🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://chat.whatsapp.com/IGW9fuCt05pCRNvdE0fYq8
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_نهم- بخش ششم
بهش نزدیک تر شدم و سرمو گذاشتم روی سینه اش و گفتم : به نظرتون درسته من یک پسر بوشهری رو دوست داشته باشم ؟
با دست های مهربونش نوازشم کرد و گفت : چرا که نه ؟ اما عشق درست و غلط سرش نمیشه .. اگر مبتلا بشی جای آباد تو دلمون نمی زاره ..
آروم دو قطره اشک از گوشه ی چشمم پایین اومد و گفتم : دلم براش تنگ شده می خوام ببینمش ..
گفت : پس دخترم ؛؛ یکی یک دونه ی من دلشو باخته ..فکر می کنی اونم خاطر تو رو می خواد ؟
گفتم : نمی دونم ..واقعا نمی دونم ..چون رضا مهربونه با همه خوش رفتاره ..
لحن حرف زدنش یک طوری صمیمی و دوست داشتنی که هر کس اونو ببینه دوستش داره ...
گفت : مگه می تونه دختر خوشگل منو دوست نداشته باشه ؟
پنجم عید بود که مامان جون و عمه عازم تهران شدن بابا براشون از همون بلیط های هواپیما های 330 گرفته بود و رفتن ..
بوشهر بشدت گرم شده بود و ما تا اون زمان چنین گرمایی رو ندیده بودیم ..
از در اتاق کولر دار نمی تونستیم بیرون بیایم ..و مامان اصلا تن در نمی داد که جایی بریم می گفت نمی تونم تحمل کنم ..
حالا هر شش نفر ما توی همون اتاق می خوابیدیم ..اما یک روز بعد از ظهر دیدم مامان با بابا توی اتاق بغلی دارن جر و بحث می کنن ..
مهدی گفت : چه خبره ؟ به خدا دارن دعوا می کنن ..
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_نهم- بخش هفتم
پیمان گفت : نه نمی کنن بابا اهل دعوا نیست ..حتما دارن حرف می زنن ..
اما من دلم طاقت نیاورد و رفتم ببینم چی شده ..
بابا عصبانی بود و می گفت : تو باید همون روز به من می گفتی عمدا این کارو نکردی که در مقابل کار انجام شده قرار بگیرم ..
مامان گفت : به خدا ترسیدم آخه شما که اخلاق نداری گفتم ایام عید رو به کامون تلخ می کنی ..
بابا گفت : حالا اینطوری خوب شد ؟
مامان گفت : شما سخت نگیر همه چی درست میشه .. میان و میرن ..مهمون که حبیب خداست یک کاریش می کنیم اینجا که نمی مونن حتما میرن بوشهر برای خودشون جا می گیرن ..
فریده هم که غریبه نیست ..
بابا گفت : فریده چه حقی داره برای دختر من تعیین تکلیف بکنه ..
اصلا این مرد از کجا پروانه رو دیده که می خواد این همه راه بیاد اینجا والله من این جورشو تا حالا ندیدم ..
صد بار گفتم پروانه شوهر نمی کنه تا بره دانشگاه و درس بخونه .. حتی اگر پسرا نرن اون باید بره ..
همین که گفتم یک جوری به فریده خبر بده نیاد وگرنه برخورد بدی باهاشون می کنم ..
گفت : اصغر آقا تو رو خدا دیگه راه افتادن آخه چطوری بهشون خبر بدم،نمیشه؛
شما یکم صبر کن من خودم درستش می کنم ...
رفتم جلوتر توی چهارچوب در و به مامان نگاه کردم ..و پرسیدم : کی می خواد بیاد ؟ خاله فریده با کی داره میاد بوشهر ؟
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_نهم- بخش هشتم
مامان جواب بدین ؟
گفت نمی دونم فقط نوشته یکی هست که خیلی خاطر تو رو می خواد دست بردار نیست حاضر شده تا اینجا بیاد گفته خونه به اسمش می کنم ..
مهرشم هر چی بگین حرف نداره تازه خیلی قول های دیگه داده ..خوب فریده ام خام شده داره اونو میاره ..
