eitaa logo
پرویزن
511 دنبال‌کننده
204 عکس
15 ویدیو
76 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"نقدی بر دفتر ورمشور/ مرتضی امیری اسفندقه" از میان شاعران میان‌سال پس از انقلاب، مرتضی امیری اسفندقه نام آشنایی است. او شاعری پرکار و فعال است که ذهنی جوشا و طبعی زاینده دارد و در قالبگهای قصیده و نیمایی و تا حدودی غزل، اشعاری زیبا از او خوانده‌ایم. ورمشور گزیده‌ای از غزل‌های اوست که موسسه.ی شهرستان ادب منتشر کرده است. از سال‌ها قبل، به فکر نوشتن یادداشت‌هایی کوتاه درباره‌ی این دفتر بودم؛ اما زمانی مناسب فراهم نشد. اینک که برای چندمین بار این مجموعه را تورق می.کنم، چند اشاره‌ی کوتاه را درباره‌ی زبان برخی ابیات مطرح خواهم کرد؛ هرچند بحث درباره‌ی موسیقی و اندیشه و تصاویر، مجالی جداگانه می‌خواهد. دایره‌ی واژگانی غزل‌های این دفتر، نسبتا گسترده است و زبانی سالم را در اغلب شعرها می‌توان دید؛ اما در برخی ابیات، زبان در سطح قوت و سلامت اشعار دیگر نیست. یکی از این ضعف‌های زبانی، حاصل از آمیختگی زبان رسمی و ادبی شاعر با زبان محاوره‌ای بدون تمهیدات و نتیجه‌بخشی شاعرانه است که در برخی ابیات، خطاهایی را پدید آورده، برای مثال در بیت زیر: چنان پریچه‌ی پاکی ندیده بودم هیچ کدام کوچه‌ی گمنام شهر، مسکن داشت؟ واضح است که در آغاز مصراع دوم حرف اضافه ی "به" یا "در" حذف شده، ویژگی‌ای که در این دفتر چندبار نمود یافته و می‌توان آن را از ویژگی‌های زبان امیری اسفندقه دانست. یا در برخی غزل.ها، نشانه‌هایی از دودستگی زبانی دیده می‌شود؛ بی‌هیچ تمهید و دلیل زیباشناسانه‌ای: بر این عقیده‌ام امروز، زندگی مرگ است تو ای بکارت رسوا، چه ایده‌ای داری؟ در غزلی که در مجموع بافت زبانی نیمه‌سنتی دارد، شاعر به ناگاه از عبارت" چه ایده.ای داری؟" بهره برده، چنین است در صفحه‌ی ۱۱۴ که در دوبیت مجاور، واژه‌ی "هلا" را با "کلنجار رفتن" در یک چارچوب زبانی قرار داده است.    چنین به نظر می‌رسد که اسفندقه، چون اخوان و بسیاری از پیروان نیما می‌کوشد آشتی‌ای بین زبان کهن و عامیانه در اشعارش ایجاد کند. او در بسیاری از موارد نیز در این شیوه موفق بوده، هرچند در غزل‌ها میزان توفیق او کمتر از دیگر قالب ها بوده است. گاه نیز در اشعار او حشوهایی غیرهنری نمود دارد، چون کاربرد همزمان "باز" و "دوباره" در بیت زیر: آن آب رفته را که زلال و تپنده بود باز آمدی که باز دوباره به جو کنی البته چنانکه در آغاز این یادداشت گفته شد، زبان غزل‌های او در کل پیراسته و فارغ از هنجارگریزی‌ها و نوآوری‌های مثبت و منفی است. @mmparvizan
تحقيق_انتقادي_در_عروض_فارسي.PDF
4.4M
"تحقیق انتقادی در عروض فارسی و چگونگی تحول اوزان غزل" این کتاب ارزشمند حاصل رساله‌ی دکتری پرویز ناتل خانلری به راهنمایی ملک‌الشعرای بهار است که در سال ۱۳۲۷، توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است. خانلری در مقدمات این اثر پژوهشی مباحثی نسبتا جدید را درباره‌ی وزن شعر و طبقه‌بندی اوزان مطرح می‌کند و پس از بررسی حدود ۱۷۰۰۰ غزل، الگویی از اوزان پرکاربرد در غزل فارسی ارائه کرده است. از کاستی‌های این پژوهش، باوجود نوجویی‌ها، یکی بررسی‌نکردن اوزان غزل برخی شاعران تاثیرگذار چون: مولوی و بیدل است و دیگر اینکه، وزن مشهور و مهمّ "مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل" از دایره‌ی بررسی خانلری جامانده است. @mmparvizan
"سخنان دکتر شفیعی کدکنی درباره‌ی هوشنگ ابتهاج" @shafiei_kadkani ـــــــــــــــــــــــ سخنرانی محمدرضا شفیعی کدکنی در شب سالگرد سایه به همت مجلهٔ بخارا رشت، باغ محتشم سلام به همهٔ حاضران محترم، خانم‌ها و آقایان. کسانی که اغلبشان از راه‌های دور به عشق فرهنگ ملی ما و به احترام یکی از نمایندگان برجستهٔ این فرهنگ اینجا حاضر شدند. سایه نیاز به معرفی امثال من ندارد. او یکی از نمایندگان برجستهٔ شعر فارسی در طول قرون و اعصار بوده و اگر حمل بر اغراق نکنیم، بعد از حافظ، غزلسرایی به اعتبار و اهمیت او به‌زحمت می‌توان در تاریخ شعر فارسی پیدا کرد و اگر هم پیدا شود از منظر اختلافِ سلیقه‌هاست. اما همهٔ سلیقه‌های پخته و ورزیده، اعتقاد دارند که غزل سایه در این ششصد هفتصد سال، جایگاه بسیار ممتازی در فرهنگ ملی ما و در زبان فارسی داشته است و دارد و خواهد داشت. باغ محتشم رشت، ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ @mmparvizan
"حاشیه‌ای بر سخنان استاد شفیعی کدکنی" ۱_ هوشنگ ابتهاج بی‌شک یکی از بزرگ‌ترین غزل‌سرایان سنت‌گرای معاصر است که غزل‌هایی شاخص و تاثیرگذار سروده و از مقبول‌ترین غزل‌سرایان معاصر به‌ویژه در میان مخاطبان میانه‌ی اجتماع است؛ هرچند میانه‌ی نوگرایانِ غزل حسین منزوی و بهبهانی مقبولیت بیشتری (به‌ویژه در خواص) یافته‌اند. ۲_ استفاده از عبارت‌های "اختلاف سلیقه و به‌زحمت" در سخنان استاد گرانقدر دکتر شفیعی، یکی از جنبه‌های مثبت این سخنان در مقایسه با برخی اجتهادهای گذشته است. منتقدان و ادب‌شناسان آشنا با آثار گرانقدر دکتر شفیعی مطلعند که استفاده از صفت "ترین" در بسیاری از تحقیقات و تصحیحات ایشان بازنمود دارد. این نوع قضاوت‌های ایشان را درباره‌ی شاعرانی چون: بهار و اخوان و میرزا حبیب خراسانی و عارف و بسیاری دیگر نیز می‌توان دید که گاه سبب انتقاد برخی محققان شده است. ۳_ تعداد غزل‌های سایه در مقایسه با بسیاری از گذشتگان و معاصران، چندان زیاد نیست. او شاعری عمدتا گزیده‌گو (در غزل) است که موفق‌ترین غزل‌هایش را با نگاه نیمه‌بازگشتی و متاثر از حافظ و مولوی و سعدی سروده؛ هرچند در فردیت شاعرانه و برخی جلوه‌های عاشقانه و زبانی، نوآوری‌هایی به غزل‌های خود افزوده است. در حوزه‌ی غزل با رویکردهای اجتماعی جز در معدودی از سروده‌ها، چندان تشخصی در غزل او نمی‌توان یافت. ۴_ در فاصله‌ی حافظ تا روزگار ما با وجود انحطاط نسبی جایگاه غزل، غزل‌سرایان بزرگی ظهور کرده‌اند. از سعدی‌گرایانی چون: جامی گرفته تا بابافغانی و وحشی از سده‌ی دهم و کلیم و صائب و طالب و بیدل دهلوی و واقف لاهوری و حزین از مضمون‌گرایان و هاتف اصفهانی و فروغی از بازگشتی‌ها و شاعران روزگار ما از قبیل شهریار و سیمین بهبهانی و حسین منزوی. حتی اگر جنبه‌های اختلاف سلیقه را نیز در نظر بگیریم، ترجیح سایه بر صائب و بیدل و برخی دیگر از معاصران، چندان مستند به مباحث تاریخ ادبیات به‌نظر نمی‌رسد و قضاوت درباره‌ی آن، وابسته به زمان و تحولات قرون بعد ادب فارسی خواهد بود. ۵_ منتقدان و مخاطبان گذشته‌ی فارسی، در زمان حیات شاعران و متناسب با سلیقه‌ی ادبی روزگار و همچنین تفاوت اقلیم و فرهنگ، نظراتی گاه شاذ درباره‌ی شاعران مطرح کرده‌اند. از بابافغانی که به حافظ کوچک شهرت داشته تا صائب که تعدد نسخ دیوانش در ایران و ترکیه و شبه قاره، بیانگر شهرت عالمگیرش در سده‌ی یازدهم بوده است. بیدل و ترجیح آن بر حافظ در بسیاری از کشورهای همسایه، شاهدی دیگر بر این تفاوت نگاه است. هرچند نمی‌توان نظر گرانسنگ استاد شفیعی را با منتقدان عصر قاجار مقایسه کرد که منظومه‌ی فتحعلی‌خان صبا را بر شاهنامه ترجیح داده‌اند یا آذر که از ده‌ها هزار بیت صائب ده بیت را مناسب دیده؛ این اغراق در اجتهاد را می‌توان ویژگی‌ای مرسوم‌ در نقد ادبی دانست. ۶_ در قضاوت‌های استادنا، گاه شاعری چون: میرزا حبیب خراسانی چنان برکشیده می‌شود که در جایگاه تجربه‌گر بزرگترین اشعار عرفانی پس از حافظ قرار می‌گیرد و گاه شاعری چون یغما با همه‌ی تاثیرگذاری‌اش بر ادبیات مشروطه به کاریکاتورگونه‌ای از سعدی تقلیل می‌یابد. (بنگرید به ادوار شعر فارسی) ۷_ در مجموع، قضاوت درباره‌ی جایگاه سایه در غزل فارسی این چندسده را باید به تاریخ و گذران قرون سپرد؛ امید که نامش چون زمان ما در دیگر ادوار نیز درخشان بماند که این آرزوی هر دوستدار زبان و فرهنگ و ادب فارسی است. چنین باد. @mmparvizan
" نقدی بر شعر علی‌رضا آذر/بخش اول" علی‌رضا آذر از شاعرانی است که در دهه‌ی اخیر، نگاه‌های متوجه بسیاری را به خود جلب کرده است. او با دفترهای اثر انگشت، اسمش همین است، آتایا و ترانه‌هایش، که همه را نشر نیماژ منتشر کرده و اغلب به چاپ‌های نزدیک به ده یا بیشتر رسیده، جایگاهی ویژه در فضای مجازی و در میان مخاطبان جوان یافته است؛ تا آنجا که صفحه‌ی اینستاگرامی‌اش صدهاهزار مخاطب دارد. شعر او در نگاه اول، خود را در دستان لیز منتقدان می‌لغزاند. تکثر فضا، تصویرهای آنی زیبا و مقبولیت روزافزون اشعارش،  سبب شده که کمتر زیر ذره‌بین نقد قرار گیرد؛ اما خلاف اشعار درجه‌اول شاعران که در خوانش‌های مکررظرفیت‌های جدیدی را برای جلب نظر زیباشناسانه،  در اختیار منتقد می‌گذارد، شعر او در هر بارخوانش، پنجره‌ای جدید را برای انتقاد فراروی مخاطب می‌گشاید و لغزشی تازه را در ساختار، محتوا و زبان به خواننده یادآوری می‌کند. اشعار علی‌رضا آذر در نگاهی کلی آمیزه‌ی متن‌های گوناگون است که از دریچه‌ی احساس شاعر رد شده و شکلی گاه تازه و گاه کولاژی از دیگر شاعران را در اختیار مخاطب نهاده است. در شعر او از شاعران سنتی چون: مولوی و نظامی گرفته، تا سنتی‌سرایان معاصر چون: ابتهاج،  منزوی و بهمنی، و نیمایی‌سرایانی نظیر اخوان،  فروغ، سهراب و ترانه‌سرایانی چون: ایرج جنتی، شهریار قنبری، یداللهی،  گلرویی و  رمانتیک‌هایی از قبیل نادرپور و کارو و جوان‌ترهایی چون: محمدسعید میرزایی،  طریقی و بیش از آنان مهدی موسوی، نشانه می‌توان دید. این ارتباط بینامتنی که از سویی به قوت اشعار کمک کرده، از زاویه‌ای دیگر از اصالت اشعار آذر در مقایسه با نمونه‌های پیشین کاسته است. تاثیرپذیری و همسایگی او با اشعار دیگران گاه کاملا آشکار است؛ آنجا که شعرهایی را کامل یا با تغییر از دیگران وام گرفته یا به صورت آشکار به آن‌ها اشاره کرده است. مثلا تضمین غزل "با همه‌ی بی‌سر و سامانی‌ام" از بهمنی در شعر "زهرترین زاویه‌ی شوکران" که ابیات مجاور با شعر اصلی، هیچ‌گاه به قوت نمونه‌ی تضمین شده نبوده است. یا در شعر " زخمی‌ام از زبان نوک‌تیزت" که نشانه‌ای موفق از ارتباط بینامتنی شعر با زمستان اخوان دیده می‌شود: اسکلت‌باغ‌ها بلورآجین/ های بگشای در زمستان است. در بسیاری از نمونه‌ها نیز، ارتباط بینامتنی شعر آذر با دیگر نمونه‌های شعر فارسی آشکار نیست؛ چون: تکرارهای "عشق یعنی" در همان شعر یا تاثیرپذیری از فروغ و سهراب در مصرع "زندگی یک چمدان است که ..." یا تعبیر "گرگ‌پدر" برای معشوق که کاملا منطبق با شعر کارو است یا صدها تعبیر یا تصویر دیگر از "تفنگ و شقیقه"، " ماه و پلنگ" و ... که با ادبیتی محدودتر از نمونه‌های قبلی در دفترهای آذر جلوه‌گر شده است. 👇👇👇👇 @mmparvizan
