آیات 274-261 بقره قسمت پنجم
بخش پنجم
● بهتر است واجبات ، علنى ، و مستحبات ، پنهانى انجام گيرند
و در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه در تفسير جمله : ((و ان تخفوها و توتوها الفقراء فهو خير لكم )) فرموده : اين آيه راجع به صدقات غير زكات است ، چون دادن زكات بايد علنى و غير سرى انجام شود.
و در همان كتاب از آن جناب روايت آورده كه فرمود: هر چيزى را كه خداى عزوجل بر تو واجب ساخته علنى آوردنش بهتر از آنست كه سرى و پنهانى بياورى ، و آنچه كه مستحب كرده ، پنهانى آوردنش بهتر از علنى آوردنش مى باشد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 622
مؤلف : در معناى اين دو حديث ، احاديث ديگرى نيز هست ، و بيانى كه معناى آنها را روشن سازد، گذشت .
و در مجمع البيان در ذيل آيه شريفه : ((للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله ...)) گفته است : كه امام ابو جعفر (عليه السلام ) فرموده : اين آيه درباره اصحاب صفه نازل شد، سپس اضافه كرده است كه اين روايت را كلبى هم از ابن عباس نقل كرده ، و اصحاب صفه نزديك به چهار صد نفر بودند، كه در مدينه نه خانه اى داشتند و نه خويشاوندى كه به خانه آنان بروند، ناگزير در مسجد زندگى مى كردند، و بنا گذاشتند در هر سريه و لشگرى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به جنگ مى فرستد شركت كنند، و به همين سبب بود كه خداى تعالى در اين آيه شريفه به مسلمانان سفارش كرد تا مراقب وضع آنان باشند، و لذا آنان آنچه كه از غذايشان زياد مى آمد هنگام عصر براى اصحاب صفه مى آوردند.
و در تفسير عياشى از امام ابى جعفر(عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: خداى تعالى گداى سمج را دوست نمى دارد.
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□●حضرت آیتالله بهجت قدسسره●□
□دشمنان اسلام درگیری بین اهل اسلام را غنیمت میشمارند، جنگ بین اخَوین [راه] میاندازند تا بر هر دو غالب شوند؛ بین شیعه و سنی جنگ میاندازند، تا بر هر دو غلبه کنند! بعضی را معذور نمیدانیم که عالماً و عامداً علیه دین و متدینان اقدام میکنند، به خدا پناه میبریم از شُرُورِ أَنْفُسِنا وَ شُرُورِ الناس (شر خودمان و شرور مردم) و [به خدا پناه میبریم] از امحا و نابودی و پاگذاشتن بر روی حق!
□●در محضر بهجت، ج۲، ص۴۳●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□○عتاب برزخی استادِ علامه به شاگرد ِعلامه○□
#علامه_حسنزاده_آملی (حفظهالله):
□○آمل در مسجدی مشغول درس و بحث و اقامه نماز شدم. روز دوم که پس از نماز به منزل آمدم، پس از خوردن ناهار آماده استراحت شدم ولی بچه ها با سر و صدا و بازی نگذاشتند و من که خسته بودم با بچه ها و مادرشان دعوا کردم در حالی که نباید دعوا می کردم، در محیط خانه پدر باید با عطوفت رفتار کند، لذا پس از لحظاتی ناراحت شدم به حدی که اشکم جاری شد.
□○از خانه بیرون رفتم و مقداری میوه و شیرینی برای بچه ها خریدم تا شاید دلشان را به دست آورم و از ناراحتی ام کاسته شود ولی رسول الله (صلی الله علیه وآله) فرموده اند: «دلی را نشکن که اگر شکسته شد قابل التیام نیست، چنانچه اگر ظرف سنگی شکست با لحیم اصلاح نمی شود.»
زمین و آسمان بر من تنگ شد واحساس کردم که نمی توانم در آمل بمانم. از آمل بیرون آمده و به قصد عزیمت به تبریز و محضر آقای الهی به تهران آمدم. پاسی از شب گذشته بود، به خیابان باب همایون رفتم وپس از تهیه بلیط عازم تبریز شدم. هنگام اذان صبح به تبریز رسیدم و به مدرسه طالبیه رفتم.
□○وقتی در زدم خانمی پشت درآمد. خودم را معرفی کردم و پرسیدم: آقا تشریف دارند؟ پس از چند لحظه آقا خودشان آمدند و پس از خوشامد گویی مرا به منزل بردند. پس از احوالپرسی اظهار داشتند من نمی دانستم شما قم هستید یا آمل، لذا می خواستم نامه ای به اخوی (علامه طباطبایی) بنویسم تا آن را به شما برسانند.
□○با تعجب پرسیدم: آقا چه اتفاق افتاده که می خواستید مرا درجریان بگذارید؟ فرمودند: من خدمت آقای قاضی مشرف شدم و سفارش شما را به ایشان کردم ولی آقای آملی، ایشان از شما راضی نبودند! با شنیدن این جمله تا لاله گوش سرخ شدم. عرض کردم: آقا، چطور؟ چرا راضی نبودند؟ فرمود: ایشان به من گفتند: آقای آملی چطور هوس این راه را دارد، درحالی که با عائله اش این طور رفتار می کند؟!
