eitaa logo
مطالب ناب در منبر
4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
👈 مطالب کانال: ــــمناقب وفضایل اهلبیت علیهم‌السلام ــــنقدوهابیت وجریان یمانی وتصوف ــــمطاعن ومثالب دشمنان ــــمنابر اعتقادی‌، معرفتی ــــصوت دروس حوزوی ــــPDFکتب اعتقادی ــــمداحی کانال دیگر ما👇 @Fishe_menbar ارتباط با ادمین @Abdulhossein235
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدی گوشه ویران چه عجب! زده ای سر به یتیمان چه عجب! تو مپندار که مهمان منی به خدا خوبتر از جان منی بس که از جور فلک دلگیرم اول عمر ز عمرم سیرم دل دختر به پدر خوش باشد مهربانی زدو سر خوش باشد تو بهین باب سرافراز منی تو خریدار من و ناز منی بعد از این ناز برای که کنم جا به دامان وفای که کنم اشک چشم من اگر بگذارد درد دلهام شنیدن دارد گرچه در دامن زینب بودم تا سحر یاد تو هر شب بودم گر نمی کرد به جان امدادم از غم هجر تو جان می دادم آنقدر ضعف به پیکر دارم که سرت را نتوان بردارم امشب از روی تو مهمان خجلم از پذیرایی خود منفعلم مژده عمّه که پدر آمده است رفته با پا و به سر آمده است دیدنی گوشه ویرانه شده جمع شمع و گل و پروانه شده آخر ای کشته راه ایزد پدرت سر به یتیمان می زد تو هم آخر پسر آن پدری  تو پور آن نخل امامت ثمری که به پیشانی تو سنگ زده؟ که زخون بررخ تو رنگ زده؟ ای پدر کاش به جای سر تو می بریدند سر دختر تو 😭😭 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar 🆔 @raziolhossein
◼️ 👈🏼👈🏼 مرحوم در کتاب ، احوالات حضرت رقیه‌خاتون سلام‌الله‌علیها را این‌گونه می‌آورد: ➖ التاسعة: آن دختری که در خرابه شام از دنیا رحلت فرمود و شاید اسم شریفش (رقیه) بوده و از صبایای [دختران] خود حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام بوده، چون مزاری که در خرابه شام است منصوب است به‌این مخدره و معروف است به (مزار ستّ رقیه)(۱). ➖ و در کامل بهایی روایت کرده که: زنان اهل‌بیت علیهم‌السلام در حال اسیری بر اطفال شهادت پدرشان را مخفی می‌داشتند و می‌گفتند پدر شما به‌فلان سفر رفته و باز می‌آیند وقتی که ایشان را داخل خانه یزید نمودند یک دختر چهار ساله از سیدالشهدا علیه‌السلام شبی از خواب برخاست و گفت: "پدرم حسین علیه‌السلام چه شد و به‌کجا رفت؟! الساعة او را در خواب دیدم جمله زنان و کودکان سخت به‌گریه درآمدند و فغان و شورشی از ایشان برخاست. یزیدِ کافر خوابیده بود، از خواب بیدار شد، گفت: چه خبر است؟! پس واقعه را تحقیق نمود و قضیه را به‌یزید گفتند، آن ملعون امر کرد سر نازنین پدر او سیدالشهدا علیه‌السلام را ببرند جهت آن طفل. پس سر نازنین را در میان طبقی نزد آن طفل گذاردند، پرسید: این چه چیز است؟! به او گفتند: سر پدر بزرگوارت می‌باشد. آن طفل بترسید و صیحه بلندی زد، و رنجور شد و در آن روز جان به‌جان آفرین تسلیم نمود(۲). ➖ در بعضی از تألیفات اصحاب به‌طریقی مبسوط روایت شده، و در آخر آن روایت می‌نویسد که: آن مظلومه سر نازنین پدر را شناخت، لب‌ها را بر لب مبارک پدر گذاشت و گریه زیادی کرد تا غش نمود. چون حرکتش دادن، دیدند آن طفل از دنیا رفته است(۳)(۴). 😭😭 📚 پی‌نوشت‌ها: ۱. سِتّ/ ستّه: سیّده؛ عنوانی عوامانه و احترام‌آمیز برای زنان. ستّی: بانوی من. ر.ک: انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج۵، ص۴۰۴۷، واژه‌ی (ستّی) ۲. عمادالدین طبری، کامل بهایی، ص۵۲۳؛ در کربلا چه گذشت (ترجمه‌ی نفس‌المهموم، شیخ‌عباس‌قمی) ترجمه‌ی محمدباقر کمره‌ای، ص۴۱۴ ۳. در کربلا چه گذشت (ترجمه‌ی نفس‌المهموم، شیخ‌عباس‌قمی) ترجمه‌ی محمدباقر کمره‌ای، ص۴۱۵ ۴. منتخب التواریخ، چاپ مؤسسه جهانی سبطین، قم ۱۴۰۱شمسی، ج۳، ص۲۶۹ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
◾️ ➖ قم‌المقدسه، درس کلام، سال ۱۳۹۱شمسی ➖ پیشنهاد گوش‌کردن و دانلود، به‌طلبه‌ها و اهل‌منبر و پژوهشگران ➖ دانلود با ذکر صلواتی بر محمدوآل‌محمد علیهم‌السلام 🔘 آیت‌الله 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️ کلیپ قدیمی از: 👈🏼بیان‌جانسوز رقیه خاتون علیهاالسلام در وقت روبرو شدن با سر بریده بابا ... «فقالت: ما هذا الرّأس؟ قالوا لها: رأسُ أبيك. فرفعته من الطّشت حاضنة له وهي تقول: يا أباه! مَن ذا الذي خضّبك بدمائك؟ يا أبتاه! مَن ذا الذي قطع وريدك؟ يا أبتاه! مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي؟ يا أبتاه! مَن بقي بعدك نرجوه؟ يا أبتاه! مَن لليتيمة حتّى تكبر؟ يا أبتاه! مَن للنساء الحاسرات؟ يا أبتاه! مَن للأرامل المسبيّات؟ يا أبتاه! مَن للعيون الباكيات؟ يا أبتاه! مَن للضائعات الغريبات؟ يا أبتاه! مَن للشعور المنشرات؟ يا أبتاه! مَن بعدك؟ واخيبتنا! يا أبتاه! مَن بعدك؟ واغربتنا! يا أبتاه! ليتني كنت الفدى، يا أبتاه! ليتني كنت قبل هذا اليوم عميا. يا أبتاه! ليتني وسدت الثّرى ولا أرى شيبك مخضّباً بالدّماء. ➖ کلیپی قدیمی مربوط به ۸سال قبل 🔘 مرحوم 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
هر اهل دلی یافته راهی به رقیه پس رو زده با کوه گناهی به رقیه هروقت نشسته ست سر شانه ی عباس تقدیم شده منصب شاهی به رقیه هر جا سخن از راه رسیدن به خدا شد داده دل ما زود گواهی به رقیه هرکس که امیدش شده از کل جهان قطع انداخته با گریه نگاهی به رقیه مدیون حسینیم که داده دل ما را گاهی به علی اصغر و گاهی به رقیه وا شد گره از مشکل ما تا که شب قدر ده مرتبه گفتیم: الهی به رقیه 😭😭 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar 🆔 @Fishe_menbar 🆔 @raziolhossein
از بعد غیبتت به‌سر ما چه‌ها رسید لحظه به‌لحظه محنت و درد و بلا رسید پایین نرفته آب خوشی از گلوی ما از لحظه‌ای که پای تو در ذی طُویٰ رسید چندی‌ست کار ما شده اثبات بودنت بنگر که کار نوکر تو به‌کجا رسید آقا خودت برای ظهورت دعا نما بنگر که صبر و حوصله ها انتها رسید آمد دوباره یک شب‌جمعه، نظاره کن مادر کنار مقتل کربوبلا رسید دستی گرفته بر کمر و بین لطمه‌ها پیش تنی که پُر شده از ردّ پا رسید شد روضه‌های گودی مقتل مرور و شمر با چکمه روی سینه‌ی خون خدا رسید شد آسمان کربوبلا تیره، ناگهان خنجر میان حنجر نورالهدی رسید از باب سرخ کردن موی سفید شاه خون از رگ بریده به جای حنا رسید نعش یزیدیان، همه غسل و کفن شدند اما به شاه کربوبلا بوریا رسید پیش رقیه، کاش نمی‌خورد خیزران وقتی سرش میانه‌ی طشت طلا رسید آرام شد رقیه میان خرابه چون بر روی دامنش، سر  ِاز تن جدا رسید گفت ای پدر به روی لبت جای بوسه نیست از چه به روی لعل تو چوب جفا رسید بابا ببین که مادر پهلو شکسته‌ات بهر ظهور منتقمت با دعا رسید (عبدالمحسن) 😭😭 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar 🆔 @abdolmohsen158 🆔 @Fishe_menbar
◼️ 👈🏼درشبی شور دیدن پدر به‌سرش افتاد. در کنج خرابه سر بی‌کسی برزانو نهاد و از هجران پدر اشک میریخت. آن‌قدر گریست که خرابه‌نشینان، پریشان شدند و به‌گرد وی حلقه زدند‌. هرچه زنان خواستند او را ساکت کنند، ناله‌اش دم بدم بیشتر می‌شد. ▪️امام زین العابدین علیه‌السلام آمد و خواهر را در آغوش گرفت و به‌سینهٔ خود چسبانده و تسلی می‌داد که: نور دیده! صبرکن و از گریه دل ما را مسوزان. اما رقیه می‌گفت: کو پدرم که مرا درآغوش میگرفت؟! آن‌قدر گریست تا روی دامن امام سجاد علیه‌السلام بی‌هوش گردید و نفسش منقطع شد. ▪️امام علیه‌السلام به‌گریه درآمد و اهل‌بیت رسالت خاک برسر میریختند وبر رخسار سیلی میزدند وگریبان میدریدند وشیون می‌کشیدند. ▪️ خبر به یزید رسید.. دستور داد سر را برای آن طفل صغیره ببرند.. آن سر مقدس، رقیه را ندا داد: ای دخترم! بسوی من بیاکه من منتظر توأم. آن صغیره بمحض شنیدن آن ندا، بیهوش افتاد وروحش از آشیانه مجروح جسم بسوی پدر پرواز کرد. 📚ازمدینه تامدینه، آیت‌الله ذهنی تهرانی، ص۹۶۰/۹۶۴ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar 🆔 @Fishe_menbar