِ پایگاه که راه زیادی بود رکاب زدم دلم می خواست گریه کنم ؛ نه برای اینکه اون مرد داشت میومد خواستگاری من از دست خاله عصبانی بودم که چطور دلش میاد برای ازدواج من با اون مرد پافشاری کنه و تا بوشهر اونا رو بکشه و بیاره تا ما رو توی عمل انجام شده قرار بده ... با دوچرخه تا اونطرف جاده رفتم و همینطور به زحمت از روی قلوه سنگ ها خودمو رسوندم لب دریا .. آفتاب از اونی که فکر می کردم داغ تر بود ولی یک ابر سیاه اومد و جلوی نور خورشید رو گرفت .. به آسمون نگاه کردم و گفتم ممنونم خدا جون که هوای منو داری .. داستان 🦋💞 - بخش دهم ولی فاصله اومدن ابر تا گرفتن بارون توی بوشهر فقط یک چشم بر هم زدن بود ..و همیشه برای من پر از شادی ..و تازگی ها بشدت منو یاد رضا مینداخت و میرفتم توی رویا های دخترونه ی خودم و خیال بافی می کردم .. بارون که گرفت از جام تکون نخورم ..آخه بارون بوشهر هم با جا های دیگه فرق داشت خیلی به ندرت دیده بودم که نم نم بباره مثل سیل از آسمون میومد و خیلی زود تموم میشد .. و اگر کنار دریا بودم بوی خاصی می داد که دوست داشتم . کلاهم رو از سرم برداشتم و چشمم رو بستم و با تمام وجود بو کشیدم .. چه لذتی داشت وقتی اون همه گرما توی وجودت باشه و اون بارون به صورتت بخوره ؛ دستهامو از دو طرف باز کردم و دلم خواست رضا رو صدا بزنم ..و فریاد زدم رضا...رضا ..و یکی از پشت سرم گفت : پرپروک باورم نمیشه تو مُو رو صدا می زنی ؟ اول فکر کردم خیاله ،برگشتم و بی اختیار گفتم : خودتی رضا ؟ کجا بودی چرا دیگه نیومدی به دیدنم .. گفت : هی ..بگردُم ..تو منتظر مُو بودی ؟ اومدُم ..چند بار ..اما تو نبودی .. مگه میشه نیام ؟ ولی خو رفته بودم درگه سی ماهیگیری ..بهم بگو پرپروک تو مُو رو صدا کردی ؟ گفتم : آره صدات کردم ..دلم برات تنگ شده بود ..نمی دونم چرا ولی از اینکه ندیدمت ترسیدم رفته باشی و دیگه تو رو نبینم .. در حالیکه قلبم داشت از توی سینه ام بیرون میومد و دیگه اختیاری در حرف زدنم نداشتم .. رضا با چشمانی که دیگه نمی خندید و یک حالت التماس داشت زیر اون بارون تند پرسید : امیدُم نا امید نمی کنی ؟ داستان 🦋💞 - بخش یازدهم مُو مرد دریا هستُم ..دلمُ طاقت بی وفایی خو نداره ..پرپروک بهت دل بستُم .. دل رضا هر دلی نیست ..ای رو همه توی بوشهر می دونن .. گفتم : ..دل پروانه هم هر دلی نیست شاید کسی ندونه ولی خودم می دونم که طاقت بی وفایی نداره ..؛ نا امیدت نمی کنم رضا .. تو چی منو ناامید نمی کنی ؟ گفت : خو معلومه ..قول میدُم تا آخر عمرم تو پرپروک من میشی ..یه شی بگُم ؟ مُو تو رو از رامسر تا به حالا فراموش نکردُم .. بوات ؛ کوکا هات می زارن تو زن مُو بشی ؟ انگار خواب بودم با این سئوال رضا بیدار شدم بارون هر دوی ما رو یکبار دیگه سرتا پا خیس کرده بود ؛ هراسون گفتم : نه ؛ فکر نمی کنم ولی اگر من و تو بخوایم کسی نمی تونه جلوی ما رو بگیره .. گفت : پرپروک اول فکر کن بعد بهم قول بده ..تو حاضری با یک مرد ماهیگیر زندگی کنی ؟ گفتم :من نمی دونم تو می خوای چیکار کنی اما اینو می دونم که باید توی زندگی من باشی .. مدت هاست که خدا من و تو رو سر راه هم قرار داده ..اون خدایی که تا اینجا منو کشونده حتما خودش تقدیرم رو هم نوشته ..و این بارون گواه منه که..پرپروک باید پیش رضا باشه .. چه ماهیگیر باشه چه نباشه ... رضا یک مرتبه سرشو به اطراف با شدت تکون داد و با خوشحالی نعره ای از ته دلش کشید.. ودر حالیکه پاهاشو به حالت خاصی به زمین می کوبید یک چیزایی به بوشهری گفت..که من فقط بین اون کلمات پرپروک رو فهمیدم .. ادامه دارد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#یه_شام_خوشمزه
امروز اومدم با یه غذای نونی خوشمزه که عطر و طعمش بی نظیره👌🏼 یه غذای سالم و کامل برای وعده شام یا حتی ناهار 😋 راستی دوست داری بیشتر آموزش غذای نونی بذارم یا پلوئی؟🧐 مواد لازم گوشت چرخ کرده مرغ : مخلوط یه سینه و ران بادمجان : ۴ عدد ماست : یک و نیم لیوان گردو خرد شده : نصف لیوان آرد سوخاری : دو قاشق غذا خوری جعفری خرد شده برای تزیین فلفل دلمه ای : نصفش کافیه نمک ، زردچوبه ،فلفل سیاه ، پاپریکا، پودر آویشن و پولبیبر نعنا خشک : یه قاشق غذاخوری سیر : سه عدد طرز تهیه : 🫑گوشت چرخ کرده مرغ رو با ادویه و نمک و پودر سوخاری حسابی ورز میدیم و نیم ساعت داخل یخچال میذاریم بعد قلقلی ریز درست میکنیم و تو روغن با شعله متوسط سرخ میکنیم در حین سرخ شدن بهش زعفرون دمکرده هم اضافه میکنیم 🫑بادمجان هارو روی آتیش کبابی میکنیم برای اینکه راحتر پوستش جدا بشه چند دقیقه ای داخل کیسه نایلونی میذاریم بعد پوستش رو جدا میکنیم و‌کنار میذاریم 🫑فلفل دلمه ای نگینی خرد شده رو تو کمی روغن تفت میدیم و پوره گوجه و فلفل سیاه و زردچوبه بهش اضافه میکنیم و‌میذاریم تا آب گوجه کشیده بشه 🫑گوشت قلقلی های سرخ شده رو با سس گوجه ترکیب میکنیم 🫑حالا به بادمجون کبابی که خردش کردیم ماست گردوی خرد شده ، نمک ، سیر رنده شده و نعنا خشک رو اضافه و مخلوط میکنیم از این ترکیب داخل ظرف سرو میکشیم و روش از گوشت قلقلی ‌سس گوجه میریزیم و در آخر روش جعفری خرد شده میریزیم پیشنهاد میکنم حتما این ترکیب خوشمزه رو‌درست کنید و‌لذتشو ببرید💚 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┄┅─✵💞✵─┅┄
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
آموزش 😍🍕 خیلی راحت با هزینه کمتر از رستوران، میتونی یه پیتزای خیلی خوشمزه رو خودت تو خونه درست کنی 📍 مواد لازم برای خمیر: 🥡آرد سفید ۵۰۰ گرم (یک لیوانشو نگه دارین کم کم اضافه کنین، چون آب خور آرد ها با هم فرق داره، برای من نصف لیوان از آرد اضافه اومد) 🥣مایه خمیر فوری ۱ ق غ 🥄شکر ۱ ق غ 🧂نمک ۱ ق چ 🍶آب ولرم ۳۰۰ میلی لیتر (تقریبا یک لیوان پر + یک پنجم لیوان) 🥄روغن مایع ۴ ق غ ‌ 🔻با این اندازه ها دو تا خمیر به قطر ۳۰ سانت دارین، یا اگه خواستین خمیر پیتزاتون خیلی نازک بشه میتونین به ۳ قسمت تقسیم کنین برای ۳ تا پیتزا🍕 ‌ 🔸برای سس: 🍥سس مایونز ۴ ق غ 🌭سس خردل ۳ ق غ 🧄سیر رنده یا پوره شده ۳-۴ حبه 🧈کره ۱ ق غ 🧂نمک و فلفل سیاه ☘️جعفری تازه یا خشک ۱ ق غ ‌ 🔸تاپینگ: 🥩فیله یا راسته گوساله ۲۰۰-۳۰۰ گرم (برای ۲ عدد پیتزا) 🫒روغن زیتون ۳ ق غ 🧂نمک و فلفل سیاه 🧄سیر رنده یا پوره شده ۲ حبه 🧀پنیر پیتزا ‌ 🔻گوشت ۱ ساعت تو بخچال بمونه تا مزه دار شه. ‌ 🔻خمیر ۱-۲ ساعت یه جای نسبتا گرم استراحت کنه تا حجمش ۲-۳ برابر بشه. ‌ 🔻اگه از سالم بودن خمیر مایه تون مطمئن نیستین یا خمیر مایه فوری ندارین اول با شکر و آب ولرم ترکیبش کنین، روشو بپوشونین و بذارین کنار حدود ده دقیقه بمونه اگه کف کرد به مواد اضافه ش کنین. ‌ 🔻گوشت ها رو نازک نازک کنین، اگه بیفتک کوب ندارین از پشت چاقو استفاده کنین. تو فر خیلی سریع میپزه. ‌ ادامه مطلب👇👇 ‌ 🔻فر رو بذارین با بالاترین دما یک ربع گرم شه، بعد پیتزا رو با بالاترین دما حدود ۱۲-۱۵ دقیقه بذارین تو فر گرم شده بپزه. حتما خودتون زمانشو چک کنین چون دمای دستگاه ها با هم متفاوته. ‌ 🔻بالاترین دمای سولاردام من ۲۳۰ درجه بود. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
😍😋 آب 2 و 1/2 پیمانه شکر 2 تا 3 پیمانه(من 2 پیمانه ریختم) گلاب 1/2 پیمانه زعفران آبکرده به میزان لازم آرد سه صفر قنادی 125 گرم (1 پیمانه) آرد برنج نرم و مرغوب 125 گرم(کمی بیشتر از 3/4 پیمانه) آرد نخودچی 125 گرم(1 پیمانه سر پُر) روغن 1 پیمانه ◀میتونید از 1 پیمانه روغن مایع استفاده کنید یا مثل من نصف پیمانه مخلوط کره نرم و روغن جامد و نصف پیمانه روغن مایع بریزید) ◀حتما روغن رو به تدریج اضافه کنید تا حلوا چرب نشه چون بسته به جنس آرد ممکنه همه روغن استفاده نشه 😇مراحلو در فیلم کامل توضیح دادم 🌹آرد سه صفر رو روی حرارت ملایم حدود 15 دقیقه تفت میدیم که در این مدت بوی خامی آرد از بین میره و عطر خوش آرد بلند میشه 🌹بعد آرد برنج رو به آرد سه صفر اضافه و 15 دقیقه دیگه تفت میدیم 🌹در انتها آرد نخودچی رو اضافه و 10 تا 15 دقیقه دیگه به تفت دادن ادامه میدیم در نظر داشته باشید که آرد نخودچی سریع میسوزه باید آرد رو مدام هم بزنید 🌹حتما کل شربت رو در 3 مرحله اضافه کنید و هر قسمت رو که اضافه کردید خوب هم بزنید تا جذب آرد و روغن بشه و بعد قسمت بعدی شربت رو بریزید 🌹بعد از اضافه کردن کل شربت ، حلوا شل هست که طبیعیه به هم زدن حلوا روی حرارت ملایم ادامه بدید تا در نهایت حلوا جمع بشه 🌹وقتی حلوا جمع شد گاهی تابه رو تکون بدید وقتی حلوا با گهواره کردن در تابه به صورت بقچه در اومد یعنی حلوا آماده ست😋 😍👌حلوا فوق العاده لطیفه و کشدار و خوش طعمه https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
آموزش 😍😋 این کیک نه تخم مرغ میخواد نه فر نه همزن 😎 نیم ساعته آمادست و فوق العاده خوشمزه میشه 🙈 🌹 مواد لازم 👇 🍃 ارد ۶ ق غ 🍃 پودر کاکائو ۴ ق غ 🍃 بکینگ پودر ۱ ق چ 🍃 شکر ۶ ق غ 🍃 وانیل نوک ق چ 🍃 روغن ۴ ق غ 🍃 شیر ۶ ق غ مراحل درست کردن کیک داخل ویدئو کامل توضیح دادم امیدوارم این کیک شکلاتی خوشمزه رو درست کنید و از خوردنش کلی لذت ببرین 🥰 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d