□○بعد فرمود: حاج آقای آملی، داستان رفتار با عائله چیست؟ زبانم بند آمد و اشکم جاری شد و بالاخره ماجرا را به ایشان عرض کردم، فرمود: «آقا! چرا؟ این ها امانت خدا در دست ما هستند؟» به قم بازگشتم و ماجرا را خدمت علامه طباطبایی عرض کردم، ایشان هم تعجب کرد و پس از سکوت زیادی فرمود: « آقای قاضی بزرگ مردی بود!»
□○جمع پراکنده، ص ۸۷○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_دروس_معرفت_نفس □برای اینکه به کمالاتِ انسانی برسیم که به تعبیر شریفِ حضرت آقا در پایانِ درس ش
#شرح_دروس_معرفت_نفس
□اکثریت با #مرگ #طبیعی اخترامی متولْد می شوند و از اين عالَم بدر می روند كه البته اين تولّد هُنر نيست!
□آن تولّْدِ ثانی به این معنی كه بايد در #ملكوت آسمان و زمين وارد شود، این تولد (با #مرگ_اخترامی) معلوم نيست كه شامل آن حقيقت (تولد ثانی) بشود يا خير، امّا چشم باز می كند و می بيند عجب! آنچه را كه تا الان در اين رحِمِ طبيعت با آن خو كرده بود و با آن #حشر داشت و خيال می كرد كه زندگی انسانيِ اوست، در می يابد و مي چشد كه خير اينطور نبوده است و بايد از اينها بدر می آمد.
□حالا در #نشئه_طبيعت وقتی که هست و با آن خو کرده است و با #رذايل خو كرده است، حواسش نيست، گوش هم به حرفِ ديگران نمی دهد و خودش هم كه نيافته است تا از عادت بيرون رود، بعد وقتی به مرگِ طبيعی متعارف (در اثرِ تصادف يا بيماري و ...) از دنيا می رود، وقتی که از اینجا در رفت، می بيند كه #سقط شده است! حالا به فكرِ #تكامل خود می افتد كه چه كار كند تا به كمالاتِ وجودی برسد،
□به او گفته می شود #تكامل_برزخی داريم، باید تن به اين تكامل بدهی، اما آن تكامل سخت است، آن تكامل مشكل است که از آن به بعد تکامل برزخی افراد شروع می شود!
□تكامل برزخی مربوط به ناقصين ( یعنی آنهائی كه از نشئه طبيعت زاییده شده اند اما سقط شده اند؛ ناقص هستند و كمالاتِ وجودی ندارند؛ خودشان را خوب نساختند؛ جان را ضايع كردند) است و آنجا #متكامل می شوند.
□○شرح دروس معرفت نفس
استاد صمدی آملی○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
#استاد_علی_صفایی_حائری:
■●دختر خوبم! نمىتوانم از اين همه آتش و فتنه و از اين همه دستهاى ظالم و خائن و از اين همه زمينههاى سنگين براى تو نگويم و تو را بگذارم كه با غريزه و با صفاى حس و احساس، گرفتار اين رذالتهاى پنهان و آشكار بشوى. پس اگر چه براى تو مبهم است، تحمل كن؛ كه آدمى مىتواند با علم و مشورت و با سنجش و دقّت و با حلم و شكيبايى ، خطرهاى كمين نشسته را بشناسد و دشمنهاى خود را رَصد كند و با آگاهى،به مبارزه برخيزد.
■●علم و اطّلاع را با #تجربه،با #عبرت،با #مشورت،با #فكر و با #مطالعه مىتوانى به دست بياورى و در هر كارى كندوكاو نمايى؛ كه هيچ گربهاى،بهخاطر خدا موش نمىگيرد و گوش نمىبرد.
■●خيلىها براى استعمار و براى بهرهبردارى از ملّتى،به بهداشت و مسكن و خوراك آنها مىرسند؛ امّا منافع آنها را براى خود مىبرند؛ كه خرسهاى بهرهمند از كندوى عسل،براى زنبورها، از دشتهاى گل و از سرزمينهاى سبز حكايت مىكنند؛ چون عسلهاى انباشته شده، سر از شكم آنها در مىآورد. فريب محبّتها را نخور؛ به ريشهها و انگيزهها و هدفهاى ديگران هم فكر كن و اينها را هم به سنجش بياور؛ كه اين تعقّل و سنجش انگيزهها و هدفها و شكلهاى عمل، مىتواند تو را از طعمهشدن و طعمهساختن نجات بدهد.
■● #نامه_های_بلوغ ص۱۶۷●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○و بدان #ای_نفس، که هر آنچه روش وی سوی بالا بود باید که سبک باشد و صافی و گزیده، تا در روش تیز بود تا انتها. ای نفس، بدان که اصناف شریف که از عالم خود بجهان طبع آیند برای آزمایش، چون آلات خود را کار فرمایند که بدان بچشیدنیها و دیدنیها و بوئیدنیها رسند، و در دهائی که دریابند، عالم خود را فراموش کنند و هر چه دران بود، و چنان پندارند که بجز از آنچه در حسّ یابند چیزی دگر نیست، پس یکبارگی جهان خود را فراموش کنند و یاد نتوانند کرد،
□○چون از یاد کردن و عقل دور شوند مردهشان گویند آنگه، و روان گردند با طبیعت کون و فساد؛ پس هر آنگه که بکونْ اول باز گردند، و بعضی از جهان خودشان یاد شود گویند زنده شدند پس از مردگی، وانگه در آویزند بدانچه یاد کردم، و روشنی آن باز جویند، و جملهٔ آن معانی را که فراموش کرده باشند باز میطلبند، و هر آنگه که بعضی از آن فراموش کرده ها را میدانند بینائیشان روشن میگردد و درستیشان نیرو میپذیرد، و بیماریشان کمتر میشود، تا که بدانند و دریابند ببصیرت عقل، که هر آنچه همی بینند در جهان حس همه خیالات چیزهاست، نه چیزها، و خیال چیز سایهٔ چیز بود بدرستی، بر روی زمین یا بر روی آب؛ و این حال که بیفتاد ایشان را از غفلت بود و بیخبری، و ازان افتاد که باشکال انواع بسته شدند، نه بانواع، تا جهان عقلشان فراموش شد در آغاز آمدن بجهان حسّ، و پس باندیشیدن این معانی درستیشان بود از بیماری غفلت، و دانائی پس از جهل، پس باز گردد روی آورده بکلی سوی معانی حقیقی و زندگی بیانجام.
@mohamad_hosein_tabatabaei
□○داستان طلبه ای که گرفتار مدعی دروغین عرفان شده بود...○□
#استاد_فاطمی_نيا:
□مجتهد و عالم بسيار بزرگي كه داراي علوم مختلف و تأليفات فراواني است ميفرمودند:
□طلبه اي گرفتار يكي از مدعيان دروغين عرفان شده بود كه به اين طلبه گفته بود اگر به دستورالعملي كه به تو ميدهم عمل كني شبحي برايت ظاهر ميشود كه بايد تمام دستوراتش را اطاعت كني!
□آن طلبه جوان ميگويد: اعمال و دستورات را انجام دادم و شبح ظاهر شد.
غالباً ما بين زمين و آسمان با فاصله دو سه متر از زمين ظاهر ميشد! ابتدا چند دستور العمل ساده داد، مثل اينكه فلان كار را بكن، فلان غذا را نخور، و من هم عمل كردم.
□فردا آمد گفت: امروز در اتاقي كه عيالت ميباشد نبايد بخوابي! قبول كردم.
چند شب گذشت، تا اين كه نصف شبي آمد و مرا بيدار كرد و گفت: بلند شو، با صداي بلند اذان بگو! گفتم: الان نيمه شب است! گفت هرچه ميگويم بايد اطاعت كني!
□بالاخره مشغول اذان شدم؛ كم كم همسايه ها بيدار شدند و آمدند اعتراض كردند كه الان چه وقت اذان گفتن است؟!
شبح آمد و در گوشم گفت: به فلاني بگو: چرا ديشب زنت را زدي؟! به فلان همسايه بگو: چرا فلان كار را كردي؟!
و همين طور چند مورد از اسرار مردم را بيان ميكرد و من هم ميگفتم.
آنها همگي شرمنده شدند و خيال كردند من از اولياء خدا هستم!
□كم كم در محل، وجهه و شهرتي پيدا كردم؛ با نظر خاصي به من نگاه ميكردند؛ من هم خوشم مي امد.
شبح باز آمد و گفت: ديدي چقدر خوب شد؛ پيش مردم منزلت هم پيدا كردي! بنابراين هرچه ميگويم بايد گوش كني!
□بالاخره ساختمان مرتفعي را به من نشان داد و گفت: خودت را از بالاي آن پايين بيانداز!
گفتم: اين خودكشي و حرام است ومن اطاعت نمی کنم !
یک نگاهی به من کرد و گفت: برو كه تو آدم بشو نيستی!
سپس از چشمم غايب شد و ديگر او را نديدم!
□در اينجا يك مطلبي را از سيد عالمي متذكر شدم كه گفته بود:
شيطان گاهي از انسان كاري را ميخواهد ولي خداوند هيچگاه از نقطه عصيان اطاعت نميشود.
«خداوند از راه گناه و معصيت، اطاعت نميشود».
@mohamad_hosein_tabatabaei
□●ای طلبه ، ای عزیز ، ای دانشجوی روحانی ، ره چنان رو که رهروان رفتند ، هم درس و بحث متعارف باید و هم همت به ارتقاء و اعتلای به معارج قدس ربوبی.
#یاعلی
□●انسان در عرف عرفان
#علامه_حسنزاده●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□که گفته کشتی نوحی؟ تو مهربانتر از اویی
□که حـُـرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
#قاسم_صرافان
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei