□..حقیقت خلوت ترک همه ی محسوسات و مألوفات جسمانی و قطع خاطرات وهمانی و خیالی است وگرنه اگر در خانه ی خالی باشد ، ولی قوّه ی وهم و خیال وی در کار باشند ، پس او هنوز در جدایی است نه در خلوت.
□آنکه فرمود باید خاطرات قوه ی وهم و خیال منقطع شود ، یعنی باید این دو قوه تحت نظر عقل در آیند و مطابق بافرمان متوحّدانه ی او عمل نمایند که کلب معلم او باشند ، در غیر اینصورت ، کلب هراش را مانند که بهترین وقت پارس کردن آنها و به زحمت انداختن انسان ، همان وقتی است که شخص در خانه ی خالی قرار می گیرد در حالیکه غرض حاصله از خلوت ، باید اعراض از امور بدنیه و اتصال به مجردات نوریه باشد و بر همین اتصال است که لذات انسانی و الهی و ملکوتی مترتب می باشد.
□●شرح قصیده ی ینبوع الحیوة|ص۱۵۹
استاد صمدی آملی●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□●فتنه ها همچون شب تار روی آور شده اند روزهای پايانی زندگی پيامبر صلی الله (۴)●□ □رسولالله صلی ا
□○فتنه ها همچون شب تار روی آور شده اند
روزهای پايانی زندگی پيامبر صلی الله (۵)○□
□کتابهای اهلسنّت هم این ماجرا را نقل کردهاند؛ من بهعنوان نمونه، یکی را برایتان میخوانم. کتابهای فراوانِ اهلسنّت این ماجرا را نقل کردهاند؛ تاریخ طبری و طبقات اِبنسعد نقل کردهاند؛ سیرههای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم همهشان نقل کردهاند. از جمله ابنابیالحدید معتزلی سنّی، در شرح نهجالبلاغهای که تألیف کرده، نقل میکند:
□لَمّا مَرَضَ رَسولُالله مَرَضَ الْمَوْت دَعا اُسامَةِبْنِزِیْدبنِحارِثَه ، وقتی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به بیمارییی مبتلا شد، بیمارییی که در اثر آن از دنیا رفتند، اُسامه پسر زیدبنحارثه را احضار کرد. فَقالَ السِر اِلی مَقتَلِ اَبیک فَاوتِع هُمُ الخَیل فَقَد وَلَّیتُکَ عَلی هذا الجَیش. پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، به اسامةبن زید فرمودند: به جبههای که پدر تو در آن شهید شد برو و لشگری را آماده کن و من تو را فرماندهی این لشگر قرار دادم. پدر اسامه، زیدبن حارثه، دو سال قبل در جنگ موته، در همان جبههی جنگ با رُم، به شهادت رسید. ابنابیالحدید ادامه میدهد و میگوید: فَلَم یَبْقَع اَحَدٌ مِنْ وُجُوهِ مُهاجِرینَ وَ الْاَنْصار اِلاّ کانَ فی ذلِکَ الجَیْش مِنْهُم اَبوبَکْر وَ عُمَر، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم احدی از چهره های سرشناس مهاجر و انصار را باقی نمی گذارد، مگر اینکه آنها را در داخل این سپاه قرار می دهد و دستور می دهد همراه با این سپاه، به جبهه ی جنگ با رُم بروید؛ از جمله ی این چهره های سرشناس، ابوبکر و عمر بودند.
□بعد نقل می کند: فَتَکَلَّمَ قَومٌ وَ قالوا یُستَعمَل هذا الغلام علی جُملَةِ مُهاجِرینَ وَ الْاَنْصار؟! گروهی شروع کردن به نق زدن؛ که این گروه هم معلوم است که چه کسانی این گروه، همان افرادی هستند، همانهایی هستند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را خواندند و می دانند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در آستانه ی رحلت هستند، در غدیرخم هم حدود هفتادروز قبل، رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ، علیّ بن ابی طالب علیه السلام را بهعنوان جانشین خودشان و زمامدار حکومت اسلامی پس از خودشان، معرّفی و نصب کرده است و اینها هم که بههیچوجه تصمیم ندارند اجازه بدهند قدرت به علی علیه السلام برسد؛ حتّی پیمان نامه ای نوشتند و همه آن پیمان را امضاء کردند و آن پیماننامه را در کعبه قرار دادند که بههیچقیمت نگذاریم این کار انجام شود؛ حالا این افراد می فهمند که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم چه کار می کند.