"نقدی بر شعر علی‌رضا آذر/ بخش دوم" شعر علی‌رضا آذر، عرصه‌ی تقابل و نمود تضاد بین عواملی چون: سنت و نوآوری، احساس‌گرایی و عرفان، ادب رسمی و ادب عامه، شعر و ترانه و ادبِ نژاده و ادبیات جاده است.  این تضادها سبب نمود ظاهری متکثر و با فضایی چندصدایانه در شعر او شده؛ اما این نمودهای متکثر، شعر او را به فضایی کارناوالی که باختین به آن اشاره می‌کند نمی‌رساند؛ بلکه فضایی برآمده از همراهی عناصر مختلف در کنار هم شکل می‌دهد. شعر او حتی وسیله‌ای نقلیه نیست که مخاطب را به جایی برساند؛ بلکه شبیه درِ کامیون‌های قدیمی است که بر دیواره‌ی آن عکس‌هایی گوناگون آویخته شده و تکرارِ دیدن آن‌ها از سوی مخاطب،  کم‌کم آنان‌را ازهمراهی با تصاویر باز می‌دارد. شعر او مجال یک‌بار خوانده‌شدن و فراموش‌کردن و در غبار خاطره‌ها سپردن است. همین تکثر ظاهری و به‌موازات آن سهل‌انگاری در استفاده از زبان و عناصر شاعرانه، ایرادهایی را در شعرش رونق داده که در این مجال اندک، تنها به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود: الف. اطناب و حشو.  ویژگی غالب در سروده‌های آذر اطناب و زیاده گویی‌هایی است که صرفا برآمده از احساسات تکراری و غیر متنوع شاعر است و به دلیل ضعف اندیشه‌ی فلسفی و حتی عرفانی و شکل‌نگرفتن ساختاری پیوسته، بسیاری از ابیات و بندها را به‌راحتی می‌توان از شعر او حذف کرد. علاوه بر اطناب، در بسیاری از نمونه‌ها، حرف‌ها و کلمه‌هایی زاید در زبان شعر دیده می‌شود؛ مثلا کاربرد همزمان ضمیر متصل و منفصل در نمونه‌ی زیر: ای روح مرا تا به کجا می‌بری‌ام یا تکرار واژه‌ی اندازه در نمونه‌ی زیر: اندازه‌ی اندوهم اندازه ی دفتر نیست ب. ایرادهای موسیقایی.  در شعرهای آذر تحت تاثیر ادب عامه و ترانه، سهل‌گیری‌ها و خطاهایی در وزن و قافیه‌ی شعر دیده می‌شود. مثلا : می‌خواستم از عاشقی چیزی/ با دست خود بستند دهانم را که برای صحت وزن باید دال از آخر بستند حذف شود. یا قافیه‌شدن له و منهدم در شعر زیر: لبخند مرا بس بود آغوش لهم می‌کرد آن بوسه مرا می‌کشت لب منهدمم می‌کرد یا قافیه‌شدن آرمت و می‌دانمت در بندی از شعر تضمینی او از محمدعلی بهمنی و از این دست ایرادها که در دفترهای او کم نیست و اشعار بسیاری از شاعران مبتدی هم از این دست خطاها پیراسته است. ج. دودستگی زبانی. این ایراد در اغلب اشعار او نمود دارد، بی‌آنکه شاعر تمهیدی برای این دودستگی جُسته یا به نتیجه‌ای موثر در شعر رسیده باشد. مثلا در شعر "می‌روم تا درو کنم خود را"به سیاق زبان محاوره از "من را" بارها استفاده کرده؛ حال آن‌که زبان شعر در بسیاری ابیات رسمی است و در جاهایی دیگرِ همین شعر از "مرا" به شیوه‌ی ادب رسمی استفاده کرده. یا در زبان شعری که روزمره است به ضرورت وزن از "دگر" استفاده کرده است. 👇👇👇👇 @mmparvizan
"نقدی بر شعر علی‌رضا آذر/ بخش سوم" یا به شیوه‌ی زبان شعر محاوره‌ای در میان اجزای فعل مرکب بارها از "ب" میانجی استفاده کرده، چون: این پچ‌پچ‌ها چیست رهایم بکنید/ مردم خبری نیست رهایم بکنید‌‌ و در همین شعر بی‌هیچ تمهید و دلیلی شاعرانه، به شیوه‌ی شاعران سبک‌های خراسانی و عراقی، "ب" را حذف کرده و واضح است که تنها وزن او را ناگزیر به این دودستگی زبانی کرده است: تا آه کشی بند دلش پاره شود یا در شعر زیر‌: حال مرا از من بیمار پرس/ از شب و خاکستر سیگار پرس که از این دست دو دستگی‌ها در دستور و لغت در اشعارش صدها نمونه ی بی‌دلیل شاعرانه می‌توان نشان کرد. د. ناسازگاری‌های تصویری و پیوند گسسته‌ی مصراع‌ها و تصاویر. این نیز از دیگر ایرادهایی اشعار اوست که خلاف دودستگی‌های موجود گفتمانی_ جهان‌شناختی در شعرهای اخیر مهدی موسوی، دلیل ادبی و فکری برای آن‌ها نمی‌توان یافت. از همین موارد است همنشينی تصویرهایی چون: او هم از توله‌های آبان بود/ بین هر هشت دست اختاپوس/ با عبارتِ : در نگاهت حضور مولاناست/ پارکاب دو شمس تبریزی که خویشاوندی مناسبی ندارد. از آن ناگوارتر در وزن رباعی و در فضایی که گاه کاملا عراقی می‌شود ناگاه شاعر به شیوه‌ی جلیل صفریگی می‌گوید: من را بگذارید بمیرد به درک/ اصلا برود ایدز بگیرد به درک   اما طنزی که از این دودستگی ایجاد می‌شود خلاف اشعار شاعران معترض سال‌های اخیر هیچ تمهید اندیشه‌ای یا ادبی ندارد. گاه نیز هیچ منطق پیوندی بین تصاویر با عبارات نیست؛ مثلل: گاه شقایق‌تر از انسان شدی/ روح ترک خورده‌ی کاشان شدی یا پیوند این مصراع‌ها: از گذر سوق به گودال‌ها/ از شب چسبیده به چنگال‌ها/ با گذر تیر که از بال ها... بعد پیوند این مصراع‌ها با شعر تضمین شده ازمحمد علی بهمنی. البته در این میان گاه تصاویری زیبا نیز به صورت منفرد در اشعار نمود می‌یابد: در کلیسای داغ اندامت. هرچند حتی تصویرهای منفرد موفق هم در شعر او در خدمت یک ساختار یکپارچه یا دست کم سازگار با ذهن آشفته‌ی مخاطب‌های از این دست نیست. به هرحال این تنها دریچه‌ای بر نقد اشعار علی‌رضا آذر است و با گذشت زمان اگر نشانه‌ای از اشعار او بماند،  بی‌شک منتقدان گرامی با زاویه‌دیدی دقیق‌تر به بررسی اشعارش خواهند پرداخت. اما آنچه بی‌تردید می توان ادعا کرد این است که شاعرانی چون: آذر ، نمونه‌ای از شاعران رمانتیک دهه‌های سی و چهلند؛ در سطحی محدودتر که تاریخ ادبی، پیش از این نامانایی بسیاری از آنان را داوری کرده است. @mmparvizan
"به یاد کورش صفوی" کورش صفوی زبان‌شناس نامی و استاد دانشگاه درگذشت. تلاش‌های او در حوزه‌های نظری و کاربردی زبان‌شناسی و تالیف کتاب‌های علمی و دانشگاهی، او را در جایگاه یکی از شاخص‌ترین زبان‌شناسان دهه‌های اخیر قرار داده است. اما آنچه بیشتر باید به آن اشاره کرد؛ نقش برخی تالیفات او در گسترش حوزه‌هایی از نقد ادبی و پیوند زبان‌شناسی و ادبیات است. کتاب "از زبان‌شناسی به ادبیات" او که مطالعه‌ی آن به همه شاعران و شعردوستان پیشنهاد می‌شود؛ از مهمترین آثار فارسی است که در آن کوشیده شده؛ تعریفی متعادل از برخی کارکردها و آرایه‌ها و شگردها و فنونِ رایج در شعر و نظم فارسی ارائه شود. مباحث مربوط به قاعده‌افزایی و گونه‌های هنجارگریزی و تلاش صفوی برای سازگاری این مباحث و تحقیقات ادبی به همراه ارائه‌ی نمونه‌هایی کاربردی از شعر کهن و معاصر فارسی و همچنین آشنایی او با ادبیت و ادبیات (خلاف بسیاری از زبان‌شناسان)، به ارائه‌ی زوایایی جدید از زبان ادبی در این اثر انجامیده است. حاصل این تلاش را در تطبیق مباحث نظری این کتاب با بسیاری از تحقیقات ادبی معاصر می‌توان دید؛ هرچند در مجالی لازم است، نقدها و توضیحاتی بر این اثر نوشت. روحش شاد و از شاخسار بهشتی کلمه و زبان برخوردار باد. @mmparvizan
ktp2019-02-00275.pdf
46.02M
"شرح مخمسات منسوب به امام سجاد ع" مجموعه‌ی عربی نسخه‌ی کتابخانه‌ی مجلس مورخ قرن ۹ @mmparvizan
زینة المدایح.PDF
1.97M
✅ زینة المدایح شرح قصیده‌ی فرزدق در مدح امام سجّاد علیه‌السلام ✅ مصطفی ابن محمّد تُرک خویی (بعد: ١٢٥٢ق.) ✅ به اهتمام: دکتر محمّدعلی خزانه‌دارلو کانال یادداشت‌ها و گفتارهای دکترحسین مرعشی عضو هیات علمی دانشگاه شیراز نشانی تلگرام: https://t.me/hossainmarashi @mmparvizan
"از زبان‌شناسی به ادبیات، جلد دوم: شعر" در این کتاب که خواندن آن به شاعران و محققان و علاقه‌مندان شعر توصیه می‌شود؛ کورش صفوی در ۱۰ فصل، به مباحثی در حوزه‌های ساخت‌گرایی، برجسته‌سازی زبان (قاعده‌کاهی و قاعده‌افزایی)، معرفی برخی مکاتب زبان‌شناسی و ابزارهای آفرینش شعر (گونه‌های هشتگانه‌ی هنجارگریزی) پرداخته است. همچنین برخی مباحث مربوط به استعاره و مجاز و فنون شعر کهن (سخنانی مربوط به برخی آرایه‌ها) با نگاهی متفاوت، تبیین و معرفی شده است. صفوی در فصل‌های پایانی، همچنین مقولاتی را در حوزه‌های نشان‌داری در معنی‌شناسی، واقعیت گریزی، بدیع شعر و سبک‌شناسی، مطرح کرده که در مجموع این اثر را در حوزه‌ی نقد زبان شعر، کاربردی کرده است؛ هرچند برخی تمایزهای زیباشناسانه‌ی تعاریف کهن به دلیل زاویه‌ی نگاه علمی (و نه زیباشناسانه) در این اثر ندیده گرفته شده است. @mmparvizan
"ادامه‌ی یادداشت پیشین درباره‌ی شعر فرزدق در ستایش امام چهارم" در کتاب‌های تاریخی و ادبی، گاه تفاوت‌هایی در ضبط‌ و تعداد ابیات شعر فرزدق با مطلع "هذا الذی تعرف البطحاء..." دیده‌ می‌شود. برای مثال صاحب مجانی‌الحدیثه که این شعر را بر اساس نقل صاحب اغانی و ابن‌خلکان ضبط کرده، معتقد است که در دیوان فرزدق جز شش بیت این قصیده وجود ندارد. (المجانی‌الحدیثه، ج۲، ص ۱۲۱)  شکل ضبط شده در المجانی ۲۷ بیت دارد و مطابق با تعداد ابیات قصیده در دیوان فرزدق، چاپ دارالکتب‌العلمیه است. (دیوان، ص ۵۱۱ تا ۵۱۴) البته در الاغانی  (ج۲۱، ص ۲۴۶) تنها ۲۰ بیت از این شعر مشهور ضبط شده که تاحدودی مشابه ضبط‌های مشهور موجود در دیگر متون است؛ چنانچه در تصحیح‌ها و نسخ کشف‌المحجوب هجویری نیز، داستان سرایش شعر، ضبط و تعداد ابیات آن نزدیک به روایت مشهور است. (بنگرید به کشف‌المحجوب ژوکوفسکی و بهاءالدین زکریا مولتانی که به‌ترتیب ۱۷ و ۲۵ بیت دارد.) از معدود روایت‌های متفاوت، نقلی است که سلیمان بن احمدالطبرانی(ف ۳۶۰) در المعجم‌الکبیر ذکر کرده است. او در روایت ۲۸۰۰ ذیل فصل مربوط به حسین‌بن‌علی(ع) ۹بیت از شعر فرزدق را   همراه با داستان معروفش، ثبت کرده و ممدوح این شعر را امام‌حسین(ع) دانسته؛ هرچند دیگر اسناد معتبر این انتساب را تایید نمی‌کند. (المعجم، ج۳، ص۱۰۶) @mmparvizan
"روایت هجویری از داستان شعر فرزدق" و اندر حکایات است که هشام بن عبدالملک بن مروان سالی به حج آمد. خانه را طواف می‌کرد. خواست تا حجر ببوسد از زحمت خلق راه نیافت. آنگاه بر منبر شد و خطبه کرد. آنگاه زین‌العابدین، علی بن الحسین رضی اللّه عنه به مسجد اندر آمد؛ با رویی مقمّر و خدّی منوّر و جامه‌ای معطّر و ابتدای طواف کرد. چون به نزدیک حجر فراز رسید، مردمان مر تعظیم ورا حجر خالی کردند که تا وی مر آن را ببوسید. مردی از اهل شام، چون آن هیبت بدید با هشام گفت: «یا امیرالمؤمنین! تو را به حجره راه ندادند که امیری، آن جوان خوبروی که بود که بیامد مردمان جمله از حجر در رمیدند و جای خالی کردند؟» هشام گفت: «من ورانشناسم.» و مرادش آن بود تا اهل شام مر او را نشناسند و بدو تولا نکنند و به امارت وی رغبت ننمایند. فرزدق شاعر آن‌جا استاده بود، گفت: «من او را شناسم.» گفتند: «آن کیست، یابافراس؟ ما را خبر ده، که سخت مهیب جوانی دیدیم وی را.» فرزدق گفت: «شما گوش دارید تا به ارتجال صفت نسبت وی کنم: هذَا الّذی تَعْرِفُ البَطْحاءُ وَطْأَتَهُ والبیتُ یعرِفُه و الحِلُّ وَالْحَرَمُ... کشف‌المحجوب هجویری/ باب فی ذکر ائمتهم من اهل‌البیت/ ذکر علی‌بن الحسین. @mmparvizan
"بحرین: جزیره‌ی مروارید" و چون از لحسا به جانب مشرق روند، هفت فرسنگی دریاست. اگر در دریا بروند بحرین باشد و آن جزیره‌ای است پانزده فرسنگ طول آن و شهری بزرگ است و نخلستان بسیار دارد و مروارید از آن دریا برآورند و هرچه غواصان برآوردندی یک نیمه سلاطین لحسا را بود... سفرنامه‌ی ناصرخسرو/ لحسا پ.ن۱: به بهانه‌ی سالروز جداسازی بحرین از ایران. پ.ن.۲: در شعر فارسی، عمدتا در معرفی یا اشاره‌‌ی بحرین، از پیوند آن با مروارید و گوهر سخن رفته است: ابوالفرج رونی: درج‌ها پر نفایس بحرین تخت‌ها پر بدایع امکان فلکی شروانی: گه نافه‌های تبّت باد صبا شکافد گه عقدهای بحرین ابر سحر گشاید خواجو: در آن دم سرشکش گهرریز شد که بحرین چشمش گهرخیز شد @mmparvizan
"آه و آینه/ ادامه‌ای بر یادداشت‌های قبل" یکی دیگر از مضامین پر تکرار در غزل‌های فاضل نظری و بسیاری از شاعران جوانِ متمایل به سبک هندی و اصفهانی، استفاده از تناسب "آه و آینه" است. آینه در تخیل و زبان شعر فارسی از سده‌های نخستین، به‌وضوح نمود داشته و حتی برخی شاعران آن را در جایگاه ردیف شعر به کار برده‌اند. تا پیش از شعر سده‌ی هشتم، اغلب شاعران عرفانی، از آن در جایگاه نماد یا استعاره‌ای برای روح و دل انسان بهره برده‌اند و کمتر به جلوه‌های مضمونی آن توجه شده است. آنچه پیش از پرداخت به این بن_مایه  در شعر فاضل باید گفته شود؛ ریشه‌ها و علت تناسب آه و آینه در شعر گذشته‌ی فارسی است. در قرن‌های گذشته، هرچند آینه‌های رایج در جغرافیای زبان فارسی از جنس‌های مختلف ساخته می‌شده؛ به نظر می‌رسد بیش از همه استفاده از آینه‌های‌فلزی مرسوم بوده است. این نکته را به‌فراوانی در اشعار نیز می‌توان دید. گویا ساخت آینه از "آهن " و "روی" بیش از همه  سابقه داشته است؛ چنانکه حافظ از همین تناسب در شعر استفاده کرده است: روی جانان طلبی آینه را قابل ساز ورنه هر گز گل و نسرین ندمد ز "آهن" و "روی" * آه کز طعنه ی بدخواه ندیدم رویت نیست چون آینه‌ام "روی" ز "آهن" چه کنم؟ شاعران پیش از حافظ هم به این نکته در توصیف‌های خود توجه کرده‌اند؛ چون مولوی: گر "آهن" است دل تو ز سختی‌اش مگری که صیقل کرمش آینه ی صفا سازد یا نظامی: چون آینه گرنه "آهنینم" با سنگدلان چرا نشینم * ز "آهنی" گر سکندر آینه ساخت خضر اگر سوی آب حیوان تاخت... استفاده از آینه های فلزی در اشعار دوره‌های بعدی نیز نمود دارد؛ چنانکه بیدل دهلوی نیز به آن اشاره کرده است: عکس خونی است فروریخته از پیکر شخص گر هم آیینه بسازند ز "آهن" تیغ است آینه‌های فلزی تا همین دوران معاصر نیز در ایران کاربرد داشته و شاعران آن را به چشم دیده بوده‌اند؛ هرچند به‌مرور با رشد صنعت شیشه گری و آیینه‌سازی، نوع جدید جایگزین آن شده است. حال ارتباط آینه با صیقل و آه در اشعار کهن کاملا واضح است. آینه‌ی فلزی در مواجهه با بخار آب و هوای مرطوب زنگ می‌زند و کدر می‌شود؛ پس "آه" به دلیل مرطوب بودنش می‌تواند آینه را کدر کند؛ این علت احتمالا متضاد با گمانی است که ما از پیوند این دو در شعر معاصر داریم. منظور شاعران کهن از تناسب آه و آینه، بخار دهان بر آینه‌های شیشه‌ای نیست. نمونه‌های موجود از سنایی تا شهریار همه موید رعایت  این تناسب و توجه به آن در کاربرد "آه و آینه" است(البته در شعر معاصر وضعیت کمی متفاوت است): سنایی: آه را زهره نی که آه کند از پی آن که رویش آینه است * آفت آینه آه است شما از سر عجز پیش آن روی چو آیینه چرا آه کنید؟ خاقانی: کز آه دل بسوزم هرجا که آهنی است تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه سعدی: چرخ شنید ناله‌ام گفت منال سعدیا کآه تو تیره می‌کند آینه‌ی جمال من * ای رخ چون آینه افروخته الحذر از آه من سوخته * تو روشن آینه‌ای ز آه دردمند بترس عزیز من که اثر می‌کند در آینه آه اوحدی: دل‌خسته‌ام ولی نتوان رفت هر نفس پیش رخ چو آینه‌ی او که آه دل حافظ: تا چکند با رخ تو دود دل من آینه دانی که تاب آه ندارد؟ * یا رب این آینه‌ی حسن چه جوهر دارد که در او آه مرا قوت تاثیر نبود؟ به همین دلیل است که در تصاویر کهن از تاثیر بلندمدت آه بر آینه سخن رفته است. وحشی: آیینه‌ی جمال تو را آن صفا نماند آهی زدیم و آینه‌ات را جلا نماند صائب: از ما متاب روی که از آه نیمه شب بسیار صبح آینه را شام کرده‌ایم بیدل: ماتم و سور جهان آینه‌ی یکدگرند مقطع آه سحر مطلع دیوان گل است حتی شاعران دوره‌های قاجار و معاصر نیز در ایجاد این پیوند به رابطه‌ی منطقی تصاویر با جنس بیرونی آینه توجه کرده‌اند.  نکته‌ی مورد بحث این است که در غزل‌های فاضل، ده‌ها بار از این دو واژه در کنار هم استفاده شده و این مضمون یکی از بن‌مایه‌های اصلی تصویری در غزل‌های اوست؛ با این حال، گوینده چندان توجهی به تغییر جنس آینه در دوران خود نکرده و نکوشیده تناسبی جدید و واقعی را از پیوند آه و آینه، از  جهان خود و مخاطبان بردارد و به اشعارش وارد کند: آیینه‌ای مکدرم از دست روزگار آهی بکش به یاد من ای بی‌وفا تو هم * هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد آه تصویر تو هرگز به تو مانند نشد * بی‌سبب نیست که یادآور تنهایی‌هاست آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است * دل اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست ای آه جگرسوز به آیینه چه گفتی؟ در بسیاری از این نمونه‌ها "آه" تنها ادات تحسری است که هیچ پیوند موثر و منطقی از منظر تصویری با آیینه ندارد.  در نمونه‌ی زیر، کاربرد سنگ در کنار آینه کاملا موید این است که تلقی شاعر از آن (شیشه‌ای و نه فلزی) است و این نکته موید بی‌توجهی او به پیشینه‌ و علت پیوند این دو کلمه است:
در دلم آیینه‌ای دارم که می گوید به آه در جهان سنگدل‌ها کاش می‌شد سنگ بود این‌ها تنها نمونه‌هایی از دفتر شعر "کتاب" است و تکرار این مضمون را به همین شیوه در دیگر مجموعه‌ها نیز می‌توان دید. البته لزوم رعایت منطق تصویرسازی مولفه‌ای است که شاید همه‌ی منتقدان موافق آن نباشند؛ اما تکرار این کلیشه‌ی تصویری را می‌توان یکی دیگر از بن‌مایه‌های خیال و شاعرانگی در اشعار فاضل دانست. @mmparvizan
FARZV_Volume 4_Issue 16_Pages 71-100.pdf
2.13M
"انعکاس نام و مرقد حضرت شاهچراغ در اشعار فارسی سده‌های هشتم تا دهم" محمد مرادی مجله‌ی فرهنگ رضوی ۱۳۹۵ شماره‌ی ۴ @mmparvizan
ktp2019-21-00667.pdf
13.78M
"جُنگ زین‌العابدین/ قاصد صبا" یکی از جنبه‌های فرهنگی آستان شاهچراغ در طول تاریخ، پیوند آن با نسخ خطی و آثار تالیفی مربوط به تمدن اسلامی بوده است. علاوه بر اهمیت موزه‌ی آستان و نسخ کهن موجود در آن، در حاشیه و انجامه‌ی تعدادی از نسخ موجود در کتابخانه‌های ایران و ترکیه و دیگر کشورها، اطلاعاتی ثبت شده که نشان می‌دهد، کاتب آن نسخه را در آستان حضرت شاهچراغ کتابت کرده است. از این موارد است نسخه‌ی جنگی که در سال ۱۱۹۲ (دوران کریم خان) به دست زین‌العابدین فرزند محمد، در آستان شاهچراغ نوشته شده و گزیده‌ای از اشعار شاعران و مطالب پراکنده را در بر گرفته است. @mmparvizan
"مناقب کازرونی" تصویر انجامه‌ی نسخه‌ی مناقب الشیخ الکازرونی من قبل التصوف" این نسخه (موجود در مجموعه‌ی ایاصوفیا) به سال ۸۲۹ در آستان حضرت احمدبن موسی(ع) کتابت شده است. محتوای این نسخه با کتاب "فردوس المرشدیه" متفاوت به نظر می‌رسد که نیازمند به بررسی دقیق‌تر است. @mmparvizan
"شاه‌داعی و قدیم‏‌ترین اشاره به شاهچراغ در شعر فارسی» بر اساس ابیات موجود در منظومه‌ها و دیوان‌ها، برای نخستین بار دو تن از شاعران مقیم در شیراز که گرایش‏‌های شیعی غالب دارند، در اشعارشان به مرقد و شخصیت احمدبن موسی‏(ع) اشاره کرد‏ه‏‌اند: یکی سید نظام‏‌الدین شاه‏‌داعی شیرازی(ف.870ه.ق) و دیگر منصور حافظ شیرازی که گویا از مریدان و معاصران شاه‏‌داعی بوده است. شاه‏‌داعی شیرازی که به عرفان شاه‏ نعمت‏‌الله ولی گرایش داشته، در کتاب قدسیات، در قطعه‏‌ای جداگانه که پنج بیت دارد، به ستایش «امام‏‌المعصومین احمدبن موسی‏ الرضا» پرداخته است: چو خواستی که به رویت شود در دل باز امـام احمـــد موسی‏‌الرضا وسیــلت ساز اگر نـه احمــــد مـوسی رضـا پنـاه شدی خـــراب بــودی احــــوال مـردم شیـراز... امید بنـد چـو داعـی به فیــض ایـن سیـد بـه شـرط آن کـه نهی سر برآستــان نیاز (دیوان: 85-86) شاید یکی از دلایل تمایل داعی به ستایش احمدبن موسی(ع)، نزدیکی محیط زندگی او به مرقد حضرت(ع) بوده؛ چنان‏که محل دفن او نیز موید آن است. شاه‏‌داعی در این ستایش علاوه بر این که از توسل یافتن به آن حضرت(ع) و طلب حاجات از آستان او حکایت می‏‌کند که به تایید شیرازنامه، شدالازار و مزارات شیراز، دست کم از سدۀ هشتم در شیراز معمول بوده، از آن حضرت با لقب «سید» و همچنین «امام» یاد و به شیوۀ عیسی جنید، آن حضرت را با نام احمدبن موسی‏‌الرضا معرفی کرده است. @mmparvizan
«منصور حافظ: غزل‏‌سرای گمنام مذهبی شیراز و مدح احمدبن موسی(ع) » یکی از شاعران شاخص مذهبی در تاریخ شعر شیراز که حدود ۱۰۰۰ غزل با موضوع ستایش رسول(ص) و امام علی(ع) و دیگر مضامین دینی و عرفانی سروده، منصور حافظ است. از اشعار منصور حافظ این‏‌چنین بر می‏‌آید که محیط زندگی‏‌اش، نزدیک مرقد احمدبن موسی(ع) بوده؛ او در اشعارش از ممدوحی به نام توران‏‌شاه نام برده که به عقیده‌ی برخی منتقدان، قطب‏‌الدین تهمتن توران‏‌شاه از سلاطین جزیره‌ی هرمز 747تا 779 ه.ق.) یا جلال‏‌الدین توران‏‌شاه وزیر شاه شجاع(ف.786ه.ق) است( دیوان منصور حافظ، 1378: نه تا دوازده)؛ هرچند معاصر دانستن او با توران‌شاه دوم، از دیگر حاکمان هرمز به صواب نزدیک‌تر است. منصور حافظ، از معدود شاعرانی است که تقریباً تمام سروده‏‌هایش را با مضامین مذهبی سروده، او در این اشعار بیش از همه به ستایش حضرت رسول(ص) و پس از او علی(ع) پرداخته و به‏‌ندرت از دیگر شخصیت‏‌های دینی یاد کرده است. او همچنین با استفاده عنوان‏‌های «شاه/ سلطان» و همچنین اسم «چراغ» صفت‏‌هایی متعدد برای رسول(ص) و علی(ع) ساخته است؛ چون: چراغ ازل، چراغ اولوالعزم، چراغ جسم و جان، چراغ چشم عالم و...(همان:489) برای رسول(ص) و سلطان نجف، شاه لافتی، شاه ولایت، شاه مردان و... (همان: 501-502) برای علی(ع). با این حال در حدود هزار غزل دیوان او، حتی یک‏بار به عنوان «شاه‏چراغ» اشاره نشده؛ هرچند نوع القاب دیوان او می‏‌تواند موید این باشد که به‌مرور زمینه‏‌های فرهنگی، عرفانی و ادبی برای ساخته شدن لقب «شاه‏چراغ» در شیراز فراهم شده است. او اولین شاعری است که با استفاده از عنوان شاه از آن حضرت یاد کرده و لقب‏‌های «شاه جهان» و «شه اولیا» را در خطاب ایشان به کار برده است: بهشت باقی ای منصور و عمر جاودان دریاب مزار احمد موسی رضا، شاه جهان دریاب (همان: 56) رو در مزار احمد موسی رضا نهد و آن‏جا تضرعی به شه اولیا کند (همان: 199) در اشعار منصور حافظ، عنوان «احمدبن موسی‏‌الرضا» بارها تکرار شده که نشان‏‌دهنده‌ی عمق ارادت شاعر به کرامات و آستان آن حضرت بوده است.(همان، 4، 109و378) او همچنین، بارها از حضور در مرقد مطهر حضرت و طلب استمداد و روشنی روح از آن مقام سخن گفته است(همان: 286). نکته‏‌ای که تاییدکننده‌ی رواج زیارت مرقد مطهر در زمان اوست: خاندان مصطفی هست از حرم دارالسلام روضه‌ی رضوان مزار احمد موسی رضا‌‌ (همان:12) همچنین شیراز را روشن از نور آن امام‏زاده‌ی جلیل می‏‌داند؛ نکته‏‌ای که شاید به نوع عمارت مرقد نیز اشاره داشته باشد: شیـراز اگـر ز ظلمت ظلـم است تیـره باز روشـن ز نـور احمـد مـوسی رضا شود (همان: 239) @mmparvizan
"نگاهی به دفتر ترنم داوودی سکوت/ قربان ولییی" قربان ولییی از شاعران توانمند دانشگاهی است که از خیل شاعران جریان سنتی و گاه نیمه‌سنتی، نامی شناخته شده دارد و در قالب غزل و مثنوی،  اشعاری درخشان سروده است. علت تمایز اشعار او، بیش از همه مضامین عرفانی منعکس در آن‌هاست که طراوت و عمقی خاص به سبک او بخشیده است. از  دفترهای متعدد شعر ولییی، شاید بتوان ترنّم داوودی سکوت را موفق‌ترین دانست. در این دفتر 121 غزل گنجانده شده و قوّت مضامین و شاعرانگی بسیاری از آن‌ها سبب شده، صاحب این دفتر به عنوان برترین مجموعه‌شعر، برگزیده‌ی جایزه‌ی قلم زرین شود. در کنار جلوه‌های رنگ‌رنگ و مثبت این دفتر که بارها از آن سخن گفته شده و دیگر بار و در مجالی مناسب‌تر باید از آن سخن گفت، در ژرف‌ساخت اشعار می‌توان چون هر شعر و دفتری دیگر، نقدهایی را متوجّه این مجموعه دانست. یکی از آسیب‌های پنهان این دفتر که در تصاویر،  مضامین و زبان قربان ولییی هم نشانه‌هایی از آن دیده می‌شود، کلیشگی برخی عناصر سازنده‌ی شعر است. برای نمونه در غزل‌های این دفتر نوعی کلیشگی در تعداد ابیات دیده می‌شود که با جوشندگی اصیل مضامین عرفانی در تضاد است؛ به‌طوری که 93 غزل این دفتر چهار تا شش بیت دارد. نکته‌ای که علاوه بر شبیه‌شدن طول ابیات(به‌ویژه در قالب 5 بیت با 39غزل)  قابلیت پیش‌بینی شکلی را در نگاه مخاطب افزونی می‌بخشد و احتمال کوششی بودن تجربه‌های عرفانی شاعر را نیز تقویت می‌کند؛ نکته‌ای که یوسف‌علی میرشکاک نیز در ویژه‌نامه‌ی شاعر، به آن اشاره کرده است. این کلیشگی را در وزن‌های انتخابی هم می‌توان دید. این تکرار وزنی بیش از همه مربوط به وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن است با 55 بار تکرار؛ پس از آن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن در 20 غزل استفاده شده است. بسامد حدود 65 درصدی در کاربرد دو وزن تکرارشونده که به میزانی زیاد بیش از متوسط سنّت غزل فارسی کهن و معاصر است؛ کلیشگی‌ای که حتی در غزل شاعران شاخص سبک هندی نیز به این میزانِ تکرار، نمی‌توان دید. با وجود این ایرادها، غزل قربان ولییی دریچه‌ای متمایز با شعر دهه‌های اخیر را رو به افق‌های ذهن و زبان مخاطب گشوده است و می‌توان در نوع خود آن ها را نمونه هایی موفق از غزل معناگرا با رویکرد داستانی دانست که خواندن آن‌ها، به مخاطبان علاقه‌مند به غزل سنتی و نیمه‌سنتی پیشنهاد می‌شود. @mmparvizan
در اقیانوس غدیر.pdf
949K
"در اقیانوس غدیر: گزیده‌اشعار نهمین جشنواره‌ی ملی شعر غدیر" مقدمه‌ای درباره‌ی تاریخچه‌ی شعر غدیر و با آثاری از: ابراهیم آرمات، قاسم بای، دانیال بهادرانی، سهیلا بیابانی، احسان بیات، فاطمه بیرانوند، ایوب پرندآور، آرش پورعلی‌زاده، سمیه تورجی، راضیه جبه‌داری، عاطفه جوشقانیان، مهدی جهاندار، سیده اعظم حسینی، مرتضی حیدری آل کثیر، مجتبی خرسندی، حسن خسروی وقار، اسماعیل خلیفه، علی‌رضا رجب علی‌زاده، امیر رسولی، علی رضوانی، محمد زارعی، حسن زرنقی، طیبه سلمانی‌نژاد، فاطمه سلیمان‌پور، سید اکبر سلیمانی، علی سلیمیان، خدابخش صفادل، سیدمسعود طباطبایی، مرتضی عابدپور لنگرودی، علی عابدی، فاطمه عارف‌نژاد، جعفر عباسی، هادی فردوسی، بهجت فروغی مقدم، ابراهیم قبله آرباطان، روح‌الله قناعتیان، علی کاوند، محسن کاویانی، زهرا محدثی خراسانی، لعیا محمدی، راضیه مظفری، علی مقدم، حیدر منصوری، معصومه مهری قهفرخی، فاطمه نانی‌زاد، رضا نیکوکار و حمید هنرجو @mmparvizan
