eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی کوچه سبزیست میان دل و دشت که در آن عشق مهم است و گذشت زندگی مزرعه خوبی‌هاست زندگی راه رسیدن به خداست زندگیتون معطر به عشق و دوستی💞 🌸صبح تون بخیر🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بادبان ها را باز کنید! ما نمی توانیم باد، باران یا دیگر تغییرات آب و هوایی را تحت کنترل خود بگیریم؛ اما می توانیم بادبان هایمان را در جهتی که می خواهیم بچرخانیم تا در مسیر مورد نظر خود کنیم. هرگز بیشتر از ده درصد از وقت خودتان را صرف فکر کردن به نکنید، همیشه حداقل نود درصد وقت خود را روی حل آن صرف کنید. برای کنترل فوری روی الگوهای ذهنی و عاطفی خودتان، باید ترکیبی از و داشته باشید. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
من به عنوان یک زن، نمی‌گويم كه ميز آرايش نداشته باشي، اما ميگويم حداقل از ميز تحريرت بزرگ تر نباشد! نميگويم لوازم آرايش نخر، اما ميگويم حداقل كتاب هم بخر .. من نميگويم دل نبند، عاشق نشو ، به خاطر عشقت فداكاري نكن، بلكه ميگويم عاشق خوب كسي شو. به كسي دل ببند كه عشق را، اين صميميت روحاني را خوب بفهمد و بشناسد. نميگويم هر ماه رنگ موهايت را به روز نكن، اما يادت نرود دانش و سوادت را هم به روز كني. مقاله بخواني و بداني در دنيا چه ميگذرد. من نميگويم كمدت پر از لباس هاي رنگارنگ نباشد، اما ميگويم كتابخانه ات بزرگتر باشد. نگذار هيچ ابزاري را مثل اسباب بازي هاي كودكي اطرافت بريزند تا سرت گرم شود و نفهمي در جهان چه ميگذرد. اصلا هر كاري خواستي بكن، اما انديشه ات را نفروش، براي خودت انديشه داشته باش. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ماهی های تنگ انگار هر لحظه شون رو در حسرت اقیانوسند... وقتی از آب بیرون بیاریشون دست و پا میزنن تقلا میکنن که زنده بمونن چون هنوز آرزویی هست که بهش نرسیدن و اون اقیانوسه... اما ماهی های اقیانوس هیچ آرزو و امیدی ندارن شاید واسه همینه که زیستن رو به سخره میگیرن و وقتی نهنگی دهنشو باز میکنه دسته جمعی مرگ رو به آغوش میکشن... هرجایی از زندگی که هستی مواظب امیدت باش یه هدف انتخاب کن اون باعث میشه وقتی توی تنگنایی تقلا کنی و دست و پا بزنی... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
. کسی که تو را نصیحت میکند لزوما خود کامل نیست اما ممکن است همان چیزی را به تو بدهد که بدنبالش هستی ! 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بهترین راه برای بدبخت کردن فرزندتان این است که : او را عادت دهید هر چه می خواهد به زور بگیرد!!!! ▪️ هر قدر خواسته هایش آسان تر محقق شود، خواسته هایش بیشتر و بیشتر خواهند شد. ▪️ مادر( پدر) مهربان ، در صورت لزوم قاطعانه « نه » می گوید . 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
. ا*{اللهم عجل لولیک الفرج}* مولای شیعه در دل صحرا چه میکنی؟ عمری بدونِ منزل و مأوا چه میکنی؟ یک سر بزن به صومعه از جدّ خود بپرس، نور خدا میان کلیسا چه میکنی؟ با گریه راهب از سر جدّت سوال کرد، در بین خارها، گل زهرا(س) چی‌ میکنی؟؟ “یابن الحسن روحی فداک” 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷 🌷 - « مهاجر مهاجر... مهاجر ۱» - « مهاجر ۱ بگوشم...» 🌷دیده بان بود. ساعت ۱۱:۳۰ شب آمده بود روی خط. گرای نقطه‌ای را داد و گفت: «هرچقدر آتش دارید بریزید، بدون ملاحظه.» چشمانم گرد شد. گرای خودش بود. با تعجب پرسیدم: «اخوی! مطمئنی که اشتباه نمی‌کنی؟ این‌که گرای خودته!» گفت:«کماندوهای ویژه عراق جرأت کردند، آمدند جلو. اگر همین الان هرچه آتش دارید نریزید، تا صبح همه را قتل عام می‌کنند.» 🌷اشکم درآمده بود. گفتم: «وصیتی نداری؟» گفت: «همسرم شش ماهه باردار است. بگویید اگر من شهید شدم به یاد حضرت زینب سلام الله علیها صبر کند. فرزندمان هم اگر پسر شد، اسمش را بگذارد حسین و اگر دختر زهرا.» 🌷صدها گلوله و خمپاره آن شب علی را مهاجر کرد و اثری از جنازه‌اش نماند. سال ۷۵ بود و جنازه علی بعد از ۱۰ سال آمده بود. داشتم در جمع خانواده شهدا خاطره علی را می‌گفتم که دختری ۱۰ ساله به سمتم دوید...«عمو، عمو... من دخترش «زهرا» هستم....» ❌️❌️ امنیت اتفاقی نبوده و نیست!! 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚سبیل کسی را چرب کردن از ابتدای حکومت صفویه ریش و سبیل بلند رواج زیادی پیدا کرد ولی بتدریج از ابهت ریش کم و به ابهت سبیل اضافه شد تا جایی که در دوران شاه عباس اول دیگر ریش تقریبا محو شد و در عوض سبیل‌های کلفت و چخماقی و بلند باب شد. سبیل‌های از بنا‌گوش در رفته محبوب سلطان بود و همه سعی میکردند در بلند کردن سبیل با یکدیگر رقابت کنند تا محبوب سلطنت باشند و راحت‌تر به مرادشان برسند. اما برای رو به بالا نگهداشتن این سبیل‌ها باید روزی چند بار آن را چرب میکردند و جلا میدادند و برای این کار مستخدم‌هایی داشتند و هر گاه این مستخدمان کار خود را خوب انجام میدادند و صاحب سبیل از زیبایی و ابهت سبیل خود شاد میشد، اطرافیان هر تقاضایی که داشتند میگفتند و صاحب سبیل نیز اجابت میکرد. بنابراین عبارت " سبیل کسی را چرب کردن" در آن زمان بین مردم معنایی معادل اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل داشت. اما امروزه این اصطلاح به معنای رشوه دادن است. یعنی کسی به صاحب سبیل رشوه میدهد تا وی کارش را انجام دهد. دقیقا معنایی برعکس معنای آغازین آن. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍂 با همه بله ، با ما هم بله 🍂بازرگانی ورشکست شد و طلب کارانش او را به دادگاه کشاندند ، بازرگان با یک وکیل مشورت کرد و وکیل به او گفت : در دادگاه هر کس از تو چیزی پرسید بگو : (بله) بازرگان هم پولی به وکیل داد و قرار شد بقیه پول را بعد از دادگاه به وکیل بدهد 🍂روز بعد در دادگاه در جواب قاضی و طلبکارانش مدام گفت : (بله ، بله) تا اینکه قاضی گفت : این بیچاره از بدهکاری عقلش را از دست داده و بهتر است شما ببخشیدش طلب کارها هم دلشان به حال اون سوخت و او را بخشیدند فردای آن روز وکیل به خانه ی بازرگان رفت و بقیه پولش را طلب کرد و مرد بدهکار در جواب گفت: (بله) وکیل گفت: "باهمه بله با ما هم بله " 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨ 🌼خاطره ای از زبان مرحوم حجت الاسلام حاج کافی رضوان الله تعالی علیه ✍شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.می خواست کمکش کنم. لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین. رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم… فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟ آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند… وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛ ولو به جواب دادن سوال رهگذری.. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃 🍃 🔖 ( بخش هفدهم) ✅توصیه‌های سبک زندگی مزاج سرد و تر (1) ⚠️مصرف خوردنی های سرد و رطوبتی جات (مرطبات) برای این گروه مناسب نیست خصوصاً در فصول و اقلیم های سرد و مرطوب. ⚠️به ‌طور کلی از آب، غذاهای آبکی مانند آش و سوپ و قسمت‌های آبکی خورشت کمتر استفاده کنند. ⚠️در مصرف برنج، ماکارونی و سیب‌زمینی که باعث چاقی می‌شوند،زیاده روی نکنند. ⚠️از مصرف افراطی لبنیات (ماست، دوغ، پنیر)،سس‌ها(مخصوصا سفید)، رب‌های ترش و ترشی‌ها پرهیز کنند. ⚠️از میوه ها یا سبزی های سرد (هندوانه، خیار، هلو، آلو، کاهو، اسفناج) پرهیز شده، میوه‌های شیرین(موز،به، سیب) بيشتر مصرف شوند. 