گفتم: همون که خونه ی مادر بزرگ اومد خواستگاری من ؟ آره ؟
مامان دستپاچه شده بود و با تندی گفت : بسه دیگه بحث نکنین قرار نیست که هر کس در این خونه رو زد ما تو رو بدیم ..
اینو توی گوش تون فرو کنین فقط داره میاد یکم تحمل کنین من خودم درستش می کنم قول میدم ردشون کنم برن ..و یک چشمک به من زد که یعنی دیگه نگو ..
ولی بابا عصبانی بود و داد زد ؛چرا به من نگفتین که تهران براش خواستگار آوردن ؟ من که باباشم نباید اجازه می دادم ؟
فریده چه حقی داری برای زندگی من تعیین تکلیف می کنه ؟
گفتم : بابا اینطوری نکن ..تقصیر مامان نبود یک مرتبه ای شد ..شما اومده بودین بوشهر دسترسی بهتون نداشتیم ..اون موقع هم مامان نمی خواست مجبور شدیم بعدم من اصلا جلو نرفتم ..
اومدن محلشون نذاشتیم و رفتن همین ..بابا از مامان پرسید : راستشو بگو اینا همون ها هستن ؟ مامان با سر جواب مثبت داد ..
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_نهم- بخش نهم
بشدت ناراحت شده بودم و قیافه ی اون خواستگار اومد جلوی نظرم و با اعتراض گفتم : مامان ؟
خاله چرا اصرار داره منو بده به اون مرد ؟ شما دلت میاد ؟
مامان با حالتی عصبی گفت : نه قربونت برم محاله من این کارو بکنم ..حالا خدمت خاله ات هم می رسم ..
ولی دیگه داره میاد چیکارش کنم؟ ..
گفتم تو رو خدا توی خونه راهشون ندین ..بزار خاله بفهمه نباید از این کارا بکنه ..
و برای اینکه اعتراض خودمو نشون بدم قهر کردم و کفشم رو پام کردم و یک کلاه نقاب دار سرم گذاشتم و توی همون آفتاب از خونه زدم بیرون ..
سوار دوچرخه شدم و تا درِ پایگاه که راه زیادی بود رکاب زدم دلم می خواست گریه کنم ؛ نه برای اینکه اون مرد داشت میومد خواستگاری من از دست خاله عصبانی بودم که چطور دلش میاد برای ازدواج من با اون مرد پافشاری کنه و تا بوشهر اونا رو بکشه و بیاره تا ما رو توی عمل انجام شده قرار بده ...
با دوچرخه تا اونطرف جاده رفتم و همینطور به زحمت از روی قلوه سنگ ها خودمو رسوندم لب دریا ..
آفتاب از اونی که فکر می کردم داغ تر بود ولی یک ابر سیاه اومد و جلوی نور خورشید رو گرفت ..
به آسمون نگاه کردم و گفتم ممنونم خدا جون که هوای منو داری ..
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_نهم- بخش دهم
ولی فاصله اومدن ابر تا گرفتن بارون توی بوشهر فقط یک چشم بر هم زدن بود ..و همیشه برای من پر از شادی ..و تازگی ها بشدت منو یاد رضا مینداخت و میرفتم توی رویا های دخترونه ی خودم و خیال بافی می کردم ..
بارون که گرفت از جام تکون نخورم ..آخه بارون بوشهر هم با جا های دیگه فرق داشت خیلی به ندرت دیده بودم که نم نم بباره مثل سیل از آسمون میومد و خیلی زود تموم میشد ..
و اگر کنار دریا بودم بوی خاصی می داد که دوست داشتم .
کلاهم رو از سرم برداشتم و چشمم رو بستم و با تمام وجود بو کشیدم ..
چه لذتی داشت وقتی اون همه گرما توی وجودت باشه و اون بارون به صورتت بخوره ؛ دستهامو از دو طرف باز کردم و دلم خواست رضا رو صدا بزنم ..و فریاد زدم رضا...رضا ..و یکی از پشت سرم گفت : پرپروک باورم نمیشه تو مُو رو صدا می زنی ؟
اول فکر کردم خیاله ،برگشتم و بی اختیار گفتم : خودتی رضا ؟ کجا بودی چرا دیگه نیومدی به دیدنم ..
گفت : هی ..بگردُم ..تو منتظر مُو بودی ؟ اومدُم ..چند بار ..اما تو نبودی ..
مگه میشه نیام ؟ ولی خو رفته بودم درگه سی ماهیگیری ..بهم بگو پرپروک تو مُو رو صدا کردی ؟
گفتم : آره صدات کردم ..دلم برات تنگ شده بود ..نمی دونم چرا ولی از اینکه ندیدمت ترسیدم رفته باشی و دیگه تو رو نبینم ..
در حالیکه قلبم داشت از توی سینه ام بیرون میومد و دیگه اختیاری در حرف زدنم نداشتم ..
رضا با چشمانی که دیگه نمی خندید و یک حالت التماس داشت زیر اون بارون تند پرسید : امیدُم نا امید نمی کنی ؟
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_نهم- بخش یازدهم
مُو مرد دریا هستُم ..دلمُ طاقت بی وفایی خو نداره ..پرپروک بهت دل بستُم ..
دل رضا هر دلی نیست ..ای رو همه توی بوشهر می دونن ..
گفتم : ..دل پروانه هم هر دلی نیست شاید کسی ندونه ولی خودم می دونم که طاقت بی وفایی نداره ..؛ نا امیدت نمی کنم رضا ..
تو چی منو ناامید نمی کنی ؟
گفت : خو معلومه ..قول میدُم تا آخر عمرم تو پرپروک من میشی ..یه شی بگُم ؟
مُو تو رو از رامسر تا به حالا فراموش نکردُم .. بوات ؛ کوکا هات می زارن تو زن مُو بشی ؟
انگار خواب بودم با این سئوال رضا بیدار شدم بارون هر دوی ما رو یکبار دیگه سرتا پا خیس کرده بود ؛
هراسون گفتم : نه ؛ فکر نمی کنم ولی اگر من و تو بخوایم کسی نمی تونه جلوی ما رو بگیره ..
گفت : پرپروک اول فکر کن بعد بهم قول بده ..تو حاضری با یک مرد ماهیگیر زندگی کنی ؟ گفتم :من نمی دونم تو می خوای چیکار کنی اما اینو می دونم که باید توی زندگی من باشی .. مدت هاست که خدا من و تو رو سر راه هم قرار داده ..اون خدایی که تا اینجا منو کشونده حتما خودش تقدیرم رو هم نوشته ..و این بارون گواه منه که..پرپروک باید پیش رضا باشه ..
چه ماهیگیر باشه چه نباشه ...
رضا یک مرتبه سرشو به اطراف با شدت تکون داد و با خوشحالی نعره ای از ته دلش کشید.. ودر حالیکه پاهاشو به حالت خاصی به زمین می کوبید یک چیزایی به بوشهری گفت..که من فقط بین اون کلمات پرپروک رو فهمیدم ..
ادامه دارد
#ناهید_گلکار
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#یه_شام_خوشمزه
امروز اومدم با یه غذای نونی خوشمزه که عطر و طعمش بی نظیره👌🏼
یه غذای سالم و کامل برای وعده شام یا حتی ناهار 😋
راستی دوست داری بیشتر آموزش غذای نونی بذارم یا پلوئی؟🧐
مواد لازم
گوشت چرخ کرده مرغ : مخلوط یه سینه و ران
بادمجان : ۴ عدد
ماست : یک و نیم لیوان
گردو خرد شده : نصف لیوان
آرد سوخاری : دو قاشق غذا خوری
جعفری خرد شده برای تزیین
فلفل دلمه ای : نصفش کافیه
نمک ، زردچوبه ،فلفل سیاه ، پاپریکا، پودر آویشن و پولبیبر
نعنا خشک : یه قاشق غذاخوری
سیر : سه عدد
طرز تهیه :
🫑گوشت چرخ کرده مرغ رو با ادویه و نمک و پودر سوخاری حسابی ورز میدیم و نیم ساعت داخل یخچال میذاریم بعد قلقلی ریز درست میکنیم و تو روغن با شعله متوسط سرخ میکنیم در حین سرخ شدن بهش زعفرون دمکرده هم اضافه میکنیم
🫑بادمجان هارو روی آتیش کبابی میکنیم برای اینکه راحتر پوستش جدا بشه چند دقیقه ای داخل کیسه نایلونی میذاریم بعد پوستش رو جدا میکنیم وکنار میذاریم
🫑فلفل دلمه ای نگینی خرد شده رو تو کمی روغن تفت میدیم و پوره گوجه و فلفل سیاه و زردچوبه بهش اضافه میکنیم ومیذاریم تا آب گوجه کشیده بشه
🫑گوشت قلقلی های سرخ شده رو با سس گوجه ترکیب میکنیم
🫑حالا به بادمجون کبابی که خردش کردیم ماست گردوی خرد شده ، نمک ، سیر رنده شده و نعنا خشک رو اضافه و مخلوط میکنیم از این ترکیب داخل ظرف سرو میکشیم و روش از گوشت قلقلی سس گوجه میریزیم و در آخر روش جعفری خرد شده میریزیم
پیشنهاد میکنم حتما این ترکیب خوشمزه رودرست کنید ولذتشو ببرید💚
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
┄┅─✵💞✵─┅┄
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
آموزش #پیتزا_سیر_استیک😍🍕
خیلی راحت با هزینه کمتر از رستوران، میتونی یه پیتزای خیلی خوشمزه رو خودت تو خونه درست کنی
📍 مواد لازم برای خمیر:
🥡آرد سفید ۵۰۰ گرم (یک لیوانشو نگه دارین کم کم اضافه کنین، چون آب خور آرد ها با هم فرق داره، برای من نصف لیوان از آرد اضافه اومد)
🥣مایه خمیر فوری ۱ ق غ
🥄شکر ۱ ق غ
🧂نمک ۱ ق چ
🍶آب ولرم ۳۰۰ میلی لیتر (تقریبا یک لیوان پر + یک پنجم لیوان)
🥄روغن مایع ۴ ق غ
🔻با این اندازه ها دو تا خمیر به قطر ۳۰ سانت دارین، یا اگه خواستین خمیر پیتزاتون خیلی نازک بشه میتونین به ۳ قسمت تقسیم کنین برای ۳ تا پیتزا🍕
🔸برای سس:
🍥سس مایونز ۴ ق غ
🌭سس خردل ۳ ق غ
🧄سیر رنده یا پوره شده ۳-۴ حبه
🧈کره ۱ ق غ
🧂نمک و فلفل سیاه
☘️جعفری تازه یا خشک ۱ ق غ
🔸تاپینگ:
🥩فیله یا راسته گوساله ۲۰۰-۳۰۰ گرم (برای ۲ عدد پیتزا)
🫒روغن زیتون ۳ ق غ
🧂نمک و فلفل سیاه
🧄سیر رنده یا پوره شده ۲ حبه
🧀پنیر پیتزا
🔻گوشت ۱ ساعت تو بخچال بمونه تا مزه دار شه.
🔻خمیر ۱-۲ ساعت یه جای نسبتا گرم استراحت کنه تا حجمش ۲-۳ برابر بشه.
🔻اگه از سالم بودن خمیر مایه تون مطمئن نیستین یا خمیر مایه فوری ندارین اول با شکر و آب ولرم ترکیبش کنین، روشو بپوشونین و بذارین کنار حدود ده دقیقه بمونه اگه کف کرد به مواد اضافه ش کنین.
🔻گوشت ها رو نازک نازک کنین، اگه بیفتک کوب ندارین از پشت چاقو استفاده کنین. تو فر خیلی سریع میپزه.
ادامه مطلب👇👇
🔻فر رو بذارین با بالاترین دما یک ربع گرم شه، بعد پیتزا رو با بالاترین دما حدود ۱۲-۱۵ دقیقه بذارین تو فر گرم شده بپزه.
حتما خودتون زمانشو چک کنین چون دمای دستگاه ها با هم متفاوته.
🔻بالاترین دمای سولاردام من ۲۳۰ درجه بود.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#حلوا_سه_آرد 😍😋
آب 2 و 1/2 پیمانه
شکر 2 تا 3 پیمانه(من 2 پیمانه ریختم)
گلاب 1/2 پیمانه
زعفران آبکرده به میزان لازم
آرد سه صفر قنادی 125 گرم (1 پیمانه)
آرد برنج نرم و مرغوب 125 گرم(کمی بیشتر از 3/4 پیمانه)
آرد نخودچی 125 گرم(1 پیمانه سر پُر)
روغن 1 پیمانه
◀میتونید از 1 پیمانه روغن مایع استفاده کنید یا مثل من نصف پیمانه مخلوط کره نرم و روغن جامد و نصف پیمانه روغن مایع بریزید)
◀حتما روغن رو به تدریج اضافه کنید تا حلوا چرب نشه چون بسته به جنس آرد ممکنه همه روغن استفاده نشه
😇مراحلو در فیلم کامل توضیح دادم
🌹آرد سه صفر رو روی حرارت ملایم حدود 15 دقیقه تفت میدیم که در این مدت بوی خامی آرد از بین میره و عطر خوش آرد بلند میشه
🌹بعد آرد برنج رو به آرد سه صفر اضافه و 15 دقیقه دیگه تفت میدیم
🌹در انتها آرد نخودچی رو اضافه و 10 تا 15 دقیقه دیگه به تفت دادن ادامه میدیم
در نظر داشته باشید که آرد نخودچی سریع میسوزه باید آرد رو مدام هم بزنید
🌹حتما کل شربت رو در 3 مرحله اضافه کنید و هر قسمت رو که اضافه کردید خوب هم بزنید تا جذب آرد و روغن بشه و بعد قسمت بعدی شربت رو بریزید
🌹بعد از اضافه کردن کل شربت ، حلوا شل هست که طبیعیه به هم زدن حلوا روی حرارت ملایم ادامه بدید تا در نهایت حلوا جمع بشه
🌹وقتی حلوا جمع شد گاهی تابه رو تکون بدید وقتی حلوا با گهواره کردن در تابه به صورت بقچه در اومد یعنی حلوا آماده ست😋
😍👌حلوا فوق العاده لطیفه و کشدار و خوش طعمه
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
آموزش #کیک_فوری_بدون_تخم_مرغ 😍😋
این کیک نه تخم مرغ میخواد نه فر نه همزن 😎 نیم ساعته آمادست و فوق العاده خوشمزه میشه 🙈
🌹 مواد لازم 👇
🍃 ارد ۶ ق غ
🍃 پودر کاکائو ۴ ق غ
🍃 بکینگ پودر ۱ ق چ
🍃 شکر ۶ ق غ
🍃 وانیل نوک ق چ
🍃 روغن ۴ ق غ
🍃 شیر ۶ ق غ
مراحل درست کردن کیک داخل ویدئو کامل توضیح دادم
امیدوارم این کیک شکلاتی خوشمزه رو درست کنید و از خوردنش کلی لذت ببرین 🥰
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترشی سالاد سبزیجات
👆👇
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ترشی سالاد سبزیجات 👆👇
ترشی سالاد سبزیجات🥕🫑🌽🍄
اندازه سبزیجات برای این ترشی خوشمزه:
هویج دو عدد
فلفل دلمه قرمز و سبز از هرکدوم یک عدد
یک بوته کوچک کرفس
سیر یک بوته
زیتون بی هسته صد و پنجاه گرم
قارچ دویست گرم (موقع خرید قارچ سفت ترین و سفید ترین رو انتخاب میکنیم، خرد میکنیم، توی یه قابلمه دو لیوان اب، یک قاشق نمک + یک قاشق سرکه میریزیم تا به جوش بیاد، قارچ رو اضافه میکنیم، بعد از سی ثانیه خارج میکنیم و توی اب یخ قرار میدیم، این از بلانچ کردن، بعد قارچهارو فشار میدیم تا اب ازش خارج بشه، توی ظرف میریزیم و روش نصف لیوان سرکه میریزیم تا سفید بمونه)
گل کلم کوچک یک عدد
ذرت پخته صد گرم
نعناع خشک دو قاشق غذاخوری
نمک توی هر شیشه یک کیلویی یک قاشق غذاخوری
سرکه تا جایی که روی مواد رو بپوشونه (حدودا چهار لیوان)
نبات صد گرم (برای گرفتن تیزی سرکه و خوش طعم شدن ترشی، بستگی به ذائقه تون داره میتونید کم یا زیاد کنید
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
مواد لازم:
یک و نیم پیمانه شیر داغ
یک و نیم پیمانه شکر
یک پیمانه روغن
سه ق غ پودر کاکائو
دو پیمانه آرد سفید
یک ق چ وانیل
سه عدد تخم مرغ
دو ق چ بکینگ پودر
۱۰۰ گرم خامه
۱۰۰ گرم شکلات کاکائویی
طرز تهیه:
شیر داغ و شکر رو با هم مخلوط کنید تا شکر کاملا حل بشه.
پودر کاکائو رو الک کنید و به خوبی هم بزنید.
روغن بریزید و مخلوط کنید
یک پیمانه از مواد بردارید برای روی کیک
تخم مرغ ها رو دونه دونه اضافه کنید و یک دقیقه هم بزنید
وانیل هم با تخم مرغ اخر بریزید.
آرد و بکینگ پودر رو طی دو مرحله روی مواد الک و مخلوط کنید.
داخل قالب که چرب و آرد پاشی کردید بریزید.
پارت اول ✅🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
بذارید تو فر از پیش گرم شده با دمای ۱۸۰ درجه به مدت ۴۰ تا ۵۰ دقیقه
بعد از پخت کیک رو با سیخ سوراخ سوراخ کنید.
تا کیک داغه سسی که برداشتین رو روش بریزید.
برای گاناش
خامه رو روی حرارت کمی داغ کنید
شکلات بریزید و یکدست کنید.
گاناش رو روی کیک بریزید و با شکلات رنده شده تزیین کنید.
عاشقش میشید بس ک لطیفه😍
نوش جان
نکات :
🟢 شیر حتما باید داغ باشه چون روی بافت کیک تاثیر خوبی میذاره.
🟢 اگه کف قالب کاغذ انداختین، اول کاغذ رو جدا کنید بعد سس روی کیک بریزید.
پارت دوم ✅✅🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
0 اسموتی تابستونی
هندوانه ۲ برش
ملون نصف ۱ عدد
موز ۲ عدد
بستنی ۴ قاشق
فقط کافیه هر میوه رو نیم ساعت بزاری فریزر
😍
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
پنجشنبه است...
همان روزی که دل می گیرد واشک درچشم هاجاری می شود.😭
همان روزی که دل دلتنگ می شودواسه عزیزانی که درکنارمانیستند.😭
پنجشنبه است...
روز یاداست،،روزشادکردن دل انهایی که در زیرخاک درانتظارند.😭
روزلمس کردن خاطره ای که در ذهن داریم،که درخودمی گوییم چقدردلم واست تنگ شده😭
پنج شنبه است...
روزخواندن یه سوره ازقران،،روز خواندن یه فاتحه و روزفرستان هوای سردی بر روحی ودلی که در زیرخاک است.😭
چیزی زیادی ازمانمی خواهند فقط هرپنجشنبه به آنهاسربزنیم.😭
ای عزیزان...،،یادی کنید ازدلی که در زیرخاک است که لحظه به لحظه ودقایق به دقایق چشم انتظار است.
که روزی می اید دل مادر زیرخاک چشم انتظار است که ز اویادی کنندویا سراغی بگیرند😭
برای شادی روح تمام اموات یادشان راگرامی میداریم وبه روح همه پدران ومادران که دیگر دربینمان نیستند .
دلمون خيلي وقتهاهواشونومی كنه,امادیدارشون میفته به قیامت,دسته گلي به زيبايي يك فاتحه..
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ✨
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ.
