کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
شهید مهران بلورچی در 15اردیبهشت 1345 متولد شد. پدرش حسین، پس از متارکه با مادر او، در چهار سالگی یتی
دل نوشته(#مهران)#شهیدعلی_بلورچی
در حسرت شهادت است. او یک ماه بعد از این متن به شهادت رسید. این متن را مرتضی قاضی از پژوهشگران دفاع مقدس از میان کتاب ها پیدا کرده است.
بسمه تعالی
«الغریب من لم یکن له حبیب»
سخت تنها شدهام، و خیلی خوب تنهایی و بیکسی را حس میکنم و از آن رنج میبرم. دائم تصورم این است که شاید اگر پدر میداشتم از این بهتر بودم. البته آن پدری که من داشتم، مسلّماً چنین نمیشد، بلکه پدری مانند پدرهای شهیدان. جداً حسرت میخورم به شهیدان، هم از لحاظ خودشان و هم از لحاظ خانوادهشان. این خانوادههایشان اینگونه بودهاند که خودشان به مقام شهادت رسیدهاند. هر وقت احمد و علی را میبینم و اینرا میبینم که اینها چقدر خوب هستند و صاف و پاک و خالص همه از پدرشان میبینم، واقعاً عجب پدر خوبی بوده است. هر وقت علی امین را میبینم که چقدر پسر خوب و پاکدل و مخلص و باصفایی است، از پدر و مادرش میبینم که توانستند فرزندان گُلی اینگونه تحویل جامعه بدهند، زهی سعادت. خلاصه، این چند وقته عجیب خود را بدبخت دیدهام، که از هر جهت عقب افتادهام. نه قلبی پاک داریم و نه عقلی کامل و نه علمی نافع و تازه از همه هم به خود مغرورتریم.
عجیب است، جداً دنیا جای عجیبی است، همه چیز با هم مخلوط شده است و خیلی پیچیده شده است. بهترین راه نجات را آدمی با تقوی پیدا میکند. اگر باتقوی باشیم، همه چیز حل است و عالم با اینهمه عظمت و پیچیدگی در نظرمان کوچک میآید. دیگر حسد نداریم، حبّ دنیا نخواهیم داشت و گناه نمیکنیم و فکر گناه هم به سرمان نمیآید، آن چه از اینهمه عمرم فهمیده ام اینستکه باید همه چیز را با ناله برای خدا در دل نیمههای شب حل کرد. تنها راه، زاری و اشک ریختن درِ خانه خداست، تنها این بدرد می خورد و بس، و اگر اینرا تنها داشته باشی، همه چیز داری، و اگر نداشته باشی، هرچه داری یا پوچ است و یا از دست رفتنی، حتی اخلاق اسلامی. اشک برای خداست که دل را جلا میدهد و دل که جلا یافت جایگاه خدا می شود. پس فقط باید دنیا را که چند صباحی نیست، یا ناله به درگاه خدا گذراند. زود است که بگذرد و به دار باقی پای نهیم؛ انشاءالله.
#من_ماسک_میزنم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای محمّدرضا مهدی زاده
🔹صفحه ۹۰_۸۹
#قسمت_سی_و_هفتم 🦋
((میدان مین))
امیری ، یکی از دوستان صمیمی محمد حسین بود که قبل از عملیات والفجر سه مظلومانه به شهادت رسید.
اگر چه شهادت امیری خیلی محمد حسین را ناراحت و افسرده 😔کرده بود؛ ولی هرگز خللی در انجام وظیفه او وارد نساخت.
محمد حسین بعد از انتقال پیکر مطهر امیری به اهواز، بلافاصله از شب بعد، شخصاً برای #شناسایی به میان #عراقی ها رفت.
«مهران» منطقه سخت و دشواری از لحاظ #شناسایی بود. ارتفاعات آن زیاد و بلند بود و بالا رفتن از آن ها کاری بس مشکل؛از طرفی #دشمن هوشیار شده بود و با دقت بیشتری منطقه را زیر نظر گرفته بود!
یادم است هر وقت کار شناسایی با مشکل مواجه می شد، محمد حسین چند رکعت #نماز می خواند و از خداوند یاری می طلبید. 🤲
آن شب من نیز همراه او بودم. برای رسیدن به ارتفاعات #مهران، می بایست دهِ «خسروی» را پشت سر بگذاریم.
در راه به موقعیتی رسیدیم که ابتدای محور #شناسایی بود؛ همان محوری که چندی قبل امیری در آن به #شهادت رسیده بود و مشکلات اصلی کار نیز از همین منطقه آغاز می شد.
محمد حسین به گوشه ای رفت و مشغول نماز شد. من هم در یکی از باغ های ده خسروی ایستادم و مواظب اطراف بودم. نمازش که تمام شد، دوباره ادامه دادیم تا رسیدیم به یک تپّه. از آن بالا رفتیم.
من جلوتر از محمد حسین حرکت می کردم و اینجا ابتدای #میدان_مین بود که یک دفعه احساس کردم محمد حسین شانه ام را محکم فشار می دهد و سعی می کند مرا بنشاند.
بلافاصله نشستم. آهسته گفتم؛ «چی شده؟» 🤔
محمد حسین دوربین دید در شب را به من داد و با اشاره گفت: «آنجا را نگاه کن!» دوربین📼 را گرفتم و به نقطه ای که محمد حسین گفته بود، نگاه کردم.
باور کردنی نبود! 😳
عراقی ها در فاصله خیلی کم از ما در حال راه رفتن بودند. آن قدر نزدیک بودند که حتّی بند اسلحه شان هم دیده می شد.......
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به نیابت از #شهیدمهران_علی_بلورچی جهت تعجیل در فرج آقا امام ز
دل نوشته(#مهران)#شهیدعلی_بلورچی
در حسرت شهادت است. او یک ماه بعد از این متن به شهادت رسید. این متن را مرتضی قاضی از پژوهشگران دفاع مقدس از میان کتاب ها پیدا کرده است.
بسمه تعالی
«الغریب من لم یکن له حبیب»
سخت تنها شدهام، و خیلی خوب تنهایی و بیکسی را حس میکنم و از آن رنج میبرم. دائم تصورم این است که شاید اگر پدر میداشتم از این بهتر بودم. البته آن پدری که من داشتم، مسلّماً چنین نمیشد، بلکه پدری مانند پدرهای شهیدان. جداً حسرت میخورم به شهیدان، هم از لحاظ خودشان و هم از لحاظ خانوادهشان. این خانوادههایشان اینگونه بودهاند که خودشان به مقام شهادت رسیدهاند. هر وقت احمد و علی را میبینم و اینرا میبینم که اینها چقدر خوب هستند و صاف و پاک و خالص همه از پدرشان میبینم، واقعاً عجب پدر خوبی بوده است. هر وقت علی امین را میبینم که چقدر پسر خوب و پاکدل و مخلص و باصفایی است، از پدر و مادرش میبینم که توانستند فرزندان گُلی اینگونه تحویل جامعه بدهند، زهی سعادت. خلاصه، این چند وقته عجیب خود را بدبخت دیدهام، که از هر جهت عقب افتادهام. نه قلبی پاک داریم و نه عقلی کامل و نه علمی نافع و تازه از همه هم به خود مغرورتریم.
عجیب است، جداً دنیا جای عجیبی است، همه چیز با هم مخلوط شده است و خیلی پیچیده شده است. بهترین راه نجات را آدمی با تقوی پیدا میکند. اگر باتقوی باشیم، همه چیز حل است و عالم با اینهمه عظمت و پیچیدگی در نظرمان کوچک میآید. دیگر حسد نداریم، حبّ دنیا نخواهیم داشت و گناه نمیکنیم و فکر گناه هم به سرمان نمیآید، آن چه از اینهمه عمرم فهمیده ام اینستکه باید همه چیز را با ناله برای خدا در دل نیمههای شب حل کرد. تنها راه، زاری و اشک ریختن درِ خانه خداست، تنها این بدرد می خورد و بس، و اگر اینرا تنها داشته باشی، همه چیز داری، و اگر نداشته باشی، هرچه داری یا پوچ است و یا از دست رفتنی، حتی اخلاق اسلامی. اشک برای خداست که دل را جلا میدهد و دل که جلا یافت جایگاه خدا می شود. پس فقط باید دنیا را که چند صباحی نیست، یا ناله به درگاه خدا گذراند. زود است که بگذرد و به دار باقی پای نهیم؛ انشاءالله.
#من_ماسک_میزنم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#قسمت_دوم
هر اندازه گرمای #شهریور فزونی می یافت، فضای #ابرهای تیره که بر مرزهای #ایران_و_عراق سایه افکنده بود، بیشتر رو به #تیرگی می رفت.
تا اینکه #صدام معدوم در روز #۲۶_شهریور_۱۳۵۹ طی نطقی در مجلس #عراق، قرارداد #سال_۱۹۷۵_الجزایر بین دو کشور را به طور یک جانبه لغو کرد.
او متن #قرارداد_مزبور را در برابر دوربین تلویزیون #پاره و #هشدار داد که ایران حق #کشتیرانی در #اروند را ندارد و #عراق حاکمیت نظامی خود را بر این #آبراه اعمال خواهد کرد.
در پی سخنان #صدام ، ارتش #عراق در مناطق #مهران و #قصر_شیرین و همچنین پاسگاه های #برزگان، #سوبله، #صفریه، #رشیدیه، #طاووسیه، #دو_برج و #فکه عملیات 'تجاوز کارانه انجام داد که با واکنش سریع و به موقع #خلبانان جان برکف #پایگاه_هوایی_دزفول مواجه شد. هواپیماهای #جنگنده و بمب افکن ارتش #جمهوری_اسلامی_ایران با حمله به مواضع نیروهای #متجاوز_بعثی تا اندازه ای مانع پیشروی آنها شدند.
#شهید_لشکری درهمان روز به فرماندهی پایگاه اعلام آمادگی کرد تا در #عملیات_هوایی علیه #متجاوزان بعثی وارد عمل شود.
آنگاه حسین صبح #پنجشنبه برای آخرین بار از #دزفول با هسمرش تماس گرفت تا حال #علی را جویا شود و با او #خداحافظی کند.
هنگام این گفت و گوی تلفنی، #اشک سراسر وجود #همسر_جوان را فراگرفت، و دست #علی_اکبر چهار ماهه را در درست گرفت و او را #نوازش داد. #آشوب و #دلهره نسبت به سرنوشت #همسرش او را به شدت نگران کرده بود. هرچه از او خواهش کرد تا با آمدن او به #دزفول موافقت کند، اما او نپذیرفت که #همسر به دزفول برود.
آن شب #کلافه بود و #دلشوره داشت و به همین دلیل چشمان او به خواب نمی رفتند.
#ادامه_دارد
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