eitaa logo
مجردان انقلابی
13هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 👈 یاران وفادار یکی از بزرگ شیعه می گوید: من از هنگامی که خواندم یا شنیدم که امام حسین (ع) درشب عاشورا فرمود: اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم در این حرف دچار تردید شدم و توانستم بپذیرم که این سخن از اباعبداللَّه (ع) باشد، زیرا با خود می اندیشیدم که اصحاب آن خیلی هنر نکردند خوب امام حسین است و ریحانه پیغمبر و امام زمان و فرزند علی (ع) و اطهر است هر مسلمان عادی هم اگر امام حسین (ع) را در این وضع میدید او را یاری می کرد و آنها که کردند بنابر این خیلی هم قهرمانی به خرج ندادند و آنها که یاری نکردند خیلی پست و بدی بودند. پس از مدتی که در این فکر بودم خداوند انگار می خواست مرا از این غفلت و جهالت و بیرون بیاورد لذا شبی در عالم رویا دیدم صحنه کربلاست. من هم در ابا عبداللَّه (ع) آماده ام خدمت حضرت رفتم سلام کردم گفتم: یابن رسول اللَّه من برای شما آمده ام. امام (ع) فرمود به موقع به تو دستور می دهم.  کم کم نماز فرا رسید (همانطور که در کتب مقتل خوانده بودیم که سعید بن عبداللَّه حنفی و افراد دیگری آمدند خود را ابا عبداللَّه قرار دادند تا ایشان نماز بخوانند) حضرت به من نیز فرمود: ما می خواهیم هم اکنون بخوانیم تو در اینجا بایست تاوقتی که تیراندازی می کند مانع از رسیدن تیر دشمن بشوی. گفتم: ایستم، پس جلوی حضرت ایستادم. و حضرت مشغول نماز شدند، ناگهان دیدم یک به سرعت به طرف حضرت می آید تا نزدیک من شد بی اختیار خود را کردم ناگاه تیر به بدن مقدّس ابا عبداللَّه (ع) اصابت کرد در عالم رویا گفتم: استغفراللَّه ربی واتوب الیه، کار بدی شد دیگر نمی گذارم تکرار شود دفعه دوّم تیری آمد تا من شد خم شدم باز به حضرت خورد! دفعه سوّم و چهارم هم به همین صورت خود را خم کردم و به آن اصابت کرد. ناگهان دیدم تبسمی نمود و فرمود: «ما رایت اصحاباً ابرُ و اوفی من اصحابی: اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم پیدا نکردم.» فورا به خودم آمدم و این که آدم در میان خانه بنشیند و بگوید: «یالیتنا کنا معک فنفوز فوزا عظیما: ای کاش ما هم با تو بودیم و به این ی بزرگ نائل می شدیم» کار آسانی است و گرنه اگر پای عمل به میان آید آن وقت معلوم می شود که واقعی کیست! و کی مرد عمل است و چه کسی مرد حرف و زبان. ولی اصحاب اللَّه امتحان خود را خوب پس دادند و ثابت کردند که در و رزم خویش و پایدار هستند. 📗 ، ص 239 و 240 ✍ علامه شهید مرتضی مطهری @mojaradan
 کرامات امام حسین (ع): نظر حضرت   سيد جليل مرحوم سيد نورالدين نهاوندى از معروف و متدين اراك بوده است گرچه نداشته لكن بسيار با ايمان و عقيده و صادق بوده است و اراك به او عقيده داشته اند و كراماتى به او منسوب است منجمله عالم جليل و محقق حضرت حجة الاسلام آقاى آقاعلى ميريحيى دام ظله العالى از آن سيد بزرگوار دو قضيه نقل كرده اند كه يكى از آنها اين است كه سيد نور الدين گفت قبل از اينكه شوم به اتفاق مادرم همراه قافله به عزم زيارت آقا اباعبداللّه الحسين ع به طرف حركت كرديم البته در راه خيلى به مادرم مى كردم مدتى در كربلا بوديم و به زيارت اميرالمؤ منين على ع و ساير عتبات مقدسه را زيارت كرديم و براى آخرين مرتبه به عنوان به كربلا رفتيم تا اينكه از طرف رئيس قافله ابلاغ شد كه عازم حركت باشيم آن شب هم جمعه بود. به مادرم خبر دادم كه برويم براى زيارت وداع لكن مادرم نكرد وگفت الان خسته هستيم چند ساعتى استراحت مى كنيم هنگام به زيارت مشرف مى شويم من هم رضايت مادر را ترجيح داده خوابيدم سحر از خواب بيدار شدم متاسفانه ديدم كار خراب شده و با عجله هرچه تمام تر به عزم كردن روانه حمام شدم درب حمام بسته بود به حمام ديگرى رفتم آن هم باز نبود. خلاصه هركجا رفتم در برويم باز نشد با فوق العاده اى روانه صحن مطهر شدم ديدم همراهان همه به زيارت وداع مشغولند به اندازه اى و اندوه مرا فرا گرفت كه نمى توانم توصيف نمايم از روى تاءسف و ناراحتى چندان به# پشت دست خود زدم كه دستم مجروح شد با حالت بيچارگى و اضطرار پنجره آمدم ناگهان چشمم افتاد به جمال دل آراى سيد الشهداء ع در حالى كه از بالاى ضريح آهسته به طرف من مى آمد محبت آميزى به من فرمود، و دست محبت به كشيد. آنانكه خاك را به نظر كيميا كنند آيا شود كه گوشه چشمى به ما كنند؟ فرمود سيد نورالدين ناراحتى برو غسل كن تا برسى در حمام باز مى شود به حال خود آمدم ديدم خبرى از آقا نيست با كمال عجله به طرف حمام روانه شدم# ديدم تازه حمامى مى خواهد درب حمام را باز كند با كمال شوق غسل كرده و به زيارت موفق شدم .(1) دلبرا گر بنوازى بنگاهى ما را خوش تر است ار بدهى منصب شاهى ما را به من بى سرو پا گوشه چشمى بنما كه محالست جز اين گوشه پناهى ما را بردل تيره ام اى چشمه خورشيد بتاب نبود بدتر از اين روز سياهى ما را از ازل در دل ما تخم محبت كشتند نبود بهتر از اين مهر گاهى ما را گرچه از پيشگه خاطر ناظر دوريم هم مگر ياد كند لطف توگاهى ما را باغم عشق كه كوهيست گران بردل ما عجب است ارنخرد دوست بكاهى ما را 1- زندگانى عشق ، 226. @mojaradan
‌♦️داستاني زيباو نكته اي بسيار مهم يكي از دوستان سماوه ام در نجف اشرف كه سيدي روحاني ،اهل باطن و انصافا اهل وقت و روشن ضمير است برايم كه ديده بود را تعريف مي كرد و من ان شاءالله نقل به مضمون ميكنم: مي گفت در ديدم روز قيامت شده است و جمعيت كثيري در صحراي محشر تنه به تنه ي هم و در تنگنا ايستاده اند وتا چشم كار ميكند آدم بود كه ايستاده بود. در ادامه جمعيت ديدم كسي به شكل قاضي با روپوشي خاص و در حالتي كه صورتش پوشانيده شده بود با چكش قضاوت در حال حسابرسي به خلائق است. مي گفت من در ميان جمع چقدر چهره هاي آشنا ميديدم كه در دنيا به نظرم اينها هاي مهمي بودند اما آنجا از شدت گرما و زبانشان در كامشان خشك شده بود و معطل حسابرسي و دچار مشكل بودند. گفت تا اينكه از ته اين عجيب و غريب ما وارد صحراي محشر شديم،به محض اينكه داخل جمعيت شديم كسي كه به شكل بود از جلوي جمعيت به ما اشاره كرد.ما گفتيم خدايا چه شد؟ اشاره كرد شما بياييد جلو. ما هم جلو رفتيم و در مقابل او .نگاهي به ما كرد و فرمود شما بفرماييد بدون حساب برويد بهشت! گفتيم يا ميان اين همه جمعيت كه اهل دين و ديانت هم درميان آنهاست آخر ما چه عملي انجام داديم كه اين عظيم شامل حال ما شده است؟ با تأملي فرمود شما كساني هستيد كه به اباعبدالله خدمت كرده ايد... من كه اين داستان را شنيدم گفتم خوبست نكته اي را بگويم درست است كه به زوار امام حسين عليه السلام علي الظاهر همين كاري است كه ها ميكنند و موكب داري و امثال ذلك، اما انصافا دايره ي خدمت فراي اين حرفهاست،خصوصا براي كساني كه نميتوانند شوند قابل تامل است. خدمت به زوار ميتواند انواع متعدد داشته باشد ،از و مادري كه با اينكه نگرانند فرزندشان طوري شود به او اذن ميدهند بيايد يا همسري كه از بچه ها مراقبت ميكند تا شوهرش بتواند اداي احترام به ساحت سيدالشهداء كند يا رئيس اداره اي كه ميتواند به زائري مرخصي بدهد يا ثروتي كه ميتواند با مالش خيلي ها را راهي زيارت كند يا كارمندي كه كمك زائرين ميكند تا كار اداري اش انجام شود يا فرزندي كه پدر و پيرش را چند قدم حركت ميدهد به نيت زيارت يا كسي كه از ميان راه زوار آشغال ها را برميدارد و يا كسي كه نوازش بر سر يتيمان عراقي و يا ايراني مي كشد.اين دايره انقدر وسيع است كه تمامي ندارد چرا كه اين خدمات از گوشه ي از نگاه رحمة الله الواسعه يعني سالار و سيد شهيدان اباعبدالله الحسين روحي له الفداء نمي ماند،لذا فكري به حال خودمان و خدمت كردن به اين سازه ي بي نهايت كنيم كه در اين كاهي گم نخواهد شد. مكتوبات طلبه ای ساکن در نجف اشرف🔻 . @mojaradan •┈••✾🍃🍁🍃✾••┈•
💠 عنایت روح آیت‌الله حاج آقا رحیم ارباب 🔻 نزد بودم که خدمت حاج آقا رحيم رسیده بود. می گفت: روزی رسيدم به حاج آقا رحيم، ديدم فوت کرده‌اند. اول هيچ کس نبود تا اين که جمعيت جمع شدند و و کفن و تشییع انجام شد. 🔸 مي‌گفت: من يک تومني در جيبم بود، نمي‌دانم چطور شد که در شلوغی جنازه اين ده تومني را از جيبم زدند. تعریف می کرد: من یک دوچرخه داشتم هر وقت به قبرشان مي‌رفتم، وقتی مي‌رسيدم مي‌گفتم: آقا! من هماني هستم که ده تومني‌ام را در تشييع جنازه شما زدند. 🔹 گفت: از قضا ما گرفت و بعد از فوت ايشان باغی خريديم و... بالاخره مالیم خوب شد. ولي هر وقتي به زیارت ایشان می رفتم همين جمله را مي‌گفتم که آقا! من هماني هستم که ده تومني‌ام را از جيبم زدند. 🔸 گفت: يک بار که از زیارت قبر ايشان به باز گشتم، خوابيدم، خواب ديدم که ايشان رسيده‌ام و با همان ملاحت و مهرباني و لطف! سلام کردم و گفتم: آقا! من هماني هستم که در تشييع جنازه شما ده تومني‌ام را از جيبم زدند. 🔹 حاج آقا رحیم فرمودند: مؤمن! چند بار ‌اين را و ما برايت به انواع مختلف و چندين برابر، کرديم شما هنوز مي‌گويي: من همانم... گفتم: آقا! من چيز ديگر بلد نيستم، نداشتم. @mojaradan
🏴🖤🏴 خدایا شکر تورا به جا بیاورم که شکر تو کثیر و ما ضعیف است برای به جا آوردن شکرت... خدایا! شکر کدام یک از هایت را به جا آوریم، نعمت بودن در جمع محبان، و اولیائت یا نعمت لباس جهاد به تن کردن را! ("چقدر شگفت انگیز بود حضور دیروز و امروز! همه لباس رزم پوشیده، آماده و انتقام...") به شما عزیز و گرانقدر و مظلوم و حماسه ساز، شهادت عزیزترین کسان تان، دوستانتان، برادرانتان، و شهادت کارانتان، شهدایی که در کوران جنگ، آب سردی بودند بر های آتش جنگ، فریاد رسی بودند بر همه گرفتاران دشمن، مددکاری بودند برای همه ، نوری بودند برای تاریکی جمع ما، امیدی بودند برای همه مظلومان، بودند برای دین خدا، مرهمی بودند بر همه زخم ها، سرپرستی بودند بر همه یتیمان...😔 خدایا! تو که قلبم می سوزد! خدایا! تو شاهدی که از کمرهایمان تا شده است! به همه مردم بگویید، به مادران شهدا، به شهدا، به اسیران و به مفقودین و به حزب اللّه بگویید که خدمتکاران، ، حسین وار جنگیدند که پیشکسوت نبرد بودند. به آنها بگویید که نگران نباشید که جمعی که در بود، مسافر بودند و به قافله پیوستند و به آنها بگویید و پیام ببرید که آنها در دعاهایشان شاید یک یا دو خواسته دنیایی داشتند. به خدا قسم! همه آنها با می خواستند که، خدایا! ما بهشت را بر این دنیا ترجیح می دهیم. 🔵که ما این باشیم که برویم و این ملت از پیروزی و فتحی که به دست می آید، خندان باشند. می گفتند ما برویم و من نباشیم که ، خدای ناکرده نگران و ناراحت باشد.# آرزوی دنیوی شان این بود که ملت ایران شاد و خندان باشد... ⭕این خونها، خونبهای بسیار گرانقدری ست. که حاصل شد و زمینه ای که بازکرده، برابری میکند با تمام سالها نبردمان و با تمام جنگمان. درست است که ما عزیزان گرانقدری را از دست داده آیم، درست است که ستونهایی از جنگ شکسته شد، ولی بسیار بزرگ بر اثر رشادت اینها و خون اینها و حماسه اینها و رشادت شما عزیزان گرانقدر، که جای تشکر از تک تک شما را دارد، حاصل شد. ⭕این فتح، فتح است. فتحی است که قطعا و ان شاءاللّه خاتمه جنگ است و خاتمه عمر کفر است و همه را برخواهد داشت... امروز از تشییع که آمدم، خسته بودم و گرفته... قلبم را گرامی حضور میلیونی جمعیت جبران کرده بود اما... اما احساس و پوچ بودن میکردم... قفسه کتابهایم مرا به سمت خود کشید و کتاب قاسم "نویسنده:علی اکبری مزدآبادی" نجاتم داد! حاج قاسم مرا به سمت خود کشاند و سخنرانی ای آنچنانی گفت... سخنرانی ای که اگر الان نمیگفتم، شما هم احساس میکردید مال همین الان است! درست حدس زدید! متن بالا از من نبود...! اصلا این حرفهای عرفان و من...؟! "فقط متن داخل پرانتز بند اول کار من بود..." این سخنرانی خود حاج قاسم بود. نه الان، از بهشت، بلکه بعد از کربلای5 در اسفند 1365... جان من برگردید و متن را دوباره بخوانید. حاج قاسم حالا حالاها با من و شما حرف دارد. و طوری هم حرف میزند انگار... @mojaradan 🇭🇷🖤🇭🇷