eitaa logo
مهندسی شخصیت [یا ملجا کل مطرود]
137 دنبال‌کننده
916 عکس
572 ویدیو
106 فایل
سخنرانی‌ها، نوشته‌ها، آثار و مقالات و دروس تدریس شده ونظرات عضو هیئت علمی دانشگاه قم دکتر محمد جواد حیدری خراسانی
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 💠 معرفی نامه دائم 💠 شماره کاربری : ۱۱۷۵ شما چیه ⁉️ دختر هستین ⁉️ هفتاد متولد چه و هستین ⁉️ متولد ۷۱/۵/۱۷ سکونت الان شما و خانواده ⁉️ اقدسیه و بلوار ارتش آینده تون 😇⁉️ تهران اصالتا کجایی هستین ⁉️ استان مرکزی و نزدیک تفرش 🐠 کارشناسی ارشد شغل و 🐠 فعلا ندارم تحصیلات پدر و مادر تون 🐠 مادر سیکل و پدر فوق لیسانس و وضعیت پدر و مادر 🐠 مادر خانه دار و پدر نظامی بازنشسته 🔶 خلاصه از خودتان مهربان ، برونگرا ،شاد اهل تفریح و گردش،شوخ طبع ،شیک پوش،مانتویی معمولی، تون چی هست ⁉️ اهل انجام واجبات ،رعایت محرم ونامحرم، اعتقاد به رزق و روزی حلال 👌 چقدر اهل هستین و آیا بسیجی و هیئتی هستین ⁉️معمولی و در ایام محرم و مناسبت ها در مراسم مذهبی شرکت میکنم کار اجتماعی میکنین و هستین خلاصه 😇 ان شاءالله گرایش تون و اعتقاد تون نسبت به و رهبر انقلاب حفظه الله چیه ⁉️سیاسی نیستم شما و خانواده ⁉️معمولی رو به بالا وضعیت خودرو شما و خانواده 😇 خودروی شخصی ندارم وضعیت و مسکن تون ⁉️با خانواده زندگی میکنم شما ⁉️ خداروشکر سالم تون چطوره ⁉️مانتویی معمولی،شیک پوش سطح شما ⁉️چهره زیبا و دلتشین از هستین ⁉️خیر 🔶 توضیحات از خانواده خانواده مذهبی معمولی، چهار تا فرزند، دو تا متاهل هستند رعایت محرم و نامحرم هستیم و واجبات دینی رو هم انجام میدن ✅ اینها رو داشته باشه طرف مقابل شما واسه 😊 صداقت داشته باشه در هر شرایطی،خوش اخلاق،مهربان،دلسوز اهل انجام واجبات و رعایت محرم و نامحرم،اهل گردش و تفریح، شوخ طبع،مهربان،دلسوز مسئولیت پذیر ،خانواده دوست، اهل مهمانی و رفت و امد خانوادگی و فامیل و دوستان تحصیلات شغل خوب ومناسب ❌ اینها رو داشته باشه ❌ تنوع طلب نباشن،اهل سیگار. قلیون و مشروبات الکی نباشند، خالکوبی روی بدن نداشته باشندو علاقه ای به اینکار نداشته باشد، خشک مذهب و متعصب نباشد،سیاسی هم نباشد وابستگی زیاد به خانواده نداشته باد 👌 اینها رو داشته باشه 👌 درک متقابل،در شرایط سخت یارو همراه و دلسوز باشذ.تکیه و پشتیبان همسر خود باشد دغدغه و اولویت اول همسرش باشد شاد و باانگیزه،پشتکار داشته باشه 👬 چقدر باشه ⁉️ از یک سال تا نه سال خوبه 😊 🏡 از قبول میکنین خواستگار و میکنین ⁉️ تهران و اطراف این شهر 🇮🇷 🕊 طلبه و میپذیرید ⁉️خیر چه کسانی دارن ⁉️خانواده مذهبی معمولی ، تحصیلات دار و دارای شغل مناسب چهره خوب و اندام مناسب و اصالت خانوادگی 👌 تناسب فرهنگی و خانوادگی باشه یعنی . 🏞 ارسال دارین و در چه شرایطی میفرستین ⁉️ با رضایت 🔝 و تون چطوره 🐠قد ۱۵۲ وزن۴۳ 🚥 و چشم ها 🐠 سفید و مشکی هستن 🐝 نوع تون 🐠معمولی 📚 ازدواج و فرزند دارید ⁉️ 💔 شخص مطلقه میپذیرید ⁉️خیر 🚶‍♂ ازدواج با شخص ⁉️خیر ✅ نظر شما درباره 🐠 توافقی و عرفی و مناسب شان خاص خانواده و نظرشون راجع به و عروسی با توجه به شرایط فعلی 🐠 توافقی و عرفی باشه 🎯 نظر خانواده درباره 🐠 در حد توان و با توافق طرفین مهم خانواده تون 🐠 در مورد این مسایل باید حضوری حرف زده بشه . 📣 و مهم تون 🐠 علاقه تون و نظرتون نسبت به و بچه آوری در شرایط فعلی 🐠 حضوری صحبت بشه خیلی بهتره. شما در زندگی 🐠حضوری صحبت کنیم و مهم و خاص شما و هاتون در زندگی 🐠 مهربان و اهل تفریح سالم و ... 😊 های اصلی و های مهم مورد انتظارتون برای همسر آینده 🐠 گفته شد اون بالا 👆 آیا این نوشته 👆 با تون پر شده ⁉️ ان شاءالله کاربری شما و یا مادرتون همراه شون ☎️ برای مدیر مجموعه فرستاده شد ✅ 🕋 🕋 و باشید همگی 💐 یا زهراء 💐 ( آسان سازی ازدواج ) 👌 https://eitaa.com/asansaziezdevaj