"تکرار آغاز شعر در پایان" شاعران در تنظیم ساختار شعر روش‌هایی گوناگون دارند. گاه شاعرانی چون متمایلان سبک هندی صرفا از مشابهت وزن، قافیه و ردیف برای ایجاد پیوند حداقلی در طول و عرض شعر استفاده می‌کنند.  گاه چون شاعران خراسانی از آرایه‌های بدیعی و تناسب‌های آوایی در کنار روایت بهره می‌گیرند و گاه چون شاعران عراقی، از زبان استعاری، تناسب‌های معنوی و در کنار آن روایت در تقویت ساختمان شعر مدد می‌طلبند. در کنار شگردهای یادشده که عمدتا ساختار طولی و خطی شعر را تقویت می‌کند، در برخی اشعار با شکلی چرخشی روبه روییم؛ به این صورت که شاعر با تکرار آغاز شعر در پایان آن، گویی این امکان را به مخاطب می‌دهد تا به آغاز شعر بازگردد و روایتی چرخشی را از شعر تجربه کند. برای مثال سعدی در غزل بیست بیتی‌اش با مطلع زیر می‌سراید: می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم می‌روم بی‌دل و بی‌یار و یقین می‌دانم که من بی‌دلِ بی‌یار نه مرد سفرم او در این شعر به روایت لحظه‌ی جدایی خود از معشوق پرداخته و با استفاده از افعال استمراری،  به گونه‌ای آن را توصیف کرده که گویا این شعر دقیقا در آن زمان در حال سرودن بوده است. به همین دلیل وقتی در پایان غزل می‌گوید: از قفا سیر نگشتم من بدبخت و هنوز می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم مخاطب پس از 18 بیت، از تکرار مطلع آزرده نمی‌شود و آن را در خدمت ساختار دورانی شعر می‌داند. گویی هنوز نگاه کردن سعدی به پشت سر ادامه دارد. در غزل حافظ با مطلع: ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر نیز مصراع اول در پایان غزل تکرار شده است: دلم از دست بشد دوش چو حافظ می‌گفت ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر اما تکرار حافظ چون سعدی در خدمت روایت و ساخت شعر نیست و بیشتر محدود به لفظ شعر است؛ این را در بررسی کامل دو شعر می‌توان به‌راحتی تشخیص داد. در شعر معاصر بیش از آثار کهن تکرار سطر یا سطرهای آغازین را در پایان شعر می‌بینیم. نیما در این حوزه از شاخص‌ترین شاعران است. مثلا در شعر "آی آدم‌ها" این عبارت در آغاز و پایان شعر آمده یا در شعر "هست شب"، این چندکلمه در آغاز و پایان شعر تکرار شده است: هست شب یک شب دم کرده و خاک رنگ رخ باخته است. ... هست شب آری شب یا عبارت آغازین و پایانی شعر "در شب سرد زمستانی" و‌ده ها شعر دیگر از او. در شعر نیما بیش از دیگران، تکرار آغاز شعر در انجام آن، نشان‌دهنده‌ی ادامه‌ی وضعیت موجود است؛ البته در بافتی نمادین و به همین دلیل در خدمت ساختار شعر است. این ویژگی به شعر دیگر معاصران پیرو او نیز راه یافته، از جمله در تعدادی از شعرهای اخوان و شاملو و سهراب و سیاوش کسرایی و .... . برای مثال شعر "کفش هایم کو؟" و "قایقی خواهم ساخت" را سهراب با تکرار همین عبارت در پایان ختم می‌کند که نشان‌دهنده‌ی استمرار در نیاز به سفر است یا سیاوش کسرایی فضای زمستانی آغاز شعر " آرش" را در پایان تکرار کرده یا قیصر امین پور عبارت "رفتار من عادی است" را در آغاز و پایان شعری به همین نام تکرار می‌کند. در تمام نمونه‌های یاد شده، تکرار آغاز شعر در خدمت ساختمان و معنای اثر است و دلیلی شاعرانه دارد؛ اما در بسیاری از اشعار، به‌ویژه در غزل جوانان شاعر، تکرارهایی دیده می‌شود که صرفا در لفظ شعر اتفاق افتاده و کمکی به پایان هنری شعر نکرده است. از آن نمونه است؛ در دفتر سروده‌ی که در کنار شعرهایی خوب، دست کم شاعر در این شگرد موفق نبوده است و بارها نیز از آن بهره گرفته است. از نمونه‌های نسبتا موفق تکرار مصراع نخست غزل 30 در پایان آن است: برایت اتفاق افتاده دنبال خودت باشی؟ اما در اغلب موارد، تکرارها تنها کلیشه‌ای است که غزل‌ها را زودتر به پایان رسانده است: بیت اول: تو کوچک نیستی جنگل فراموشت نخواهد کرد زمین با خاک و خاکستر، هم آغوشت نخواهد کرد بیت آخر: تو کوچک نیستی راز بزرگ جنگل و کوهی تو کوچک نیستی جنگل فراموشت نخواهد کرد بیت اول: شرمنده‌ام که بیت ندارم برای تو شعری که واژه‌واژه بگرید به پای تو بیت آخر: با دست خالی آمدم اینجا مرا ببخش شرمنده‌ام که شعر ندارم برای تو در غزل‌های شماره‌ی 12، 19 و 21 نیز تکرار کامل یا ناقص مطلع را در ختام غزل می‌بینیم. با توجه به تعداد کم شعرها، ابیات کم آن ها و  دیگر تکرارهای لفظی و معنایی دفتر، این شگرد بیش از آنکه برآمده از ضرورت‌های شاعرانه باشد، موید دایره‌ی محدود واژه‌ها و اندیشه‌های شاعر است. از این زاویه، او با تکرار مطلع کوشیده شعر را ساده‌تر به پایان ببرد و از تنگناهای آن خارج شود؛ آسیبی که در بسیاری از دفترهای شعر سنتی روزگار ما دیده می‌شود. @mmparvizan