باخــ💫ــدا قهـــــرم! 😳
✍یکبار حرف از #نوجوان ها و اهمیت به #نماز بود.
#ابراهیم گفت:زمانی که پدرم🧔🏻 از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم.😞😭
شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا #نماز نخواندم و خوابیدم.
به محض اینکه خوابم😴 برد،در عالم رویا #پدرم 🧔🏻را دیدم!
درب خانه را باز کرد. مستقیم و با عصبانیت😠 به سمت اتاق آمد.روبروی من ایستاد. برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد. همان لحظه از خواب پریدم.
نگاه پدرم حرف های زیادی داشت!
هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم، وضو گرفتم و نمازم را خواندم.
🌷 #شهیدابراهیم_هادی🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
✨ #خاطرات_افلاکیان
✍ #امضـــا
یکی از شب های پاییزی بود. مادرم خانه نبود. چند روز بود که #علیرضا خیلی در تب و تاب بود. باوجود صمیمیت بیش از حدی که با من داشت، نتوانسته بودم از زیر زبانش بکشم که چه چیز موجب خوشحالی بیش از اندازه اش شده است.
شب که #پدرم از مسجد آمد، کنار او نشست و باتبسم به پدر سلام کرد و خسته نباشید گفت. #کاغذی راجلوپدرگذاشت و گفت: این کاغذ را #امضا میکنید؟
پدرم لحظه ای تامل کرد و بعد سربلند کرد و به چهره معصوم و تبسم، #علیرضا نگریست. من نمیدانم چه چیزی در فکر پدر گذشت.
شاید برای لحظاتی صحنه #کربلا و میدان رفتن #علی_اکبر را مجسم کرد که از پدر اذن جنگ می خواست.
بعد بارضایت و خشنودی کاغڋ را #امضا کرد تا بااین کارهم #قلب علیرضا را شاد کند و هم آن دنیا جلو #امام_حسین_ع شرمنده نباشد.
هر وقت آن روزها را به یاد می آورم و به کار پدرم می اندیشم، او را تحسین میکنم.
#شهیدغلامحسین(علیرضا) #دشتی🌷
✍ #راوی: خواهرشهید
🍃نفر سمت راست پدر شهید بر بالین فرزندش
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•