"آرامگاه پروین اعتصامی"
پروین (۱۲۸۵_۱۳۲۰) را برخی شاخصترین شاعر سنتیسرای زن فارسی میدانند. پدرش یوسف اعتصامالملک (۱۲۵۶_ ۱۳۱۶)، مترجم و منتقد و روزنامهنگار اواخر قاجار، در آشنایی او با محافل ادبی و آثار نویسندگان عمدتا کلاسیک و رمانتیک فرانسوی و تاثیر بر آثار او نقشآفرین بوده است.
آرامگاه ایندو که سالها در جوار آن برخی محافل و انجمنهای ادبی قم برگزار میشده؛ همچنان در یکی از حجرههای صحن امام رضا(ع) در حرم حضرت معصومه(س)، یادآور روزهای شعر و ادبیات ایرانزمین است.
#قم
#اعتصام_الملک
#پروین_اعتصامی
#شعر_زنان
@mmparvizan
"پیامبر(ص) و نخستین شاعران"
شعر فارسی از نخستین نشانههای آغازش، جلوهگاه سیما، سنت، سخنان و همچنین ستایش حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بوده است.
نخستین تلمیح به آن حضرت در ادب فارسی، در خلال شعری که محمد بن مخلد سگزی به سال 251 و در ستایش یعقوب صفاری سروده، درج شده و پس از آن در دوران سامانی شاعرانی چون: رودکی و شهید بلخی از آن حضرت در اشعارشان یاد کردهاند.
از شاعران دوران سامانی، ابوطیب مصعبی وزیر نصربن احمد، در شعری که در شکایت از جهان سروده این گونه از وفات رسول(ص) به حسرت یاد کرده است:
صد و اند ساله یکی مرد غرچه
چرا شصتوسه زیست آن مرد تازی؟(شاعران بیدیوان)
بوشکور بلخی از نخستین شاعرانی است که به شفاعت رسول(ص) اشاره کرده، مفهومی که پس از او در اشعار دقیقی هم نمود یافته؛ همچنین حکیم میسری در مقدمهی دانشنامه ابیاتی در ستایش ایشان سروده است.
کسایی نیز در اشعار شیعیاش و بهویژه در قرینهی نام علی علیهالسلام بارها لب به ستایش پیامبر گرامی گشوده یا به توصیف پیوند آن دو بزرگوار پرداخته است:
علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
(دیوان کسایی)
در شاهنامه نیز به صورت پراکنده ابیاتی در پیوند با آن حضرت یا در ستایش ایشان یا ظهور دین اسلام دیده میشود؛ اما یکی از مهمترین آثار منتسب به سدهی چهارم که از زیباترین اشعار آغازین ادب فارسی را در ستایش از رسول اکرم در بر گرفته، منظومهی ورقه و گلشاه عیوفی است. اهمیت این منظومه در موضوع مورد بررسی جدا از روایتهایی است که از حضور رسول(ص) در خلال داستان به میان آمده و با اسناد تاریخی و رویدادهای دوران رسول سازگاری ندارد. در پایان این مقال، ابیاتی را از دیباچهی ورقه و گلشاه و در ادامهی مناجات آغاز منظومه میآوریم:
گر از خاک ره بر نگیری سرم
روم مصطفی را شفیع آورم
سلام مِن العالم الحاکم
علی الروضه المصطفی الهاشمی
شفیع امم خاتم انبیا
سپهر رسالت مه اصفیا
شه آسمان قدر سیارهجیش
مه هاشمی آفتاب قریش
هزاران درود جهان آفرین
سوی روضه ی سیدالمرسلین
(ورقه و گلشاه)
#محمد_مرادی
#شعر_نبوی
@mmparvizan
"حکایت ضامن آهو: از پیامبر(ص) تا امام رضا"
یکی از جنبههای آشکار ادبیات دینی، شباهتهایی است که در توصیفها، اشارات، مفاهیم و داستانهای مربوط به معصومان گرانقدر دیده میشود. در تاریخ ادب اسلامی این مشابهتها بسیار است و بارها مضامین و مطالبی در زندگی و حیات و منش ائمه علیهمالسلام دیده میشود که نمونههایی از آن را در حیات حضرت رسول(ص) و امیرالمومنین(ع) هم میتوان دید. این ویژگی بیش از همه مویّد سرچشمهی واحدی است که برای حیات آن بزرگواران و در نتیجه ادبیات مربوط به آنان میتوان در نظر گرفت.
از مضامین و مفاهیم ادبیات رضوی، اشاره به لقب ضامن آهو و داستانی است که دربارهی آن حضرت در ادب عامه و بهموازات آن ادب رسمی روایت شده است. آنچنان که در اسناد ادبی و تاریخی دیده میشود، این مفهوم در شعر رضوی کاربردی عمدتا متاخر دارد؛ اما در ادب عامه و حتی شعر شاعران محدودهی خراسان، از حدود قرنهای هشتم و نهم نشانههایی از این داستان را می تواندید.
نکتهی قابل تامل که بسیاری از کتابهای تاریخی و مذهبی اهل سنت و اهل شیعه نیز آن را تایید میکند؛ داستانی مشابه ضمانت آهو برای حضرت رسول(ص) است. برای مثال سدیدالدین محمد عوفی در جوامعالحکایات در بیان معجزات پیامبر میگوید:
"و از مشاهیر معجزات پیغامبر علیهالسلام یکی آن است که روزی به صحرا بیرون آمده بود. اعرابیی را دید دامی نهاده و آهویی را صید کرده، ... آن آهو به حضرت رسالت استعانت کرد و گفت: یا رسول الله، مرا بچهای است و گرسنه باشد؛ شفاعت کن تا صیاد مرا بگذارد؛ چندانک بروم و بچهی خود را ببینم و شیردهم و زود بازآیم... . اعرابی گفت: تو او را ضمان میشوی؟ گفت: بلی. اعرابی به جهت آنک تا محمد را علیهالسلام طیره* کند؛ آهو را بگذاشت، بر ظن آنک هرگز باز نیاید. چون یک ساعت بگذشت، آهو به تعجیل باز آمد و در دام صیاد رفت... ."
*شرمنده/ خشمگین
#ضامن_آهو
#حضرت_رسول(ص)
#امام_رضا(ع)
#جوامع_الحکایات
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan کانال ایتا
"تاریخ بیهقی و روایتی از مشهدالرضا"
یکی از متون فارسی که چند روایت تاریخی را دربارهی امام رضا(ع) و مشهد مقدس در خود جای داده، تاریخ بیهقی نوشتهی ابوالفضل بیهقی(۳۸۵_۴۷۰) دبیر دیوان غزنویان است.
در این کتاب، روایتی دربارهی مرگ ابوالحسن عراقی (ف ۴۲۹) کارگزار غزنویان ثبت شده که موید آیین وقف برای حرم آن حضرت(ع) و رواج دفن بزرگان برای تمین و تبرک در مشهدالرضاست:
و وصیّت بکرد تا تابوتش به مشهد علیّ موسی الرّضا، رضوان اللّه علیه، بردند به طوس و آنجا دفن کردند که مال این کار را در حیات خود بداده بود و کاریز مشهد را که خشک شده بود باز روان کرده و کاروانسرایی برآورده و دیهی مستغلّ سبکخراج بر کاروانسرای و بر کاریز وقف کرده. و من در سنه احدی و ثلاثین[۴۳۱] که به طوس رفتم با رایت منصور، پیش که هزیمت دندانقان افتاد، و به نوقان رفتم و تربت رضا را، رضی اللّه عنه، زیارت کردم، گور عراقی را دیدم در مسجد آنجا که مشهد است.
پ.ن۱: گویا مسجد بالاسر در محدودهی حرم مطهر از موقوفات ابوالحسن عراقی است.
پ.ن۲: روایتهای موجود در تاریخ یمینی و ترجمهی آن هم موید جایگاه این حرم شریف در این قرون نزد حکومتهای ایرانی و ترکان ایران است.
#امام_رضا(ع)
#مشهد
@mmparvizan
"از مشهد توس تا مشهد مقدس"
اگر متون ادبی پارسی را در جایگاه یکی از اسناد اجتماعی_ تاریخی در نظر بگیریم؛ در خلال آنها اشاراتی یافت میشود که میتواند مویّد جایگاه حرم امام رضا(ع) در خراسان کهن باشد.
چنانکه در متون عرفانی و برخی دیوانهای کهن دیده میشود؛ واژهی مشهد در معنای مکانی مشخص، از دیرباز در ادبیات سیاسی و دینی منعکس بوده است؛ با این تفاوت که در اغلب اشارات موجود، از این واژه در مفهوم "شهادتگاه بزرگان دینی و فرهنگی" استفاده شده است. حتی در دیوان عنصری هم به این واژه اشاره شده و شاعران و نویسندگان کهن، برای تبیین این واژه از کلماتی اضافی پس از آن استفاده کردهاند.
