eitaa logo
محمد جواد مؤذن🇵🇸
168 دنبال‌کننده
334 عکس
225 ویدیو
11 فایل
موذن هستم طلبه سال دوم سطح دو و سه تخصصی. قبلشم دانشگاه بودم رشته کامپیوتر. این کانال هم صرفا جهت اشتراک مطالبی هست که بنظرم مفیده. قطعا دانشم زیاد نیست ولی خواستم زکات همین مقدار کمو بدم ممنون از راهنمایی های شما بزرگواران راه ارتباطی: @mjmoazen
مشاهده در ایتا
دانلود
خنده ام گرفت و دلم از داشتن او و در کنارش بودن ، پر از احساس شادی شد . اصلاً مال و اموال و راحتی به چه کار می آید ؟ مرد خانه اگر مرد باشد ، با محبتش دل زن را به دست می آورد و او نیز با نداری ، غم وغصه و هر رنج و دردی می سازد . درحالی که شیرینی کلامـش بـه جانم افتـاده بـود ، گفتم : « برای مرد به این خوبی که خودش هم سید و عالم است و ان شاء الله از نزدیکان امام زمان علیه السلام خواهد شد چرا کار نکنم ؟ » آثار خجالت را در چهره اش دیدم ، پیشانی اش را دستی کشید و گفت : « رخشنده تو پای من خیلی صبوری کرده ای ، من از تو ممنونم . اگر درسی دارم یا عبادتی یا توسلی ، پشتم به زحمات تو در این خانه برای من و بچه ها گرم است . » بیراه نمی گفت ، صبر کرده بودم ؛ زیرا فهمیده بودم که ارزش زن و چیزی که خدا از من می خواهد ، طراوت و شادی خانه است ؛ @mjavadmoazzen
📒ضرب‌المثل چوب در آستين كسي كردن یعنی چی ؟😅 چوب در آستین کردن یعنی رسوا کردن ، یعنی چیزی درباره‌ی يك نفر بگویند و او را پیش دیگران بدنام کنند . ولی این مثل از کجا آمده ⁉️ روزگاری بوده که آدمهای مردم آزار ، آسایش و آرامش را از مردم می گرفتند. 😈 این آدمها بیش از هر چیز به ظاهر خودشان دل خوش بودند و هیچ چیز برای آنها بدتر از این نبود که پیش چشم مردم كوچك و حقیر شوند . 😎 مأموران و سربازان حکومتی هم این نکته را خوب می دانستند👮‍♂ . این بود که وقتی آنها را دستگیر میکردند برای عبرت و درس آموزی دیگران چوب در آستین آنها میکردند . وقتی آدمی چوب در آستین لباسش گذاشته می شد ، مثل مترسك قیافه ی خنده داری پیدا می کرد . 🎃 آن وقت آنها رادر کوچه و خیابان می گرداندند . این مثل از آن روزگار به یادگار مانده است. عضو شوید 👇 کانال 🔶 @mjavadmoazzen 🔶 محمد جواد موذن
🔸🔸نگاه اول🔸🔸 علیِ کلاس اولی سوار سرویس مدرسه می‌شود و بچه های بزرگتر شروع می‌کنند به سربه‌سر گذاشتنش. علی کوچولو (که آداب معاشرت را به خوبی نمی‌داند) کم‌کم عصبانی می‌شود و صدایش را بالا می برد که:« اذیتم نکنین ، اَه‌ه‌ه...»😡 بقیه هم با شیطنت پسرانه‌ای که دارند ، همچنان ادامه می‌دهند😈 آقای راننده کمی تحمل می کند و با زبان نرم تذکر می‌دهد اما وقتی هیچ تاثیری نمی‌بیند او هم صدایش را بالا می‌برد و... . بعد از چند دقیقه سر و صدا، سکوت دوباره به سرویس بر می‌گردد. آقای راننده هم خوشحال از جبروتی که نشان داده و بچه‌ها را به خیال خودش تربیت کرده و علی را هم نجات داده است 😎 اما ... این مسأله هر چند روزی، تکرار می‌شود و تذکرات و اخم‌های آقای راننده (در دفاع از علی کوچولو) نه تنها موثر نبوده بلکه روی رفاقتش با بقیه بچه‌های سرویس تاثیر منفی می‌گذارد. 🔸🔸 نگاه دوم🔸🔸 علی سوار سرویس می شود و بقیه شروع می کنند به اذیت کردنش... آقای راننده به جای تذکر به بچه‌های شیطون، روبه به علی می‌گوید: « اونا فقط دارن باهات شوخی می‌کنن، این طور مواقع باید همراه شون بخندی 😁» علی بعد از چند لحظه سکوت و فکر ، لبخند کودکانه‌ای می‌زند و آثار ناراحتی در چهره‌اش، به کلی از بین می‌رود. بچه‌ها هم به کارشان ادامه می‌دهند اما دیگر اثری در عصبانی کردن علی ندارد☺️ پ.ن : گاهی به‌جای تلاش در عوض کردن شرایط، لازم است که نحوه مقابله با شرایط را به بچه‌ها آموزش بدهیم در این حالت هم انرژی کم‌تری مصرف می‌کنیم و هم نتیجه بهتری خواهیم گرفت.🙂 کانال محمد جواد موذن 👈 عضو‌شوید
ظرفیت به هر دری میزد، پاسخی نمی‌گرفت. آخر سر، تنها راه چاره را در خانه ایشان دید. با چهره‌ای خسته و قلبی شکسته وارد شد. همان طور که لباس مندرسش را جمع می کرد که بنشیند سلام داد. « آقا... دعا کنید اوضاع مالی‌ام بهتر شود» « اگر شُکر مالی که داری به جا آوری بهتر از اموالی ست که نتوانی حقش را ادا کنی» به فکر فرو رفت ساکت شد خواست بیرون برود اما با خودش گفت بگذار اصرار کنم شاید نتیجه داد پس دوباره درخواست کرد. پاسخ شنید: «ای ثعلبه! به خدا اگر اراده کنم کوه‌ها برایم طلا و نقره می‌شود؛... بهترین مال، آن است که انسان بتواند شکرش را به جای آورد.» نتوانست سخنی بگوید شاید خجالت کشید ولی دستش خیلی تنگ بود به خودش قول داده بود دست پر از مجلس بیرون برود باز هم اصرار کرد... بالاخره پیامبر صلی‌الله علیه و‌آله برایش دعا کردند... 🟡🟡🟡 مدینه دیگر ظرفیت گوسفندهای ثعلبه را نداشت. خانه اش را جمع کرد برد وسط دشت و صحرا تا جا داشته باشد عجب خانه‌ای ساخته بود دیگر نیازی به غیر نداشت آقای خودش بود 🟡🟡🟡 از دور چند نفر را دید که به سمتش می آیند داد زد: «کیستید؟» نزدیک آمدند «فرستاده رسول خدا هستیم» «چه می‌خواهید ؟» « به حکم خداوند متعال از این پس مسلمین باید زکات بدهند» « این حرف‌ها چیست!؟ این برنامه پول زوری ست که بر ما ثروتمندان تحمیل می شود بروید به سلامت! پول زور نمی‌دهم. » 🔸🔸🔸 خبر بخل ورزی ثعلبة بن حاطب به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید دو بار فرمودند: وای بر ثعلبه، وای بر ثعلبه. اما او هم چنان به جمع ثروت مشغول بود، تا تمام ثروت از کفش رفت و هم چنان که قرآن فرموده به سوء عاقبت دچار شد. آیات ۷۵ تا ۷۷ سوره مبارکه توبه. کانال محمد جواد موذن 👈 عضو‌شوید