علیکم السلام
بزرگوارید. مهم ترین کار و تکلیف مثل من، دشمن شناسی و آسیب شناسی هست. اصلا رفتم درسش خوندم واسه همین که بتونم دشمنان حال و آینده انقلاب و اسلام را معرفی کنم.
ولی الان دارم به نتایج جالب و بعضاً خطرناکی میرسم. نتایجی که یا باید کل زندگی و جوونی و عمرم صرفش کنم (با اینکه هدفم این نبوده که فقط بشینم تحقیقات کنم و بنویسم) و یا باید بیخیالش بشم و بعد از مدتی بگم به من چه؟ و چرا فقط من باید غصه این چیزا بخورم و بنویسم و ...
من خیلی هنر بکنم بتونم تکلیف خودمو روشن کنم و به تکلیفم عمل کنم و نهایتا تصمیم بگیرم که به همین منوال ادامه بدم یا نه؟
دیگه چه برسه که بخوام واسه شماها تکلیف روشن کنم و بگم فلان کار کنید و فلان کار نکنید!
تکلیف هر کس را خودش بهتر از بقیه تشخیص میده. اگه سر و زبون خوب دارید با زبان روشنگری کنید.
اگه قلم دارید، بنویسید.
اگه نه بیان و نه قلم، تبلیغ و ترویج کسانی کنید که دارن وسط میدون میجنگند.
اگه هیچ کدومش، حداقل قوت قلب باشید و انرژی مثبت بفرستید و دعای خیر کنید و براشون صدقه بدید.
بالاخره بی تفاوت نباشید.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
علیکم السلام
نمیدونم برای شیعه شدن هدفتون چی بوده و یا با چه کسی مشورت کردید اما به هر حال خوش آمدید و امیدوارم صرفا احساسی و یا بدون هدف و منطق صحیح وارد این وادی نشده باشید.
شما اصلا نباید با کسی بحث کنید. اصلا نباید کتب علمای مذهب قبلی خودتون را مطالعه کنید چون جسارتا قادر به تحلیل نیستید و در یک دو راهی و تردید شکننده قرار میگیرید و اجازه بدید رک بگم که👈 ترجیح میدم شما سنی مذهب بودید اما به طور مرتب و یا طولانی مدت در تردید و یا شک شکننده و مخرب قرار نمیگرفتید.
اما به هر حال...
زندگینامه ائمه اطهار علیهم السلام از آیت الله جعفر سبحانی
و قصص العلما
و شبهای پیشاور
این کتابها برای حالت تدافعی و قرار و آرامش شما مناسب است.
ولی اگر بعدها باز هم اذیت شدید و نیاز به محتوایی داشتید تا بتوانید به جای دفاع، حمله کنید، پیشنهاد میکنم کتاب «چرا سنی نیستم؟» بنده را مطالعه کنید.
امیدوارم موفق و سربلند باشید.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
علیکم السلام
حال پدر بزرگوارتون درک میکنم. اصولاً ما آخوندها دوس نداریم کس و کارمون اهل موسیقی و این چیزها باشه. حالا در حد گوش دادن (اگه مطرب نباشه) اشکال ندارد اما مثل شما حرفه ای بره دنبال این کار، دوس نداریم و شایسته خانواده و در و همسایه نمیدونیم.
حالا من معذرت میخوام که طیف ما اینجوری هست اما واقعیتی هست که باید پذیرفت و فکر نمیکنم اشتباه باشه. ینی پدر عزیزتون حق دارند.
اما ...
بنظرم بشین با بابات صحبت کن
یه شب تو خلوت، براش بزن و بخون
درباره پدر هم بخون و بهش ثابت کن که چقدر عاشقش هستی و در تمام لحظاتی که داری یواشکی آموزش میدی و آموزش میبینی، وجدانت مشتت میزنه و همش یاد بابات میفتی.
بهش بگو من استعدادم اینجوریه
بگو من پسر نااهلی برات نیستم
ای چه بسا از بقیه هم برات اهل تر شدم.
بگو اسم این کار هنر و هنرمندی هست اما نمیخوام جلوی بقیه آخوندا کم بیاری و روت نشه بگی بچه من قوّال شده.
بهش اطمینان خاطر بده که یکی میشی مثل حامد زمانی. مثل محمد اصفهانی. مثل آدمای متعهد در این رشته.
خلاصه بشین حلش کن با بابات
و گرنه تا کجا میخوای یواشکی ادامه بدی و بگی ایشالله که بابام نمیفهمه؟!
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
هدایت شده از یک فنجان تامل
درد یعنی از قضا عشقت خرافاتی شود
خواستم بوسش کنم، یک عطسه آمد ایست داد...
😐☺️🙈🌺
#سید_اسماعیل_رضوی
ببینید رفقا
دعوا و تعارف نداریم
این آقا با جمله «معتادا کرونا نمیگیرند» بعلاوه خنده معروفش تبدیل به یک چهره شده. یعنی پس از آن او را وارد فضای مجازی کردند و ظرف مدت چهار روز، بالغ بر ۱۲۰ هزار فالور حلال گرفت و الان هم داره پیشرفت میکنه و با کلی آدمای شاخ، لایو گذاشته و داره حسابی استفاده میکنه.
حالا تصور کنین همین بنده خدا، یه کم روش کار کنن و یه دو تا مدرک هم براش بگیرن و ماهی دو سه تا جمله توپ و اعتراضی و یا حتی طنز بذارن تو دهنش و تحویل مردم بده!
چی میشه به نظرتون؟
حالا اگه یواش یواش کاری کنند که ترک کنه و چند جا هم دعوتش کنن و دو سه تا کنسرت هم بیارنش روی استیج و برای مردم دست تکون بده و جملات معروفش تکرار کنه و دختر و پسرا هم غش و ضعف برن!
اون وقت چی میشه؟
تصور کنین بعد از ده سال، کاندید شورای شهر یا نماینده مجلس بشه!
اگه رد صلاحیت بشه، تصور عمومی نسبت به انتخابات چه بلایی سرش میاد؟
اگه هم تایید بشه، کدومتون میتونین قسم بخورین که رای نمیاره؟!
حرفم اینه: خیلی کار داریم. ما به جای کلمه قلمبه و سنگین «فرهنگ سازی» از ذائقه و مزه زبون مردم داریم فاصله میگیریم و حتی براش برنامه نداریم.
لطفا لطفا لطفا از این چیزای کوچیک غافل نشیم و سرسری از کنارش عبور نکنیم.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
⛔️⛔️کارتابل⛔️⛔️
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت سی و پنجم»
الف رفت ایران. خیلی معمولی و بدون هیچ مشکل و حاشیه. مثلا توقع داشتم باهاش برخورد بکنند که چرا عکس گرفته و ... اما هیچ اتفلقی نیفتاد.
تا سه چهار روز براش مهمون میومد و زیارت قبول و ...
منم فردای روزی که الف اومد ایران، برگشتم. مستقیم رفتم خونه و یکی دو روز خونه بودم. خانمم و بچه ها خیلی خوشحال بودند و وقتی وارد خونه شدم، دیدم یه کیک پختند و پسرم کلی نقاشی و کلیپ طراحی کرده و دخترم یه شعر بلند بالا درباره پدر حفظ کرده بود.
شاید لذتی که اون دو روزی که خونه بودم برام داشت، کم سابقه بود. همه چی خوب بود و منم آرامش داشتم. ولی آرامش و خوشحالی خانمم خیلی تابلو و ملموس تر بود. علتش هم بهم گفت که چیه؟ گفت: «چون اینبار بر خلاف همیشه، چیزیت نیست و کاملا سالمی و فقط کمبود خواب داری که اینم حل میشه. من وقتایی که یه جاییت یا شکسته یا زخمیه، دنیا رو سرم خراب میشه.»
بعد از اون دو روز رفتم اداره. چون تقریبا همه گزارشاتم از همون عراق کامل برای رییسم ارسال کرده بودم مشکلی نبود و مجبور نبودم دو سه روز بشینم و گزارش بنویسم. به خاطر همین وقت گرفتم و ساعت 8 رفتم اتاقش.
نیم ساعت حرف زدیم. محوری ترین حرفامون هم درباره دو تا محور بود: یکی اینکه چیکار کنیم که پول هایی که صنایع دفاعی به خاطر به هم خوردن قراردادهای اژدر از دست داده و ضرر کرده، برگرده؟ یکی دیگشم این که با الف و لیست دوازده نفریش و اینکه دنبال مجلس و کمسیون امنیتی هستند و اینا چیکار کنیم؟
تصمیمات خاصی نمیشد اون لحظه گرفت. باید میرفتم و سناریو میچیدم. به خاطر همین 24 ساعت فرصت خواستم و ادامه داستان، نتیجه سناریویی بود که با حاج حسن آقا و حاج رئوف و آقا خلیل و بقیه بچه ها ترتیب دادیم.
دستور دادم دقیقه به دقیقه الف زیر نظر باشه. اینقدر که حتی بچه ها میتونستن از روی عادت های رفتاریش، زمان بندی کاراش را پیشاپیش حدس بزنند. مثلا میدونستیم که روزی سه بار دسشویی میره و دو بارش مفصل تر هست. و یا روزی حداقل چهار تا لیوان کامل آب میخوره و خیلی اهل غذا و میوه میان وعده نیست و ...
تا اینکه الف یه روز عصر، خسروی یا همون واو را دعوت کرد دفترش. حالا این چیزی که دارم میگم شاید مثلا مال ده روز بعد از برگشتنش از عراق باشه.
«الف: همه مقدمات بازنشستگی منو آماده کن. تقاضا نوشتم و ثبت در کارتابل کردم.
واو: چرا یهویی؟ چیزی شده؟
الف: نه ... نپرس!
واو: برنامه داری؟
الف: آره ... حتی احتمال داره بگم تو هم دیگه بازنشستگیت بنویس که کمک کارم باشی.
واو: من بیست ساله ... حتی بیشتر از بیست سال، باهاتم. بگی بنویس، همین حالا مینویسم.
الف: فعلا کارای رفتن منو انجام بده. تو هم یه ماه بعدش بنویس و بیا بیرون.
واو: چشم. من که از خدامه. برنامه چیه؟
الف: مجلس!
واو: جدی میگی؟
الف: آره. خیلی وقت نداریم. باید کلی هماهنگی و ... انجام بگیره.
واو: از تهران میخوای کاندید بشی؟
الف: نه ... از ....
واو: جالبه ... چرا از اونجا؟
الف: چون امسال میزان استقبال تهران کم هست و اصولگراها رای میارن و اونا هم لیست خودشون دارن.
واو: خب تو این بیست سی سال شناختمت. شک ندارم که فقط برای رفتن به مجلس برنامه نداری.
الف: درسته ... کمسیون خاصی مدنظرمه.
واو: خب اگه از لیست تهران باشی، رفتنت به کمسیونی که میگی راحتتر نیست؟ چون اینا بعیده از خارج از دایره خودشون کسی بذارن بیاد بالا و مثلا بشه رییس کمسیون.
الف: نگران اونش نباش.
واو: حالا کی میاد جای شما؟ اینجا را چیکار کنیم؟
الف: دیگه ربطی به من نداره. من بیست سال باید حدود هزار نفر رو در داخل و خارج از کشور نون میدادم که دادم. بقیش یکی دیگه بیاد نون بده.
واو: پس زنجیره قطع نمیشه! درسته؟
الف: تا برنامه شون چی باشه؟ قرار شده دیگه من در جریان زنجیره نباشم.
واو: مطمئنی من باید بکشم بیرون؟ یهو نگن تو وایسا سر جای فلانی!
الف: اسم تو نبردند. نظری روی تو ندارند. میدونن که هر جا باشم، باید باشی.
واو: خب حالا قدم بعد از گرفتن حکم بازنشستگیت چیه؟
الف: تا من کارای انتقال منزلم انجام میدم، تو هم همین کارو بکن و منتظر باش تا خبرت کنم.
واو: میخوای بری کدوم خونت؟
الف: تصمیم دارم برم شهرک ... نزدیک لواسان هم هست و یه کم برای روحیه خانمم بهتره.
واو: باشه ... پس تو کارای وزیر و دستورش رو بگیر. منم میگم بچه ها کارای تسویه رو سریعتر انجام بدن.
الف: یه کاری کن که دیگه از شنبه آینده نیام.
واو: باشه. شما دستورش بگیر. چشم.»
اون روز الف با وزیر جلسه داشت. بعد از جلسه با وزیر مطرح کرد و دلایلی از جمله مریضی خانمش و کارای شخصیش و ... را بهانه کرد و با کلی آب روغن تحویل وزیر داد تا اینکه تونست بعد از 48 ساعت، امضای وزیر هم بگیره.
یه روز خلیل زنگ زد و باهام مشورت کرد. گفت: مجموعه ما چیکار کنه؟ نامه تسویه اش اومده حفا.
گفتم: اگه ازش آتو و پرونده باز و مشکل سراغ دارین که میتونین ازش بکَنین و یا دادگاهیش کنین بسم الله!
خلیل گفت: نه ... چک کردم ... چیز خاصی نداره و در اولویت هامون نبوده.
گفتم: پس بگو مانعش نشن و از مجموعه هر چه سریعتر منفکش کنند تا بیشتر از این بیت المال متضرر نشده.
خلیل گفت: باشه اما ...
گفتم: میدونم میخوای چی بگی! وقتش که شد، من و تو میدونیم چیکار کنیم... اون موقع میسپرمش به مجموعه شما. بگو خیالشون راحت باشه. نمیذاریم الکی در بره. از این گنده ترش، گوشتشون به دندون کشیدیم ... چه برسه به این بابا که تا توی حلقشم نفوذ کردیم.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نطق محمد عزیزی نماینده اصولگرا در مجلس در اعتراض به قیمت خودرو ‼️
🔹این بزرگوار به جرم معاونت اخلال در نظام توزیعی خودرو به ۶۱ ماه حبس محکوم شده است.
👈 فقط اونجاش که میگه: نهادهای نظارتی چه میکنند؟!!😐
25.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺مناجات خوانی بسیار جذاب🌺
از حسین و علی رضا جعفرزاده
غروب موقع افطار یاد من هم باش
دلت که دامن اَمَّنْ یُجیب میگیرد
🌷🌷🌷🌷
#مرحومه_نجمه_زارع