#داستان_شب
پسربچه اي #پرنده زيبايي داشت. او به آن پرنده بسيار دلبسته بود.
حتي شبها هنگام #خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش مي گذاشت و مي خوابيد.
اطرافيانش كه از اين همه #عشق و وابستگي او به پرنده باخبر شدند، از پسرك حسابي كار مي كشيدند.
هر وقت #پسرك از كار خسته مي شد و نميخواست كاري را انجام دهد، او را تهديد مي كردند كه الان #پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با التماس مي گفت: نه، كاري به پرنده ام نداشته باشيد. هر كاري گفتيد #انجام مي دهم.
تا اينكه يك روز #صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با #سختي و كسالت گفت، خسته ام و خوابم مياد، برادرش گفت: الان#پرنده ات را از قفس رها مي كنم، كه پسرك #آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم.
كه با آزادي او خودم هم #آزاد شدم.
👈اين حكايت همه ما است.
تنها فرق ما، در نوع پرنده اي است كه به آن دلبسته ايم.
پرنده بسياري #پولشان، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، پاره اي #زيبايي و جمالشان، عده اي مدرك و عنوان #آكادميك و خلاصه شيطان و نفس، هر كسي را به چيزي بسته اند و ترس از رها شدن از آن، #سبب شده تا ديگران و گاهي نفس خودمان از ما #بيگاري كشيده و ما را رها نكنند.
✨پرنده ات را آزاد کن✨
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
*از #دزدی بادمجان تا ازدواج💍*
ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب🌸
*شیخ #علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک #مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه مشهور است.*
علت نامگذاری آن به مسجد #توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا #محل منکرات بوده ولی یکی از #فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد.
یکی از #طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد #ساکن بود.
دو روز بر او گذشته بود که #غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و #توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. #روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به #مرگ نزدیک شده است
با خودش فکر کرد او اکنون در حالت #اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا #حتی دزدی در حد نیازش جایز هست.
بنابراین #گزینه دزدی بهترین راه بود.
شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این #قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از #تفاصیل آن در جریان هستم
و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری.
این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم #چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت.
این جوان به #پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد.
به اولین خانه که رسید دید #چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و #دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست
اما بوی #غذایی مطبوع از آن خانه میامد.
وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک #آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد.
این خانه #یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به #داخل حیاط پرید.
فورا خودش را به #آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن #بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به #سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، #یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را #ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد.
باخودش گفت : #پناه بر خدا.
من طالب# علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟
از کار خودش #خجالت کشید و پشیمان شد و #استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود #سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در #حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست #بفهمد استاد چه می گوید
وقتی استاد از #درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند.
یک# زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه #صحبت هایشان نشد.
شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را #جز او نیافت.
صدایش زد و گفت : تو #متاهل هستی ؟
جوان گفت نه
شیخ گفت : #نمیخواهی زن بگیری؟
جوان خاموش ماند.
شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟
جوان : پاسخ داد به خداوند که من# پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟
شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که #شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب
و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک #عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن #خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است.
اکنون آمده #تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای #بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟
جوان گفت : #بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟
زن هم پاسخش #مثبت بود.
عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به #عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر.
دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش #راهنمایی کرد.
وقتی وارد منزلش شد #نقاب از چهره اش برداشت.
جوان از #زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که #واردش شده بود
زن از او پرسید : چیزی# میل داری برای خوردن؟
گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و #بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟
مرد به #گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد.
زن گفت :
*این #نتیجه امانت داری و تقوای توست.*
*از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی #همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.*
*کسی که بخاطر خدا چیزی را #ترک کند و تقوا پیشه نماید*
*خداوند تعالی در مقابل #چیز بهتری به او #عطا میکند.*
*توبه تولدی دوباره*
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#سوال
آیا ازدواج با غیر همشهری اشکالی دارد ؟
#پاسخ
با سلام و احترام ، اگر #خانم و آقایی که از دو شهر مختلف هستند ، اختلاف فرهنگی نداشته باشند ، #ازدواجشان اشکالی ندارد ؛
البته این گونه ازدواج ها ، #دو تا مشکل دارد که باید به آن ها نیز توجه داشته باشید : ۱- #مسأله محل زندگی است که اگر خانم بخواهد در #شهر آقا زندگی کند ، ممکن است به سبب دوری از خانواده ، #دچار افسردگی شود یا اگر آقا بخواهد در شهر خانم زندگی کند ، ممکن است
به #سبب دوری از پدر و مادر بویژه در دوران کهنسالی احساس گناه کند ؛ ۲- در صورت ازدواج با فردی از شهر دیگر ، حتما باید سفرهایی به #شهر همسر داشته باشند و ممکن است ، هزینه سفرها را نداشته باشند که #مشکل ساز خواهد بود . موفق باشید . 🌸
#استاد_دهنوی
#پرسش_و_پاسخ
@mojaradan
#آنچه_مجردان_باید_بدانند
✍🏻حاج آقا قرائتی
🧡← #معیار انتخاب همسـ👥ـر در نزد مردم معمولا چند چیز است: ثروت، #زیبایی، حَسب و نَسب😕. ولی در حدیث میخوانیم: «علیک بذات الدّین» تو در انتخاب همسر، #محور را عقیده وتفکّر وبینش او قرار ده🙃.
🧡← در حدیث دیگر میخوانیم: چه بسا زیـ✨ـبایی که #سبب هلاکت و ثـ💰ـروت که سبب طغیان باشد. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هرگاه کسی به #خواستگاری دختر شما آمد که دیـ🦋ـن و امانت داری او را پسندید، جواب ردّ ندهیـ🚫ـد و گرنه به #فتنه و فساد بزرگی مبتلا میشوید.🤭
🧡←امام حسن علیه السّلام به کسی که برای ازدواج دختـ🧕🏻ـرش مشورت میکرد فرمود: #دامادِ با °تقوا° انتخاب کن که اگر دخترت را دوست داشته باشد گرامیـ😌ـش میدارد و اگر #دوستش نداشته باشد، به خاطر تقوایی که دارد به او #ظلم نمی کند🙊.
🧡← در روایات میخوانیم: به افرادی که #اهل مشـ🍷ـروبات الکلی هستند و افراد بداخلاق😠 وکسانی که #خط فـ🧠ـکری سالمی ندارند وآنان که در #خانوادهای فاسـ❌ـد رشد کرده اند، دختر ندهید.
کتاب ۴۰۰ نکته از تفسیر نور، قرائتی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan