eitaa logo
مجردان انقلابی
13.1هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
پسربچه اي زيبايي داشت. او به آن پرنده بسيار دلبسته بود. حتي شبها هنگام ، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش مي گذاشت و مي خوابيد. اطرافيانش كه از اين همه و وابستگي او به پرنده باخبر شدند، از پسرك حسابي كار مي كشيدند. هر وقت از كار خسته مي شد و نميخواست كاري را انجام دهد، او را تهديد مي كردند كه الان اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با التماس مي گفت: نه، كاري به پرنده ام نداشته باشيد. هر كاري گفتيد مي دهم. تا اينكه يك روز برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با و كسالت گفت، خسته ام و خوابم مياد، برادرش گفت: الان ات را از قفس رها مي كنم، كه پسرك و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم. كه با آزادي او خودم هم شدم. 👈اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده اي است كه به آن دلبسته ايم. پرنده بسياري ، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، پاره اي و جمالشان، عده اي مدرك و عنوان و خلاصه شيطان و نفس، هر كسي را به چيزي بسته اند و ترس از رها شدن از آن، شده تا ديگران و گاهي نفس خودمان از ما كشيده و ما را رها نكنند. ✨پرنده ات را آزاد کن✨ @mojaradan
*از بادمجان تا ازدواج💍* ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب🌸 *شیخ طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه مشهور است.* علت نامگذاری آن به مسجد بدین سبب هست که آنجا قبلا منکرات بوده ولی یکی از مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد بود. دو روز بر او گذشته بود که نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و مالی برای خرید غذا هم نداشت. سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به حیاط پرید. فورا خودش را به رساند سر دیگ را برداشت دید در آن های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، گازی از آن گرفت تا می خواست آن را عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : بر خدا. من طالب# علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش کشید و پشیمان شد و کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود بازگشت وارد مسجد شد و در درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست استاد چه می گوید وقتی استاد از فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک# زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را او نیافت. صدایش زد و گفت : تو هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من# پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش کرد. وقتی وارد منزلش شد از چهره اش برداشت. جوان از و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که شده بود زن از او پرسید : چیزی# میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : *این امانت داری و تقوای توست.* *از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.* *کسی که بخاطر خدا چیزی را کند و تقوا پیشه نماید* *خداوند تعالی در مقابل بهتری به او میکند.* *توبه تولدی دوباره* @mojaradan
آیا ازدواج با غیر همشهری اشکالی دارد ؟ ‌ با سلام و احترام ، اگر و آقایی که از دو شهر مختلف هستند ، اختلاف فرهنگی نداشته باشند ، اشکالی ندارد ؛ البته این گونه ازدواج ها ، تا مشکل دارد که باید به آن ها نیز توجه داشته باشید : ۱- محل زندگی است که اگر خانم بخواهد در آقا زندگی کند ، ممکن است به سبب دوری از خانواده ، افسردگی شود یا اگر آقا بخواهد در شهر خانم زندگی کند ، ممکن است به دوری از پدر و مادر بویژه در دوران کهنسالی احساس گناه کند ؛ ۲- در صورت ازدواج با فردی از شهر دیگر ، حتما باید سفرهایی به همسر داشته باشند و ممکن است ، هزینه سفرها را نداشته باشند که ساز خواهد بود . موفق باشید . 🌸 @mojaradan
✍🏻حاج آقا قرائتی 🧡← انتخاب همسـ👥ـر در نزد مردم معمولا چند چیز است: ثروت، ، حَسب و نَسب😕. ولی در حدیث می‌خوانیم: «علیک بذات الدّین» تو در انتخاب همسر، را عقیده وتفکّر وبینش او قرار ده🙃. 🧡← در حدیث دیگر می‌خوانیم: چه بسا زیـ✨ـبایی که هلاکت و ثـ💰ـروت که سبب طغیان باشد. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هرگاه کسی به دختر شما آمد که دیـ🦋ـن و امانت داری او را پسندید، جواب ردّ ندهیـ🚫ـد و گرنه به و فساد بزرگی مبتلا می‌شوید.🤭 🧡←امام حسن علیه السّلام به کسی که برای ازدواج دختـ🧕🏻ـرش مشورت می‌کرد فرمود: با °تقوا° انتخاب کن که اگر دخترت را دوست داشته باشد گرامیـ😌ـش می‌دارد و اگر نداشته باشد، به خاطر تقوایی که دارد به او نمی کند🙊. 🧡← در روایات می‌خوانیم: به افرادی که مشـ🍷ـروبات الکلی هستند و افراد بداخلاق😠 وکسانی که فـ🧠ـکری سالمی ندارند وآنان که در فاسـ❌ـد رشد کرده اند، دختر ندهید. کتاب ۴۰۰ نکته از تفسیر نور، قرائتی @mojaradan