eitaa logo
مرکز فقهی امام محمدباقر علیه‌السلام
537 دنبال‌کننده
436 عکس
52 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ 📣 فقیه باید در هنگام افتاء مرجع تعیین مصداق را مشخص کند 🔻 حجةالاسلام و المسلمین مسیح بروجردی نوه امام خمینی و از استادان مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه‌السلام در نشست «تشخیص موضوع در فقه»🔻 💡 حاج آقا مصطفی خمینی و تشخیص مصادیق توسط فقیه مرحوم حاج آقا مصطفی در مباحث فقهی خود، مکرّرا تأکید دارد که فقیه نباید در تشخیص موضوعات وارد شود. در چنین مواردی اساسا فقیه نباید در تعیین مصداق ورود پیدا کند چون باعث اشتباه مقلّدین می‌شود. در برخی از موارد هم جزء لغو منهیّ عنه است و حتی باعث اغراء به جهل می‌شود. ⚖️ موضوع و مصداق موضوع در مسأله فقهی باید توجه داشت که بین موضوع مسأله فقهی و مصداق موضوع در مسأله فقهی تفاوت هست. ✔️ برخی روش‌های تعیین مصادیق⬇️ 🔹 تشخیص خود مکلّف درباره مصادیق خارجی، گاهی خود مکلّف مرجع تشخیص است که مشخص کند که آیا مصداق خارجی، مصداق حکم شرعی هست یا نه؟ مثلا در برخی از احکام شرعی «خوف ضرر» مصداقی برای حکم شرعی قرار گرفته است. در اینجا این وظیفه خود مکلّف است که تشخیص بدهد آیا دچار «خوف ضرر» شده است یا نه؟ 🔸تشخیص عرف گاهی مرجع تشخیص در مصادیق، عرف است. مثلا در احکام اشاره شده است که زکات گاو یا گوسفند یا شتر چقدر است؟ اگر بخواهیم مصداق این عناوین را پیدا کنیم باید به تشخیص عرف اعتماد کنیم. چیزی گاو است که عرف تشخیص دهد و اگر موردی محل شک بود که آیا گاو هست یا نه؟ دیگر نمی‌توان آن را گاو دانست. 🔹 تشخیص کارشناس شناخت دسته دیگری از مفاهیم بر عهده کارشناس است. مثلا وقتی مالی از بین برود، باید قیمتش پرداخت شود. اما قیمت را چه کسی تعیین می‌کند؟ آقایان می‌گویند قیمت را باید مقوّم و کارشناس تعیین کند. تعیین مصادیقی همچون مهر المثل یا اجرت المثل هم از این دست هستند. 🔸 تشخیص خود فقیه تشخیص برخی دیگر از عناوین با خود فقیه است. برای نمونه احکام متفاوتی بر عنوان «معصیت» بار شده است. مثلا توبه بر عاصی واجب است یا تعزیرش جایز است. در چنین مواردی تعیین مصادیق معصیت و عناوین جزئی اضافی مرتبط با آن، به عهده فقیه است. 🔹 متعارف بین مردم یکی دیگر از مصادیق تشخیص موضوع، «متعارف» است که معمولا با «عرف» اشتباه می‌شود. تعیین متعارف مردم در موضوع محل بحث به عهده متخصص آمارگیری است. مثلا آیا فلان جنس، مثلی است یا قیمی؟ عرف می‌گوید باید دید که متعارف مردم وقتی با چنین جنسی روبرو می‌شوند انتظار دارند که در مقابل این جنس، مثل آن به آنها داده شود یا قیمتش؟ 🔸 وظیفه فقیه در تعیین مرجع تشخیص مصداق فقیه باید در هنگام افتاء مشخص کند که چه کسی مرجع تعیین مصداق است. وقتی می‌گوید وضو گرفتن با آب مضاف صحیح نیست، باید مشخص کند که آب مضاف به نظر عرف یا به نظر کارشناس؟ این مسأله قسمتی از موضوع حکم شرعی است و ما باید برای تعیین این مسأله هم به شارع مراجعه کنیم. 🔷 موضوعات مستنبطه بخش دیگری از موضوعات شرعی با عنوان «موضوعات مستنبطه» شناخته می‌شوند که موضوعاتی هستند که فقیه با مراجعه به منابع به دست می‌آورد که قیود این موضوع چیست؟ آیا اطلاق دارد یا مقیّد است؟ مثلا در مورد استطاعت می‌بینیم که این موضوع از مصادیق موضوعات عرفیه نیست، بلکه شارع تصرفاتی در آن انجام داده است و از نگاه شرعی در استطاعت هم هزینه رفت و برگشت محور است و هم مقداری پول برای زندگی پس از بازگشت از سفر که ممکن است این نکته در عرف مورد قبول باشد یا نه. yon.ir/aI6zM —--- 👈 متن کامل این گزارش را در اینجا بخوانید: 👉 yon.ir/mfeqhi61 —------— 🔍 کانال «مرکز فقهی امام محمد باقر(ع)»: 👉@mfeqhi
🌟نکات و اشارات🌟 ⏺ چرا به علم رجال نیاز داریم؟ بررسی ادله منکران نیاز به علم رجال در پنج بخش 1️⃣ https://t.me/mfeqhi/329 2️⃣ https://t.me/mfeqhi/333 3️⃣ https://t.me/mfeqhi/336 4️⃣ https://t.me/mfeqhi/339 5️⃣ https://t.me/mfeqhi/341 ▪️برگرفته از : دروس رجال آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی در سال 62 —------— 🔍 کانال «مرکز فقهی امام محمد باقر(ع)»: 👉@mfeqhi
📣 کسانی که می‌خواهند بر مسائل مستحدثه وارد شوند باید به علم اصول واقف باشند استاد معظم حاج شیخ محمد قایینی در نشست «امام خمینی (س) و مسائل مستحدثه»: 🔸 ما نسبت به فقه اسلامی معتقدیم هیچ مسأله‌ای نیست مگر اینکه موقفی از شریعت در آن در نظر گرفته شود و مبنای عمومی شیعه هم از قدیم بر همین بوده است؛ تنها در اصول اولی جرأت تصدی مسائل مستحدثه یا نبوده و یا کمتر بوده است و به قول آیت‌الله بروجردی شاید اولین کسی که این بحث را به طور جدی باز کرد مرحوم شیخ طوسی در کتاب معروف «النهایه» بود. شیخ طوسی برای دفع تهمت از شیعه که فقهشان پویا نیست کتاب «استبصار» را نوشتند. مبنای این کتاب بیان عدم تناقض محکّم در فقه شیعه است. برای اثبات اینکه فقه شیعه توانایی پاسخگویی به مسائل روز را دارد بر اساس روایات این را متذکر شد که هیچ مسأله‌ای نیست مگر اینکه در کتاب «علی» آمده است. 🔹 صاحب رسائل کل روایات را در حدود 10 صفحه چاپ سنگی آورده است و افتخار فقه شیعه است که مبنای آن مستند به سخنان ائمه است. 🔸 تمایز فقه ما با فقه اهل سنت این است که فقه شیعه در عین محدودیت شکل گرفته است. کسانی که در بخش مسائل جدید فقهی وارد شدند و راه را بر دیگران باز کردند، ولو اینکه الآن جمود حس می‌شود، دو خصوصیت جرأت و جوهره علمیت داشتند. کسانی که می‌خواهند بر مسائل مستحدثه وارد شوند باید به علم اصول واقف باشند و باید تن به زحمت دهند. 🔹 مسائل فقه از زمان شیخ طوسی آنقدر چکش خورده که جایی برای اظهار نظر باقی نمی‌ماند. اما اگر کسی بخواهد به مسائلی که در کتاب‌های سابق نیست ورود کند، باید زحمت نبود سیر مسأله را متحمل شود. قطعا در کثیری از مسائل گذشته فقه معاصر مسائل جدید می‌آورد؛ البته بزرگان حدود اشخاص را رعایت می‌کردند. yon.ir/Xs4ra —--- 👈 متن کامل این گزارش را در اینجا بخوانید: 👉 yon.ir/mfeqhi62 —------— 🔍 کانال «مرکز فقهی امام محمد باقر(ع)»: 👉@mfeqhi
✅جریان قاعده فراغ در فرض عدم التفات به عمل 📣 اشاره در مقاله پیشین بیان شد در رابطه با عدم شرطیت احتمال التفات حین العمل به روایات مختلفی از جمله روایت حسین ابن بی العلاء و صحیحه علی بن جعفر استدلال می‌شود. چنانکه مشخص شد روایت حسین ابن ابی العلاء دلالت بر قاعده فراغ ندارد. زیرا به مقتضای روایت مذکور عدم لزوم اعاده در فرضی است که نسیانِ تدویر انگشتر تا بعد از شروع نماز ادامه داشته باشد؛ در حالی که اگر قبل از آغاز نماز رفع نسیان شده بود اعاده واجب بود. به دیگر سخن جمله شرطیه «وَ إِنْ نَسِیتَ حَتَّی تَقُومَ فِی الصَّلَاةِ فَلَا آمُرُکَ أَنْ تُعِیدَ الصَّلَاة» در روایت حسین بن ابی العلاء مفهوم دارد که عبارتست از (ان ذکرت قبل اقامه الصلاه فاعد الصلاة) و به معنای عدم اکتفاء به وضو در فرض توجه به عدم اداره قبل از نماز می باشد. این در حالی‌ است که اگر روایت فوق مربوط به قاعده فراغ بود، باید بعد از فراغ از وضو و شک در وصول آب، قاعده جاری شده و وضو صحیح باشد هر چند که نماز شروع نشده باشد. پس نمی‌توان به استناد این روایت معتقد به عدم اشتراط احتمال حین العمل شد. نقد 🔳در نقد این بیان فوق می‌توان گفت که مفهوم جمله شرطیه این است که اگر اداره و تحویل انگشتر را فراموش نکردی بلکه عمدا تدویر و اداره نکردی، بر تو واجب است که نماز را اعاده کنی. بنابراین مفهوم جمله شرطیه اختصاص به بیان حکم نماز داشته و ارتباطی به وضو ندارد تا لزوم اعاده قرینه بر عدم جریان قاعده فراغ باشد. به بیان دیگر مفهوم جمله شرطیه در صدد تبیین عدم اکتفاء به نمازی است که قبل از آن علم به عدم تحویل و عدم اداره داشته باشیم؛ چرا که اکتفاء به نماز در فرضی است که در وسط نماز یا بعد از نماز علم به عدم اداره و عدم تحویل حاصل شود. 🔶 بررسی سندی روایت ابی العلاء روات حدیث فوق چنین است : عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ. در این میان تنها راوی مورد بحث در این روایت حسین بن ابی العلاء است. برای اثبات وثاقت حسین بن ابی العلاء ممکن است به کلام نجاشی ره درباره او و برادرش عبدالحمید تمسک شود. وی درباره حسین بن ابی العلاء الخفاف می‌نویسد: «الحسین بن أبی العلاء الخفاف ... و قال أحمد بن الحسین رحمه الله: هو مولی بنی عامر و أخواه علی و عبد الحمید روی الجمیع عن أبی عبد الله علیه السلام، و کان الحسین أوجههم.» وی همچنین درباره عبدالحمید می‏‌نویسد: «عبد الحمید بن أبی العلاء بن عبد الملک الأزدی ثقة». ▫️هرگاه عبدالحمید ثقه باشد حتماً برادرش حسین که اوجه از اوست نیز ثقه است؛ زیرا مراد از «اوجهیت» در کتب رجالی، آبرو و احترامات صوری غیر از وجاهت حدیثی نیست. ولی این استدلال صحیح نیست؛ چراکه عبدالحمید بن ابی العلاء که نجاشی او را توثیق کرده غیر از عبدالحمید برادر حسین بن ابی العلاء است. زیرا پدر حسین و برادرانش، به تصریح علمای رجال خالد بن طهمان است. ولی پدر عبدالحمید که در کلام نجاشی توثیق شده، عبدالملک است. بنابراین، نجاشی برادر حسین بن ابی العلاء را توثیق نکرده تا وثافت حسین به دلیل اوجهیت از او ثابت گردد. 🔷 نظر آیت الله العظمی شبیری زنجانی از منظر ایشان حسین بن ابی العلاء از رواتی است که اجلاء زیادی از وی نقل روایت دارند. در این میان می‌توان به افرادی همچون فضالة بن ایوب و عبدالله بن المغیره و عثمان بن عیسی و ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی اشاره نمود. بنابراین روایت صحیحه است. 👇👇👇ادامه مقاله👇👇👇
🔶 بررسی روایت علی بن جعفر بر عدم اشتراط احتمال التفات 🔹 لازم به ذکر است در رابطه با عدم اشتراط احتمال التفات حین العمل علاوه بر روایت حسین بن ابی العلاء، در کلمات فقها به روایت علی بن جعفر نیز استناد شده است. متن روایت فوق چنین است : محمّد بن یعقوب عن مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنِ الْعَمْرَکِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ عَلَیْهَا السِّوَارُ وَ الدُّمْلُجُ فِی بَعْضِ ذِرَاعِهَا لَاتَدْرِی یَجْرِی الْمَاءُ تَحْتَهُ أَمْ لَا: کَیْفَ تَصْنَعُ إِذَا تَوَضَّأَتْ، أَوِ اغْتَسَلَتْ؟ قَالَ: تُحَرِّکُهُ حَتّی یَدْخُلَ الْمَاءُ تَحْتَهُ، أَوْ تَنْزِعُهُ.وَ عَنِ الْخَاتَمِ الضَّیِّقِ لَایَدْرِی هَلْ یَجْرِی الْمَاءُ تَحْتَهُ إِذَا تَوَضَّأَ أَمْ لَا: کَیْفَ یَصْنَعُ؟ قَالَ: إِنْ عَلِمَ أَنَّ الْمَاءَ لَایَدْخُلُهُ، فَلْیُخْرِجْهُ إِذَا تَوَضَّأَ» مطابق ذیل روایت مذکور «إن علم أنّ الماء لایدخله فلیخرجه» اگر شک در حاجب بودن شیء موجود داشته باشیم، وضوء در این حالت صحیح است و وضو فقط در صورت علم به حاجبیّت باطل است. به این معنا که اگر کسی شک داشته باشد آیا انگشتری مانع رسیدن آب است یا خیر بیرون آوردن آن برای وضو و غسل لازم نیست. 🔸 از سوی دیگر مطابق روایت فوق، علی بن جعفر دو سوال از امام پرسیده که در سوال اول حکم سوار و دملج را سوال کرده و در سوال دوم از حکم انگشتر ضیق سوال نموده است. در رابطه با تکرار سوال راوی می‌توان گفت که به طور کلی انگشتر تنگ بر دو قسم است، گاهی انگشتری است که با حرکت دادن یقین می‏‌کنیم که آب به زیر آن می‏‌رسد، که در این صورت مکلف مخیر است برای وضوء انگشتر را بیرون بیاورد یا حرکت دهد، و گاهی انگشتری است که با حرکت دادن هم آب به زیر آن نمی‏‌رسد، که مطابق روایت «فلیخرجه اذا توضأ» برای وضوء چاره‏‌ای جز بیرون آوردن نیست. در تایید این بیان می‌توان به روایاتی اشاره نمود که نسیان جزء در وضو را موجب لزوم اعاده می دانند. در روایت زیر چنین آمده است : عنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ نَسِيَ مَسْحَ رَأْسِهِ أَوْ قَدَمَيْهِ أَوْ شَيْئاً مِنَ الْوُضُوءِ الَّذِي ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي الْقُرْآنِ كَانَ عَلَيْهِ إِعَادَةُ الْوُضُوءِ وَ الصَّلَاةِ. ☑️ از مجموع دو روایت حسین بن ابی العلاء و صحیحه علی بن جعفر چنین بر می‌آید که اگر کسی برای غسل کردن یا وضو گرفتن، فراموش کرد که انگشترش را جابجا کند یا بچرخاند، چنانچه انگشتر تنگ نباشد احتمال می‏‌دهد که خود بخود آب به بدن رسیده باشد، در این صورت باید قائل به تفصیل شد؛ به این معنا که اگر وارد نماز نشده است لازم است که دوباره وضو بگیرد؛ اما اگر وارد نماز شده دیگر نباید برای آن نماز اعتنا به شک کند ولی برای نمازهای بعدی وضو بگیرد. بنابراین مفاد روایت مذکور طهارت موقت بوده که از این جهت مانند وضو جبیره‏‌ای یا وضو عند ضیق الوقت خواهد بود. از سوی دیگر اگر انگشتر تنگ باشد که به خودی خود آب به دست نمی‏‌رسد بنابراین اگر، تحویل و اداره را فراموش کرده و اطمینان دارد که آب به زیر انگشتر نرسیده در اینجا هم بین ورود نماز و قبل آن تفصیل هست. در غیر صورت نسیان، اگر انگشتر تنگ باشد که رساندن آب یا اخراج انگشتر دشوار است شارع مقدس به مقتضای صحیحه علی بن جعفر به مشکوک آن اکتفا کرده طهارت معتبر در نماز حاصل خواهد بود. چنانکه در صورت قطع به عدم وصول ماء، حکم به اخراج انگشتر کرده است. — ◀️ متن کامل مقاله و ارسال نظرات در: yon.ir/mfeqhi63 — 👉@mfeqhi