🔵از خوردنی های کم حجم پرانرژی بسیار بهره ببرند مانند بادام (شور یا بوداده)، پسته، مویز، انجیر 🔵خوردنی هایی که مُسهل یا مُدِرّ (ادرارآور) هستند (انجیر، تخم خربزه، ترب، آویشن) برای این گروه مفيدند، چون باعث کاهش رطوبت زیادی بدن و لذا سبکی و شادابی می شوند. ⚠️از غذاهای لعاب‌دار مثل کله‌پاچه، سیرابی،شیردان و سوپ جو بپرهیزند. برای این افراد، غذاهایی نسبتا پرانرژی و کم حجم چون کباب برگ یا چنجه، تخم مرغ (زرده)، بلدرچین و توصیه می‌شود. 🌿حتما سعی کنند همراه غذا از سبزی خوردن (نعنا، طرخون،تره) یا سبزی های کوهی (آویشن و سبزی های محلی) و گاهی سیر و پیاز استفاده کنند. اینها گرم هستند و به هضم و معده کمک می کنند. 🔵بهتر است قدری نمک و ادویه جات (فلفل، دارچین، زعفران، زنجبیل)به غذاهای خود اضافه کنند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ درمان 🔸اگر 20 گرم پودر نشاسته و یک لیوان گلاب و 20 گرم گلیسیرین را مخلوط و آن را چند دقیقه حرارت دهند تا حالت نرم و مایع پیدا کند و سپس از سرد  شدن به دستها بزنند، اگزما و حساسیت‌های پوستی را به راحتی نابود خواهد کرد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🧠ورزش برای بهبود مهارت‌های 🤸‍♀ورزش منظم هوازی، یا ورزش‌های قدرتی یا ورزش‌های میان تنه (شبیه چیزی که در سالن‌های جیم معرفی می‌شوند) در دراز مدت به بهبود توانمندی‌های تفکر کمک می‌کنند. 🤸‍♀این نتیجه را محققان آکادمی نورولوژی آمریکا در بررسی بر روی بیش از ۱۱ هزار شرکت کننده کسب کرده اند. 🤸‍♀بررسی محققان نشان داد کسانی که در بازه زمانی شش ماهه دست کم ۵۲ ساعت ورزش می‌کنند قادر خواهند بود سرعت تحلیل‌های مغزی را در خود افزایش دهند، ولی کسانی که به طور متوسط در همان مدت ۳۴ ساعت ورزش کرده بودند در زمینه سرعت تحلیل داده‌های مغزی، بهبودی مشاهده نکردند.  🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✔️بهبود سر دو ساعت قبل از حمام مي‌توانيد از روغن‌هايي مانند 🔸روغن گل سرخ 🔸 روغن گل بنفشه 🔸 لعاب گل ختمي 🔸لعاب اسفرزه 🔸و آب چغندر پخته را بر روي سر ماليده و در صورتي که برايتان مفيد بود هر بار قبل از حمام اين کار را تکرار کنيد.  🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ عواملى که باعث عدم به يا ميشود: ۱-چای را اندکی سرد بخورید تا سرطان مری نگیرید . ۲-قندهای قندان را ریز تر کنید . ۳-هیچ وعده ی غذایی را حذف نکنید . ۴-از گیاهخوار شدن صرف نظر کنید بدن به مواد گوشت نیازمند است . ۵- با سیر و پیاز به شدت دوست باشید . ۶- آب فراوان بنوشید . ۷-چیپس را دشمن خود بدانید . ۸-غذا را به خوبی بجوید . ۹-ماست کم چرب و شیر را فراموش نکنید . ۱۰- گوجه فرنگی را دوست خوب خود بدانید. ۱۱-برنج را آبکش نکنید . ۱۲-با سوسیس و کالباس سرسنگین باشید . ۱۳- با نوشابه قهر کنید. ۱۴-نان سبوس دار میل کنید . ۱۵- دیر شام نخورید. ۱۶-مصرف ماهی را جدی بگیرید. ۱۷-به یکدیگر برای خوردن شام بیش از حد تعارف نکنید . ۱۸-کافی ست هر روز نیم ساعت پیاده روی کنید . ۱۹-میوه ی فراوان بخورید . ۲۰- به خوردن سبزیجات عادت کنید  🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👌ماسک نیز برای رفع صورت مفید است.   📝 افراد می‌توانند به اندازه یک بند انگشت کتیرا را در آب بریزند چرا که کتیرا حجم پیدا می‌کند, براین اساس از این کتیرای خیس خورده در آب به اندازه یک قاشق غذاخوری با شیر مخلوط کنند و به صورت ماسک استفاده کنند.  🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ ماسکی برای روشن شدن پوست دست افرادی که با مشاغل سخت سر و کار دارند باید یک سیب زمینی🥔 را رنده کنند و آب آن را بگیرند و 15 گرم گلیسیرین به علاوه‌ی 20 گرم آب لیمو شیرین را به آن اضافه کنند و پس از مخلوط کردن به دستها بمالند تا اثرات فوق العاده آن را در روشن شدن پوست دستها ببینند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍯شفافیت پوست با 🟢 آشامیدن عسل همراه با روغن‌ها مثل روغن گل سرخ می‌تواند بعنوان ماده‌ای ضد استفاده شود و به سالم ماندن ریه‌های انسان کمک می‌کند 🟢 افرادی که دچار رنگین شدن پوست می‌شوند (مثلاً قهوه‌ای تیره می‌شود) می‌توانند برای شفاف شدن پوست خود ترکیبات عسل را مصرف کنند.  🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✔️کاهش وزن با روغن نارگیل 🥥نارگیل حاوی اسید‌های چرب کوتاه و متوسط ​​است که به کاهش وزن اضافی به ویژه در ناحیه شکم کمک می‌کند و روند هضم غذا را در مقایسه با سایر روغن‌های سالم تسهیل می‌کند. 🥥روغن نارگیل همچنین به تنظیم عملکرد غده‌های و غدد درون ریز کمک می‌کند، زیرا میزان متابولیسم را در بدن افزایش می‌دهد و به سوزاندن انرژی و چربی بیشتر کمک می‌کند. 🥥 برخی از مردم در مناطق ساحلی گرمسیری از روغن نارگیل در پخت و پز استفاده می‌کنند که در کنار ورزش موجب کاهش وزن آن‌ها و رسیدن به یک فرم عالی می شود/  🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💊ژلوفن گیاهی، هیچ عارضه‌ جانبی ندارد 🌿استفاده از تخم رازیانه راهکار مادر بزرگ ها برای دردهای شدید است. این گیاه دردهای شما را در مدت زمانی که کمتر از نیم ساعت بهبود می‌بخشد.   🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ بهترین برای کودکان 🔸بهترین نمونه برای صبحانه، استفاده از غذاهایی با طبیعت گرم است، زیرا غذای با طبع سرد مثل شیر🥛 باعث رخوت و سستی آن‌ ها در سر کلاس خواهد شد. 🧮لازم به ذکر است شیر را قبل از خواب به کودکان بدهید یا اگر آن را در صبحانه قرار می‌دهید، حتماً به همراه عسل یا خرما باشد، تا طبع سرد آن ملایم شود (البته قبل از خواب هم بهتر است با مصلح خود میل گردد).  🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍀تعادل مرزه و ترخون با خرفه ✅ توصیه می‌شود که گرم مزاجان در کنار مرزه و ترخون از سبزی خرفه نیز استفاده کنند چرا که خرفه سرد و تر است و مصرف آن موجب تعادل گرمی مرزه و ترخون می‌شود.  🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
 (بی مایه فطیره ) : یعنی بدون پول و سرمایه کار بی نتیجه خواهد بود. از این ضرب المثل بیش‌تر در ابتدای سرمایه گذاری یا شروع کاری استفاده می‌کنیم، و به شخص شونده تذکر می‌دهیم که اگر پول لازم را برای کارش خرج نکند در پایان به هدف دلخواه نمی‌رسد. معنی و مفهوم دیگری که این ضرب المثل به آن اشاره دارد این است که اگر پایه و اساس کاری غلط باشد آن کار بی سرانجام خواهد بود مانند ساختمانی که اگر دارای پی ریزی و ستون بندی درستی نباشد هر اندازه هم ظاهر و نمای زیبایی به خود بگیرد با یک اتفاق ساده فرو می‌ریزد. هم چنین زمانی که می‌خواهیم به کسی تذکر بدهیم که نمی‌تواند بدون زحمت، مشورت و برنامه ریزی درست به هدف و مقصودی برسد از ضرب المثل “بی مایه فطیره” استفاده می‌کنیم. ریشه ضرب المثل بی مایه فطیره معنی واژه‌ی “فطیر” در لغت نامه‌ی دهخدا این چنین ذکر شده است: فطیر: خلاف خمیر یعنی ناخاسته و هر چه زودی و شتابی کرده شود از وقت ادراک آن . خمیر برنیامده . در واقع فطیر خلاف خمیر است و به نانی گفته می‌شود که خمیر آن را مایه نزده باشند. در فرهنگ مردم گناباد، فطیر دارای دو معنی می‌باشد: یکی نانی که مایه یا خمیر ترش به آن نزده باشند و دیگری نان روغنی می‌باشد. هم چنین در فرهنگ اراک و شهرهای مرکزی ایران ،به نوعی نان شیرمال را که روی آن زردچوبه زده و به اندازه‌های کوچک در تنور پخته می‌شود فطیر می‌گویند و خمیر این نان را مایه ترش که در همه‌ی نان‌ها موجود است، نمی‌زنند، برای تهیه‌ی فطیر معمولا" روغن و شیره‌ی انگور یا خرده‌ی قند نیز به خمیر آن می‌افزایند و این نان را بیش‌تر در فصل زمستان یا نوروز تهیه می‌کنند. در شعرهای زیر به واژه فطیر اشاره شده است. سکوبا بدو گفت کای نامدار فطیر است با تره ٔ جویبار… “فردوسی” دین را طلب نکردی و دنیا ز دست شد همچون سبوس تر نه خمیری و نه فطیر “ناصرخسرو” مخور از خوان او نه پخته نه خام مخر از دست او خمیر و فطیر “ناصرخسرو” نان آن کس پخته باشد نزد آن‌ها کز خرد نه خمیری دارد اندر راه فطرت نه فطیر “سنایی” خانه پیرزن که طوفان برد در تنورش فطیر نتوان یافت “خاقانی” 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
دری وری گفتن چیست؟ تا به حال شنیده‌اید که می‌گویند فلانی دری وری می‌گوید؟ به طور کلی جملات نامفهوم و بی معنی و خارج از موضوع را در میان عوام دری وری می‌گویند. نخست باید دانست که در زبان فارسی این رسم وجود دارد که مردم بسیاری از واژه‌ها را به صورت جفتی و دو تایی به کار می‌برند که واژه‌ی نخست آن را که معنی دار است مستعمل و واژه‌ی دوم را که با واژه‌ی نخست هم وزن و قافیه است ولی هیچ معنایی ندارد مهمل می‌نامند. مانند: پول مول، بچه مچه، زغال مغال، ریزه میزه ، کوچولو موچولو و بسیار مانند این‌ها ( اصطلاح مهمل گویی یا مهمل بافی نیز از همین جا است ). دیگر آن که زبان پارسی باستان (فرس قدیم) در زمان هخامنشیان زبان  مردم پارس و زبان رسمی پادشاهان هخامنشی بوده است. حمله اسکندر و تسلط یونانیان و مقدونیان سبب گردید که زبان پارسی باستان از میان برود و زبان یونانی تا سیصد سال در ایران رواج پیدا کند. ادامه‌ی پارسی باستان،  فارسی میانه بود که به شکل زبان‌های پهلوی اشکانی در زمان اشکانیان و پهلوی ساسانی در زمان ساسانیان دوباره در ایران رایج گردید و زبان فارسی دری به عنوان شاخه‌ای از زبان پهلوی ساسانی در دربار ساسانی رواج پیدا کرد. یعنی زبانی شد که پادشاهان ساسانی در دربار بدان سخن می‌گفتند و به همین علت نیز “دری” نامیده شد. پس از شکست ساسانیان به دست اعراب،  یزدگرد پادشاه ساسانی که هزاران تن درباری دیگر را نیز با خود همراه کرده بود از تیسفون خارج شده و در مشرق به مرو رفت و بدین ترتیب مرو مرکز زبان فارسی گردید و سپس در سراسر خراسان رواج یافت و جای لهجه‌ها و زبان‌های محلی مانند خوارزمی، سغدی و هروی را نیز گرفت. خراسانیان که نخستین کسانی بودند که از زیر نفوذ عرب خارج شده و اعلام استقلال کردند، زبان محلی خود را نیز که اکنون زبان دری بود زبان رسمی خود و سراسر ایران اعلام نمودند که همان زبانی است که ما امروز با آن سخن می‌گوییم و به خط عربی می‌نویسیم. سلسله‌هایی مانند طاهریان، صفاریان و سامانیان که همگی از خراسان و ماوراالنهر برخاسته بودند به رواج زبان دری ، یعنی فارسی امروز بسیار یاری رساندند و در ترویج آن کوشیدند. لیکن همان گونه که گفته شد این زبان تنها در منطقه‌ی خراسان و ماوراالنهر رواج داشت و تا قرن هشتم هجری سایر مردم ایران با آن آشنایی نداشتند و اگر کسی غیر خراسانی آن را می‌دانست بدان افتخار می‌کرد. ناصر خسرو در سده‌ی پنجم هجری با سرافرازی و افتخار می‌گوید: من آنم که در پای خوکان نریزم مرین قیمتی دُر نظم دری را و حافظ شیرازی به دانستن زبان دری می‌بالد و می‌گوید: ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داند و در جای دیگری می‌گوید: چو عندلیب فصاحت فرو شدای حافظ تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن بدین ترتیب به مدت پانصد سال  تا قرن هشتم هجری، زبان دری به جز برای مردم خراسان و ماوراالنهر برای ایرانیان دیگر مفهوم نبود و کسی آن را درک نمی‌کرد و از این رو مردم مناطق دیگر ایران هنگامی که زبان دری را از زبان کسی در میان خود می‌شنیدند چون  آن را نمی‌فهمیدند به رسم زبان فارسی و با استفاده از مهمل ” وری ” می‌گفتند:  فلانی دری وری می‌گوید که منظورشان این بود که : به زبانی حرف می‌زند که نامفهوم و مهجوز است. این عبارت امروز به هیچ روی دیگر مصداقی ندارد و  زبان دری نه تنها زبان رسمی و ملی همه‌ی ایرانیان، بلکه به یکی از گران بها ترین سرمایه‌های معنوی جهان تبدیل گردیده است و گام به گام می‌رود تا به مرحله‌ای از تحول و تکامل برسد که نمونه‌ای برای آن نتوان شناخت. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
« چاقو دسته خودش را نمی برد» : چاقو در ذات خود بریدن دارد ، به هرچیزی که می‌خورد بدون شک آن را زخمی می‌کند اما یک چیز از بریدن چاقو در امان است ، دسته چاقو چون به تیغه چاقو نزدیکی دارد از دست او در امان است ، این ضرب المثل می‌خواهد بگوید حتی چاقو هم به دسته خود رحم می‌کند پس خیانت و خباثت در حق نزدیکان و خویشاوندان روا نیست . این ضرب المثل را می توان در شعر زیر از مولانا یافت کی تراشد تیغ دسته‌‌ی خویش را رو به جراحی سپار این ریش را🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
«جهاندیده بسیار گوید دروغ» : کسی که دنیا را دیده باشد ، تجربه بسیار کسب کرده ، خاطرات زیادی را شنیده است و برای همین است که وقتی می‌خواهد از تجربیات خود صحبت کند ، راست و دروغ را با هم قاطی می‌کنند و یک روایت ناخالص را بیان می‌کنند ، این ضرب المثل مثل ضرب المثل «لاف در غربت زدن » می‌ماند ، اصل این بیت در گلستان سعدی است: غریبـی گرت ماست پیش آورد دو پیمانه آبست و یک چمچه دوغ گر از بنده لغوی شنیدی مرنج جــهـانـدیـده بــســیـار گـویـد دروغ استاد زرین کوب در این باره می‌نویسد:« جهاندیده بسیار گوید دروغ،امّا سعدی این را می‌دانست که این دروغ‌ها ناظر به فریب خلق نیست ، ناظر به سرگرم کردن یاران است و نه از مقوله‌ی کذب ؛ بلکه از مقوله‌ی شعر و قصه باید شمرده شود ، با تمام زیبای‌ها و دلنوازی‌ها که در شعر و قصه‌هاست » 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
داستان 🦋💞 و نهم- بخش اول کمال با حسرت و افسوسی که توی صورت و نگاهش بود گفت : الان جنگ بهم اجازه نمیده دنبال کوکام بگردُم .. خرمشهر آزاد شده اما هر لحظه ممکنه دوباره سقوط کنه اگر ازش دفاع نکنیم ..ممکنه دوباره دشمن اونو اشغال کنه ؛ باید همه حضور داشته باشن ..خو یک نفرم یک نفره .. محمد به خاطر خرمشهر شهید شد ..جلوی چشم خودم جون داد..پروانه خانم خیلی سخته که فراموش کنم .. گفتم :می دونم خیلی سخته ..ما از دور تحمل نداریم ..حق با شماست ؛ اما میشه بهم بگین ممکنه رضا دست عراقی ها افتاده باشه ؟ گفت : خدا می دونه؛ بعیدم نیست ..لجبازی کرد و رفت اون طرفا همه می گفتن که خطر ناکه گوش نکرد ... گفتم : کمال خودتم نفهمیدی چقدر بهم روحیه دادی؛ ممنونم ازت ..ولی بازم دلم شور می زنه ..اصلا بهم بگو تو حدس می زنی بسر رضا چی اومده باشه ؟ گفت : حدس به درد نمی خوره ..باید پرس و جو کرد ..مُو عید برمی گردُم و میرُم دنبالش .. یک مرتبه قلبم شروع کرد به تند زدن ..و سخت برای رضا دلواپس شدم گفتم: ولی کمال یه چیزی هم هست ؛ ما که دوستش داریم نباید راضی باشیم اون اسیر شده باشه اگر شکنجه اش کنن ؟ وای کمال نمی خوام رضا عذاب بکشه .. گفت : خُو نظامی نبود ..برای چی شکنجه اش کنن ؟ حالا به اینا فکر نکنین بزارین من برگردم قول میدُم دنبال کارش برُم و سر در بیارُم .. گفتم : حالا برای تو درد سر درست نشه ؟ داستان 🦋💞 و نهم- بخش دوم گفت : شرطه های اونجا روی جاشو های ما حساس شدن بعضی ها برای قاچاق مواد میرن اونطرف آب .. از وقتی جنگ شد به همین بهانه همه رو می گرفتن و تهمت می زدن ..حدس من اینه ...وگرنه رضا توی دریا غرق بشو نبود . وقتی کمال این حرف رو زد بغض گلومو گرفت و به گریه افتادم ؛ فکر می کردم خدایا من تا عید چطور صبر کنم ؟ کلافه بودم و برای برگشتن کمال ثانیه شماری می کردم در حالیکه اون روز بازم عملیات بود و خبرهای ضد و نقیضی از این طرف و اون طرف می شنیدیم .. و در میون این انتظار درست ده روز به عید باز ناقوس مرگ توی خونه ی ما به صدا در اومد و خبر شهادت کمال رو برامون آوردن ..و تا بیست و هشتم اسفند که بدن خشک شده ی اونو برامون فرستادن ..چی به ما گذشت .. خدایا قیامتی بر پا شده بود ..و کمال با همه ی خلوص و پاکی که در وجود نازنینش داشت ما رو عزا دار کرد .. گوهر خانم که دیگه طاقتی براش نمونده بود .. ساعت ها می نشست و روی زمین دست می کشید و ناله می کرد ..کار من شده بود مراقب از گوهر خانم .. دلم براش می سوخت ناخدا نه تنها دیگه گردنی افراشته نداشت پشتش خم شده بود ..تشکیلات شون همه از بین رفت .. و اینطور که معلوم بود اصلا برای ناخدا مهم نبود و می گفت : بدون رضا و کمال من دارایی می خوام چیکار ؟ داستان 🦋💞 و نهم- بخش سوم می گفتن عراقی ها ناجونمردانه به آب برق وصل کرده بودن و کمال و عده ی زیادی از جوون ها در جا خشک شده بودن و جنازه ی خیلی ها رو آب برده بود و توی اون کانال مفقود شدن و ما باید خدا رو شکر می کردیم که جنازه ی کمال به دستمون رسیده . نمی خوام دیگه بیشتر اذیتتون کنم .. این ماجرا ها ادامه داشت تا جنگ تموم شد و من به امید اینکه رضا دست عراقی ها افتاده باشه و حالا بر می گرده روز و شب میگذروندم و اخبار اسرا رو دنبال می کردم .. اما از تلویزیون می دیدم که هر اتوبوسی که میرسید صدها مادر با یک قاب عکس منتظر خبری از پسر مفقود شون بودن ..دلهای شکسته ..غم و درد ..و زندگی تلخ تر از زهر مار .. دیگه خسته شده بودم و نا امید از پیدا شدن رضا از طرفی تنها دلخوشی گوهر خانم و ناخدا بچه های من بودن حالا نارمین با یک مراسم عقد ساده ازدواج کرده بود و شرمین هنوز مثل من به عزای شوهرش نشسته بود .. هم درد بودیم و همزبون شدیم ... داستان 🦋💞 و نهم- بخش چهارم سال 69 .. تابستون گرم و شرجی بوشهر کلافه ام کرده بود ..و به محض اینکه بابا زنگ زد و گفت مامانت مریض شده ..بار سفر بستم و بچه ها رو برداشتم و اومدم تهران .. اینجا سعید حرفم رو قطع کرد و در حالیکه چشمهاش پراز اشک بود گفت : چی میگی مامان ؟ کدوم بچه ها ..وقتی با اتوبوس اومدیم تهران من هفده سالم بود ..سودابه شانزده سال و سحر نه ساله بود .. همچین میگین بچه ها که انگار دست ما رو گرفتین و آوردین تهران ..چهار تا بلیط گرفته بودیم .. سودابه پیش من نشسته بود و سحر کنار مامان .
در تمام طول راه مامان سرشو گذاشته بود به شیشه ی ماشین و اشک می ریخت ..انگار فراموش کرده بود ما هم کنارشیم ..و سه تایی ما رو تا تهران دق داد .. گاهی ازش دلگیر می شدم چون احساس می کردم چیزی توی این دنیا براش به اندازه ی بابام ارزش نداره .. سودابه گفت : تو بی انصافی مامان هر کاری از دستش بر میومد برای ما کرد یادت نیست ؟خوب براش سخت بود از بوشهر دل بکنه ؛درکش کن ؛ سعید گفت : چرا درکش می کردم ؛ میدونم مامان برامون چیکار کرده ..توی همون حالش به درسمون به رخت و لباس مون به خوراک مون می رسید و نمی ذاشت چیزی کم و کسر داشته باشیم .. حتی شب ها با ما بازی می کرد و سعی داشت دلمون رو خوش کنه ..من اونا رو نمیگم ..می دونین ؟ دلم خوشحالی واقعی می خواست .. دوست داشتم یک خنده از ته دل روی صورت مادرم ببینم . داستان 🦋💞 و نهم- بخش پنجم اون همه سال برای یکی عزاداری کردن به نظرتون کار درستیه ؟ ما نه روحیه درست و حسابی داشتیم و نه دیگه معنای خوشحالی رو می دونستیم .. همش غم و غصه ؛؛همش گریه ..مراسم هفت و چهلم و بعدم سال ..بی خودی نیست من اینقدر پرخاش گر شدم که به هر حرف کوچکی داد می زنم ... گفتم : تو حق داری ولی اینطوری هام نبود ..سعی خودمو رو می کردم که شما رو خوشحال نگه دارم .. حوری گفت :مامان به حرف سعید اهمیت ندین اون دوست داره غر بزنه ..شما ادامه بدین .. گفتم : خلاصه ؛ بالاخره رسیدیم تهران و تا آخر شهریور موندیم .. دیگه نه بابا اجازه می داد برگردیم ..و نه خودمون دلمون می خواست به شهری بریم که هنوز خاطرات رضا هر روز برامون تازه میشد ..بچه ها هم ..نه ببخشید بزرگتر ها تهران بهشون خوش میگذشت .. حالا مونده بودم چطوری به گوهر خانم و ناخدا خبر بدم ..با ترس و دلهره بهش زنگ زدم ..خودش گوشی رو برداشت و گفت : الهی بگردمت ؛پروانه ؟ ..دخترخودتی ..فکر می کردم تو باشی برا همی گوشی روخودم برداشتم ..خوبین ؟ بچه ها چه طورن ؟کی برمی گردی ؟ گفتم : ما خوبیم ..شما چطورین ؟ ناخدا حالشون خوبه ؟ گفت : ای میگذره ..برای شرمین خواستگار اومده ولی مرده زنش مرده و یک دونه بچه داره .. داستان 🦋💞 و نهم- بخش ششم نمی دونم چیکار کنم قبول کنم یا نه ؟ خوب سن شرمین هم رفته بالا ..از این به بعد همینه دیگه .. گفتم : خودش چی میگه ؟ گفت : می خواد با تو حرف بزنه و نظرت رو بدونه ولی گفتم امروز و فردا پیدات میشه ,چشم براه تو موندیم .کار دیگه ای نداریم . گفتم : مامان ؟تو رو خدا منو ببخشید ..ولی اگر من بخوام تهران بمونم شما ناراحت میشین؟ .. یکم سکوت کرد .. گفتم : مامان جون ؟ چی شد از حرفم ناراحت شدین ؟ با صدای بغض آلودی گفت : نه برا چی ناراحت بشُم .. و من آماده شدم که خودمو در مقابل حرفاش کنترل کنم ..و حدس می زدم به این آسونی رضایت نده . گفت : نه ..بمون ..راستش ناراحت میشم که ازتون دورم ..اما همونجا بمونی برای خودت و بچه ها بهتره ..تا اینجا باشی رضا رو فراموش نمی کنی .. بچه هات هم کم سختی نکشیدن .. گفتم : الهی قربونتون برم من که تنهاتون نمی زارم ..همون طور که به پدر و مادرم سر می زدم میام و شما رو می ببینم ..دلمون براتون تنگ میشه ..تازه اینجا می تونم بهتر نقاشی بکشم و خرجم رو در بیارم .. الان دیگه همه ی نقاشی های منو خریدن .. گفت : اثاث و زندگیت چی میشه ؟ نمی خوای اونا رو ببری ؟ گفتم : چرا با بابا میام که پرونده های بچه ها رو هم بگیرم همین جا ثبت نامشون می کنم ...تهران باشن بهتره ... داستان 🦋💞 و نهم- بخش هفتم گفت : باشه مادر ..به سلامتی ..من خوشحالی زن و بچه ی رضا رو می خوام .. گفتم : یک مدت بعد شما بیا تهران پیش ما اینطوری حال و هواتون عوض میشه .. گفت : ناخدا مریضه ..بهانه گیر شده ..مدام دعوا می کنه و تازگی فحش های بدی به همه ی ما میده ..هر چی مراعاتشو می کنم فایده ای نداره .. خسته ام کرده .. گفتم : خوب قبول کنین که بد مصبیتی سرشون اومده .. گفت : من مادرشون بودم نه ماه توی شکم من بودن ..شیر بهشون دادم ..اون حرف داره ؟ از من بیشتر می سوزه ؟ کی مراعات منو می کنه ؟ گوهر خانم اونقدر دلش پر بود که نمی خواست گوشی رو قطع کنه و مدت زیادی حرف زد ..واقعا تحمل این زندگی براش سخت شده بود .. دو روز بعد من و بابا رفتیم بوشهر و اثاث رو بار زدیم و فرستادیم و رفتیم با ناخدا و گوهر خانم خداحافظی کنیم .. هر دوشون گریه می کردن و حالشون اصلا خوب نبود ناخدا دست منو گرفت و گذاشت توی دست بابام و گفت : رفیق امانتی که بهم دادی بهت پس میدُم مراقبش باش ..نشد دیگه ؛ بابا گفت : چرا ناخدا شد ..ولی اونطور که تقدیر خواسته .. زندگی با رای ما نمی چرخه ..راضیم به رضای اون ... و در حالیکه همه پشت سرم گریه می کردن از در اون خونه اومدیم بیرون ..