✨بِسمِِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ✨
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ
وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ
✨3مرتبه ✨
✨دسته گلی به زیبایی حمدوسوره نثارشان میکنیم..
تاخوشحال بشن ودرحق مادعاکنند.
روحشان شاد
✨💐✨ 💐✨ 💐✨
🌟بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ🌟
اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مِنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ علیٌّ وَلِیٌّ الله
💫به یاد درگذشتگان
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ.
مخصــوصاشادۍروح پـدرومــادرا 😥
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔆 #پندانه
خالق انسان، بالاترین باغبان اوست
مشهدی رحیم، باغ زردآلویی کنار جاده ترانزیت دارد.
روزی به پسرش جعفر که قصد رفتن به سربازی دارد، پندی میدهد و میگوید:
پسرم، هر ساله در بهار وقتی درختان شکوفه میدهند و در تابستان میوهشان زرد شده و میرسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری میگیرند ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آنهاست.
در زندگی دنیا هم دوستان آدمی اینچنین هستند، اکثر آنها رهگذران جاده زندگی هستند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد، یا سودی رسد، به تو نزدیک میشوند و تبسم میکنند و در آغوشت میکشند.
آنگاه هرگز از آغوش آنها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظهای بیش کنار تو نخواهند ماند.
اما والدین تو بسان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان، خالق توست که بعد از مرگ والدین نیز همیشه همراه تو خواهد بود.
دوستانِ عکس یادگاریات را بشناس و بر آنان هرگز تکیه نکن!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨
✍امـام علـى (ع):
مردى نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت: به من كارى بياموز كه خداوند ، به سبب آن ، مرا دوست بدارد و مردم نيز دوستم بدارند، و خدا دارايى ام را فزون گرداند و تن درستم بدارد و عمرم را طولانى گرداند و مرا با تو محشور كند.
حضرت فرمود:
«اينها يى كه گفتى شش چيز است كه به شش چيز ، نياز دارد:
❶ اگر مى خواهى خدا تو را دوست بدارد ، از او بترس و تقوا داشته باش.
❷ اگر مى خواهى مردم دوستت بدارند ، به آنان نيكى كن و به آنچه دارند ، چشم مدوز.
❸ اگر مى خواهى خدا دارايى ات را فزونى بخشد ، زكات آن را بپرداز.
❹ اگر مى خواهى خدا بدنت را سالم بدارد ، صدقه بسيار بده.
❺ اگر مى خواهى خداوند عمرت را طولانى گرداند ، به خويشاوندانت رسيدگى كن ؛
❻ و اگر مى خواهى خداوند تو را با من محشور كند ، در پيشگاه خداى يگانه قهّار ، سجده طولانى كن.
📚📚 منابع أعلام الدين ص 268
بحار الأنوار ج 85 ص 164 ح 12
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
※ مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۱
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز اول | عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی
※ عبیدالله ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین(ع)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیامکنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت.
✘ پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و تصمیم امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه، عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد.
نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، خیمهای دید و پرسید که آن از کیست؟
گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی.
امام(ع) کسی را نزد او فرستاد، تا او را به یاری اردوی امام(ع) دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام(ع) رساند.
پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و نشست و خدا را سپاس گفت، و گفت: «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه میکند، آیا نمیخواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته میشوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافتهام.»
حسین(ع) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند:
«و ما کنت متخذ المضلین عضدا؛ ما گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم.»
«اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم میاندازد و هلاک میشود.»
ــــــــــــــــــ پ. ن :
داشتم به خودم فکر میکردم:
از روزی که فهمیدم باری بر زمین هست، که باید بروم و بلندش کنم که یقیناً جمعیتی را به امامشان میرساند،
تا روزی که این تصمیم عملی شود، یکسال طول کشید و من مصمم بودم که عملی نشود !
یکسال من " عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی " بودم،
و این بار بزرگ، کم و بیش بر زمین ماند، تا ...
امروز میفهمم رحم خدا را و منّت امام را،
که نگفت برو، احتیاجی به تو و خودکارت ندارم!
※ چشمانش را بست و ۳۶۵ روز بعد راهم داد!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d