 کلید اسرار دنیای عجیبی است نتیجه خوبی کردن را در همین دنیا می بینیم اگر خیری به مردم برسانیم در همین دنیا نتیجه اش را می بینیم من یعمل مثقال ذره خیرا یره شامل خیرات دنیا هم می شود وفقط اختصاص به اخرت ندارد این از مجربات است وهمه به نوعی تجربه کرده ایم همان طور که نتیجه بدی کردن با دیگران را در همین دنیا نیز می بینیم در کتاب اعیان الشیعه ج۳ ص۸۱ آورده که : و پسر جوانش نماز صبح را که خواندند گونی‌های گندم را بار مرکب کردند و از شهر نجف خارج شدند قدیمی بیرون شهر بود وقتی به آسیاب رسیدند را دیدند که مشغول بود چند نفر زودتر از آن‌ها آمده بودند پسر پرسید: دیر آمدیم؟ پدر : دیر نیامدیم آن‌ها زودتر آمده اند از گفته اند : باش تا کامروا شوی صبر کردند نزدیک ظهر گندم‌های آن‌ها هم آسیاب شد آسیابان آردها را داخل گونی ریخت مقدس با کمک پسرش گونی‌ها را بار کردند و به خانه رسیدند. گونی‌های آرد را به سرداب بردند مقدس به پسرش گفت: محمد برو کیسه ای کوچک از مادرت بگیر! پسر جوان رفت و با یک برگشت. مقدس کیسه را پر از آرد کرد و گفت: این را به مطبخ ببر دم دست باشد شاید مادرت بخواهد امروز یا فردا بپزد! هنگام اذان ظهر بود مقدس گرفت و آماده ی رفتن به علیه السّلام شد مردم منتظر بودند تا را به او اقتدا کنند. سمت رفت نماز که تمام شد موقع بازگشت به خانه متوجه ازدحام جمعیت مقابل نانوایی شد. نانوا مردم را هل می‌داد و با عصبانیت فریاد می‌کشید: آردم تمام شده چگونه بپزم؟ مقدس از یک نفر پرسید: چه خبر است؟ مرد ناامید پاسخ داد: آقا جان! نانوایی‌های نجف تعطیل کرده اند آرد ندارند قحطی شده می‌گویند نایاب است! مقدس گفت: بهتر است خودتان نان بپزید! زن جوانی گفت: حضرت شیخ! با کدام آرد؟ مقدس گفت: آرد از من پختن نان از شما بروید ظرف بیاورید مقدس به سمت منزل رفت در را باز گذاشت پسرش را صدا کرد و گفت: گونی‌های آرد را از سرداب به حیاط بیاور . مردم ظرف به امدند مقدس عبا و عمامه را گوشه ای گذاش و مشغول پر کردن ظرف‌های مردم شد به پسرش گفت: شما به بچه‌ها بده! در این موقع مقدس وارد حیاط شد آن چه را به چشم می‌دید باور نمی کرد گونی‌های آرد در حال تمام شدن بود سراسیمه به سمت شوهرش رفت و گفت: آقا جان! دارید چکار می‌کنید؟ این‌ها ذخیره ی یکسال ماست! مقدس گفت: امیدت به خدا باشد این مردم اند! زن چیزی نگفت و گوشه ای به تماشا ایستاد. آردها تمام شد اما چند نفری باقی مانده بودند مقدس به آن‌ها گفت: -منتظر بمانید الآن برمی گردم به سمت اتاق رفت زن به دنبالش دوید مقدس وارد مطبخ شد و کیسه ی کوچک آرد را برداشت با ناراحتی گفت: آقا! به من و بچه هایت باش اگر این کیسه را هم و کنی با چه چیزی نان بپزم؟ مقدس گفت: گفتم که خدا بزرگ است طاقت دیدن گرسنگی مردم را ندارم زن روی نشست و شروع به کرد مقدس آنها که رفتند دستش را به آسمان بلند کرد و از خدا تشکر کرد زن به حیاط آمد و با چشمان اشک آلود گفت: چراغی که به رواست به است! فردا که بچه هایت گرسنه ماندند یک نفر از همین مردمی که سنگ شان را به سینه می‌زنی به ما کمک نمی کنند! مقدس و اش را برداشت و با لحنی غمگین گفت: من برای به مسجد کوفه می‌روم خداحافظ... کسی در می‌زد زن مقدس به سمت در دوید در را باز کرد غریبه ای را دید که مهار مرکبی را در دست داشت مرد با صدایی شمرده گفت: سلام خواهر! شوهرتان در کوفه معتکف است گفت : این گونی‌های آرد را به شما بدهم! گونی‌ها را در حیاط خانه گذاشت و رفت طولی نکشید که مقدس به خانه آمد زن گفت: آقاجان ! آردهایی که فرستاده بودی رسید! مقدس با شگفتی به همسرش نگاه کرد و گفت: کدام آرد؟! زن گفت: مردی غریبه آن‌ها را آورد چه آردی! بوی عطر می‌دهد سفید و خوشبو هنوز داغ است انگار تازه از آسیاب آمده! در چشمان مقدس اردبیلی حلقه زد سرش را به سمت آسمان گرفت و گفت: الحمد لله رب العالمین! حبیب من این چه حکمتی است؟ چه لطفی است که در حق من و فرزندان و عیالم کردی؟ من که راز دلم را با کسی در میان نگذاشته بودم خدایا چگونه شکرت را به جا آورم ؟ کانال مهندسی شخصیت https://eitaa.com/mohammadjavadheidari @nashrekhobyhakashan