خانهی وحی تا درش وا شد
همه اسرار حق هویدا شد
جلوهی پنج نور پیدا شد
همه عالم به پایشان پا شد
زنگ ناقوس از صدا افتاد
بر کلیسائیان بلا افتاد
صف به صف انبیا به استقبال
الف قدشان شده چون دال
ذکرشان یا محول الاحوال
مظهر حالناست احسن حال
همه عالم اگر که پا برجاست
چونکه این چرخ دست آل کساست
پنج تن همه مسیحا دم
خالق کعبه خالق زمزم
با طمانینه آمدند کم کم
سوی نجرانیان به دور از غم
ایهاالناس این مجاله نیست
اول راه دفع قائله نیست
بینعرشخدا چو هلهلهشد
در زمین و زمانه ولوله شد
دست نجرانیان بهسلسله شد
جبرئیل گفت این مباهله شد
نور احمد اشارهای کرده
حق ظهور دوبارهای کرده
این پیامی ز عالم بالاست
گفتهی حق بود علی مولاست
جانشین نبی ولی خداست
آری آری غدیر دوم ماست
بین این جمع تا مباهله شد
همه گفتند ختم قائله شد
دستها سوی حق چو بالا رفت
دل و دین همه به یغما رفت
همه مجنون شدن و لیلا رفت
عاشقی یک تنه به صحرا رفت
پنج تن حسین یا حسنند
جمع نجران اسیر پنج تنند
اولین نور نور پیغمبر
دومین نور حضرت حیدر
نور سوم حقیقت کوثر
بعد از آنها شبیر با شبر
سِّر این پنج ختم قائله شد
این همان صورت مباهله شد
#مرتضی_محمودپور
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
آمد رسولی با همه جانش
با دختر و داماد و طفلانش
این سو نشسته جمع روحانی
آن سو سران قوم نجرانی
این سو حضور مجمعی از نور
آن سو ولی از نخوتی مغرور
آری هدف شلیک یک واژه
نفرین، دعا، آماده شد ماشه
نجرانیان حیران و سرگردان
لب را گزیده گوشه ی میدان
گفتند ماها برگ پاییزیم
آهی رِسد در لحظه می ریزیم
این خاندان بر عشق می نازند
بر هر چه تاریکی ست می تازند
از چهره های غرق آرامش
تیم مقابل کرد یک خواهش
تا خواست ریزد واژه از لب ها
گفتند سازش بهتر از دعوا
ما بعد ازین تسلیم ایمانیم
با جِزیه دادن تحت فرمانیم
آن اهل بیت پاک و نورانی
بودند دور از میل نفسانی
پیمان صلح اینگونه امضا شد
عشق آمد و پیروز دنیا شد
#مریم_کنف_چیان
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
May 11
به نام نامی حیدر قلم به دست شدم
علی شراب طهوراست، من که مست شدم
تبارکَ و تعالی، ز نیست هست شدم
خدا پرست شدم تا علی پرست شدم
میان این دو پرستش هنوز حیرانم
گهی به سجده ام این میکشد گهی آنم
بشر که قدرت فهمیدنش همین قدَر است
چگونه فرض کند مرتضی علی بشر است
نه ممکن است نه واجب، علی کسی دگر است
مسلّم است خدا نیست از بشر که سر است
به عجز خم شو زانو بزن در این درگاه
بگو که اشهد انّ علی ولی الله
به ما نگیر امیرا ! که کفرمان به لب است
جنون شاعری است و کنایه از ادب است
به هرجهت کمی اغراق نیز مستحب است
چقدر نام علی در دهان ما رطب است
سه هو کشیدم و رفتم به عالم بالا
هو العلی و هو العالی و هو الاعلا
من آتشم که نگیرد دلم قرار از تو
مسلّم است که لا یُمکِنُ الفِرار از تو
به جز نگاه نداریم انتظار از تو
مرا بکش که بمانم به یاد گار از تو
شهید گوشه چشمت تلف نخواهد شد
بهشت هم ببرندم نجف نخواهد شد
نه حِمیَری، نه کُمیتم نه دعبلم، اینم
فقط پر است زعشق علی مضامینم
به غیر ساقی کوثر نپرس از دینم
خلاصه کورم و غیر از علی نمیبینم
که سرّ عاشقی ام پیش مرتضی علنی است
بگو که کور تو مشتاق " مَن یَمت یَرنی "است
چقدر تا بشناسم تو را زمان برداشت
مگر که عشق تو را ساده میتوان برداشت
خدا که پیش تو سد های آسمان برداشت
" تو را به بام فلک برد و نردبان برداشت "
نخواست در قد و اندازه بشر باشی
اراده کرد که از کائنات سر باشی
چه محشری است که، قُد دَلّ ذاته بالذّات
هُوَ الشّفیع ُ بِحقٍ، بعَرصة ِالعَرَصات
خوشیم ما به همین، فی حیاتنا و ممات
بگیر دامن " شمسُ الضُّحاء فی الظلمات
که حیدر است دو عالم کلید باب نجات
" به طاق ابروی مردانه علی " صلوات
خدا بدون علی مسجدالحرام نداشت
بقای کعبه بدون علی دوام نداشت
علی نبود که بتخانه احترام نداشت
طواف سنگ و گل این قدر ازدحام نداشت
به پاس مقدم حیدر حرم مطهر گشت
علی که شد متولد در آن، ورق برگشت
گرفت خاک، زنعلین بو تراب شرف
خدا برای همین ریخت، دُر به پای نجف
کسی که خاک رهش نیست عمر کرده تلف
قیامتی است که " لا یُدرَک و لا یوصَف
جهان و هر چه در آن است نیست قابل او
زبان ناطقه لال است در فضائل او
زمین که نقطه کوری در آسمان علی است
فلک چراغ شبستان آستان علی است
ملک سه نوبته نهج البلاغه خوان علی است
قلم گرسنه یک خطبة البیان علی است
و عنده کلماتی که ما نمیدانیم
علی پر از کلماتی که ما نمیدانیم
گشود یک تنه راه نجات را حیدر
سپرد دست پیمبر برات را حیدر
شبی که برد دل کائنات را حیدر
شکست پشت هبل های لات را حیدر
به خواب رفت و بر آشفت خواب گیتی را
بنازم آن جگر لیلةُ المَبیتی را
به عزم حمله اگر ذوالفقار بر خیزد
سر است و دست، که در کارزار میریزد
که زَهره دارد با مرتضی در آویزد ؟
ببین که تیغ به دست علی است یا ایزد ؟
چنان به روز احد ذوالفقار هو هو زد
که در مقابل او مرگ نیز زانو زد
کشید روز ازل تا کمان ابرو را
تمام عرش گرفتند ذ کر یا هو را
بکِش به خاک سر کوی مرتضی رو را
علی است آن که ملک سجده میکند او را
همین که نام علی را به عرش میبردند
پیمبران اولو العزم غبطه میخوردند
دعا به نام علی مستجاب بر میگشت
همیشه با نظر بوتراب بر میگشت
علی که ماه زکویش خراب بر میگشت
به یک اشاره او آفتاب بر میگشت
چنان کشیده عبای عبو دیت بر دوش
که در نماز علی تیر میرود از هوش
به گوش ما چه پیامی گذاشت روز غدیر
نبی چه حسن ختامی گذاشت روز غدیر
عجب شراب مدامی گذاشت روز غدیر
خدا چه سنگ تمامی گذاشت روز غدیر
کنار دست پیمبر عجب وزیری بود
غدیر و خم، چه مراعات بی نظیری بود
بیا که دست خداوند در زمین این جاست
اساس مذهب و اصل اصول دین این جا ست
تمام هستی طاها و یا و سین این جا ست
بیا که قائدُ غُرِّ المُحَجَّلین این جا ست
عمود خیمه " اکملت ُ دینُکم " علی است
بنوش، ساقی روز غدیر خم علی است
چه خوش شناخته ای نازنین امیرت را
هزار رحمت حق باد ذات و شیرت را
بنازم آن قلم نافذ دلیرت را
بیار حضرت علّامه الغدیرت را
بر این کرانه گسترده میمهانم کن
بریز باده و آسوده از جهانم کن
قیامتی است علی ، در میان اوراقم
حواری علی ام مثل جُرج جرداقم
گدای در بدری، مستحق انفاقم
برای دیدن رویش به مرگ مشتاقم
خلاصه این که ندیدیم در قفای علی
نه ابتدای علی را نه انتهای علی
#عباس_شاه_زیدی
#خروش_اصفهانی
https://eitaa.com/mobahelerey
تا حل شود این معادله می گویم
هر چند گهی بهر صله می گویم
پر رنگ شود تا که بماند در یاد
از پنج تن و مباهله می گویم
هم اسقف و هم همه شیاطین کورند
از کار مباهله کمی رنجورند
خورشید و ستاره، آینه، مهر و ماه
آماده ی خواندن دعای نورند
بحث و جدل و مجادله چون زور است
ظلمت همه در مقابله با نور است
با مهر و مه و دو شاخه ی گل که رسید
دیدند دگر مباهله ناجور است
خورشید کجا تقابلش با فانوس؟
تشبیه نکن کلاغ را با طاووس
تاریخ بگو تو بر،، ابو حارثه،، ها
ای قطره برو ... تو را چه به اقیانوس!!!
انجیل نوشته بود از نور یقین
در آیه ی عشق گفته قرآن مبین
در سایه ی ماه آل عمران هستیم
شد اهل کسا برای ما حصن حصین
با غیر علی مجادله خواهم کرد
با عشق علی معامله خواهم کرد
چون کار به لعن و حکم نفرین بکشد
با دشمن دین مباهله خواهم کرد
#حسین_جعفری
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
پنج اقیانوس را ناگاه
چشم ساحل در برابر دید
چشم در چشم آینه ی بهتش
پنج اقیانوس دیگر دید
پنج اقیانوس موجاموج
کوهموجش سر در ابر اوج
رستگاری را در او باری،
کشتی نوح شناور دید
از کرانش تا کران جوشان
در خروش از نای خاموشان
پنج اقیانوس همپا را
پنج اقیانوس همبر دید
با نخستین عطر هو پیچید
عالمی در بوی او پیچید
بویناک خاک را یعنی
زیر گام او معطر دید
با دو دیگر چین به چین بر سر
دامن دنباله اش در بر
آفتابی آسمان پرور
در میان ابر چادر دید
با سه دیگر این خدای - انسان
عشق را جان، عدل را میزان
هرچه را ذاتی مجسم یافت
هرچه را نقلی مصور دید
چارمین را هرچه هم تنها
در غبار شهر غم تنها
چون کریمی در کرم تنها
شوکتی اما مکرر دید
پنجمین را با سری بر نی
کاروانی از الم در پی
خاطر خون خدا با وی
خیمه ای خورشید منظر دید
ساحل اما همچنان خاموش
در خموشی پای تا سر گوش
پنج اقیانوس را در جوش
موج گستر، موج گستر دید
شور آیاتی رسا را داشت
جلوه اهل کسا را داشت
آنچه را با گوش جان بسپرد
و آنچه را با چشم باور دید
خاک نجران را سر تسلیم
ساحل صلح و سلامت کرد
سینه آفاق را آنگاه
غرق در بال کبوتر دید...
#علیرضا_رجبعلیزاده_کاشانی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey