eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۱ ■و کیف تنکر العشق و ما فی الوجود الا هو ■عارف می‌گوی
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۲ ■هرجا عشق جریان و سریان پیدا کرد، در آنجا اثر خود را گذاشت. جایی که مصداق اتم باشد چطور؟ اشیاء او، انگشتر او، پیراهن او و اسب او تقدس پیدا می‌کنند. پیراهن حضرت یوسف، چشمان نابینای حضرت یعقوب را شفا داد و او از آن پیراهن بوی ولایت شنید و گفت: «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ» (یوسف/۹۴). وقتی جناب علی بن مهزیار بعد از ۲۰ سفر حج بالاخره اجازه دیدار با حضرت را یافت، آن جوانی که آمده بود تا او را به زیارت حضرت حجة ارواحنا فداه ببرد، از علی بن مهزیار پرسید: آن انگشتری که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به شما داده بود در دستت هست؟ گفت بله. گفت آن را به من بده تا زیارتش کنم. لذا پیراهن و عبا و البسه‌ای که به وجود مبارک اهل‌بیت علیهم السلام تماس پیدا کرده اند همگی نورانیت دارند، نورانیتشان نیز فوق درک ما است. در اینجا حرفهایی هست که سعی می‌کنم نگویم... اشیاء و لباس اهل‌بیت علیهم السلام بر عالم ولایت دارند‌ کما اینکه شما درباره‌ی امام زمان علیه السلام می‌فرمایید روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء... این نشان می‌دهد که تربت قدوم مبارک امام زمان بر ارواح ولایت دارد چون همیشه دانی است که فدای عالی می‌شود. پس ارواح من و شما نسبت به خاک قدوم امام زمان علیه السلام در مرتبه‌ی دانی قرار دارد. ●سگ اصحاب کهف روزی چند ●پی اینان شد و آدم شد ■قرآن می‌گوید: «سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُم». مردم در مورد عدد اصحاب کهف می‌گویند اینها سه نفر بودند و چهارمین اینها سگشان بود، «رَّابِعُهُمْ»، باید اینجا به «هُم» دقت شود، هُم به ذوی العقول اشاره می‌کند‌. یعنی قرآن این سگ را در اصحاب کهف داخل می‌کند. عقل به واسطه‌ی اتصال به اولیاء خدا شرافت پیدا می‌کند. مجنون می‌گفت که این سگ گاه گاهی کوی لیلی رفته است‌ لذا کف پایش را می‌بوسید. حالا این سگ مدتی با اصحاب کهف که از اولیاء خدا بوده‌اند بوده و به چنین مقامی رسیده است. اصحاب کهف از اولیاء مقید بوده‌اند، چه می‌فرمایید درباره‌ی کسی که به مقام ولایت اطلاقی راه پیدا کرده است؟! اسب امام حسین علیه السلام بُراق می‌شود‌... اسب امام حسین که ذوالجناح است، عقل می‌شود! اصلا تعبیر معرفتی این ذوالجناح عقل کل است. چرا؟ چون مرکب اباعبدالله الحسین علیه السلام است... امام حسین بر این ذوالجناح که دارای دو بال است سوار می‌شود. یک بال، عقل نظری است و دیگری عقل عملی است و مرکب نفس نفیس امام عقل کل است. جناب فاضل دربندی در اسرار الشهداء می‌فرماید که ذوالجناح به مقام و مرتبه‌ی عقل راه پیدا کرده بود، ما این را نمی‌فهمیم! فهمش بسیار سخت است چرا که حیوان در مرتبه‌ی وهم و خیال متوقف است و به مرتبه‌ی عقل راه ندارد. عقل، اختصاصی انسان است. مِیز انسان با سایر مخلوقات و موجودات عقل است. حال چگونه است که جناب فاضل دربندی چنین می‌فرماید؟! یک وقتی هست که ما ذوالجناح را تأویل می‌کنیم و می‌گوییم که مراد از ذوالجناح، مرکب انسان کامل است و انسان کامل که مرکب او جسم اوست، نهایت مقام انبیاء و اولیاء است. جناب ملا عبدالصمد همدانی صاحب بحر المعارف، در این کتاب عرشی و شریف می‌گوید که نهایت مقام انبیاء و اولیاء، بدایت اهل‌بیت علیهم السلام است. پس جسم اهل‌بیت علیهم السلام تروحی دارد که بر ارواح انبیاء و اولیاء شرافت دارد لذا به واسطه این لطافتش، اجسادکم فی الاجساد... این جسم به سبب لطافتش در همه‌ی جسم ها نفوذ کرده است. ذوالجناح در یک معنا و تأویل که مرکب امام حسین علیه السلام در معراج  کربلایی اوست همان عقل کل است، کما اینکه بُراق که مرکب حضرت ختمی مرتبت در معراج بود، هم کنایه از عقل است. و هم همین ذوالجناح خارجی را بفرما، بر همین ذوالجناح خارجی، حسین علیه السلام سوار شده است! حسین عشق مطلق خداست، او مظهر حق است، پای او پای خداست، دست او دست خداست، «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»، گاهی ما این يَدُ اللَّهِ را به قدرت خدا تأویل و تعبیر می‌کنیم، وقتی هم هست که همین دست خارجی امام  يَدُ اللَّهِ است. وقتی امامی که دستش ید الله است، چشمش عین الله‌ است، او خون خداست! چنین شخصی سوار بر ذوالجناح شود، ذوالجناح شرافت پیدا می‌کند‌، اصلا آدم‌ می‌شود. لذا قرآن می‌فرماید «وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ» و شما بدون وضو نمی‌توانید به این کلب دست بزنید!...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۲ ■هرجا عشق جریان و سریان پیدا کرد، در آنجا اثر خود را گ
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۳ ■«فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً»، ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﺳﺒﺎنی ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﻮﺑﻴﺪﻥ ﺳﻤﺸﺎﻥ بهﺳﻨﮓ‌ﻫﺎ ﺟﺮﻗﻪ ﻣﻰﺟﻬﺎﻧﻨﺪ. خدا به این جرقه‌ها قسم می‌خورد! چرا؟ چون آن اسب سوار، علی بن ابیطالب است. خداوند همیشه به عزیزترین و شریفترین چیزها در قرآن قسم می‌خورد‌. خدا که به چیز پست و پایین مرتبه قسم نمی‌خورد‌. خدا به سبب اینکه علی بر آن اسب سوار شده است، نه به اسب بلکه به جرقه‌ی پای اسب قسم می‌خورد‌. می‌فرماید: ●برق نعلش نار نخل طور بود ●موسی آن را نار دید و نور بود ■می‌گوید وقتی موسی آن آتش را دید که از آن آتش، صدای «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا» شنیده شد، آن آتش از برق نعل اسب حضرت اباعبدالله علیه السلام درخشیدن کرده بود. وقتی به زیارت حرم حضرت علی بن موسی الرضا مشرف می‌شوید، در صحن آزادی روی در نوشته است: ●این باب خداست فاسجدوا للتعظیم ●این کفش‌کن است طور موسای کلیم ■شاعر درست گفته است منتها ما باید امام را درست بشناسیم. ما اگر عظمت حضرت علی بن موسی الرضا را بفهمیم، می‌بینیم که بله، حضرت موسی باید در کفش‌کن حرم امام رضا بیاید و در این دستگاه الهی به اصطلاح لنگ بیندازد آنقدر که این ولایت عظمت دارد! ●زنده از هر تار مویش در شمیم ●صدهزاران عیسی محی الرمیم ■قصد من اکنون تعریف ذوالجناح برای شما نیست بلکه می‌خواهم اثر عشق را بیان کنم. می‌خواهم اثر اباعبدالله را به شما بگویم. این آقا مؤثری است که دست به هر جا بگذارد، آنجا نورانیت پیدا می‌کند. گفت یا علی! اگر نمی‌ترسیدم که مردم در مورد تو چیزهایی بگویند که در مورد عیسی بن مریم می‌گفتند، چیزی می‌گفتم که از هرجا که رد می‌شوی، خاک کف پای تو را به عنوان توتیای چشم خود بردارند. کما اینکه الآن در کربلا امام حسین علیه السلام شهید شده است، این تربت شفا می‌دهد‌، این تربت در روز عاشورا تبدیل به خون می‌شود و... معجزات شگفت انگیزی که در کتب مختلف درباره این تربت نوشته‌اند، بروید بخوانید! امیرالمؤمنین بعد از جنگ صفین این تربت را بر می‌دارد و می‌بوید و می‌گوید که ای تربت، خوشا به حال تو! که از تو عده‌ای به غیر حساب وارد بهشت می‌شوند. در این به غیر حساب خیلی حرف هست! ●آسمانها بسته‌ی موی دُمش ●بحر امکان گردی از خاک سُمش ■آنچه که امام حسین علیه السلام بر آن سوار شده است چنین شرافتی دارد. آن زائری که منتسب به امام حسین علیه السلام است، «دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ اَلسَّمَاوَاتِ عَظِيماً»، آن شخصی که پیراهن عزای امام حسین را بر تنش کرده در ملکوت آسمانها او را عظیم یاد می‌کنند. چرا؟ چون او دارد حسین را یاد می‌کند! روایت این است که هرکس در زمین خدا را یاد کند، ملکوتیان در ملکوت عالم او را به عظمت یاد می‌کنند، اگر حسین را یاد کنی، در ملکوت عالم به بزرگی از تو یاد می‌شود.... ■می‌گوید امام حسین علیه السلام در آن لحظه‌ای که تنها شد و سوار بر اسب برای شهادت رفت، «فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً»، خاک پای اسبش صفت خدایی پیدا کرد یعنی خاک نورانیت گرفت: ●چنان عنان او سبک در راه شد ●خاک صحرا هم صفات الله شد ■ما ظاهر قضیه را می‌بینیم و می‌گوییم امام حسین با عده‌ای جنگید اما در آن مقام حسین خدا شده ‌است. حسین در حالی که بر ذوالجناح سوار است در مقام أو أدنی است که جبرئیل عقل را در آن راه نیست. ●جای هر گامی که بر می‌داشت او ●انبیاء را بود جای چشم و رو ■یعنی آنجایی که جناب ذوالجناح قدم می‌گذاشت، توتیای چشم انبیا بود. خاک پای جناب ذوالجناح برای انبیا و اولیا شفاست. ●شد رکابش حلقه‌ی عرش برین ●عرش یعنی پای آن عرش آفرین ■رکاب جناب ذوالجناح شد حلقه‌ی عرش برین چون عرش پای امام حسین است. خود امام حسین عرش آفرین است. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ». هرکس قبر امام حسین را زیارت کند، خدا را در عرش زیارت کرده است. خود امام حسین را زیارت کند چه؟ آن دیگر فوق عرش است...
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●برشی از یک کتاب ●■ چه چیزی را در متنِ متین زندگی مان قرار می دهیم که هنگام تعارض ها و درگیری ها بقیه چیزها را آن می کنیم . این یک انتخاب است که پیامدهایش به دنبال خواهد بود . هر کدام از ما هر هدفی را که انتخاب کنیم ، « سلوک خاصّی » را هم به دنبال خواهد داشت ؛ یعنی من اگر را در متن زندگی خودم قرار دادم ، یک سیری خواهم داشت ویک نوع حرکتی خواهم داشت . و اگر را ، را ، را ، لذت هایم را ، و نفسانیتم را در متن زندگی ام قرار بدهم ، یک سلوک و روش و شکل و شمایل کاری دیگری خواهم داشت . ■●فوز سالک ، علی صفایی حائری ، ص ۲۲۸●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️وقتی چیزی از دستتان رفت، غمناک و ناراحت نشوید؛ وقتی هم چیزی به‌ دستتان رسید، فرحناک و ذوق‌زده نشوید. ■انسانی که باور دارد که غیرخدا کسی در زندگیش کاره‌ای نیست و خدا هم جز خیر پیش نمی‌آورد، اگر چیزی به‌‌دست آورد، ذوق‌زده نمی‌شود و اگر چیزی از دستش رفت، غمزده نمی‌شود. ■وقتی به‌ دستش آمد، می‌گوید خدا داد و حتماً خیر من در داشتن آن است. وقتی چیزی از دستش رفت، می‌گوید خدا گرفت و حتماً خیر من در نداشتن آن است؛ اگرچه دزد برده باشد یا زلزله خراب کرده باشد. ■بنابراین روزِ داشتن با روزِ نداشتن برایش یکی است. ■مگر قرآن نفرمود: لِکَیلا تَأسَوْا عَلیٰ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاکُمْ ؛ وقتی چیزی از دستتان رفت، غمناک و ناراحت نشوید؛ وقتی هم چیزی به‌ دستتان رسید، فرحناک و ذوق‌زده نشوید. ■اگر این نگاهِ توحیدی نباشد، این حرفِ زور نیست که من یک میلیارد تومان به‌ دست آورم، خوشحال نشوم؟ یا یک میلیارد تومان پولم جلوی چشمم آتش بگیرد و بسوزد یا دزد ببرد، ناراحت نشوم؟ ■امّا این نگاه توحیدی که آمد، وقتی پول به‌ دستم رسید، می‌گویم خدا رساند و از این لحظه خیر من در داشتن آن است؛ الحمدلله. ■اگر فردا آتش گرفت یا دزد برد، می‌گویم خدا گرفت چون از این لحظه خیر من در نداشتن آن بود؛ باز هم الحمدلله. ■در نتیجه به‌ دست آوردن یا ازدست دادن نمی‌تواند روح مرا متلاطم کند. ■وقتی قرآن می‌فرماید: اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُُوبُ ، یعنی همین؛ یعنی وقتی یادتان باشد احدی غیرخدا در زندگی شما کاره‌ای نیست، هرچه می‌شود خدا می‌کند و هرچه خدا می‌کند، خیر است، هیچ‌چیز نمی‌تواند روحتان را متلاطم کند؛ به یک آرامش روحی می‌رسید. اطمینان روحی و نفس مطمئنّه پیدا می‌کنید. ■در مقام دعا به‌ خدا می‌گویید: یا مَن عَطاؤُهُ عَطاءٌ وَ مَنْعُهُ عَطاءٌ؛ ای خدایی که وقتی چیزی به انسان می‌دهی، با دادن عطا می‌کنی؛ و وقتی هم نمی‌دهی، با ندادن عطا می‌کنی؛ یعنی هم دادنت خیر رساندن است و هم ندادنت خیر رساندن است. این همان آرامش روحی گمشده‌ی بشر است. ■●کتاب طبیب عشق تالیف استاد مهدی طیّب●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■علامه طباطبایی(ره) می فرمودند: «روزی در باغ بودم. ناگهان متوجه شدم همه کلاغ های روی درخت، یک پارچه «الله! الله!» می گویند!» و نیز می فرمود: «گاهی که به «ذکر» مشغولم، مشاهده می کنم درخت های حیاط خانه هم با من ذکر می گویند.» @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■امیدواریم به برکت این روز بزرگ و به برکت صاحب این روز بزرگ و به برکت صاحب عزای این روز بزرگ، خدای متعال عنایت فرماید و امر فرج منتقم خون اباعبدالله علیه السلام، وجود مقدّس بقیّة الله الاعظم ارواحنافداه را اصلاح فرماید و در ظهور آن حضرت تعجیل فرماید و پرچم «یا لَثاراتَ الحُسَیْن» را به دست باکفایت بقیة الله الاعظم ارواحنافداه به اهتزار درآورد و توفیق سربازی و جانبازی در رکاب آن حضرت را در آن قیام عظیم خونخواهانه‌ی حسینی علیه السلام به همه‌ی ما عنایت فرماید. امیدواریم خدای متعال ما را درس‌آموز مکتب و سالک مسلک اباعبدالله‌الحسین علیه السلام قرار دهد و با جاذبه‌ی عشق حسینی علیه السلام توفیق طیّ این طریق را به همه‌ی ما نصیب فرماید. به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد. ■استاد مهدی طیب■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۳ ■«فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً»، ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﺳﺒﺎنی ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﻮﺑ
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۴ ■عطش شهدای کربلا غیر از آن عطشی است که فکر می‌کنیم. هر چند حجت ظاهری عطش را نمی‌خواهیم رد کنیم. از روز هفتم آب را بر اهل‌بیت بستند. امام حسین از این روز تا لحظه‌ی شهادت دیگر نه چیزی خورد و نه چیزی نوشید. لذا وقتی شهید شد دید که حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌فرماید تعجیل کن که افطار را باید کنار من بخوری. لذا این‌ها به ظاهر تشنه و گرسنه بودند اما حساب عطش معنوی جداست به خصوص عطش اباعبدالله... عطش اباعبدالله الحسین یک عطشی است که هرگز فروکش نخواهد کرد. «هذا قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ ابيطالِب، الّذي قَتَلوُهُ عَطْشاناً». این عطش من الازل الی الابد هست. بقیه‌ی شهدا هم عطش داشتند و امام حسین هم یک ساقی داشت به نام عباس بن علی... هرکسی که می‌آمد و عطش خودش را به امام حسین عرضه می‌کرد، به وفق عین ثابته‌اش از این شراب طهور الهی از دست عباس بن علی می‌نوشید. «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان/۲۱) ■کسی می‌گوید دیدم در حرم علی بن موسی الرضا خمره های شراب گذاشته‌اند، شراب سفید، سبز و قرمز... ملائک واحدا بعد واحد به زائرانی که می‌آیند به دستور امام رضا از این شراب سفید می‌نوشانند. به تعدادی انگشت شمار شراب سبز نوشاندند و تنها به یک نفر شراب سرخ دادند. این‌ها شراب های باطنی هستند. در سوره‌ی دهر آمده‌ است که برخی به طعم زنجبیل و برخی دیگر به طعم کافور است. آن که به طعم زنجبیل است، حرارت دارد و عاشق را گرم می‌کند. آنی که کافوری است، عاشق را سرد می‌کند و به مقام بردالیقین می‌رساند. این‌ها حالاتی است که بر عاشق به وفق تجلیات معشوق ازلی دست می‌دهد. ■جناب حضرت علی اکبر هم تشنه است و به محضر پدر می‌آید و عرض می‌کند: «يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي». این عطش سرّ است و عارف واقف است... این سنگینی آهن چیست؟ جناب علی اکبر صاحب ولایت کبری الهی است و «اشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِ الله» است. اباعبدالله می‌فرماید ما هر موقع دلمان برای رسول خدا تنگ می‌شد، به این آقا نگاه می‌کردیم. لذا نشان می‌دهد این عطش و ثقل الحدید چیزهای دیگریست. مثل این که او چیزهای بالاتری می‌خواهد. او فنای در ذات اباعبدالله الحسین علیه السلام را می‌خواهد. وگرنه او مظهریت الله را داشت. اصلا این حدید عقل کل است و حتی بالاتر از آن چون عقل کل ظهور الله است در مرتبه‌ی تعین خلقی. «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيد» (ق/۲۲) وقتی برای انسان کشف حجاب می‌شود و همه‌ی پرده‌ها کنار می‌رود، چشم انسان تیز می‌شود و آن حقیقت عشق را عریان و بدون تعین می‌بیند... ■خاصیت تربت را ببینید که هر کس بر تربت امام حسین علیه السلام سجده کند، حجاب‌های هفت گانه از جلوی چشم او کنار می‌رود. تو باید هم خودت تربت شوی و هم بر آن تربت سجده کنی. «یُخالطُهُ الله بنفسه». یعنی وجود ما با حقیقت ولایت اباعبدالله مخلوط و عجین شود. عجین که شدی، تربت می‌شوی و تربت که شدی، از حجاب‌های طبع، نفس، قلب، خیال، وهم، سر و خفی و اخفی می‌گذری و صورت بی‌صورت معشوق را می‌بینی. این صورت بی صورت معشوق را دیدن اضمحلال ذات عاشق است در معشوق. در عالم طبیعت، نهایت قرب خودش را در نکاح نشان می‌دهد. اما در عالم معنا باده و خمخانه و ساقی و شراب و «كَأْساً دِهاقاً» در هم و برهم است. کاسه عین شراب است و شراب عین کاسه است. ●از صفای می و زلالی جام ●در هم آمیخت جام و مدام ●رقّ الزُّجاجُ وَرَقَّت الخَمرُ ●فَتشابَها فَتَشاكل الأَمرُ ●فَكَأَنَّها خَمرٌ وَلا قَدح ●وَكَأَنَّها قَدحٌ وَلا خَمرُ ■آن‌جا مقام قرب عبارت است از اضمحلال ذات عاشق در معشوق به طوری که از عاشق دیگر چیزی باقی نماند. لذا می‌گوید: ●ثقل آهن عین ذات سالک است ●کان بجا و ما بقی مستهلک است ●لاجرم ز آیینه‌ی شاه وجود ●زنگ آن عین ثبوتی را زدود
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... ■مصیبت عظمای #شهادت گزین خلایق، نبی مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله و سلم و شهادت غریبانه سبط اکبر، صادر اول حقیقت فاطمی، کریم آل الله، حضرت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه و جمیع شیعیان و مسلمانان تسلیت عرض می‌کنیم. @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■خوبان خدا عادتشان احسان و کرم است؛ عَادَتُکُم الاِحسَانُ وَ سَجِیَّتُکُم الکَرَمُ. به زیردستانشان، هر چند هم که بد باشند، خوبی می‎کنند. البته گاهی با لحن پدری که به اولادش التماس می‎کند، به ما فرموده‎اند: کُونُوا لَنا زَیناً: زینت ما باشید. یا مثل امیرالمؤمنین که به حسنین علیهما السّلام فرمود تا ما گوش کنیم که: نکند آنها که به قرآن ایمان ندارند، در عمل به آن از شما پیشی بگیرند و بهره‎ی آن را ببرند و شما محروم بمانید. ■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■ ■●مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۴ ■عطش شهدای کربلا غیر از آن عطشی است که فکر می‌کنیم. ه
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۵ ■وقتی حضرت علی اکبر علیه السلام به محضر پدر آمد، گفت این علی اکبر بودن من، مرا آزار می‌دهد. درست است که من در تو فانی شده‌ام اما عین ثابته‌ی من که عبارت است از علی اکبر بودن باقی مانده ‌است. «يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً» (مریم/۲۳) حضرت مریم می‌فرماید ای کاش می‌مردم و اصلا کسی به خاطر نمی‌آورد که مریمی در عالم است و جزو فراموش شدگان بودم‌ که با وجود تو من به عیسی توجه بکنم. با وجود تو، من به اینی که در بطنم هست، یعنی به آن قیدی که در وجودم دارم و نام آن عیسی بن مریم است، توجه بکنم. مریم می‌خواهد فانی در سیدة النساء العالمین، فاطمه زهرا سلام الله علیها، شود. تا فاطمه هست مریم کیست؟! جایی که حسین است علی اکبر نباشد. ●چون علی در ذات عالی شد فنا ●زان فنا شد مالک ملک بقا ●پس دهانش را به خاتم مهر کرد ●تا نگردد فاش راز اهل درد ●«هر که را اسرار حق آموختند ●مهر کردند و دهانش دوختند» ■آمد نزد پدر و گفت من عطش این را دارم که از تعین علی اکبر بودن آزاد شوم و حسین بشوم. امام حسین فرمود: «یا بُنَىَّ هاتِ لِسانَکَ». همین که جناب علی اکبر زبان در دهان امام حسین گذاشت، عطشش فروکش کرد چون این عطش قوی‌تر است‌. عطش ضعیف به عطش قوی برسد، فراموش می‌شود. دید دریای عطش این‌جاست. وقتی که لب بر دهان پدر گذاشت، دیگر تعین علی اکبری از بین رفت و حسین حاکم شد. «فهل الی شربة من الماء سبیل اَتَقوّی بها علی الاعداء». گفت یک شربتی به من بده که بر دشمنانم غلبه کنم. «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ» و بالاتر از این در مقام علی اکبر، دشمن می‌شود همان ذات علی اکبری. یعنی آن تعینی که او در مقام ولایت دارد. آن کسی که می‌گوید فنا یعنی تقدیم جان، درست فنا را نفهمید‌ه ‌است. جان در راه دوست دادن مقامی است اما باید از تعینات بگذری. جان متاعیست که هر بی سر و پایی دارد. حضرت علی اکبر می‌خواهد از اسماءالله بگذرد... ●چون به میدان دست بر شمشیر زد ●تیغ لا بر فرق غیر پیر زد ●ذات باقی نیست، یعنی جز حسین ●عین نفی اند این تمام و نفی عین ●جبرئیل عقل از رفتار ماند ●خانه خالی غیر رُفت و یار ماند ●آری آری عقل این‌جا فانی است ●ذات باقی عاشق میدانی است ●هستی شهزاده چون شد برکنار ●ابر واشد شمس حق شد آشکار ■وقتی همه‌ی تعینات ریخت برای او توحید آشکار شد‌. این‌جا دیگر رمز است و ما هم به کنایه می‌گوییم و رد می‌شویم. دید کل هستی امام حسین علیه السلام است. عاشق بیشتر از این راه ندارد. در وادی عشق، شهدای کربلا بیشتر از این راه نداشتند. دیدند ذات باقی هم اباعبدالله الحسین است. دیدند ذات حق متعال در ذات حسین جلوه‌گری کرده‌است. بین ذات حق متعال و ذات حسین مرزی هست که قابل تعریف نیست. بین ذات حق متعال و احدیت مرز را چگونه تعریف کنیم؟! این مرز را به هم نمی‌زنیم. «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقیانِ بَیْنَهُما بَرزَخٌ لایَبْغیانِ». منتها ما نمی‌فهمیم این برزخ چیست اما آن را حفظ می‌کنیم. چون او خداست و این، حسینِ خداست. ●بعد هتک سر او، جانان او ●کرد غالب سر او بر جان او ■این جا دیگر جان حسینی بر جان علی اکبری غلبه پیدا کرد. حقیقت علی اکبر را شکافت و حسین وارد شد. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي». ●سر لا کشف الغطاء شد منجلی ●دید راز آن علی را این علی ●چیست لا کشف الغطاء؟ توحید عین ●هیکل توحید نبود جز حسین ●شد چو بر وی کشف اسرار وجود ●دید در دار وجود اندر شهود ●جز حسین بن علی دیار نیست ●اوست فرد و هیچ با او یار نیست  
■شهادت جانگداز عالم آل محمد، امام رئوف، حضرت سلطان علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء را به محضر حضرت حجت بن الحسن ارواحنا فداه و تمامی شیعیان و محبین آل الله تسلیت عرض می‌کنیم. ■صَلَواتُ اللهِ و ملائِکتِه و حَمَلةِ عَرشِهِ و جَمیعِ خَلقِه مِنْ أرضِهِ و سَمائِهِ عَلَی سِرِّ الإلهی و الرّائی لِلحقائق کَما هی، النُّورِ اللّاهُوتی، و الإنسانِ الجَبَروتی، و الأصلِ المَلَکوتی، و العالِمِ النّاسوتی، مِصداقِ العِلمِ المُطلَقِ، و الشّاهدِ الغَیبی المَحَقَّق، روحِ الأرواح، حیوة الأشباحِ، هِندِسَةِالمَوجودِ، التّیّارِ فی نَشأت الوُجودِ، کَهفِ النُّفوسِ القُدسیّةِ، غَوثِ الأقطاب الإنسیَّةِ، الحُجَّةِ القاطِعَة الرَّبانیَّة، مُحَقِّقِ الحَقائِقِ الإمکانِیَّة، أزَلِ الأبَدیّاتِ و أبَدِ الأزَلیّاتِ، الکَنزِ الغَیبی و الکتابِ اللّارَیبی، قُرآنِ المُجمَلاتِ الأحَدیّةِ، فُرقانِ المفصَّلاتِ الواحدیّةِ، أمِّ الوَری، بدرِ الدُّجی، علیِّ بن موسَی الرِّضا، علیه و علی آبائهِ الصَّلواةُ و السَّلام @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۵ ■وقتی حضرت علی اکبر علیه السلام به محضر پدر آمد، گفت ا
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۶ ■فردی محضر امام صادق علیه السلام آمد و از ایشان خواست تا توحید را شرح دهند. حضرت دستور دادند که او را در دریا بیندازید و نگذارید بیرون بیاید. آن لحظه‌ی آخر که به اضطرار رسید و دید دارد می‌میرد امام فرمود تا او را بیرون بیاورند. آقا پرسید چه دیدی؟ گفت دیدم همه‌ی هستی امام صادق است. ●ذات عالی اوست باقی جمله پست ●نیست با او هیچ و او در جمله هست ■عشق در همه چیز ساری است. وقتی او به مقام اطلاق رسید و بی منتها شد پس در همه چیز حسین هست. دیگر از علی اکبر هیچ چیزی باقی نماند.‌ در این هنگام گفت أدرک أبا! ●چون حسین آواز «ادرک یا اَبا» ●زو شنید آمد به میدان فنا ●دید نبود در جهان از وی اثر ●گشت هر سو در سراغش رهسپر ■هر کدام از شهدای کربلا که به زمین می‌افتادند، امام حسین به سرعت به سوی آن‌ها می‌رفت اما در مورد حضرت علی اکبر آهسته رفت و رکاب اسب را هم گم کرده بود چون به هر جا نگاه کرد علی اکبر را ندید. ●زد صدا او را به آواز جلی ●کت نبینم در کجایی یا علی ●گفت اکنون در بیابان فنای ●نیستم دیگر مکان و حدّ و جای ●از مکان و لامکان بیرون شدم ●عین ذات حضرت بی‌چون شدم ■حضرت علی اکبر دیگر در مکان نیست و در حد نمی‌گنجد. امام حسین دید کل صحرای کربلا از علی اکبر پر است. امام حسین هم در عالم فرق بود که گفت کجایی علی اکبر؟ او می‌خواست احکام عالم فرق را رعایت کند. ●وان شهش اندر مقام فرق خواند ●چون نجست این جاش سوی جبر راند ●زانکه ذات آن شهنشه ذات هوست ●وحدت و کثرت همه در تحت اوست ■در عالم ظاهر وقتی علی اکبر را ندید به عالم باطن توجه کرد. عالم باطن درون خودش است و دید علی اکبر درون خودش است. ●در درون من در آ ای آن که از من منتری ●تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری ●چون علی را اندر این کثرت نیافت ●هشت کثرت را و در وحدت شتافت ●دید در صحرای وحدت واردش ●متصل با ذات پاک واحدش ■علی اکبر به مقام ذات حسینی اتصال پیدا کرده‌است و با پدرش یکی شده ‌است...
□مراقبات روز اوّل ماه ربیع الاوّل□ □سال سيزدهم بعثت، مبدأ هجرت رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم از مكّه معظمه به مدينه منوره بود، و در شب هجرت، شب اوّل ماه ربیع الاوّل، ايشان در غار ثور پنهان شدند و حضرت اميرالمؤمنين علی عليه السّلام براى فدا كردن جان خود، در بستر آن حضرت خوابيدند و از شمشيرهاى قبايل مشركين پروا نكردند، و فضل خود و مواسات و برادرى خويش را با رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم به تمام جهانيان آشكار ساختند. و آيه كريمه: □« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ »□ . □علما فرموده‌اند، به شكرانه نعمت سلامتى رسول خدا و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما، مستحبّ است در روز اوّل ماه ربیع الاوّل روزه بدارند و زيارت آن دو بزرگوار در اين روز بسيار مناسب است. @mohamad_hosein_tabatabaei
□صلوات عرشی جناب محی الدین ابن عربی بر حضرت ختمی مرتبت، پیامبر رحمت، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله و سلم □صَلَواتُ اللهِ و ملائِکتِه و حَمَلةِ عَرشِهِ و جَمیعِ خَلقِه مِنْ أرضِهِ و سَمائِهِ علی سیِّدِنا و نبیِّنا أصْلِ الوُجُودِ و عینِ الشّاهِدِ وَ المَشْهود، أوَّلِ الأوائلِ و أدَلِّ الدّلائل و مَبْدءِ الأنوارِ الأزَلیِّ و مُنتَهَی العُروج الکَمالی، غایة الغایات، المتعین بالنِّشآت، أبِ الأکوان بفاعِلیّة و أمِّ الإمکان بقابلیّة، المثل الأعلی الإلهی، هَیُولی العَوالِمِ الغَیْرِ المُتَناهِی، روحُِ الأرواح و نور الأشْباحِ، فالق إصباحِ الغَیب، دافِع ظُلْمة الرَّیْبِ، مُحتَدِ التِّسعة و التِّسعین، رحمةً للعالمین، سَیِّدِنا فی الوُجود، صاحبِ لواء الحَمدِ و المَقامِ المَحمُودِ، المُبَرقَعِ بالِعماء، حبیبِ الله، محمَّدٍ المصطفی، صَلَّی اللهُ علَیه و آله و سلّم @mohamad_hosein_tabatabaei
□هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و لیله‌المبیت - شب اوّل ماه ربیع الاوّل□ □شب اوّل ربیع الاوّل، شبی است که پیامبر بزرگوار اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم بعد از سیزده سال تلاش و تکاپو در جهت ابلاغ رسالت در مکّه، به سمت مدینه هجرت کردند‌. □و نیز شبی است که‌ امیرالمؤمنین علی علیه السّلام بنا به توصیۀ رسول الله در جای آن حضرت خُفتند؛ تا آن توطئه‌ای که برای از بین بردن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تدارک دیده شده بود، که قرار بود چهل مرد جنگی از چهل قبیلۀ مختلف نیمه شب به خانۀ حضرت یورش برند و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را در بستر به شهادت برسانند، واقع نشود. □امیرالمؤمنین علیه السّلام بعد از اطمینان یافتن از اینکه اگر به جای پیامبر بخوابند، پیامبر از دست کفّار و مشرکین جان سالم به در می‌برند، با طیب خاطر و نهایت سرور و شادی در جای پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آرمیدند و نیمه‌های شب وقتی که آن چهل تن با شمشیرهای آخته یورش آوردند و بر سر بستر حاضر شدند تا پیامبر را به شهادت برسانند، امیرالمؤمنین علیه السّلام سر از بالین برداشتند و فرمودند: با من چه کار دارید؟ گفتند: رسول الله کجاست؟ حضرت فرمودند: مگر پیامبر را دست من سپرده بودید که سراغ آن حضرت را از من می‌گیرید؟ اوّل حتّی قصد به شهادت رساندن امیرالمؤمنین علیه السّلام را کردند؛ امّا بعد منصرف شدند. گفتند: سریعتر برویم پیامبر را پیدا کنیم. □قرآن از این ایثار فوق‌العادۀ امیرالمؤمنین علیه السّلام برای حفظ جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به عظمت تجلیل کرده و در آیۀ دویست و هفتم سوره بقره می‌فرماید: □« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ »□ □از مردم کسی هست (یعنی امیرالمؤمنین علی علیه السّلام) که جان خود را در راه بدست آوردن رضایت الهی ایثار می‌کند و به خدای متعال می‌فروشد و خدا نسبت به بندگان رئوف و مهربان است. □پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم همان شب از مکّه خارج شدند و به سمت مدینه حرکت کردند. □حضرت در بین راه در غاری توقّف داشتند؛ که آنجا هم با یک معجزۀ الهی، عنکبوتی بر در غار تاری تنید و کبوتری هم در آستانۀ ورود به غار تخمی گذاشت. وقتی مشرکین جای پای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و همراه او را تعقیب کردند و به در غار رسیدند، با این صحنه که مواجه شدند یقین کردند که ماه‌ها و چه بسا سال‌ها کسی وارد این غار نشده است. □کسی که همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود از ترس به شدّت می‌لرزید. قرآن کریم به صراحت می‌فرماید: پیامبر اکرم به آن کسی که از اصحاب و همراه ایشان بود فرمودند: نترس! غمگین نباش! خدا با ماست؛ چرا خودت را گم کرده‌ا‌ی؟ □حال مقایسه کنید، امیر المؤمنین علی علیه السّلام را که با آن شهامت در بستر شهادت آرمیده‌ا‌ند و جانشان را سِپر جان رسول الله کرده‌اند، با این کسی که همراه پیامبر راه افتاده است و در داخل غار طوری خودش را گم کرده و باخته است که پیامبر ناگزیر برای اینکه او جزع و فزع نکند و از این طریق محلّ اختفای رسول الله لو نرود، او را به سکوت، آرامش، نترسیدن، غم نخوردن و امثال اینها توصیه می‌کنند. □در هر صورت هجرت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در شب اوّل ماه ربیع الاوّل سال اوّل هجری از مکه آغاز شد □استاد مهدی طیّب□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی○□ . □ابتدای راه صدق است. (وَ الَّذی جَاءَ بِالصِّدقِ وَ صَدَّقَ بِهِ اُولئِکَ هُم المُتـَّقُونَ: و کسی که راستی آورد و آن را تصدیق کرد، همان‎ها پرهیزکارانند.) آخر راه هم صدق است. (فى مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ: در جایگاه راستی، نزد فرمانروای بااقتدار عالم هستی.) صدق را تصدیق کنید و در طول راه هم با صادقین باشید. (کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ) با صادقان باشید تا اهل صدق شوید. □مؤمنین اگر با صدق برای خدا با یکدیگر بنشینند، می‎شود فى مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ: در نشستگاه راستی، نزد فرمانروای توانای عالم هستی. □هر که به صدق رسیده، جزء متّقین است و متّقی نفَسش تسبیح و خوابش عبادت و سعیش مشکور و عملش مقبول است. □○مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■صلوات عرشی جناب محی الدین ابن عربی بر حضرت معز المؤمنین، امام حسن بن علی المجتبی صلوات الله علیهما ■صَلَواتُ اللهِ و ملائِکتِه و حَمَلةِ عَرشِهِ و جَمیعِ خَلقِه مِنْ أرضِهِ و سَمائِهِ علی الثّانی مِن شروطِ لا إلهَ إلّا الله، رَیحانةِ مُحمَّدٍ رَسولِ اللهِ، رابِعُ الخَمسةِ العبائیَّةِ، عارفِ الأسرارِ العِمائیَّة، مَوضِعِ سِرِّ الرَّسولِ، حاوی کلیّاتِ الأصولِ، حافظِ الدّین، و عَیبَة العِلْمِ، و مَعْدَن الفضائل، و بابِ السِّلمِ، و کَهْفِ المَعارِفِ، و عَین الشّهودِ، رُوح المَراتِبِ و قَلْبِ الوُجودِ، فِهْرِسِ العلومِ اللّدُنّی، لؤلؤِ صَدَفِ أنتَ مِنّی، النّور اللّامعُ مِن شجرةِ الأیمَنِ، جامِعِ الکمالَیْنِ، أبی محمّدٍ الحسنِ، علیه الصّلوةُ و السّلامُ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○نامه خواندنی علامه طباطبایی به آیت الله جوادی آملی○□ □○قم ـ خدمت ذی شرافت فخرالاعلام و زبده ‌المحققین ‌العظام حجت‌الاسلام آقای جوادی دامت بركاته مشرف آید. به عرض شریف می‌رساند: امیدوارم كه قرین عافیت و موفقیت بوده و پیوسته از عنایات عالیه حق عزّ اسمه و توجّهات سامیه حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه بهره‌مند می‌باشید. با حذف مقدمات عرض می‌شود كه آقایان متصدّیان امور مدرسه حقّانی در خصوص درس فلسفه كه از جنابعالی توقع داشتند و دارند به تصوّر اینكه بنده زورم به جناب عالی می‌رسد! و اگر جدا خواهش كنم رد نخواهید كرد، بنده را تحت فشار قرار داده اند و حقّا هم اگر جنابعالی نپذیرید، این درس متروك خواهد شد. لذا جدّا خواهشمندم از هر راه امكان‌پذیر اگر چه كم و زیاد خالی از مشقّت نباشد این مسئله را پذیرفته یك ساعتی برای این تدریس اختصاص بدهید و ضمنا ما را نیز از فشار آقایان نجات دهید. ○ان تنصرواالله ینصركم و یثبت اقدامكم○ □○والسلام علیكم و رحمة الله محمد حسین طباطبایی.۱۳ رجب ۵۰○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره□ □روایت دارد که امام زمان صلوات‌الله‌علیه که ظهور فرمود، می‌فرماید: «أَلا یَا أَهلَ الْعَالَم»، پنج ندا می‌کند به اهل عالَم، بدون هیچ دستگاهی و اختراعی و این‌ها، «أَلا يَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَين قتل عَطشاناً، أَلا يَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَين سَحَقوهُ عُدواناً»؛ به هر کسی به لغت [و زبان] خودش می‌رسد. این فرق بین این اعجاز و بین آن کارهایی که با اسباب‌چینی درست می‌شود، این طور است. □گفت آسید حسن نامی بوده در نجف از مدرسین و در فشار اقتصادی واقع می‌شود، می‌گه خیلی خوب من چهل روز یک عریضه‌ای می نویسم برای امام زمان یا توی آب می اندازم یا اینکه توی گوشه اتاق میزارم بالاخره، جایی میزارم اون را تا روز چهلم، روز چهلم که شد حالا من یادم نیست، که امروز روز چهلم است، دیدم به ما از پشت سر یه خطابی شد آقای آسید حسن، گفتم که درِ خانه بسته است، درْ خانه جز من کسی نیست، قطعا این خیال است. یه قدری صبر کردم، گفت آقای آسید حسن پسر اسید حسین، مثلا اسم پدر منم برد، گفتم نه دیگه این خیال نیست، این اسم پدر منم می‌دانه این، متوجه شدم به اون طرف کسی را ندیدم. در عین اینکه کسی را نمی‌دیدم این صوت را شنیدم: «شما گمان می‌کنید ما از حال شما مطلع نیستیم، شما خیال می‌کنید ما نمی‌دانیم شما در چه حالی هستید؟» همینکه این را شنیدم کانه رفع حاجتم شد، هیچ کانه احتیاج ندارم، به همین شنیدن این کلام. □ما معرفتمون ناقصه، ما عینک ما یک تاری دارد، و الا اونا که ما را می‌بینند که... @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۶ ■فردی محضر امام صادق علیه السلام آمد و از ایشان خواست
قسمت ۳۷ □حضرت عباس ساقی عشاق نظام وجود است و از او به قمر تعبیر شده ‌است چون قمر کنایه از ولایت مطلقه‌ی الهیه است. پیامبر فرمود: «أنا کشمس و علی کالقمر». «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ » (قمر/۱) وقتی قیامت انسان نزدیک شود، ولایت امیرالمؤمنین برای او منشق و آشکار می‌شود. حضرت علی علیه السلام هم فرموده‌اند: «من یمت یرنی». حضرت ابالفضل العباس هم دارای مقام عظمی ولایت مطلقه‌ی الهیه است و به مقام واحدیت نظام وجود راه پیدا کرده ‌است و اولین تعین اباعبدالله الحسین است. لذا از او به قمر بنی هاشم تعبیر شد. این قمر به سبب این که صاحب ولایت است، به تمامی کواکب عالم نور می‌دهد، از این حیث او را ساقی گفتند. ساقی کسی است که تشنگان و طالبان کمالات و اسماء و صفات حسنی الهی را سقایت می‌کند. □ساقی در اصطلاح عرفانی، کسی را می‌گویند که منبع تجلیات، اسماء و کمالات الهیه است. چون مقام واحدیت و اسم جامع الله، مرتبه‌ای است که در آن همه‌ی کمالات الهی جمع است و او قمر است و به این مرتبه راه پیدا کرده‌است لذا به هر کسی که طالب آب حقایق باشد، به تناسب ظرفیت و استدعایش کمالات را افاضه می‌کند. اباعبدالله الحسین علیه السلام به حیث کنه خودش در جایی قرار دارد که دست احدی به او نمی‌رسد. حسین علیه السلام به حیث کنه خود، غریب الغرباست. لذا به حیث ذات و کمون غیبیه اش نامه ای به حبیب بن مظاهر می‌نویسد و آن را با این جمله آغاز می‌کند که من الغریب الی الحبیب... یعنی جناب حبیب شما با تمام شأن و شئونت نسبت به من به گونه‌ای هستی که من نزد شما هم غریب هستم. امام حسین علیه السلام شئون متفاوتی دارد. از شئون امام، شأن عباسی، شأن علی اکبری، شأن علی اصغری، شأن مسلمی، شأن حبیبی و... هستند لذا برای طالبان کمال و عاشقان خودش با این شئون جلوه می‌کند. به یکی قاسمی جلوه می‌کند به دیگری علی اکبری. این حضرات در بیرون مصادیق این شئون امام حسین علیه السلام هستند. □اباعبدالله تشنگان ولایت را به دست عباس بن علی سقایت می‌کند. این کمالات و تجلیاتی که ساقی لب تشنگان روزگار افاضه می‌کند، حقایق الهی هستند. کسی که تشنه است و می‌خواهد عالم را درک کند و خودش را بفهمد، حقایق را به او می‌فهمانند و او را به مقام ادراک حقایق می‌رسانند. امیرالمؤمنین فرمود خدا رحمت کند مردی را که بداند از کجا آمده ‌است و به کجا می‌رود. ادراک حقایق، متحد و متصل شدن با حقایق است. این همان آب دادن است. سنخ آب باطنی با این آب‌های ظاهری فرق دارد، علم و معارف است. ○خون شهیدان را ز آب اولی‌تر است ○این سخن از صد ثواب اولی‌تر است ○تو ز سرمستان قلاوزی مجو ○جامه چاکان را چه فرمایی رفو □به تناسب در خواست هر کسی، از آن آب به این اشخاص می‌دهند و از این شراب طهور مست می‌شوند. کار ساقی شراب دادن است. «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا» (انسان/۲۱) رب مربی است و مربی همان ساقی است. رب ما به وفق خواسته‌ی من و شماست. یکی علم می‌خواهد دیگری فقر و در دستگاه الهی افراد متفاوت هستند. اساسا در نظام وجود هم یکی به دنبال دنیاست و یکی دنبال آخرت است. ○متاع کفر و دین بی مشتری نیست ○گروهی این گروهی آن پسندند □ساقی کسی است که وظیفه‌ی او «اعطاء کل ذی حق حقه» است. کما این که این شراب ظاهری هم مستی ایجاد می‌کند، آن شراب باطنی مستی باطنی می‌آورد و عقل حسابگر را زایل می‌کند و عقل الهی را احیا می‌کند و عقل ربانی و قدسی را در درون انسان روشن می‌کند. آن‌جا هم ساقی به تناسب تشنگی افراد می‌دهد. به همین دلیل گفته‌اند: ○آب کم جو تشنگی آور به دست ○تا بجوشد آبت از بالا و پست □شما هر چقدر تشنه باشی سقایتت می‌کنند و به بعضی که خیلی تشنه هستند، دُرد می‌دهند. دُرد آن ته نشین شراب است. می‌گویند جناب خواجه نصیرالدین طوسی از مستی ادراک حقایق و معارف الهی فریاد می زده :أین الملوک و ابن الملوک؟! کجا هستند پادشاهان که عیش ما را ببینند؟! به آیت الله بهجت چه دُردی داده بودند که آن‌گونه در نماز ضجه می‌کشید؟ خوشا به حال مستان روزگار...
□○ ○□ ، ، □اگر می گویند حجاب داشته باش که چشم نامحرم به تو نیفتد، برای اینکه جسم طبیعی تو و بدن مادی تو که خدای متعال او را ساخته انقدر با ارزش است که هر چشمی نمی تواند او را ببیند؛ لیاقتش را ندارد ببیند. هم خود صاحب چشم ضربه می بیند هم به تو ضربه وارد می آورد. از بس که تو با ارزشی. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی○□ □صدق بالاترین سیاست در دنیا و آخرت است. صدق روی دست تمام سیاست‎های سیاستمداران عالَم است. □حضرت علی علیه السّلام فرمود: اَلصِّدقُ سَیفُ اللهِ فى أَرضِهِ وَ سَمائِهِ: صدق شمشیر خدا در زمین و آسمان خداست. صدق همه‎جا نافذ است؛ می‎بُرد و پیش می‎رود. □○مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#مصارع_عشاق قسمت ۳۷ □حضرت عباس ساقی عشاق نظام وجود است و از او به قمر تعبیر شده ‌است چون قمر کنایه
قسمت ۳۸ □هر که در این حلقه زنده نیست به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنید □خوش به حال هر کسی که در عالم عاشق شد. هر کسی که عاشق نشده ‌است، مرده است. در مسیر سلوک انسان دچار ریاضت و بلیات می‌شود، مثل کوهنوردی که می‌خواهد بالای کوه برود که سخت است، وقتی به قله رسیدی لذتی دارد. ریاضت و ابتلا سخت است اما وقتی در اثر این ریاضت یک پیاله به تو بدهند لذتی دارد که مست می‌شوی و همه‌ی سختی‌ها را فراموش می‌کنی. جناب ابن سینا در رسالة الطیر می‌گوید راه سختی بود، عده‌ای از عشاق خواستند به سوی خدا بروند. خدا یک جلوه‌ای که کرد همه سختی ها را فراموش کردند‌. آن معشوق ازلی یک جلوه‌ای کرد و یکی غمزه‌‌ای آمد و گوشه چشمی نشان داد و دردشان درمان شد. ○آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ○آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند □حضرت عباس ساقی کربلاست که به همه‌ی شهدای کربلا شراب می‌داد. «السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک». ارواحی که در آستان حسین علیه السلام فانی شدند. عباس بن علی آستان امام حسین است چون باب الحسین است و در ابجد نام عباس با باب الحسین یکی است. این آستان حریم و جلوه‌ی حسین است. اباعبدالله به حیث حقیقتش حد و حدودی ندارد و کسی به آن‌جا راه نمی‌یابد. امام حسین یک تعین پیدا کرد که در عرفان از آن به واحدیت تعبیر کرده‌اند. احدیت امام حسین علیه السلام واحدیت عباس بن علی است. لذا واحدیت آستان و حد حسینی است. همه شهدای کربلا در این دایره‌ی حسینی مستغرق شده اند و از مرکز کسی خبر ندارد اما همه در این دایره هستند. حضرت عباس تعین اعظم امام حسین علیه السلام است، حسابش با دیگران در کربلا جداست. ابالفضل العباس عاشق به تمام معناست و مهم ترین نشانه‌ی عشق ادب است که ایشان در ادب تام و تمام نسبت به اباعبدالله بود. امام حسین به دست عباس به همگی آب داد. آن‌ها همگی شراب را سر می‌کشیدند و مست می‌شدند و همه در امام حسین فانی می‌شدند، هرکدام از آنان در حد خودش حسین می‌شد. حبیب حسین می‌شد اما در حد حبیبی خودش و عین ثابته‌ش باقی می‌ماند. ○دماغم ز میخانه بویی کشید ○حذر کن که دیوانه هویی کشید □حضرت عباس در عین حال که ساقی است خود نیز تشنه است و از قضا تشنگی و عطش ساقی خیلی سخت‌تر و شدیدتر است. ساقی حضرت عباس امام حسین علیه السلام است. مطلب این‌جا خیلی سنگین می‌شود چون امام حسین به هر که بخواهد شراب دهد تشنه‌ترش می‌کند. امام حسین به گونه‌ای عباس را سقایت کرد که ارباً ارباً شد و دیگر هیچ چیز از او باقی نماند. «الَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» (حشر/۲۱) قرآن امام حسین است و عباس کوه. تصدع یعنی ناپدید و نابود شد و هیچ چیزی از او باقی نماند. اگر قرآن بر کوه تجلی کند کوه فرو می ریزد و هیچ چیزی از آن باقی نمی‌ماند. «جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا» (اعراف/۱۴۳) جناب اباعبدالله هم بر حضرت عباس در میدان این‌گونه تجلی کرد. ○ز اندازه بیرون تشنه ام ساقی بده آن آب را ○اول مرا سیراب کن آن گه بده اصحاب را □عباس بن علی خواست تا به تمام تشنگان عالم ادب عند المعشوق را یاد دهد وگرنه او به فرات نیازی ندارد. هست عباس علی خود بحر جود چشمه‌ی ایجاد و ینبوع وجود هفت بحر از بحر جودش یک نمست بحر امکان خود جهانی زان یمست تا نپنداری که رفت از بهر آب سوی میدان با چنان شور و شتاب رفت با مشک از پی آب طلب تا تو را آموزد آداب طلب دعوت عشق است بانگ العطش آن صدا را دست و سر کن پیشکش داعی حق چون زند بانگ به خویش سر به کف بگذار و رو مردانه پیش چون فتادت دست از دوش ای پسر سینه کن بر تیغ عشق او سپر چون فتادت دست بر دندان تو مشک گیر تا گیرد فلک بر خود ز رشک □امام حسین علیه السلام به حضرت عباس اذن داد به میدان برود تا هم رسم عاشقی به عشاق عالم یاد بدهد و هم او را از آب طهور تجلیات ذات سیراب کند. او را چطور سیراب کرد؟ حسین یک نگاه کرد دستانش را قطع کردند. در وادی عشق آدم را این‌گونه سیراب می‌کنند. ○آب خنجر بحری از آن آب‌هاست ○متصل این نهر با بحر خداست □این آب را از دم شمشیر و خنجر آبروست. هر کسی در این راه تشنه باشد، به او آب می‌دهند منتها از دم شمشیر و خنجر... امام حسین به حضرت عباس فرمود که اگر تو می خواهی در مقام واحدیت، حسین محض شوی باید از اسماء و صفات حُسنی و کمالات الهی بگذری. پس اول باید دو دستت را بدهی و دست مظهر قدرت است و دو دست مظهر کمال قدرت است. یهود گفتند که دست خدا بسته‌ است. خدا پاسخ داد: «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» (مائده/۶۴) دست خدا در چه چیزی مبسوط است؟ دست کنایه از قدرت است و دست خدا در تمام ماسوی الله بسط دارد...