📝 اماریت استعمال نسبت به وضع الفاظ بر معانی صحیح - 2 اشاره: در بخش اول این بحث، نگارنده ضمن اشاره به زمینه مناقشه علما در بحث وضع الفاظ برای صحیح یا اعم به بررسی کلام مرحوم آخوند خراسانی و مناقشات آغا ضیاء عراقی در این زمینه می‌پردازد. در ادامه بحث نگارنده ضمن اشاره به برخی دیگر از اشکالات کلام مرحوم آخوند، نظریه مختار را بیان می‌نماید. شایان ذکر است که این بحث در حقیقت تقریری از جلسات 923-925 درس نکاح آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی است. بخش اول این مقاله را می‌توانید در اینجا بخوانید: https://t.me/mfeqhi/382 در ادامه بخش دوم مقاله تقدیم می‌گردد: .......................................................................................................... 1️⃣ اشکال اول: بدون عنایت بودنِ استعمال الفاظ در خصوص فاسد اگر استعمالات من غير تأوّل ملاک وضع قرار گیرد - که حق این‎گونه است- بايد به وضع براي اعمّ ملتزم شد؛ زیرا همان‎طور که به عنوان مثال به قوري ترك خورده، قوري گفته می شود و صحت سلب هم ندارد، به نماز فاسد هم نماز گفته می شود، این استعمال مانند استعمال لفظ اسد در رجل شجاع نيست كه با عنايت بوده و مانند استعمال لفظ انسان در مطلق حيوان نيست كه هم براي ناطق و هم غير ناطق مقسم قرار مي‏گيرد. از سویی دیگر، تعبیر «نكاح‏ فاسد» و «عقد فاسد» قرینه بر حقیقت بودن نکاح و عقد در اعم است زیرا این دو استعمال، مانند تعبیر «انسانِ فرس» نیستند که دو مفهوم متضاد در کنار هم آمده باشد. در حالی که اگر قید «فاسد» با «نکاح» و «عقد» تباین داشت، تقیید آنها به فاسد صحیح نبود و مثل آن بود که دو مفهوم متضادّ کنار هم قرار گیرد. پس چنان‌كه مرحوم صاحب جواهر هم فرموده: واضح است عباراتي مثل عقدِ فاسد و عقدِ صحيح، با عنايت استعمال نمي‏شود. بنابراین مرحوم آخوند بايد همين استعمالات را ملاك قرار دهد و در مقام بگوید: نكاح در اعم وضع شده؛ چرا‌که وقتي به نكاح فاسد، نكاح گفته مي‏شود، استعمال بدون عنایت است. 2️⃣ اشکال دوم: ترتب آثار در مثال‎های مرحوم آخوند بر خصوص نماز مقبول مواردی که برای استعمال الفاظ در اعمّ بیان شد، به مراتب بهتر از مواردي است كه مرحوم آخوند براي وضع أخصّ به آنها استشهاد کرده است؛ زيرا آثاری که در «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِي‏»، «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ المُؤْمِن‏»، «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»، بر نماز مترتب شده آثار مجرّد طبيعت نماز نیست؛ حتی از آثار نماز صحیحه هم نیست؛ بلکه از آثار نماز مقبول است که شرايط آن فوق صحت است. 3️⃣ اشکال سوم: وجود قرینه در استعمال الفاظ بر خصوص صحیح بر فرض كه مراد از «الصلاة» در «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِي‏»، «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ المُؤْمِن‏»، «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»، صلاة صحيحه باشد نه صلاة صحيحه مقبوله، استدلال به آن براي قول صحيحي ناتمام است؛ زیرا مرحوم آخوند در بحث عام و خاصّ درباره استثناء متصل فرموده که گاهی قيد بودن بعضي از قيود چنان واضح است كه به منزله متصلند، يعني با اينكه لفظ از نظر وضع كلام أعم است، ولي به تناسب حكم و موضوع به قدري مقید بودن آنها واضح است كه از ابتدای القاء متکلم، بدون تأمل مقيّد به ذهن مي‏آيند؛ از این‌رو در مثل «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِي‏»، هر چند كه وضع لفظ صلاة براي اعم است، ولی به قدري واضح است كه محمول بر قسم خاصي از نماز (نماز صحیح) حمل شده كه نیازی نیست گفته شود: «الصلاة الصحيحة قربان كل تقي». ▪️ البته رابطه احكام با موضوعات، هميشه مقتضی صحیح بودن موضوع آنها نیست؛ بلكه در برخي از احکام فقط این اقتضاء وجود دارد، مثلاً مرحوم آقاي خوئي پس از بیان بطلان نماز مرد در صورتی که زن بر او تقدّم داشته باشد، فرموده: اگر نماز زن اشكال داشته باشد، آيا نماز مرد هم اشكال دارد يا خیر؟ بنابر قول أعمي، نمازش اشكال دارد، بر خلاف صحیحی که نماز او را صحیح می داند؛ زیرا به نظر صحیحی، زن مصلّی به‌شمار نمی رود تا تأخر مرد از او موجب بطلان نماز گردد. نتیجه آنکه، استعمال در مواردی که مرحوم آخوند به آنها استدلال کرده همراه با قرينه بوده و لازمه‏ آن اين نيست كه هر جا «صلاة» استعمال شد، در خصوص صحيحه استعمال شده باشد تا در اطلاق آن بر نمازهاي فاسد مجاز باشد. 👇👇👇ادامه مقاله 👇👇👇
👈 مختار در بحث صحیح و أعمّ وضع لفظ در ماهيات مخترعه در ابتدای اختراع، به نحو وضع تخصیصی برای صحیح است، بدین صورت که وقتی اولين بار ماهیتی اختراع و ساخته مي‏شود لفظی را برای آن با حدّ و حدودی که دارد وضع می‌کنند، ولی به تدریج به‌خودی خود با ساییده شدن موضوع‌له و استعمال لفظ در آن، مفهوم توسعه طبیعی پیدا می‌کند، مثلاً وقتی سماور ساخته شد لفظ سماور را برای سماوری وضع کردند که دسته داشته، بدنه آن سالم باشد و...، ولی با مرور زمان که سماور ترک برداشت یا سماور بی دسته ساخته شد، به آن هم سماور گفته شد و به‌طور طبیعی با گذشت زمان و کثرت استعمال سماور به نحو وضع تعیّنی در معنایی أعم حقیقت شد. در شرع مقدس هم اگر مفهومی اختراع شده باشد، ابتدا لفظ برای همان چیزی که شارع تصور کرده، وضع شده و مثلاً لفظ صلاة را برای نماز ده جزئی قرار داده شده است، ولی به وضع تخصّصی به تدریج در اثر کثرت استعمال آن در مفاهیم مشابه مفهوم صلاة، برای مفهومی توسعه یافته وضع می شود. 💢 نکته: طبق مختار در وضع برای ماهیات مخترعه و ترتب احکام بر آنها، شاید بتوان گفت که وضع برای ماهیت‌های مخترعه مقدمه‌ای است برای ترتیب احکام؛ لذا ظاهر ترتب احکام بر ماهیات مخترعه این است که احکام به همان ماهیتی اختصاص دارند که در زمان اختراع، موضوع‌له الفاظ قرار گرفته‌اند، نه ماهیت‌هایی که به تدریج در کثرت استعمال توسعه یافته‌اند و اگر هم شارع در استعمالاتش الفاظ را در ماهیات توسعه یافته استعمال می‌کند از این جهت است که از عرف تبعیت کرده و ناظر به جنبه شارعیتش نیست. — ◀️ متن کامل مقاله و ارسال نظرات در: yon.ir/mfeqhi64 — 👉@mfeqhi
🔘 وضعیت زندگی طلبه‌های قدیم آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی: آقای میرزا مهدی ولایی از فضلاء قدیمی که در کتابخانه آستان قدس شاغل بود نقل می‌کرد: زمانی که آقای حاج شیخ ابوالقاسم قمی کبیر به نجف مشرف شد، در ضمن سخنانش گفت: 👈 «الآن وضع شما طلبه‌ها خیلی اعیانی است؛ در زمانی که ما تحصیل می‌کردیم، طلبه‌های معمولی هفته‌ای یک نوبت پختنی داشتند و طلبه‌های اعیان هفته‌ای دو نوبت و طلبه‌های فقیر ماهی یک وعده. در یکی از سال‌های تحصیل که دو ماه گوشت نخورده بودم، از کنار حجره طلبه‌ای رد می‌شدم که دیدم آبگوشت را از درون دیزی در کاسه می‌ریزد. بوی آبگوشت چنان در فضا پیچیده بود که پای مرا سست کرد. آن طلبه به من تعارف کرد ولی من قبول نکردم و گفتم: من ناهار خورده‌ام، چون پیش‌تر با مقداری تربچه خودم را سیر کرده بودم!» ▪️ جرعه‌ای از دریا، ج3، ص 402 —------— 🔍 کانال «مرکز فقهی امام محمد باقر(ع)»: 👉@mfeqhi
📝 شک در مانعیت موجود 🔹یکی از مسائل شرعی مورد ابتلاء این است که گاهی در رابطه با اصل وجود مانع شکی نیست ولی شک در مانعیت مانع از رسیدن آب به پوست در هنگام وضو یا غسل می‌باشد.این مسأله خصوصا برای صاحبان مشاغلی همچون بنایی، نجاری، چسب کاری، مکانیکی، کشاورزی، نانوایی و... محل ابتلا است. در این گونه موارد سوال این است که آیا می‌توان استصحاب عدم مانعیت جاری کرده و وضو را تصحیح کرد؟ مرحوم سید یزدی در این باره چنین می‌نویسد: «إذا تيقّن وجود ما يشكّ في مانعيّته يجب تحصيل اليقين بزواله، أو وصول الماء إلى البشرة» 🔸 در تببین فتوای مرحوم سید می‌توان به قاعده اشتغال یقینی اشاره نمود. چه اینکه شرط صحت نماز این است که با طهارت از حدث و خبث اتیان شود و در صورت شک در اتیان نماز صحیح، به موجب قاعده اشتغال، مکلف باید طهارت لازم را تحصیل کرده تا فراغ یقینی حاصل شود. از سوی دیگر اجرای اصل عدم حاجب یا اصل عدم مانعیت مانع نیز اثبات نمی‌کند که آب به بشره رسیده و غَسل محقق شده است. چه اینکه اجرای اصل عدم مانع یا عدم مانعیت، برای اثبات وصول ماء به بشره از قبیل اصل مثبت خواهد بود. 🔹 در این زمینه نیز می‌توان به روایت علی بن جعفر اشاره کرد: «عن المرأة عليها السوار و الدملج في بعض ذراعها، لا تدري يجري الماء تحته أم لا، كيف تصنع إذا توضأت أو اغتسلت؟ قال (ع): تحركه حتى يدخل الماء تحته أو تنزعه» مطابق روایت فوق در فرض شک در وصول ماء به زیر سوار(دستبند) و دملج(بازوبند) شخص مکلف است که با حرکت دادن یا اخراج آن دو، وصول ماء به بشره را احراز نماید. برخی استدلال به روایت فوق برای لزوم احراز وصول ماء به پوست را قبول نداشته و در اشکال به بیان فوق معتقدند ذیل روایت علی بن جعفر با صدر آن معارض می‌باشد. چه اینکه در ذیل آمده است: «...و عن الخاتم الضيِّق لا يدري هل يجري الماء تحته إذا توضأ أم لا كيف يصنع؟ قال (ع): إن علم أنَ الماء لا يدخله فليخرجه إذا توضأ». 🔸 توضیح آنکه پاسخ حضرت به سوال دوم علی بن جعفر در ذیل روایت به صورت جمله شرطیه «ان علم أنّ الماء .. » بوده که مفهوم آن، اکتفاء به وضو و عدم لزوم اخراج خاتم ضیق در فرضی است که مکلف شک در وصول ماء به بشره (شک در مانعیت) دارد. در حالی‌که به مقتضای صدر روایت در فرضی که علم یا شک در وصول ماء داشتیم باید دملج یا سوار را حرکت داده یا اخراج نماید تا وصول ماء محرز شود. براساس بیان پیش گفته، بین صدر روایت و ذیل آن تعارض بوده لذا برخی از فقهاء معتقدند روایت فوق اجمال داشته و در شک در مانعیت قاعده اشتغال جاری خواهد بود. در پاسخ به تعارض مذکور، تبیین‌های مختلفی ارائه شده که در ادامه بیان مرحوم آیت الله خویی و آیت الله شبیری زنجانی از نظر می‌گذرد: 🔳 بیان آیت الله خویی در توضیح معنای روایت مرحوم آیت الله خویی معتقد است ذیل روایت «إن علم أن الماء...» قرینه است بر اینکه صدر روایت «تحركه حتى يدخل الماء تحته ...» ناظر به فرض شک در وصول ماء نیست؛ بنابراین معنای روایت فوق این است که اگر خاتم مانند سوار و دملج باشد به این معنا که علم به عدم وصول ماء به زیر آن باشد در این صورت باید انگشتر را خارج نموده یا آن را حرکت دهد، ولی اگر علم به عدم وصول ماء به زیر آن نباشد بلکه احتمال وصول ماء باشد در این صورت اخراج و نزع آن لازم نیست. به تعبیری دیگر اگر ذيل روايت دلالت بر صحت وضو با شک در حاجبیت داشته باشد در این صورت با صدر روایت تناقض خواهد داشت. چرا که حضرت در چون در صدر روايت دربارۀ سوار (دستبند) و دملج (بازوبند) فرموده‌اند: بايد آنها را حركت دهند يا بيرون آورند تا يقين كنند كه آب به زير آن رسيده است، و مسلّم و قطعى است كه بين سوار و دملج و بين خاتم نه از نظر حكم شرعى و نه از نظر وضعيت خارجى فرقى نيست. بنابراين، چون سوار و دملج و خاتم، حكم واحدى دارند، از پاسخ سؤال اول، حكم خاتم نيز روشن مى‌شود. پس این سوال مطرح است که چرا على بن جعفر دوباره سؤال مى‌كند؟ مطابق بیان مرحوم آیت الله خویی جهت سؤال على بن جعفر اين است كه انگشتر تنگ به دو قسم است: گاهى انگشترى است كه با حركت دادن يقين مى‌كنيم كه آب به زير آن مى‌رسد، در اين صورت حضرت جواب مى‌دهند كه مكلف مخير است براى وضوء، انگشتر را بيرون بياورد يا حركت دهد و گاهى انگشترى است كه با حركت دادن هم آب به زير آن نمى‌رسد. حضرت در این فرض مى‌فرمايد «فليخرجه اذا توضأ» براى وضوء چاره‌اى جز بيرون آوردن نيست. 👇👇👇ادامه مقاله👇👇👇
🔹 نتیجه آنکه معناى اولی عبارت حضرت «ان علم ان الماء لا يدخله فليخرجه اذا توضأ» اين است كه با شك در حاجبيت، در آوردن انگشتر لازم نيست، ولى چون اين معنى با صدر روايت متناقض مى‌شود، بنابراين بايد به گونه ديگرى كلام حضرت را معنى كنيم. حضرت مى‌فرمايند كه، اگر انگشتر مثل سوار و دملج باشد مكلف بين تحريك و اخراج آن مخير است و اگر به طورى باشد كه آب زير آن نمى‌رسد چاره‌اى جز بيرون آوردن نداريم. و اگر ذيل روايت را ظاهر در اين معنى هم ندانيم بخاطر تناقض با صدر، مجمل بوده و قابل استناد نيست و بايد به قاعده اشتغال تمسك كنيم. 🔲 بیان آیت الله شبیری زنجانی در نقد کلام آیت الله خویی ایشان در رابطه با کلام مرحوم آیت الله خویی مبنی بر رفع ابهام از روایت معتقد است که بیان مذکور مبتنی بر این فرض است که اولا خارج کردن یا حرکت دادن دستبندو بازوبند به جهت حصول علم به وصول آب بوده و ثانیا از این جهت فرقی بین آن دو و انگشتر نیست؛ به این معنا که برای احراز وصول آب به زیر انگشتر نیز باید آن را حرکت داد یا از دست خارج نمود. بنابر پذیرش دو فرض فوق معنا ندارد که فردی مانند علی بن جعفر دوباره از حضرت در رابطه با انگشتر سوال کند. چرا که معنای روایت این خواهد بود که مکلف برای علم به وصول آب به زیر دستبند یا بازوبند یا انگشتر مخیر است که هر یک از آنها را از دست خارج کرده یا آن را در دست حرکت دهد. حال با توجه به اینکه در خصوص انگشتر تنگ با حرکت دادن نوعا علم به وصول ماء محقق نمی‌شود، از این رو علم به وصول آب منحصر در خارج کردن آن از دست خواهد بود. 🔸 آیت‌الله شبیری زنجانی در جواب از این بیان آیت‌الله خوئی بر این باور است که: اولًا: معلوم نیست كه صدر و ذيل روایت علی بن جعفر مربوط به یک روايت باشد بلکه على بن جعفر چه بسا سؤالات مختلفى را كه در مجالس مختلف از حضرت شنيده، پشت سر هم نقل مى‌كند. از این رو در اين روايت معلوم نيست كه دو سؤال در يك مجلس بوده يا خير؟ بنابراین تکرار سوال در یک مجلس نبوده تا این که صدر روایت قرینه بر ذیل آن باشد. ثانیا : بين دست بند و خاتم ضيق فرق است. كسى كه دست بند در دست او است به راحتى مى‌تواند با حركت دادن آن، آب را به پوست دست برساند ولى رساندن آب با انگشتر تنگ به آن راحتى نيست و بيرون آوردن آن نيز براى هر وضوء مشكل است و چه بسا با زخمى كردن دست همراه باشد. بنابراين، رساندن آب با چنين وضعيتى با نوعی مشقت و حرج همراه است. لذا ممكن است به مقتضای روایت علی بن جعفر يك نوع توسعه‌اى در اين مسأله داده شده باشد. بنابراین از حكم مسأله دست بند به روشنى حكم خاتم ضيّق استفاده نمى‌گردد. بنابراین نمی‌توان صدر روایت (لزوم تحریک یا اخراج دستبند در هنگام شک در وصول آب) قرینه بر ذیل روایت قرار داد . در تایید بیان فوق می‌توان به مواردی در فقه اشاره نمود که شارع در رابطه با حکم، توسعه داده است. به عنوان مثال در رابطه با رفع حرج در روايت عبد الاعلى مولى آل سام آمده است: «قال قلت لأبي عبد الله (ع) عثرت فانقطع ظفرى، فجعلت على اصبعى مرارة، فكيف أصنع بالوضوء قال يعرف هذا و اشباهه من كتاب الله عزّ و جلّ قال الله تعالى ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ امسح على المرارة» مطابق روایت فوق لزوم غسل بشره به خاطر حرج برداشته شده و صحت مسح بر مرارة، به عنوان بدل ، از قبیل صحت واقعی می‌باشد. چنانکه مطابق روایت مذکور «اشباه وضوء بر مراره» نیز از آیه قابل استفاده خواهد بود که در این زمینه می‌توان به موضوع مورد بحث (اکتفاء به وضو به همراه انگشتر تنگ) اشاره داشت. از این رو باتوجه به نکته فوق طرح دوباره سوال درباره انگشتر تنگ توسط علی بن جعفر کاملا عرفی به نظر می‌رسد. بنابراین نمی‌توان همانند مرحوم آقای خویی معتقد به قرینیت ذیل برای صدر بود. در تایید بیان فوق می‌توان به این نکته اشاره کرد که در مورد انگشتر، خصوصيتى است كه در مورد دست بند نيست و آن اينكه به دست كردن انگشتر در همه اوقات مستحب است و لذا شارع ممكن است تسهيلًا للعباد در آوردن آن را لازم نداند تا باعث ترك لبس خاتم نگردد. زيرا تبديل كردن انگشتر تنگ به انگشتر راحت براى كسانى كه از تمكن مالى برخوردار نيستند راحت نيست. نتیجه آنکه بین صدر و ذیل روایت فوق تعارض نبوده بلکه ذیل روایت در صدد بیان حکم واقعی و جواز اکتفاء به وضویی است که به علت انگشتر ضیق وضو صحیح خواهد بود و از این جهت مخالف قاعده احتیاط خواهد بود، در حالی‎که این تسهیل در مورد دملج و سوار وجود ندارد. — ◀️ متن کامل مقاله و ارسال نظرات در: yon.ir/mfeqhi66 — 👉@mfeqhi
دوران امر بین تمسک به عام یا استصحاب حکم مخصص - 10 (از دیدگاه آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی) * محققین محترم می‌توانند از طریق لینک‌های زیر به بخش‌های پیشین این مقاله دسترسی داشته باشند: 1️⃣ https://t.me/mfeqhi/309 2️⃣ https://t.me/mfeqhi/320 3️⃣ https://t.me/mfeqhi/328 4️⃣ https://t.me/mfeqhi/343 5️⃣ https://t.me/mfeqhi/348 6️⃣ https://t.me/mfeqhi/350 7️⃣ https://t.me/mfeqhi/359 8️⃣ https://t.me/mfeqhi/363 9️⃣ https://t.me/mfeqhi/373 👈 توجه: ▪️همچنین دسترسی به بخش‌های فوق از طریق هشتگ امکان پذیر است. ** ادامه بحث:👇👇👇 🔶 تحقیق در مسأله پیش از ورود به اصل بحث در این زمینه، ذکر چند نکته لازم به نظر می‌رسد: 1. جریان استصحاب مخصص، مبتنی بر این است که تمامی شرایط جریان آن وجود داشته باشد؛ بنابراین جریان استصحاب مخصص مبتنی بر جریان استصحاب در شبهات حکمیه است، اما اگر استصحاب را در شبهات حکمیه جاری ندانیم- که حق هم همین است- در صورتی که اصالة‌ العموم قابل تمسک نباشد، نمی‌توان استصحاب را جاری کرد و مثلاً گفت که زید دیروز وجود اکرام نداشت و امروز شک داریم که وجوب اکرام دارد یا نه پس بر اساس استصحاب امروز هم وجوب اکرام ندارد و در نتیجه باید به اصول دیگر مراجعه شود. 2. بر مبنای ما تفاوتی بین اینکه عموم زمان به موضوع یا محمول یا حکم نسبت داده شود وجود ندارد. 🔲 صور مسأله از این جهت که در کجا تمسک به عام جایز و در کجا جایز نیست و باید سراغ اصول دیگر غیر از استصحاب رفت، مسأله صوری دارد که در ذیل، هر صورت را با حکم آن ذکر می‎‌کنیم. 🔹 موارد عدم جواز تمسک به عام 1️⃣ مورد اول: مبدأ عموم ازمانی با دلالت وضعی ثابت شده باشد؛ مثلاً گفته است: «اکرم العلماء من یوم الجمعه» و یکی از افراد آن از همان زمان اول تخصیص خورده باشد؛ مثلاً گفته باشد: «الا زیدا یوم الجمعه.» در این صورت در روز شنبه با تمسک به عموم عام، وجوب اکرام را برای زید نمی‌توان ثابت کرد؛ زیرا عام نسبت به زمان اول، نصوصیت دارد و عرف با چنین استثنائی مساعد نیست؛ عمومش همه افراد را می‎‌گيرد و می‎‌گويد: همه، حتي زيد بايد از روز جمعه اکرام شوند، ديگر نمي‏شود گفت، روز بعد، اكرامش شروع مي‏شود. در اين‌ گونه موارد اگر ديديم در خارج، زيد از روز جمعه چنين حكمي ندارد، يقين پيدا مي‏كنيم كه تخصيص افرادي است و زيد از اين عموم اراده نشده است؛ مثل اینکه اگر به شخص زید خطاب کنیم که شما از روز جمعه تا ده سال دیگر یا تا آخر عمر یک وظیفه دارید، از نظر عرف نمی‌شود روز جمعه از تحت این خطاب خارج شده باشد. 2️⃣ مورد دوم: مبدأ عموم ازمانی با دلالت وضعی ثابت شده باشد و یکی از افراد به مقداری تخصیص خورده باشد که لازمه آن تخصیص اکثر یا تخصیص مساوی و یا حتی قریب به مساوی است. در این صور، تخصیص افرادی است و پس از زمان تخصیص خورده، به عام نمی‌توان مراجعه کرد؛ به عبارت دیگر اگر استثنا به مقداري است كه اگر به شخص زيد خطاب مي‏كردند، نمي‏شد آن مقدار را به عنوان استثنا خارج كنند، به عام نمی‌توان مراجعه کرد؛ زیرا عرف با چنین تخصیصی مساعد نیست و در این موارد فرق نمی‌کند که تخصیص در اول زمان عام باشد یا وسط و یا اینکه آخر باشد. 🔷 موارد جواز تمسک به عام 1️⃣ مورد اول: مبدأ عموم ازمانی با دلالت وضعی ثابت شده باشد و همه افراد در اول، وسط یا آخر ایام تخصیص خورده باشند؛ مثلاً فرموده است: «اکرم العلماء من یوم الجمعه فی کل یوم الا السبت الآتی.» در این صورت پس از زمان تخصیص خورده به عام مراجعه می‎‌شود و فرق هم نمي‏كند كلمه دائماً يا كل يوم تعبير شده باشد. 2️⃣ مورد دوم: مبدأ عموم ازمانی با دلالت وضعی ثابت شده باشد و مورد استثنا، يک عنوان باشد، نه يک فرد. در اين صورت به عموم مي‏توان تمسک كرد. باز هم فرقي نمي‏كند كه آن عنوان از اول خارج شده باشد يا از وسط و يا از آخر؛ زیرا وجداناً اگر دليل عامي بگويد كه «تقليد مجتهد جايز است»، بعد دليل خاصي بگويد: «مگر كسي كه عدالت نداشته باشد»، اين به منزله آن است كه از اول گفته باشد: «تقليد از مجتهد عادل، جايز است.» نتيجه‌اش اين مي‏شود كه معيار حكم حينيه است. هر وقت هر دو قيد بود، جواز تقليد مي‏آيد و اگر يكي نبود، حكم نمي‏آيد. در اين صورت اگر زيد، فسقي داشت و از فسق خارج شد، براي جواز تقليد از او به عموم تمسک می‌شود؛ چون ديگر عنوان مانع یعنی فسق بر او منطبق نيست. 👇👇👇ادامه مقاله را در پست بعدی مطالعه فرمایید👇👇👇
🔶 موارد مشکوک 1️⃣ مورد اول: مبدأ عموم ازماني با دلالت وضعی ثابت نشده است؛ بلکه از مقدمات حكمت استفاده شود. 2️⃣ مورد دوم: مبدأ عموم ازمانی با دلالت وضعی ثابت شده باشد و یکی از افراد در وسط یا آخر ایام به مقداری تخصیص خورده باشد که عرف با چنین استثنایی مساعد باشد. ⭕️ در این موارد نسبت به اینکه تخصیص افرادی است یا ازمانی، تردید بدوی وجود دارد و این تردید به گونه‌ای است که اگر يكي از اين تخصيص‏ها باشد، در طول عموم ديگري است مثل اینکه گفته است «اکرم العلماء الا زیدا یوم الجمعه» یا به طور منفصل گفته «لاتکرم زیدا یوم الجمعه» که نمی‌دانیم زید تخصیص افرادی خورده یا تخصیص ازمانی به گونه‌ای که تخصیص ازمانی آن در طول عموم افرادی است؛ یعنی دوران امر بین احد التصرفين است؛ بین اینکه عموم افرادي اكرم العلماء را تخصيص بزنيم و بگوييم زيد از تحت آن خارج است، يا عموم افرادي اكرم العلماء را حفظ کرده و در اطلاق یا عموم ازمانی تصرف كنيم. 📌 ادامه دارد... — ◀️ متن کامل مقاله و ارسال نظرات در: yon.ir/mfeqhi68 — 👉@mfeqh