□همه ی چهره های سرشناس مهاجر و انصار را که قرار گذاشتند که نگذارند قدرت به علیّ بن ابی طالب علیه السلام برسد و ممکن است مدّعی حکومت شوند، را دارند داخل سپاه اُسامه قرار می دهد و فرسنگها دورتر از مدینه میفرستد؛ تا بعد از اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم طیّ سه، چهار روز آینده از دنیا خواهند رفت، کسی نباشد که مزاحم انتقالِ قدرت به علیّ بن ابی طالب علیه السلام باشد؛ این یک نکته.
ادامه دارد..
□○استاد مهدی طيب (١٦ اسفند ٨٦)○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○دلایل صلح امام حسن علیه السلام (۴)○□ #ویژگی_یاران_امام_مجتبی علیه السلام □یاران امام مجتبی علی
□○دلایل صلح امام حسن علیه السلام (۵)○□
⁉️ □فرماندهان سپاه امام مجتبی علیه السلام چه کسانی هستند؟ خیلی عجیب است. طبیعی است امام مجتبی علیه السلام در این سپاه به کسی اعتماد نمی کنند. حضرت سراغ چه کسی رفته اند؟ سراغ پسرعموی پدریشان، عُبید الله بن عبّاس رفته اند. این عُبید الله بن عبّاس چه کسی است؟ پدر دو شهید است. بُسرِ بنِ اَرطاط که مأمور معاویه بود، دو پسر عُبید الله بن عبّاس را کشت. بنابراین عبیدالله بن عبّاس غیر از نسبت فامیلی یی که با امام مجتبی علیه السلام دارد، با معاویه کینه ی خونی هم دارد. معاویه دو تا پسر او را کشته است. این شخص پدر شهید است و بُسرِ بنِ اَرطاط منصب او را غصب کرد. قائدتاً او نباید خودش را بفروشد. امام مجتبی علیه السلام او را فرمانده ی سپاه کردند و همراه سپاه هشت هزار نفره ای در شهر "مسکن"، به او گفتند: برو مقرّ فرماندهی ات را آنجا قرار بده و برای رفتن به جنگ با معاویه آماده شو. صبح شد. مردم منتظر شدند فرمانده ی لشکر بیاید؛ تا اقتدا کنند و نماز را بخوانند. اذان صبح را گفتند؛ خبری نشد. نیم ساعت گذشت؛ خبری نشد. یک ساعت گذشت؛ خبری نشد. مردم دیدند ای داد بی داد! نماز قضا می شود! لشکریان نماز صبحشان را خواندند. آمدند دنبال اینکه چه شد و چه بلایی به سر فرمانده آمد؟ داخل خیمه اش آمدند؛ دیدند هیچ خبری نیست. نیمه شب مأمور معاویه آمده است، این پدر شهید را که خون دو پسرش را خود معاویه ریخته بود؛ خود معاویه او را با یک میلیون درهم خرید و او به امام مجتبی عليهالسلام خیانت کرد. خیلی عجیب است! فامیل امام مجتبی علیه السلام هست؛ شیعه ی امام مجتبی علیه السلام هست؛ فرزندکشتگی هم با معاویه دارد؛ امّا خودش را می فروشد!
☑️امام مجتبی علیه السلام در لشکرشان چه کسی را دارند؟
□یا کِندی؛ امام مجتبی علیه السلام کِندی را فرمانده کردند. گفتند برو در "انبار" و مقرّ فرماندهی ات را در آنجا مستقر کن. چهار هزار سپاهی هم در اختیار او قرار دادند. برای کِندی هم همین ماجرا تکرار شد. او هم با نصف این پول، یعنی با پانصد هزار درهم، شبانه خودش را به معاویه فروخت و رفت خود را در اختیار لشکر معاویه قرار داد.
این سپاهی است که امام مجتبی علیه السلام دارند.
□بعد هم مأمورها و عناصر ستون پنجم معاویه داخل سپاه امام مجتبی علیه السلام هر روز شایعه ی جدیدی پخش می کنند؛ که لشکر را سست کنند. شایعه ی اینکه امام مجتبی علیه السلام صلح با معاویه را پذیرفته اند و اصلاً جنگ منتفی است. این عزم نبرد را سست می کند. یا زمانی که خبر خیانت عبیدالله بن عبّاس شایع شد، روحیه ای در لشکر باقی نماند. به یک عدّه هم معاویه وعده ی مقام می داد؛ که اگر دور امام مجتبی علیه السلام را خالی کنید و قدرت دست من بیفتد، به شما مقاماتی می دهم. طبیعتاً این لشکر، لشکری نیست که امام مجتبی علیه السلام بتوانند با آن به جنگ بروند. این لشکر امام مجتبی علیه السلام است.
☑️اکنون ببینیم لشکر معاویه چگونه لشکری است؟
□ویژگی های معاویه و لشکریان او
یک سپاه فرمان بردار مطیع. معاویه با مشکلاتی که در سپاه امام مجتبی علیه السلام است؛ یعنی اختلافاتی که وجود دارد؛ که یک عدّه شیعه اند؛ عدّه ای خوارجند؛ عدّه ی دیگری امویند و یک عدّه خودفروشند؛ اصلاً با این مشکلات روبرو نیست. اسلام از زبان معاویه به این مردم معرّفی شده است و همان اسلام اموی است و همه ی آنها هم کاملاً به معاویه خوش بینند. فرق است بین امام مجتبی علیه السلام و معاویه. معاویه قیافه ی کاملاً مقدّس مآبی بین مردم دارد. عرق خوری ها و فسق و فجورش را هم در کاخش انجام می دهد؛ امّا صورت ظاهر خودش را انسان بسیار متشرّعی نشان می دهد و خلیفه ی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم معرّفی کرده است. یک سپاه مطیع! مردم شام هم انسان های بسیار بی-شعور! یعنی زیرکی و ذکاوتی را که فریب کاری های معاویه را تشخیص دهند، اصلاً ندارند.
ادامه دارد...
□(استاد مهدی طیب)□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش پنجم ●5- چرا كتاب خدا مشتمل بر متشابه است ؟ يكى از اعتراضاتى
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم
بخش ششم1⃣
● بررسى سه جوابى كه به پرسش فوق داده شده و قابل بررسى است
اينها پاسخهاى بيهوده اى است كه به اشكال ذكر شده ، داده اند، كه با كمترين نظر و دقت ، بيهودگى آن براى هركسى روشن مى شود، و آنچه كه شايستگى براى ايراد و بحث دارد جوابهاى سه گانه زير است :
اول اينكه : كسى بگويد: خداى تعالى قرآن را مشتمل بر متشابهات كرد تا دلهاى مؤمنين را بيازمايد، و درجات تسليم آنان را معين سازد، و معلوم شود چه كسى تسليم گفتار خدا و مؤمن به گفته او است ، چه اينكه گفته او را بفهمد يا نفهمد، و چه كسى تنها تسليم آياتى است كه برايش قابل درك است ، زيرا اگر همه آيات قرآن صريح و روشن بود ايمان آوردن به آن جنبه خضوع در برابر خدا و تسليم در برابر رسولان خدا نمى داشت .
ولى اين پاسخ درستى نيست ، براى اينكه خضوع يك نوع انفعال و تاثر قلبى است ، كه در فرد ضعيف ، آنجا كه در برابر فرد قوى قرار مى گيرد پيدا مى شود، و انسان در برابر چيزى خاضع مى شود كه يا به عظمت آن پى برده باشد، و يا عظمت آن ، درك او را عاجز ساخته باشد، نظير قدرت و عظمت غير متناهيه خداى سبحان ، و ساير صفاتش ، كه وقتى عقل با آنها روبرو مى شود عقب نشينى مى كند، زيرا احساس مى كند كه از احاطه به آنها عاجز است .
و اما چيزهايى كه عقل آدمى اصلا آنها را درك نمى كند، و تنها باعث فريب خوردن آنان مى شود، يعنى باعث مى شود كه خيال كنند آنها را مى فهمند برخورد با اينگونه امور خضوع آور نيست ، و خضوع درآنها معنا ندارد، مانند آيات متشابهى كه عقل در فهم آن سرگردان است ، و خيال مى كند آنرا مى فهمد در حالى كه نمى فهمد.
وجه دوم اينكه : گفته اند قرآن بدين جهت در بر دارنده آيات متشابه است كه تا عقل را به بحث و تفحص وا دارد و به اين وسيله عقلها ورزيده و زنده گردند، بديهى است كه اگر سر و كار عقول تنها با مطالب روشن باشد، و عامل فكر در آن مطالب بكار نيفتد، عقل مهمل و مهمل تر گشته و در آخر بوته مرده اى مى شود، و حال آنكه عقل عزيزترين قواى انسانى است ، كه بايد با ورزش دادن تربيتش كرد.
اين وجه هم چنگى به دل نمى زند براى اينكه خداى تعالى آنقدر آيات آفاقى (در طبيعت ) و انفسى (در بدن انسان ) خلق كرده كه اگر انسانهاى امروز و فردا و ميليونها سال ديگر در آن دقت كنند به آخرين اسرارش نمى رسند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 88
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
#آیت_الله_بهجت
□در خلوتمان با خدا، تضرّعاتمان، توبهمان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف «عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ» -اینها را بخوانیم- از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را، با او باشیم. حالا اگر رساند که رساند؛ اگر نرساند، دور نرویم از او؛ از رضای او دور نرویم.
@mohamad_hosein_tabatabaei
□○اگر مىخواهى نور اسفهبديّه را ببینی برخيز!○□
#علامه_طباطبایی(ره):
□«از مرحوم آقا سيداحمد كربلائى رضواناللهعليه كه از شاگردان معروف و مبرّز مرحوم آخوند بودهاند نقل است كه فرمودهاند: «روزى در جائى استراحت كرده بودم، كسى مرا بيدار كرد و گفت:
اگر مىخواهى نور اسفهبديّه را تماشا كنى از جاى برخيز.
□وقتى چشم گشودم ديدم نورى بىحدّ و اندازه، مشرق و مغرب عالم را فرا گرفته است»».
□... به تعبیر علامه (ره) «اين همان مرحله تجلّى نفس است كه بدين صورت و به كيفيّت نور غير محدود مشاهده مىشود».
□مشاهده این مقام، از بالاترین مقامات مکتب معرفةالنفس است. آنچنان که آیةالله سیدمحمدحسین طهرانی(ره) در وقت نقل این مطلب از مرحوم علامه طباطبایی(ره) مینویسد: «اللهم ارزقنا»
□○مقدمه توحید علمی و عینی علامه سیدمحمدحسین طهرانی(ره)٬ بهعلاوه رسائل○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □حضرت می فرمایند: من می خواهم با اسما ذاتی ات مودّب بشوم ن
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□اگر می فرمود: «بسم الله المنتقم»، این قرآن، بالذات نمی شد، قرآن بالعرض می شد. چون الله منتقم، وصف بالعرض در مقام فعل است، ولی فرمود: «بسم الله الرّحمن الرّحیم» معلوم می شود، موضوع اصلی قرآن کریم مربوط به ذات اقدس الهی و اسمای ذاتی حق متعال است.(۸۴)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □اگر می فرمود: «بسم الله المنتقم»، این قرآن، بالذات نمی شد
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□به خصوص وقتی «الله» با «رحمن»، با «رحیم»، موضوع شد، حالا پیرامون این موضوع بحث می کنیم؛ این «الله»، «الله» ای است که ستایش مخصوص می خواهد. پس بنابراین «اَلحَمدُ»، مطلقا متعلّق به اوست. امّا به چه جهت متعلّق به اوست؟ حمدِ همه متعلّق به اوست. هر کسی که حمدی می گوید متعلّق به اوست. هر زبانی تا بگوید: «شکر»، «ممنون» از آن اوست(۸۵)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □به خصوص وقتی «الله» با «رحمن»، با «رحیم»، موضوع شد، حالا
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□«الحمدلله»، الف و لامی که بر سر حمد در آمده برای بیان جنس حمد است. پس «الحمد» به نحو مطلق از آن اوست. حضرت استاد علامه حسن زاده آملی روحی فداه در این باره می فرمایند(۸۶)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □«الحمدلله»، الف و لامی که بر سر حمد در آمده برای بیان جنس
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□«کلمات مفرده ی مُحلّای به الف و لام در زبان عرب برای استغراق جنس و استیعاب جنس و توفّی و استیفای جنس است. مثلا «الحمدللّه» مفادش این است که ذات حمد و جنس حمد و حقیقت حمد بدون خروج یک فرد آن ، مر ذات خدای سبحان راست»(۸۷)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □«کلمات مفرده ی مُحلّای به الف و لام در زبان عرب برای استغ
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□چرا متعلّق به اوست؟ چون « رَبِّ العالَمین» است. چون ربّ همه هست. بلکه هر موجودی، حمد کرد در تحت تدبیر، حمد کرد، وقتی در تحت تدبیر، حمد کرد، در حقیقت حمد از مربوب نیست، از ربّ است، حمد از مالوه نیست بلکه برای اله است، در حقیقت از آن خودش است. به این جهت است، بعضی از ائمه در ادعیه به محضر حق متعال عرضه می دارند که، «بارالها، تو خودت، خودت را حمد کن» یا بعضی از بزرگان ظرافت به کار می آورند مثل جناب ابن ترکه در شرح «تمهیدالقواعد» و یا مثل جامی در شرح شان بر کتاب نحوی ابن حاجب می گوید : «الحمدلولیّه» وقتی می گویند: «الحمد»، مال اوست. گویا سوال می شود: کدام حمد؟ بعضی در پاسخ می گویند: «آن حمدی که خودت، خودت را میکنی، آن حمد مال تو است». و برخی میگویند: «ما که از عهده ی حمد تو بر نمی آییم.آن حمدی که ولیّت میکند مال تو است»(۸۸)
@mohamad_hosein_tabatabaei
به دلیل ربط موضوعی و هم اتمام این مبحث از بیانات جناب استاد صمدی حفظه الله مطالبشون یکجا ارسال شد ، ان شاءالله عمری باشه از جلسات بعد مبحث ( ادب مع الله ) محضر دوستان فهیم ارائه میشه✋