در شعر و متون نیمهی نخست سدهی پنجم به بعد، بارها کلمهی مشهد نمودیافته که برخی در ترکیبات مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا آمده و معرِّفِ مرقد امام رضا(ع) است و در برخی نمونهها به مشهد امام علی(ع) و شهدای کربلا و دیگر بزرگان اشاره شده است:
سواد ساحت فرغانهی بهشتآیین
چو کربلا همه آثار مشهد شهداست
(دیوان عمعق بخاری)
برای مثال فلکی شروانی در سوگندنامهاش، به روضهی پیامبر و مشهد علی(ع) قسم خورده است:
به هشت قصر معمّر به هفت نور مقوّم
به نور روضهی سیّد به خاک مشهد حیدر
(دیوان فلکی)
خاقانی هم در شعری از زیارت مشهد امیرالنحل(امام علی) یاد کرده است:
پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را
همچو جیش نحلجوش انسی و جان دیدهاند
(دیوان خاقانی)
در متون تاریخی چون تاریخ بیهقی و متون عرفانی نظیر طبقاتالصوفیه؛ بارها به مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا اشاره شده است. در برخی کتب دیگر چون: اسرارالتوحید و سفرنامهی ناصرخسرو به دیگر مشاهد (شهادتگاهها) تلمیح شده و بسیاری از شاعران نیز به کلمهی مشهد(بدون اضافه و توضیح) در مفهوم مطلق شهادتگاه اشاره کردهاند.
بر اساس متون ادبی در دست، تا میانهی سدهی پنجم نویسندگان و شاعران فارسیزبان، برای مشخصشدن مراد خود از کاربرد کلمهی مشهد، پس از آن توس یا نام امام رضا(ع) یا دیگر بزرگان مورد نظر را افزودهاند؛ ویژگیای که حتی در متون پس از این دوره نیز تا حدودی کاربرد داشته؛ اما از اواخر سدهی پنجم به دلیل شهرت روزافزون زیارتگاه امام هشتم(ع) بهویژه در خراسان، برخی شاعران کلمهی مشهد را بدون قید(چون مدینه در مدینهالنبی)، به معنای شهر کنونی مشهد به کاربردهاند؛ گویا کمکم این واژه به معنای شهر شهادت امام رضا(ع) در میان ایرانیان کاربرد یافته است.
نخستین اشارهی اینگونه در اشعار، مربوط به دیوان امیرالشعرا معزی(ف ۵۱۸_۵۲۱) است که در ستایش یکی از ممدوحانش، از شهرت شهر مشهد به دلیل زیارتگاه امام هشتم یاد کرده است:
ز بورضاست جهان را همیشه نور و نوا
چنانکه زینت و زیب از رضاست مشهد را
(دیوان معزی)
معزی در مدحی دیگر نیز به واژهی مشهد در جایگاه شهر مشهد مقدس اشاره کرده است. با توجه به اینکه ممدوح معزی ابورضا، در حدود سال ۴۷۶ منصب داشته، میتوان تایید کرد که در این زمان، مخاطبان ادبیات رسمی واژهی مشهد را در جایگاه شهر مقدس مشهد میشناختهاند؛ هرچند در ادبیات مجاوران حرم، این واژه محتملا از سدهی سوم با همین تلقی متداول بوده است.
از قصیدهی مشهور سنایی در جایگاه نخستین ستایش کامل و مستقل امام رضا(ع) در شعر فارسی نیز که حدود سال ۵۰۰ سروده شده، میتوان دریافت که شهر مشهد در این دوره حرمت و حریمی مذهبی یافته بوده است:
دل را حرمی است در خراسان
دشوار تورا به محشر آسان
...از رفعت او، حریم مشهد
از هیبت او، شریف بنیان...
(دیوان سنایی)
در اسرارالتوحید محمدبن منور هم در توصیف مشاهد زمان، بارها از صفت "مقدس" استفاده شده؛ نکتهای که یادآور زمینههای شکلگیری شهرت "مشهد مقدس" در روزگار ماست.
#شعر_دینی
#ادبیات_شیعی
#امام_رضا
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"لیلهالمبیت"
و حکایات ایثار حیدر کرار در السنه و افواه مشهور و در تواریخ و کتب مسطور است و ایثار آن بزرگوار به جایی رسید که در لیلهالمبیت، حیات پیغمبر را بر حیات خود اختیار کرد و در خوابگاه خاتمالانبیا خوابید و به این سبب خداوند عالم بر ملایکه مباهات نمود و آیهی من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله نازل شد...
"معراجالسعاده/ ملا احمدنراقی"
#ادبیات_دینی
#لیله_المبیت
#ربیع
https://eitaa.com/mmparvizan
«شعر مشروطه: سرآغازی برای نگاه تحولی نیما»
زمینهها و ریشههای تحول در ساختار، محتوا و نگاه شاعرانهی شاعران معاصر را در شعر مشروطه باید جست؛ با این حال، نوآوری شاعران عصر مشروطه چون: عشقي، لاهوتي، رفعت، کسمایی و جعفر خامنهای که در حوزههایی متعدد قابل تحلیل است، چندان زمینهی شاعرانه ندارد و اغلب از روی تفنن است و حتی از نظر حجم قابل مقایسه با اشعار نیما نیست.
در کنار اینان، شاعرانی چون: بهار، ایرج میرزا، نسیم شمال، فرخی، دهخدا و عارف قزوینی، تنها توانستهاند، اشعاری با مفاهیمی گاه جدید بسرایند یا زبان شعرشان را تاحدودی به زبان روزمره نزدیک کنند. همهی این یادآوریها، دلیل است که نیما را در جایگاه بنیانگذار شعر نو فارسی، قرار دهیم.
نيما با سختكوشي ادبی، پيگيري مدام، درك عميق از شعر و هنر، توانست عنوان «پدر شعر نو فارسي» را به نام خود ثبت کند. نوآوریها و نظرهای تازهی او در حوزهی شعر، چون شاعران مجلهی تجدد و آزادیستان، در مقام سخن و ادعا باقی نماند؛ بلکه او با دقت و جديت، علاوه بر تبین نظری و تعریف ویژگیهای شعر مورد نظر خود، اشعاری متعدد و موفق سرود و گونهای تازه را با ساخت، زبان، محتوا و صورخیال متفاوت در قلمرو شعر فارسی به ثبت رساند.
نیما به دنبال شعری با جهانی تازه بود؛ نه شعری که چون اغلب اشعار شاعران دوران مشروطه، فقط از منظر محتوایی یا زبانی به جامعهی ایرانی نزدیک شده باشد. شعر او دریچهای بود رو به افقهای جهان و اندیشهای تازه با تمام لوازم مربوط به آن.
"از کتاب نیما و پیروانش"
#محمد_مرادی
#شعر_نو
https://eitaa.com/mmparvizan
"بازتاب عناصر اقلیمی و زیستبومی در شعر شاعران سنتیسرای دههی ۹۰ "
به کوشش علیمحمد ابراهیمی شیرازی فرد
پایاننامهی کارشناسی ارشد
دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲
با نقد و بررسی دفترهای #پانتهآ_صفایی_بروجنی
#عالیه_مهرابی
#پونه_نکویی
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
#رضا_شیبانی_اصل
#کاظم_بهمنی
#دانشگاه_شیراز
#نقد_شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
"شهریار و منشوری از صداها"
محمدحسین بهجت تبریزی شهریار، متولد ۱۲۸۵ و درگذشته در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷، از نامآوران شعر سنتی بهویژه غزل در روزگار ماست. در شعر او در کنار جلوهی یکپارچهای که از شهریار میشناسیم، صداهایی گوناگون شنیده میشود که به مناسبت روز درگذشت او به چند مورد اشاره میشود.
۱_ غزلهای شهریار صدای حافظ را میتوان بهآشکارا شنید. شهریار در بسیاری از غزلهایش، وزن و ردیف اشعار حافظ را تجربه کرده است. در این دست اشعار، وزنهای اشعارش یکدست و تکرارپذیر است و کمتر فضایی تازه را در شعر او میتوان سراغ گرفت.
۲_ شاخهای دیگر از اشعار شهریار که اوج هنر شاعرانهی اوست؛ اشعاری را در بر میگیرد که عمدتا در قالب غزل یا دیگر قالبها(عمدتا قطعه) سروده شده است. در این اشعار شهریار به زبان روزمره نزدیکشده و از روایت و گاه گفتگو بهره جسته است. شعرهای "حالا چرا؟"، "دختر گلفروش"، "بوی صفای پدر" و ... از این دسته است.
۳_ در بسیاری از غزلها، شهریار زبانی ساده چون گونهی قبل را انتخاب کرده؛ هرچند به مضمونگرایی و برخی وبژگیهای سبک موسوم به تهرانی (آمیختهی عراقی_ اصفهانی) نزدیک شده است. غزل "جوانی" از نمونههای موفق این صدا در اشعار شهریار است.
۴_ شعر مذهبی شهریار آمیحتهای از شعر مذهبی بازگشتی و شعر رمانتیک مذهبی عصر پهلوی است. این شاخه، با وجود برجستهشدن در معرفی شهریار، از صداهای حاشیهای شعر اوست.
۵_ اشعار عمدتا رمانتیک متاثر از شعر تغزلی پس از نیما که تلاشهای او را در نوجویی نشان میدهد؛ هرچند او در این شاخه شاعری تاثیرگذار نبوده است.
#شهریار
#شعر_معاصر
@mmparvizan
"ایرج و شهریار "
بیش از یکدهه از نخستین پخش سریال شهریار، ساختهی کمال تبریزی میگذرد. به خاطر دارم که در همان روزها اعتراضاتی از جامعهی تاریخدان و ادبیاتخوان مطرح شد، به این مضمون که چرا برای بر کشیدن شهریار، قدر برخی شاعران فروکاسته شده است؟
شاید بیشترین تحریفات ادبی، در آن سریال حول شعر و منش #ایرج_میرزا شکل گرفته بود و نویسندهی اثر، این گونه نشان داده بود که شهریار از زاویهی دیدِ یک منتقد آگاه، ایراداتی را متوجه جلالالممالک کرده و او را شرمسار کرده است.
این اغراقها و سیاه و سپید بینیها در اغلب رفتارهای ما نمود دارد؛ تا آنجا که شهرت ایرج به برخی اشعار شوخطبعانه، سبب شده، حتی اشعار اخلاقی و مثبت او (در ستایش اهل بیت و مادر و ردّ شراب) نیز، در دهههای اخیر به حاشیه رانده شود.
اما سوالی که مطرح میشود، این است که چرا حق ایرج بر شهریار تا این اندازه ندیده گرفته شده است؟
دکتر #شفیعی_کدکنی، در کتاب #با_چراغ_و_آینه و در مقالهی شهریار، به این نکته اشاره کرده که شهریاری که مورد پسند مخاطبان است، بسیار متاثر از بیان و زبان ایرج میرزا بوده و این نکتهی دقیق، در بررسی بسیاری از اشعار دیوان شهریار دیده میشود؛ با این تفاوت که قطعا از منظر زبان، ایرج ادیبتر و زباندان تر از شهریار بوده است و شهریار دغدغهمندتر به علایق مخاطب.
با توجه به تاریخ درگذشت ایرج(۱۳۰۴)، و کمتر از ۲۰ سالگی شهریار در این زمان، واضح است که شهریار بهخوبی از شهرت شاعری ایرج آگاه بوده و میتوانسته از او دست کم در اصطلاحات، مضامین و سادگی زبان تاثیر بپذیرد.
این تاثیدپذیری را در تعدادی از قطعات و غزلیات شهریار میبینیم؛ از جمله در شعر زیر:
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی؟
چه شد که شیوهی بیگانگی رها کردی؟
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی، وفا کردی؟
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
بیا که با همه نامهربانیات ای ماه
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی ...
و شعر ایرج این گونه است:
وه چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی؟
ای بسا آرزوت می کردم
خوب شد آمدی صفا کردی؟
آفتاب از کدام سمت دمید
که سحر یاد آشنا کردی؟
از چه دستی سحر بلند شدی
که تفقد به بی نوا کردی؟
شب مگر خواب تازه دیدی تو
که سحر یاد آشنا کردی؟
بی وفایی مگر چه عیبی داشت
که پشیمان شدی وفا کردی؟ ...
کاملا مشخص است که شهریار در شعر خود علاوه بر الگوپذیری از زبان ساده و محاورهای شعر ایرج، از زوایای دیگر نیز از او بهره برده است از جمله:
_هرچند وزن دو شعر یکی نیست؛ تنها تفاوت آنها در اضافه داشتن رکن "مفاعلن" در آغاز وزن غزل شهریار است.
_ ردیف دو شعر یکی است و از میان انبوه واژههای قافیه ی مختوم به "الف"، قافیههایی شبیه به شعر ایرج انتخاب شده است.
_ تاکید هر دو شعر بر خطاب و سوال آغازین است. استفاده از "چه شد؟" و "چه عجب شد؟" نیز موید همین شباهت است.
_ مضامینی دیگر نیز در دو شعر شبیه هم است؛ از جمله: تقابل وفا و جفا، یاد آشنا، عرض خوش آمد، بر سر مهر و وفا آمدن و ... .
#محمد_مرادی
#شعر_معاصر
#شهریار
#ایرج
@mmparvizan
"روز ادب فارسی یا روز بیادبی فارسیان"
شاید برخی از مخاطبان از انتخاب این عنوان دلگیر شوند؛ اما گاه باید تلخی زهر انتقاد را به جان خرید و این شوکران جانسوز را سر کشید. امروز درست یا خطا روز شعر و ادب فارسی بود؛ روزی یادآور فرهنگی دیرپا که نشانههای هنر و عرفان و شعرش، قرنها اقصینقاط جهان را در نوردیده و به قول حافظ طوطیان هند از قند پارسیاش شکّرشکن شدهاند و ساکنان هفتکشورش، در زمانی نه چندان دیر بیمقالات سعدی انجمنگردانی نکردهاند و شهرت "هنر نزد ایرانیان" است از شاهنامهاش به افلاک رفته و رستموار، اسفندیار چرخ را به تیرگز چشم فروبسته است. دیار رازی و بوریحان و بوعلی و عطار و نظامی و قطبالدین شیرازی و مولوی و ملاصدرا و هزاراران بزرگ دیگر که هنوز قلبمان به عشقش میتپد.
حال در خمیازهی رویای گذشته و گرم از پوستین کهنهی تمدن ایرانی و در میان هیاهوهای رنگارنگ رسانهها و نارسانهها، باید به دریچهی عکسها و تصاویر چشمبدوزیم و برادران و هموطنانمان را ببینیم که از صخرههای رو به پوچی بالا میروند و دنبال اتوبوس میهمانِ پرتغالی هاج و واج میدوند، به این امید که بازیکنی مشهور، در دوران افولش، به تمسخر یا ترحم به آنان پوزخندی هدیه کند یا شکوه فراموششدهشان را به تماشا بنشیند.
در کجای جادهی این جهان ماندهایم نمیدانم؛ اما به قول حافظ یا باید از این مسیر رو به تباهی بهراسی و بگویی "از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان ..." یا دست روی دست بگذاری و در تنهایی و بییاری لببهدندان بگزی که
شهرِ یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد؟ شهریاران را چه شد؟
#محمد_مرادی
#انگشت_اتهام
#روز_ادب_فارسی
@drmomoradi
https://eitaa.com/mmparvizan
«بحثی دربارۀ ضبط یک رباعی در تمهیدات»
تمهیدات عینالقضات از متون مهم عرفانی کهن است که در کنار جایگاه عرفانی، از منظر در برداشتن رباعیات متعدد ثبتشده در آن، اهمیت دارد. یکی از رباعیاتی که در تمهیدات به تصحیح عفیف عسیران و در «حقیقت و حالات عشق» نقل شده، شعر زیر است:
تا من به میان خلق باشم باتو
تنها ز همه خلق من و تنها با تو
خورشید نخواهم که بر آید با تو
آیی، برِ من سایه نیاید با تو
(تمهیدات ص 131)
چنانکه مشخص است، مصرع دوم این رباعی از نظر وزن ایراد دارد و یک هجای افزوده در آن میتوان دید؛ نکتهای که مصحح به آن توجه نکرده و در چاپهای متعدد این تصحیح تکرار شده و از طریق آن به سایتهای ادبی و مقالات علمی و نرمافزار گنجور نیز راه یافته است.
استاد گرانقدر تقی پورنامداریان به همراه مینا حفیظی در مقالۀ «نگاهی به تصحیح تمهیدات پس از نیم قرن» منتشرشده در نامۀ فرهنگستان(1396)؛ برخی از خطاهای این تصحیح را یادآور شده؛ از جمله برخی ضبطهای غیرموزون ابیات؛ اما به این بیت اشاره نکردهاست.
در دستنویس شمارۀ 1842 تمهیدات ایاصوفیا مورخ 867، بیت نخست این گونه ضبط شده است:
تا من به میان رسول یابم با تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
در نسخۀ1086 کتابخانۀ مغنیسا مورخ 697( ؟) هم مصرع اول به صورت «یا من بر تو رسول باشم با تو» و مصرع دوم به صورت صحیح ضبط شده است. در برخی چاپها و نسخ زبدهالحقایق چشتی (شرح تمهیدات) هم مصراع نخست «یا من به میان رسول باشم یا تو» ثبت شده است.
بر این اساس میتوان صورت نزدیک به صحیح این رباعی را چنین دانست؛ هرچند دربارۀ ضبط مصرع نخست یا ترتیب مصرعها نیاز به بررسی بیشتر است:
تا من برِ تو رسول باشم با تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
خورشید نخواهم که بر آید با تو
آیی، بر من سایه نیاید با تو
#تصحیح
#رباعی
#عین_القضات
https://eitaa.com/mmparvizan
"نکتهای دربارهی مستند اولدوز سایاراق (هنگامهی شمردن ستارهها) "
چونان سرو، مجموعهای از مستندهای معرفی مفاخر فرهنگی و هنری است که به همت صدا و سیما ساخته شده و چند بخش از آن به شرح حال و زندگی شاعران برجستهی معاصر اختصاص یافته است.
"هنگامهی شمردن ستارهها"، نام مستند ویژهی استاد شهریار است که بهمناسبتهای مختلف بهویژه روز شعر و ادب فارسی بارها پخش شده است و جنبههایی از زندگی و شعر شهریار را مطرح میکند.
از کاستیهای این مستند، گاه گنجاندن اطلاعات یا روایتها و قضاوتهایی است که مستندات تاریخی و پژوهشی ادب معاصر آن را تایید نمیکند.
از جمله، روایت انتشار منظومهی مشهور "حیدر بابایه سلام شهریار" در حدود سال ۳۲ و شهرت آن در فضای ادبی آن روزگار؛ تا آنجا که بزرگانی چون: بهار و نفیسی برای آشناشدن بهتر با آن کوشیدهاند زبان ترکی بیاموزند؛ حال آنکه ملکالشعرای بهار در سال ۱۳۳۰ درگذشته است و در زمان مورد ادعا امکان چنین ادعایی دربارهی او وجود ندارد.
پ.ن. حیدر بابایه سلام نخستبار به خط طاهر خوشنویس، در سال ۱۳۳۲ در تبریز (حسن تقویمی) منتشر شده است.
#شهریار
#شعر_معاصر
#مستندات_تاریخی
#تاریخ_ادبیات
@mmparvizan
«نگاهی به سمبوليسم فردی نیما»
پژوهندگان مکتبهای ادبی، سمبولیسم اروپایی را به دوشاخهی اصلی انسانی و فرارونده تقسیم میکنند. سمبوليسم فردی از جهاتي ريشه در اشعار مکتب رمانتيسیسم دارد . در این گونه، شاعر براثر هيجانات دروني و بيروني، در وضعيتي عاطفی و با كمك تصويرهايي كه درسراسر اثر پراكنده ساخته، ميكوشد به صورتي مبهم، احساسش را به مخاطب منتقل کند. (بنگرید به چدویک، سمبولیسم، نشر مرکز)
از اين ديدگاه، سمبوليسم را ميتوان هنر بيان افكار، عواطف و جوششهاي دروني و ذهني شاعر دانست؛ نه از راه شرح مستقيم، بلكه از طريق اشاره به چگونگي آنها، و استفاده از نمادهاي بيتوضيح براي ايجاد آن عواطف وافكار در ذهن خواننده.
در ميان شاعران سمبوليك فرانسه ورلن بيش از همه به اين گونه پرداخته است. در كنار او، بسياري از اشعار بودلر، مالارمه، والري و حتي رمبو به این شیوه سروده شده و نیما در تعدادی از اشعارش به الگوی آنان نگریستهاست.
سمبوليسم انساني در شعر معاصر فارسي، از دو منظر اصلی جلوه داشته است. در شعر نیما، نوع کمتر تغییر یافتهی آن، همان سمبولیسم فردی نزدیک به شیوهی شاعران فرانسه است که در آن جنبههای فردی و عاطفی زندگی و عواطف شاعر حضوری پر رنگ و تعیینکننده دارد. بسیاری از اشعار نیما که در 15 سال پایانی شاعری او سروده شده، در این دسته جای میگیرد؛ اشعاری چون: ری را، قایق، آقا توکا، ماخ اولا، گندنا، غراب، مرغ غم، وای برمن، لاشخورها، مهتاب، ناقوس، هوای زمستانی، من لبخند، مردگان موت، مهتاب و اجاق سرد و ... .
علاوه بر ویژگیهای مشترک این نوع با دیگر اشعار سمبولیک، ویژگیهای زیر را میتوان از دیگر شاخصههای سمبولیسم فردی در آثار نیما دانست:
-حس اندوه، یأس و تنهایی حاکم بر اشعار و فضای سیاه، مرگاندود و رویایی.
-تجلی واژگان، مکانها و جلوههای طبیعت مازندران در تصاویر و زبان شعر.
- توجه به موسیقی الفاظ و هجاها، کارکرد وزنهایی با قابلیت بلند و کوتاهشدن مصراع و حضور پراکندهی قافیه در شعر.
-القای مفاهیم ذهنی به کمک فضاسازی عینی و هنجارشکنیهای دستوری.
- شیوهی بیان و زبانیپ بر آمده از تلفیق سبک خراسانی و شعر عرفانی عراقی.
-طول متوسط یا کوتاه اشعار در مقایسه با شعرهای اجتماعی، تصویرمحوری در مقایسه با روایتمحوری اشعار اجتماعی.
پ.ن: برگرفته از کتاب نیما و پیروانش/ محمد مرادی.
#نیما_پژوهی
#نقد_معاصر
@mmparvizan
"به یاد فریدون مشیری"
سیام شهریور، با نام شاعر مشهور معاصر فریدون مشیری پیوند خورده است. او که متولد 1305 و درگذشته به سال 1379 است، از معدود شاعران نیماییسراست که پس از انقلاب نیز در میان تودهی مردم حسن شهرت داشته و برخی از اشعارش بر زبان تودهی میانهی جامعه جاری بوده است.
مشیری، در اشعارش کمتر در جایگاه شاعری پیشرو مطرح بوده و بیشتر او را باید پیرو جریانهای تجربهشده دانست. او در دهههای سی و چهل، از میان شاعران جریان شعر رمانتیک، شهرت کسانی چون: ابتهاج، نادرپور و کارو را ندارد؛ با اینحال هرچه به دهههای اخیر نزدیک شدهایم، بر محبوبیتش در مقایسه با برخی از آنان افزوده شده است.
شهرت مشیری، بیش از همه مدیون دفترهای "ابر و کوچه و بهار را باور کن" بوده و او را باید شاعری دانست که چون پیشینیان، بهترین اشعارش را پس از سی و پنج سالگی سروده است؛ نکتهای که مویّد غلبهی اعتدال در سنتگرایی اشعار اوست و اینکه در اشعارش، خلاقیتها و جسارتهای نوآورانهی جریان شعر نمادگرای اجتماعی و همچنین شعر منثور پس از نیما کمتر تجربه شده است.
مشیری، شاعر عرصهی تجربههای عام انسانهای میانه است و مفاهیمی را در شعرش منعکس میکند که محدود به زمان خود او نیست؛ به همین دلیل عشق، اصلیترین مضمون اشعار اوست که گویی بازتابی سنتی_معاصر از این مفهوم غالبِ سبک عراقی را، در اشعارش جلوهگر ساخته است:
ای عشق پناهگاه پنداشتمت
ای چاه نهفته راه پنداشتمت
ای چشم سیاه، آه ای چشم سیاه
آتش بودی، نگاه پنداشتمت
او کوشیده بین عشق انتزاعی کهن و عشق زمینی مورد نیاز مخاطبان معاصر، پیوند بر قرار کند؛ بیآنکه جایگاه معشوق او به سبک بسیاری از معاصرانش به ابتذال کشیده شود. الگوی این نوع عشقورزی را در شعر کوچه بهوضوح میتوان دید:
بیتو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
نگاه به جهان و زیباییهای محسوس آن، از دیگر علل مقبولیت شعر مشیری است. از این جهت اشعار او شاد، احساسی و کاملا روزمره هستند:
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، بارانخورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
...
نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
در اشعار مشیری، عمق و ابهام شاعران جامعهگرا دیده نمی شود؛ با این حال با نگاهی احساسی به انتقاد از برخی معضلات انسانی و اجتماعی میپردازد و در این شیوه، گاه زبان نصحیتگر سعدی و شیوهی بیان او را به یاری میگیرد.
او در نگاه به جهان، گاه به عرفان سهراب سپهری نزدیک میشود؛ هرچند عمق تفکر فلسفی- عرفانی سهراب را در اشعار مشیری نمیتوان دید. عرفان او بازخوانی تغزلهای عارفانهی شاعران سدههای پیشین است که با بیانی سادهتر، در اشعار فریدون مشیری انعکاس یافته است.
من همین یک نفس از جرعهی جانم باقی است
آخرین جرعهی این جام تهی را تو بنوش
زبان مشیری، هرچند به استواری و تحرک شاعران بزرگ همعصر او نیست؛ چون بسیاری از رمانتیکها دچار دودستگی و خطاهای نحوی نیز نمیشود. ترکیبات اشعار او ساده و چیزی بین ترکیبسازیهای سنتی و نو است.
از دیگر جنبههای مثبت اشعار او، تنوع قالبی و موسیقایی اشعار است که شاید برخواسته از علایق و دانش او در این حوزه باشد. در شعر او نیمایی، غزل، چارپاره، رباعی، دوبیتی، مثنوی، قطعه و ... حضور دارد و وزنها و نوع کارکرد قافیهها نیز، تنوع و ساختهایی متعدد دارد.
در پایان باید گفت که ایجاد زبان و ساختاری اعتدالی در حد توانایی شاعر، ویژگی اصلی شعر اوست؛ هرچند اغلب اشعار مشیری در سطح واژگان باقی میماند و در برقراری پیوند با مخاطب خاص، چندان موفق نیست. شاید بتوان گفت که او متاثر از فعالیت سی و چند سالهاش، در وزارت پست و حوزهی مخابرات، در اشعارش نیز بیش از همه به ارتباط با مخاطبان میانهی جامعه دلبسته بوده است.
#فریدون_مشیری
#نقد_شعر
#شعر_معاصر
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
پرویزن
«بحثی دربارۀ ضبط یک رباعی در تمهیدات» تمهیدات عینالقضات از متون مهم عرفانی کهن است که در کنار جای
"توضیح دقیق و مستند جناب میرافضلی دربارهی رباعی یادشده"
رباعی مسعود سعد در آثار عین القضات
در مورد یادداشت پیشین که دوست فاضل جناب محمد مرادی نگاشتهاند، پیش از هرچیز باید خاطر نشان کرد که رباعی از سرودههای مسعود سعد سلمان است و در دیوان او (تصحیح محمد مهیار، ۸۱۵) که بر مبنای دستنویس کهن حکیم اوغلو و هشت دستنویس دیگر تصحیح شده، ضبط رباعی چنین است:
یا من به میان رسول بایم یا تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
خورشید نخواهم که برآید با تو
آیی برِ من، سایه نیاید با تو
این ضبط یک ناهمخوانی مهم با اصل دستنویس دارد و آن در مصراع سوم است. در دستنویس آمده (مجموعۀ دواوین، دستنویس ۶۶۹ حکیم اوغلو، برگ ۳۳۱ر): «خورشید نخواهم که برآید تا تو» و درستش هم همین است؛ هم از لحاظ عدم تکرار قافیه (رباعی چهارقافیهای است) و هم حفظ سیاق عبارت. شاعر میگوید: نمیخواهم که خورشید برآید. چرا نمیخواهم؟ تا تو وقتی پیش من میآیی، سایه، همراه تو نباشد. مصراع نخست رباعی نیز که محل مناقشه و در معرض ضبطهای مختلف است، مطابق آنچه در دستنویس حکیم اوغلو آمده، درست است. کل رباعی در مورد غیرت عاشق است. میگوید بین ما رسولی جز من و تو نباید باشد؛ یا من باید این کار را انجام دهم یا تو.
این رباعی را ظهیر سمرقندی نیز در کتاب خود نقل کرده (سندبادنامه، تصحیح کمالالدینی، ۲۲۲) و وی نزدیکترین فرد به زمان مسعود سعد سلمان بوده است. ضبط رباعی، در قدیمترین دستنویس کتاب که در ۶۰۴ ق کتابت شده، مطابق ضبط نسخۀ حکیم اوغلوست و فقط یک تفاوت کوچک با آن دارد (دستنویس ۴۵۷ ازمیر، ۱۲۸ر):
یا من به میان رسول بایم یا تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
خرشید نخواهم که برآید تا تو
تنها روی و سایه نیاید با تو
متأسفانه مصحح کتاب، بیخود و بیجهت جای مصراع اول و دوم را عوض کرده و در مصراع نخست، «جهان» را جایگزین «خلق» کرده است.
رباعی در نامههای عین القضات (جلد نخست، ۳۶۹، ۳۳۴) و رسائل العشّاق (چاپ عکسی، ۹۱) نیز درج شده و ضبط آنها مطابق دیوان مسعود سعد است و فقط یک اختلاف در مصراع سوم دارد (یا تو):
یا من بر تو رسول بایم یا تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
خورشید نخواهم که برآید با تو
آیی برِ من، سایه نیاید با تو
بنابراین، ضبط درست رباعی همان است که در دستنویس دیوان مسعود و دستنویس سندبادنامه آمده است (تصاویر پیوست).
..
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
مدايح_محمدي_در_شعر_فارسي.PDF
2.39M
"مدایح محمدی در شعر فارسی"
احمد احمدی بیرجندی، از پژوهشگران شعر دینی است که کتابهای متعددی در حوزهی برگزیدهی اشعار شیعی و منقبتی منتشر کرده است. هرچند تالیفات او صرفا گزینشی تذکرهای از اشعار مذهبی پارسی است، نوع انتخاب متنوع او در آثار منتشرشدهاش، نگاه علاقهمندان به شعر دینی را به این گزینهها جلب کرده است.
مجموعهی مدایح محمدی، گزیدهای از اشعار ۳۶ شاعر پارسیزبان در ستایش رسول آخرین(ص) است که از سدهی چهارم تا دوران معاصر را در بر میگیرد. البته، به دلیل محدودیت اشعار، نام بسیاری از شاعران شاخص این حوزه، از قلم افتادهاست؛ چنانکه فقط در سدههای نخستین، میتوان ابیات آغازین ورقه و گلشاه عیوقی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و ابیات شکوهمند سید حسن غزنوی در ستایش پیامبر را بر این مجموعه افزود.
#احمد_احمدی_بیرجندی
#مدایح_محمدی
https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر جنگ و دفاع مقدس/ شاخهها و جریانها"
ادبیات جنگ و مفاهیم مربوط به آن از گونههای مهم در تاریخ ادب جهان است. از حماسهسرودههای اسطورهای_ ملی یا مذهبی که نوعی روایت کهن را از جنگهای میان اقوام و ملتها و پیروان ادیان نشان میدهد تا روایتهای مربوط به نبردها و فتحهای ممدوحان که از دیگر بخشهای سنتی این گونهاست.
در سدههای پس از عصر نوزایی با تشکیل دولت_کشورها و طرح مفهوم وطن جدید، جنگ بهویژه در ادبیات داستانی جهان حضوری پررنگ یافته است. حاصل آن، آفرینش هزارانهزار رمان و داستان و نمایشنامه و خاطرهنوشت با موضوع جنگ است که نمونههای مهم آن را در ادبیات فرانسه و روسیه و پس از آن اروپای همزمان با جنگهای جهانی اول و دوم میتوان دید.
در قلمرو کشورهای اسلامی شمال آفریقا و خاورمیانه، بهویژه در تقابل با کشورهای استعمارگر، ادبیات جنگ و پایداری بدر کشورهای مصر و الجزایر و فلسطین و لبنان و عراق و ...، جلوهای متمایز داشته است.
در قلمرو زبان فارسی نیز، جنگ چه در قالب نبرد با استعمارگران انگلیسی و روسی، چه وصف نبردهای داخلی و سیاسی، همواره مضمونی مهم بوده؛ اما در هیچزمانی چون دهههای پس از انقلاب، به دلیل هشتسال جنگ و دفاع مقدس، بازتاب این رویداد را در زندگی و ادبیات ایرانیان به این برجستگی نمیتوان دید.
از تمایزهای ادبیات پایداری فارسی، اهمیت شعر در بازنمود آن است؛ بهطوری که در سالهای جنگ تحمیلی، تعداد شاعران فعال در این حوزه بیش از نویسندگان بوده؛ هرچند در دهههای اخیر، ادبیات داستانی جنگ بیشتر جهانی شده است.
تعدد شاعران جنگ، سببشده که با مرزبندی هزاران شاعر فعال در این حوزه، بتوان چند جریان اصلی شعر جنگ و دفاع مقدس را معرفی کرد.
۱_ جریان شعر واقعگرای جنگ در دههی نخست که بیشتر به ابعاد واقعی این رویداد تلخ از منظر ویرانیهای آن مینگرد؛ این جریان بیش از همه زاییدهی ذهن شاعران شهرهای درگیر با جنگ است. "شعری برای جنگ" از قیصر، از معدود نمونههای این جریان است.
۲_ جریان شعر نمادگرای پایداری که در شاخههای شعر نو و گاه سنتی، شاعران بسیاری را معرفی کردهاست. شاعرانی چون: قیصر، سلمان هراتی، حسن حسینی، ضیاءالدین ترابی و...، تاثیرپذیرفته از شعر نیمایی متعهد، آثاری را با موضوع جنگ خلق کردهاند. این جریان با رویکرد تاویلپذیر و فردی و گاه احساسی به جنگ مینگرد.
۳_ جریان شعر ترکیبگرای سنتی که نصرالله مردانی شاعر تراز آن است. در شعر او و پیروانش علاوه بر کلیشهگرایی در ترکیبسازی و تکرار نمادهای مشابه و تقابل تصاویر، تلاش برای برانگیختن مخاطب به نبرد بهوضوح دیده میشود و جبههی خودی و غیرخودی در سرودهها بهآشکارا تصویر شده است.
۴_ جریان شاعران خارج از گفتمان انقلاب اسلامی که عمدتا با رویکرد وطنی یا انتقادی یا مرثیهای، به جنگ و آسیبدیدگان از آن نگریستهاند. برخی چون: اخوان و مشیری با نگاهی همسوتر با گفتمان انقلاب اسلامی و برخی چون: حمید مصدق و سیمین بهبهانی و...، از نگاهی مجزا و کاملا مغایر.
۵_ در دهههای پس از جنگ شاخهای از شعر محاورهمحور با رویکردی کاملا ایدئولوژیک و بیانیهای به ادبیات جنگ راه یافته که نمایندهی این حوزه را علیرضا قزوه و بسیاری از پیروان او باید دانست.
۶_ یکی دیگر از شاخههای شعر جنگ در دهههای اخیر، شعر ترکیبگرای نیمهسنتی است که برخی ویژگیهای شعر زمان جنگ را همراه دارد؛ اما از منظر شاعرانگی و کلیشهزدایی در ترکیبات و نمادها، تفاوتهایی با شعر دههی ۶۰ دارد.
۷_ شعر روایتگرای جوان در دهههای ۸۰ و ۹۰ که بیش از همه به آسیبهای جنگ و زندگی جانبازان و خانوادهی شهدا پرداخته است. در این شاخهی نوگرا، نوعی وقوعگرایی فردی نیز دیده میشود که با جریان نخست متفاوت است.
در کنار جریانهای یادشده، شعر جنگ و دفاع مقدس را از منظرهایی دیگر نیز میتوان جریانشناسی کرد که در مجالی دیگر به آنها پرداخته خواهد شد.
#شعر_جنگ
#شعر_دفاع_مقدس
#ادبیات_جنگ
#شعر_معاصر
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از مجتبی خرسندی
🔻کانال اشعار و نوشتههای
✔️#مجتبی_خرسندی
🔹#شعر #سرود #داستان
🔸#افتخارات #مرور_خاطرات
🔹#معرفی_کتابها #مصاحبهها
🔸#نقدها_تحلیلها #وقایع_روزمرّه
🔹#توییتها #درد_دل #هنر_گفتوگو
🔻آدرس در ایتا؛
https://eitaa.com/Mojtaba_khorsandi
😍😍😍
نقش واژهها در تربیت کودک چقدره؟
ادبیات رو جدی بگیریم.
#رشد_و_تربیت_کودک_با_ادبیات
#سیب_نارنجی
https://eitaa.com/sibenaranjikoodak
"به بهانهی آغاز مهر/ مفاهیم مربوط به مدرسه و شاعران پس از جنگ"
يكي از جلوههاي معنايي رایج در شعرسنتی بهویژه غزل شاعران دهههای ۷۰و ۸۰ که ریشه در شعر کودک و نوجوان و همچنین شعر اجتماعی عصر پهلوی دارد، استفاده از مفاهیم مربوط به فضای مدرسه و کتابهای دبستانی (بهخصوص پایهی اول) در مضمونسازی اشعار و تصاویر است.
بازگشت به غربت کودکی را در بسیاری از این دست سرودهها میتوان دید:
آمد كنار تخته، «به نام خدا» نوشت
قبراق بود مثل الف، ب، ت، آ... نوشت
گفتم: اجازه تشنهام آقا و تشنهايم
لبخند زد معلم من، آب را نوشت
گفتم: گرسنهام، همهي ما گرسنهايم
نان را كنار دفتر ما باصفا نوشت
آمد كنار پنجره، با حلقههاي اشك
لبريز بغض بود، ولي بيصدا نوشت
(علياكبري، 1386: 13-12)
بيشتر این اشارات برآمده از درسها و كتابهای دبستان است؛ برای مثال گریز به شعر مشهور "باز باران" از گلچین گیلانی:
تا كوچه باغ ابرهاي «باز باران» زا
تا هفت توي وهم جنگلهاي گيلان برد
(همان: 44)
كاشكي يكبار ديگر آن صداي سبز شيرين
كاشكي يكبار ديگر «باز باران با ترانه»
(ذكاوت، 1377: 80)
اشاره به "دارا و سارا" در جایگاه دو نام ذکرشده در کتابها، از مفاهیمی است که در شعر دهههای یادشده، مُد شده است:
از تو آموختيم الفبا را
معني آب و نان و بابا را
از درخت خيال خود چيدم
سيب دارا، انار سارا را
(نجاتي، 1383: 29)
اشاره به تکالیف مدرسه هم در بسیاری از سرودهها منعکس است:
كودكي كه به فكر بازي بود، خسته از مشق و جمله سازي بود
آه! حالا نشستهيك گوشه، با تمام وجود ميگريد
(انصاري، 1386: 67)
مضمون در "تصمیم کبری" از دیگر اشارات پربسامد در شعر دهههای ۷۰ و ۸۰ است:
تصميم كبري بودي ا دندان شيري
در درس چندم آخرين دندانت افتاد؟
(همان، 47)
"مرد در باران" نیز از دیگر بنمایههای تکرارشونده بهخصوص در شعر انتظار یا سرودههای اجتماعی است:
او رفت و مشق کودکان شهر بعد از این
پر ميشود از قصهي: آن مرد در باران
(ياري، 1380: 28)
اشاره به اصطلاحات املا، نگارش، ریاضی، داستان دهقان فداکار و ...، از دیگر مضامین رایج در سرودههاست.
از میان شاعران این چنددهه، غلامعلی شکوهیان در چندغزل، بهسادگی و نیکویی از این مضامین در خلال غزلهای اجتماعیاش بهره گرفته است:
دلخستهام از این اتاقِ چنددرچند
یک آسمان چند است آقا؟ بال و پر چند؟
...تا اینکه سهم هرکسی یک لقمه باشد
اکرم بگو دست پدر تقسیم بر چند؟(گزیدهی شعر فارس)
شعر اجتماعی"دیکته" از او، بر اساس همین مضامین ساده، سروده شده که در پایان این یادداشت، متن آن آورده شده است:
بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد
سارا به سین سفرهمان ایمان ندارد
بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم
یا سیل میبارد...و یا باران ندارد
بابا انار و سیب و نان را مینویسد
حتی برای خواندنش دندان ندارد
انگار بابا همکلاس اولیهاست
هی مینویسد این ندارد آن ندارد
بنویس کی آن مرد در باران میآید؟
این انتظار خیسمان پایان ندارد
ایمان برادر! گوش کن! نقطه. سرِ خط
بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد
(همان)
"با نگاهی به جریانشناسی غزل شاعران جوان جنوب ایران/ محمد مرادی"
#شعر_اجتماعی
#غزل
#مدرسه
https://eitaa.com/mmparvizan
"نسیم شمال و شعر مدرسه"
سیداشرفالدین قزوینی (نسیم شمال)، از مردمیترین شاعران ادبیات فارسی در سدههای اخیر است. یکی از مهمترین علل مقبولیت او در میان تودهی مردم، زبان ساده و سازگار با نیازها و فهم مخاطبان زمان اوست.
اشعار نسیم شمال، به دلیل همین سادگی، از زمان مشروطه در بیان و آثار مربوط به کودکان و نوجوانان منعکس بوده و علاوه بر آن، او از نخستین شاعرانی است که کوشیده، آثاری مناسب کودکان بسراید و با نگاه آموزشمحور، آنان را به علمآموزی و حضور موثر در جامعه دعوت کند.
یکی از این سرودهها، ترجیعبندی است که با موضوع علم و مدرسه سروده و بند دوم آن، یادآور حسّ و حال این روزهاست.
نکتهی مهم دربارهی این شعر شباهتش در وزن و ردیف با شعر "بوی ماه مهر" سرودهی قیصر امینپور است:
روح میبخشد هوای مدرسه
جان شاگردان فدای مدرسه
... کرد مارا باخبر از بحر و برّ
نقشهی جغرافیای مدرسه
در حساب و ضرب و تقسیم و کسور
با تناسب درسهای مدرسه
از خطوط هندسی بالاترست
پایهی عزّ و علای مدرسه...
(باغ بهشت، ص ۵)
#ماه_مهر
#مدرسه
#ادبیات_کودکان
#نسیم_شمال
https://eitaa.com/mmparvizan
"منوچهر آتشی و شعر جنوب"
منوچهر آتشی (۲مهر ۱۳۱۰/ ۲۹ آبان ۱۳۸۴) از شاعران شاخص دهههای پنجاه تا هفتاد شعر فارسی، با رویکرد بازنگری شعر نو پس از نیماست. او در کنار بیابانی و باباچاهی، در انعکاس مفاهیم مربوط به اقلیم مجاور خلیح فارس در گونههای شعر نو و تشخصبخشی به شعر جنوب ایران در جایگاه یکی از کانونهای ادبی نیمقرن اخیر، جایگاهی بارز دارند.
آتشی در دو حوزهی اصلی از شعر پسانیما حضوری موثر داشته؛ نخست نیماییسرودههایش که ادامهی منطقی شعر نیمایی است و اوج آنها را در شعر مشهور" اسب سفید وحشی" میتوان دید. در این سروده، او علاوه بر پیروی نوآوریها و سنتهای شعر نیمایی، کوشیده برخی تجربههای مربوط به اقلیم دشتستان را وارد شعر نمادین کند و فردیت و جامعه را با هم درآمیزد.
در این دست از سرودههای او، جلوههایی از عناصر مربوط به دریا و ساحل را نیز میتوان دید.
حوزهی دوم سرودههای او، آثاری است که پیوند به جریان موسوم به "شعر ناب" دارد. در این اشعار، تلاش او و دیگر شاعران موج نو شعر معاصر را برای عبور از نیما و ورود به ساحتهایی تازه میتوان دید. این اشعار تاثیری مهم بر جریانشناسی شعر دهههای پنجاه تا هفتاد دارد؛ اما از منظر پذیرش و ارائهی اشعار پذیرفته شدهی آتشی، نمود کمتری در ادبیات معاصر داشته است و بیشتر در حدّ بیانیههای ادبی و تفننطلبیهای زبانی باقیمانده است.
#منوچهر_آتشی
#ادبیات_اقلیمی
#شعر_معاصر
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"امام یازدهم(ع) و شاعران فارسی"
آنچه از ابیات دیوانها برداشت میشود، تا سدهی پنجم اشارهای مستقیم به امام حسن عسکری(ع) در دیوانها ثبت نشده است. البته در برخی منظومهها و اشعار منسوب، عنوان دوازدهامام را میتوان دید که بهصورت ضمنی آن حضرت را نیز در بر میگیرد. در اشعار منسوب به ابوسعید هم از ایشان یادشده؛ هرچند قطعهی شیخ محتملا مربوط به سدههای متاخر است و در جُنگهای اخیر نقل شده است.
شاید نخستین اشارهی مستند به آن حضرت، بیت زیر از حدیقهی سنایی باشد که حکیم پس از ستایش امام حسین، گویا به امامان آمده از نسل او(ع) اشاره کرده است:
هم تقی اصل و هم نقی فرع است
هم زکی تخم و هم بهی زرع است
(حدیقه، ص ۲۶۷)
در فاصلهی سدههای ششم تا هشتم، اشارات موجود دربارهی امام حسن عسکری(ع)، معدود و عمدتا پنهان است؛ اما از سدهی هشتم به دلیل استوارشدن پایههای فرهنگ شیعی و افزایش تمایلات دوازدهامامی در ایران، بر اشارات شاعران به ائمهی پس از امام رضا(ع) افزوده شده است. برای مثال ابنیمین در قصیدهای "در ستایش پیامبر(ص) و دوازدهامام (ع) از امامت ایشان یاد کرده است:
چون گذشتی زو تقی را دان امام آنگه نقی
پس امام عسکری کاهل هدی را پیشواست
(دیوان ابنیمین، ص ۳۹)
در دیوان عضد، دیگر شاعر قرن هشتم هم اشارهای اینگونه ثبت شده است:
به آب چشم نقی و حسن، دو بحر ثبات
که با تحملشان کوه بود بیبنیاد (دیوان عضد، ص ۱۱)
از دیگر شاعران شیعی شاخص سدههای هشتم و اوایل قرن نهم، در دیوانهای لطفالله نیشابوری(ف ۸۱۲) و کمال غیاث شیرازی(ف حدود ۸۳۸) و شاه نعمتالله ولی و ...، اشاراتی متعدد به آن امام دیده میشود. با اینحال نخستین شعر تقریبا مستقل فارسی در ستایش آن حضرت (تا آنجا که این نگارنده دیده)، ابیاتی است از خواجوی کرمانی(ف ۷۵۰) که مقّدم بر بسیاری از گریزهای یادشده است.
خواجو در خلال ترکیببندی که در نعت پیامبر و ستایش امامان دوازدهگانه(علیهمالسلام) سروده، ابیاتی شکوهمند در منقبت امام یازدهم(ع) بهنظم در آورده که در پایان این یادداشت از نظر میگذرد:
به لذت سخن عسکری به گاه سخن
که بود طوطی بلبلنوای هشتچمن
سراچهای است ز بستانسرای تعظیمش
چهارصفّهی هفتآشکوی ششروزن
سواد صفحهی اوراق روزنامهی غیب
به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن
شده است بحر ز جام تبحّرش سرمست
وگرنه از چه چنان کف برآورد ز دهن
به روی شاه بساط امامت از کونین
اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن
خلیفه گر به خلافش فصول کلّی خواند
بشد خلیفه به کلّی وزو خلافی ماند
(دیوان خواجو، ص ۶۱۸)
#شعر_شیعی
#امام_یازدهم
#امام_حسن_عسکری
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"سیمای مهدی(عج) در اشعار شاعران سدههای چهارم و پنجم"
در سدههای نخستین شعر فارسی اشارات مربوط به مهدی(عج) و آخرالزمان محدود است. در این دوره، توصیفات مربوط به آن حضرت عمدتا در آثار روایی، تفسیری و متون دینی دیده میشود. این نکته سبب شده، تا عصر محمود غزنوی(دست کم در اشعاری که اینک در دسترس است) ذکری مستقیم از ایشان نرفته باشد.
در مدایح عصر غزنوی اول، به مرور و به صورت تلمیحی اشاراتی به نام مهدی و عمدتا در تقابل دجال ثبت شده است. این چند تلمیح را در اشعار غضایری رازی و عنصری می توان دید:
یکی گوید که مهدی گشت پیدا
یکی گوید نبی الله اکبر
*
سیاست تو به گیتی علامت مهدی است
کجا سیاست تو نیست فتنهی دجال
در قطعهای منسوب به ابوسعید هم به آن حضرت(ع) شفاعت جسته شده که چنانکه در مقاله ای اشاره کردهام، این شعر متاخر از زمان شیخ است( ر.ک. مجلهی شیعه شناسی) و نمیتواند از بوسعید باشد.
در اشعار عصر سلجوقی، عمدتا نگاه اهل سنت به ظهور مهدی موعود دیده میشود. در تلمیحاتی که در دیوان قطران، لامعی، ابوالفرج، عمعق، مسعود سعد، سنایی و شاعران بیدیوان میبینیم؛ عمدهی توصیفها روایتگر فتنهی دجال و تقابل آن با ظهور مهدی(عج) و همراهی مسیح(ع) و آن حضرت است:
مسعود سعد:
مشهور شد از رایت او آیت مهدی
منسوخ شد از هیبت او فتنهی دجال
سنایی (دیوان):
ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشهای
یک جهان دجال عالمسوز سر بر کردهاند
*
گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان
ور موافق خواهی ای دجال یکره سر بر آر
حدیقه:
خلق او آمد از نکو عهدی
روح عیسی و قالب مهدی
*
اندرین روزگار بدعهدی
چیست جز عدل هدیهی مهدی
در اشعار شاعران و نویسندگان متمایل به نگاه شیعی (اسماعیلی یا اثناعشری) هم اشاراتی به آخر الزمان دیده میشود. ناصرخسرو در دیوانش تنها به صورت نمادین به فتنهی دجال و معنای نهفته پشت آن اشاره کرده است.
در قصیدهای منسوب به او نیز نامی از مهدی به میان آمده؛ البته مینوی در مقدمهی دیوان چاپ نصرالله تقوی انتساب این شعر به ناصر خسرو را رد می کند و میگوید:
"قول به مهدی در عقاید ایشان ندیدهام و اگر بوده در زمان حکیم ناصر خسرو نبوده".
شعر مورد نظر از زاویهی سبک سرودهی ناصر خسرو نیست؛ با این حال اشاره به مهدی(ع) را در رسالهی اسماعیلی کشفالمحجوب از ابویعقوب سجستانی هم میتوان دید:
"مهدی آن است که مردمان را راه نمایذ و همهی پیغمبران از پیش او مردمان را راه نموذند به راه خدای، ولیکن سخنهای ایشان پوشیذه بوذ و علمهای ایشان در حجاب بوذ؛ زیرا زمانها چنان واجب کرد... و چنین گفتند کی چون مهدی بیایذ گرگ و گوسفند به یکجا آب خورند...".
کاملترین تصویر شاعرانه از آخرالزمان و ظهور مهدی(ع) را در ابیات نخستین گرشاسپ نامهی اسدی توسی میتوان دید:
...ازین پس پیمبر نباشد دگر
به آخرزمان مهدی آید به در
بگیرد خط و نامهی کردگار
کند راز پیغمبران آشکار
ز کوچک جهان راز دین بزرگ
گشاید خورد آب با میش گرگ
بدارد جهان بر یکی دین پاک
بر آرد ز دجال و خیلش هلاک
همان آب گویند کآید پدید
درِ توبه را گم بباشد کلید
رسد زآسمان هر پیمبر فراز
شوند از پس مهدی اندر نماز
سوی خاور آید پدید آفتاب
هم آتش کند جوش طوفان چو آب
پس از آن شگفت دگرگونهگون
بس افتد جهاندار داند که چون
از سدهی ششم، اشارات و سرایش اشعار مستقل در ستایش مهدی(عج) فراوانی مییابد که اشاره به ویژگی این آثار به مجالی دیگر نیازمند است.
#مهدی_علیه_السلام_در_شعر_فارسی
#شعر_انتظار
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
«شعر مقاومت در دهههای چهل و پنجاه»
در شعر شاعران جریان مقاومت عصر پهلوی که عمدتاً گرایش سیاسی دارند، هرچه از دهۀ 40 به دوران سقوط سلطنت نزدیک میشویم، استفاده از نمادهای شخصی، منفرد و غیرتکراری کاهش مییابد و زبان بهسمت نمادگراییِ تکرارشونده و قابلفهم سوق مییابد و بر میزان توجه به مخاطب عام و کمی شاعرانگی در سرودهها افزوده میشود.
با درنظرگرفتن سیر تکامل این جریان در دهههای 40 و 50، شعر مقاومت را در سه گرایش اصلی زیر میتوان طبقهبندی کرد:
نخست: دورۀ رواج شعر سیاسی در دهۀ چهل و فعالیت ادبی شاعرانی چون: سیاوش کسرایی، اسماعیل شاهرودی، اسماعیل خویی، شفیعی کدکنی و نعمت میرزازاده.
دو: دوران رواج شعر چریکی در سالهای1347 تا1350و ظهور شاعرانی از قبیل: سلطانپور، شفیعی کدکنی، جعفر کوشآبادی، اسماعیل خویی، نعمت میرزازاده و علی موسوی گرمارودی.
سه: رواج شعر سیاسی و مقاومت دهۀ 50 با محوریت شاعرانی چون: میرزازاده، گلسرخی، سلطانپور، موسوی گرمارودی، شفیعی، صفارزاده، کسرایی و خویی.
(بنگرید به حسین پور چافی، جریانهای شعری معاصر، ص ۳۴۱ تا ۳۴۵)
در نگاهی اجمالی و بدون درنظرگرفتن تفاوت شاخهها مختلف شعر مقاومت و شگردهایی که هریک از شاعران در پرداخت مفاهیم سیاسی و انقلابی در سرودههای خود دارند؛ ویژگیهای زبانی، ادبی و محتوایی اصلی این جریان را در موارد زیر میتوان دستهبندی کرد:
_ تغییر دستگاه واژگانی، استفاده از زبان ولحن حماسی و ورود واژگانی جدید به اشعار شاعران این جریان چون: جنگ، جهاد، جنگل، شهید، شقایق، گل، گلوله، تیر، تفنگ، خون، خنجر و... .
_استفاده از قالب شعری نیمایی و شعر منثور، کمی توجه به عناصر موسیقایی و وجود ضعف موسیقایی در برخی اشعار.
_گرایش بهصراحت، کمرنگ شدن تخیل و تصویر، و نزدیکی بیان سرودهها به شعار.
_ تعهد در برابر مسلک یا مکتب و همچنین گرایش از مخاطب خاص بهسمت مردم و در نتیجه ضعف بنیان شاعرانگی در اشعار در مقایسه با دیگر جریانها.
_ تغییر در حوزۀ درونمایهها و بنمایهها و روی آوردن به مفاهیم و موضوعات جدید چون غربستیزی و دشمنی با امپریالیسم، اشاره به قیامها و قهرمانان ملّی و مذهبی، تطبیق با انقلابهای مردمی دیگر ملل، دعوت به مقاومت، بیان رنجها و سختیهای تودۀ مردم، محکومکردن هنر برای هنر و دفاع از هنر سیاسی و متعهد به خلق و اجتماع.
_ تقسیم جریان شعر مقاومت به دوشاخۀ «شعر مذهبی» و «شعر خلقی و چپگرا» متناسب با نگرش سیاسی و اجتماعی شاعران.
در ادامه، بخشهایی از شعر «مجسمۀ آزادی» را میخوانیم. این شعر از دفتر «سحوری» سرودۀ نعمت میرزازاده است که نخستینبار در سال 1349 منتشر شده و میتوان آن را نمایندهای از جریان شعر مقاومت متمایل به شاخۀ مذهبی دانست:
...بر تلّی از دلار ستاده است
در دست مشعلیش فروزان
غولی خشن- به چهرۀ قدیسی-
با مشعلی عظیم که با آن
اعماق بیشۀ بولیوی را
روشن کند
... بر تلّی از دلار ستاده است
این پیکره مبشر آزادی است:
آزادی ربودن
آزادی هجوم.
اینک هزار کشتی تاراج
از چار سوی پهنۀ گیتی
خشنودی فرشتۀ آزادی را
-با ارمغان آنچه توان یافت-
رو سوی این گرسنه روانند
ای غول! ای مزوّر قدیس!
ای مشعل!
ای چراغ شب رهزنان دریایی!
با باد شرق
بر تو
سرانجام میوزم.
(تاریخ تحلیلی شعر نو، ج ۴، ص ۷۸)
"از کتاب منشور دوم/ محمد مرادی ص ۸۹ و ۹۰"
#محمد_مرادی
#شعر_پایداری
#شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
"غزل ماشینی"
اغلب ما با مفهوم جوجهماشینی آشناییم. شاید در کودکی یک یا چند عدد از آنها را در دست گرفته باشیم. جوجهماشینی.های زمان ما زرد بودند و صدا و اندازهای شبیه هم داشتند. الان هم وضعیت همانطور است؛ با این تفاوت که علاوه بر جوجههای زرد، بعضی هم رنگ شدهاند: قرمز و سبز و ... . اما آنچه در همهی جوجه های ماشینی دیده میشود شباهتشان است. بهسختی میتوان جوجهای را از جوجهای تشخیص داد. در مقابل: جوجههای خانگی (محلی)، گرچه گرانترند و دشوارتر به دست می.آیند و تعدادشان نسبتا کمتراست؛ رنگهایی متعدد و تفاوتهایی آشکار دارند. حتی اگر از نظر اندازه یکسان باشند؛ از نظر تنوع رنگی و ظاهر جورواجورترند.
وضع اغلب اشعار زمان ما نیز مثل جوجههای ماشینی است؛ گویی شابلون یا کلیشهای همه را ترسیم کرده یا در کارخانهای با مواد اولیه و دستور ساختی واحد به تولیدی انبوه رسیدهاند.
از میان قالبهای شعری مقبول، غزل حالتی آشفته.تر یافته است. در کل، ویژگیهای مشترک اغلب غزلهایماشینی روزگار ما را میتوان در چند دستهی زیر طبقهبندی کرد:
۱_ غزلهای ماشینی عمدتا ۵ یا ۶ بیت دارند؛ گویا مواد اولیهی آنها پیش از شکلکگیری در ذهن شاعر، قالب خورده است. مثل چانههای نان که مساوی و عین هم کپی میشوند.
۲_ غزلهای ماشینی چند وزن خاص دارند؛ مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن، مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن، فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، فاعلاتن مفاعلن فعلن دولختی و چند وزن دیگر. درست مثل نانها که یا سنگکند یا تافتون یا باگت یا بربری.
۳_ غزلهای ماشینی دایرهی واژگانی محدود دارند. کلمات این غزلها گسترهی معنایی، اقلیمی، زمانی و ... ندارد و معمولا تعدادی کلمهی ثابت از حوزهای خاص در این اشعار تکرار میشود.
۴_ این غزلها تک بعدیاند. مفاهیم و مضامین در آنها متنوع نیست. عمدتا عاشقانهاند و در محدود نمونههای اجتماعی و مذهبی نیز جلوهها و عناصری تکراری را بیان میکنند.
۵_ غزل ماشینی، یا صرفا مضمونگرا و هندیزده است یا افراط در روایت واقعیات دارد یا تصاویری مشابه را ترسیم میکند.
۶_ فردیت و جهان شاعر در اغلب این آثار مرده است و نشانی از اندیشه و احساسات خاص گوینده در آنها دیده نمیشود. فقر نگاه عرفانی، فلسفی و ... از ویژگیهای این دسته است.
۷_ این نوع شعر، بیشتر تفننزده و کوششی است و جنبههای عاطفی و جوششی در آن چندان اهمیت ندارد.
۸_ شاعر صرفا به هندسهی واژهها و تزیینات ظاهری دلبسته است و لایههای درونیتر در این گونه، فراموش شده است.
۹_ اینها همه، برآمده از اصرار این نوع شعر در جلب توجه مخاطب عام و فراموشی مخاطب خاص است.
حاصل، فراوانی شعرهای مشابه و تکراری است که گویی از کارخانه هایی با یک یا چند الگوی محدود بیرون آمدهاند. اجناسی یک یا چندبار مصرف که بهسرعت متولد و زود به زبالهدانی سپرده میشوند.
اگر به یادتان بیاید، در گذشته، جوجههای ماشینی هم زودتر از جوجههای محلی بیمار میشدند و میمردند.
#محمد_مرادی
#نقد_غزل
#شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
"تذکری دربارهی وزن غزلی پایداری"
رکن "فاعلاتُ" از زیرشاخههای بحر رمل است که بیشتر در شعر نیمایی و غزل معاصر کاربرد یافته است. ویژگیهای این وزن سببشده، در غزل برخی شاعران این وزن به صورت نادرست کاربرد یابد و اشعار از نظر تعداد هجا، طول یکسان نداشته باشند.
گویا شاعران زن، بیشتر دچار این خطای عروضی شدهاند. از جمله در کتاب "نیلبک/ گزیدهی غزل دفاع مقدس" سیمیندخت وحیدی غزلی با این مطلع ذکر شده است:
آفرین بر این زبان که آه و دم نشد
محمل شیوع شایعات هم نشد
که بر اساس آن، وزن اصلی غزل "فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فع" بوده است. در این شعر، از بیت سوم، خطای مرسوم خود را بارها نشان داده، چنانکه وزن بارها تغییر کردهاست:
آسمان، زمین، به هر کدام بنگری
او برآنچه خواست شد، من آنچه خواستم نشد
که وزن مصرع دوم "فاعلات فاعلات فاعلات فاعلن" شده است. یا در مصرعهای زیر که با ستاره مشخص شده؛ وزن از یک تا چهارهجا، بلند شده است:
مردمان شهر ما چرا هوار میزنند*
داد میزنند: هی ستم شد و ستم نشد*
سقفها به زیر تندبادها شکست و باز*
شهر من همیشه جهرم است؛ قامتی که خم نشد*
زنده است کشورم، به یمن نام هر شهید*
تا شهید زنده است، هیچ از این بهار، کم نشد*
این وطن همیشه چشمزخم میخورد، بدان
چشم هیچ دشمنی، برای اینقبیله نم نشد*
...
انتخاب با خداست، تو و من فقط وسیلهایم*
این کتابها یکیش، نون و والقلم نشد*
#وزن_شعر
#سیمین_دخت_وحیدی
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"یک نکته در دستور زبان شعر"
در دستور زبان فارسی و بهموازات آن در زبان شاعران کهن، کاربرد یای نکره در ترکیبهای اضافی و وصفی متفاوت بوده است. برای مثال در ترکیبهای وصفی، عمدتا "ی" پس از موصوف قرار میگیرد؛ مثل زنی زیبا، و در ترکیبهای اضافی به مضافالیه متصل میشود؛ مثل سقف خانهای.
فرض کنیم، در دستور کهن کلمهی استاد هم جایگاه صفتی و هم مضافالیهی داشته باشد؛ این گونه مخاطب دچار اشتباه نمیشود: همسری استاد؛ یعنی همسری که در کار خود استاد است و همسر استادی؛ یعنی همسر فردی که آن فرد استاد است.
در شعر بسیاری از شاعران معاصر، متاثر از زبان محاوره، "ی" در هر دو صورت وصفی و اضافی به کلمهی دوم متصل می شود. به ابیات زیر بنگرید:
هر که میبیند مرا احوالپُرست میشود
نام ما شاید مراعاتالنظیر تازهای است
من به خود میگویم : "او"، او نیز میگوید به خود
این زبان اختصاصی را ضمیر تازهای است
هر که را میبینم این جا کشتهی عشق کسی است
یک بلای دیگر آمد مرگ و میر تازهای است
این ابیات، بخشی از غزلی سرودهی آرش شفاعی بجستان از دفتر "شهریوری تو" است. اگر شاعر بخواهد به شیوهای که عالمان دستور زبان درست میدانند، ترکیبها را به کار ببرد؛ باید بگوید: مراعاتالنظیری تازه، ضمیری تازه و مرگ و میری تازه.
در شعر یاد شده از نظر وزنی ( اگر در خوانش همزهی است حذف نشود)؛ لطمهای به شعر وارد نمیشود و این کارکرد دستوری صحیح، با زبان نیمهسنتی غزل نیز تضادی ندارد. البته در غزلهایی که زبانی ساده، روزمره یا روایی/ محاورهای دارند، در چارچوب زبان غزل میتوان درباره ی رعایت کردن یا نکردن این قاعده ی دستوری تصمیم گرفت.
#محمد_مرادی
#نقد_شعر
#دستور_زبان
https://eitaa.com/mmparvizan