eitaa logo
مجردان انقلابی
13.1هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸بیـن الحرمـین یعنی؟ ⇜ب:بـاز ⇜ی:یـک ⇜ن:نـدای عـظیم ⇜ا:از ⇜ل:لبـیـک یا ⇜ح:حـسـیـن(ع) ⇜ر:رسـید #ولـی ⇜م:مـهـدی (عج) ⇜ی:یـار ⇜ن:نـدارد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #زائران_اربعین🌹 #نذر_تعجیل_فرج_برین 🌹| @mojaradan
💎آبگیری که کوچولو و چند تا قورباغه در آن زندگی می کردند. کنار آبگیر کوچولوی شیشه ای هم بود، که یه ماهی کوچولوی قرمز توش زندگی می کرد. هر روز ها دور آبگیر جمع می شدند و آب می خوردند. یک روز وقتی همه ی ها رفتند، یک سفید اومد و نشست کنار تنگ ماهی و پرسید: تو چرا نمی ری تو آبگیر ماهیهای دیگه؟ قرمز گفت: من از اون ماهیها و قورباغه ها می ترسم. پرنده گفت: دنیای واقعی تو اونجاست. می خوای آبتو بندازم تو آبگیر؟ ماهی با تردید گفت: نه. پرنده گفت: داری با نوکم تُنگتو بلند کنم و ببرم تو خودم که تنها نباشی؟ ماهی گفت: دلم می خواد ولی می ترسم، پرنده کرد و رفت. مدت ها گذشت، آبگیر شد. یک روز پرنده آمد تا به ماهی بزند و کند. ماهی گفت: آبگیر شده، می شه تنگمو با نوکت بلند کنی و ببری تو لونت؟ پرنده گفت: دیگه و فرسوده شده ام توان بلند کردن این تنگ رو ندارم. پرنده کرد و رفت و ماهی تنهای تنها ماند. 🌟فرصتهای زندگی به انتظار ما نمی نشینند، برای کردن تردید نکنید از فرصتهایتان استفاده کنید. 🆔 @mojaradan
پادشاهی دیدکه بسیار شاد است ، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: قربان و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من و شادم. پادشاه موضوع را به وزیر گفت . وزیر هم گفت: قربان چون او گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است، پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟ وزیر گفت : قربان کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید ، و چنین هم شد. خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه وسکه ها شادشد و شروع به شمردن کرد ، ۹۹ سکه ؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا۱۰۰ تا نیست، همه جا را زیر و رو کرد اثری از یک سکه نبود. او شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند ، او از تا شب سخت کار میکرد،و دیگر خوشحال نبود. وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت : او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانیند که دارند اما شاد و راضی نیستند. 🌿🌸خوشبختی در سه جمله است: تجربه از دیروز ، استفاده از امروز، امید به فردا. 🆔 @mojaradan
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🏴💔🏴 ✍ گویند بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با الله" آغاز می کرد. در شأن و منزلت بسم الله همین بس که به فرموده امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب سلام الله علیه، اسرار کلام خداوند در است و اسرار قرآن در فاتحه و اسرار فاتحه در "بسم الله الرحمن الرحیم" نهفته است. هرچند زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند. مرد روزی زری به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد. زن آن را گرفت و با گفتن "بسم الله الرحمن الرحیم" آن را در ای پیچید و با "بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش آن کیسه طلا را دزدید و از شدت عصبانیت آن به انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را ارزش جلوه دهد. وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای آماده سازد. زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" مجددا در مکان اول خود گذاشت. 💥 شوهر به برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای و کیسه زر را آورد. شوهرش خیلی تعجب کرد و از خود گفت و سوال کرد که آن کیسه را چگونه مجددا به دست آورده است؟زن هم توضیح داد که در شکم ماهی بوده است. مرد از رفتار خود گشت و شکر الهی را به جا آورد و از جمله و متقین گردید. @mojaradan
یه داشتیم که چادری بود. البته خب من و خیلی از بچه های دیگه هم بودیم ولی اون با ما فرق داشت.🙄 چادر سرش می کرد موهاشو می ریخت بیرون، حتی چندبار که با هم بیرون یا اتفاقی بیرون دیدمش؛ فهمیدم به همینجا نمیشه...چنان غلیظی کرده بود که خانومای بدحجاب هم با تعجب نگاهش می کردن! بودم چون نه تنها با این کارش باعث زدن به خودش میشد بلکه به جامعه هم آثار منفی وارد میکرد و# تازه آبرو و حرمت چادر رو هم زیر پا میزاشت.💔😞 یه روز که مناسب پیش اومد و داشتیم دوتایی تو حیاط قدم می زدیم بحثو باز کردم: -سارا جونم! چی شد که تصمیم گرفتی بشی؟😊 جوابش یه نگاه# تند و خشمگین ولی پر از حرف بود😠 ترسیدم که و قال راه بندازه و جای درست کردن ابرو چشم رو هم کور کنم. همین دیگه حرفی نزدم.😨 ولی بعد از چند خودش جوابمو داد:به اجبار خانواده.😞 می زدم که موضوع این باشه. چون اگه کسی واقعا داشت تا این حد از حجاب اصلی و قابل قبول دور نمیشد. کمی فکر کردم و گفتم: میگن باید به هر قیمتی چادر سرت باشه؟🤔 با سر تکون داد😔 -پس واسه همینه که داری سعی می کنی لجبازی کنی و خودتو بهشون نشون بدی☺️ برگشت و نگاهم کرد،اما نه نگاهش تند بود نه . آهی کشید و گفت:آره...به ذهنم رسید تنها کاری که می تونم بکنم همینه. ولی هر چی میگذره اختلافم با مامان بابام بیشتر... شاید اگه از اون اول در کار نبود انقد از حجاب دور نمیشدم 😳یعنی خودشم می دونست داره چیکار می کنه؟...خودش جوابمو داد -من از حجاب بدم نمیاد...ولی وقتی دیدم نمی تونم زورگویی هاشونو تحمل کنم ناخودآگاه از اون چیزی که باید می بودم فاصله گرفتم... -تا حالا فکر کردی این چادری که رو سر ماست به دست ما رسیده؟🤔 -یعنی چی 🤔? -این چادر از کوچه های گذشته و خاکی شده...از میون قافله ی اسرا رد شده و از سر پاک ترین بانو کشیده شده...😔 بیشتر از هزاااارتا جوون واسه موندن این چادر روی سر ما جون دادن... حججی رو می شناسی؟...می دونی سرش واسه چی رفت؟😭 دیگه نتونستم اشکامو بگیرم ولی برای اینکه تاثیر بدی رو بحثمون نزاره زود خودمو جمع و جور کردم و جوابش شدم. فقط نگاه کرد.👀 حرفام بی تاثیر نبوده. با شنیدن صدای زنگ بحث رو تموم کردم. -سارا! من نه تو موضوعات خونوادگیتون دخالت کنم نه بهت امر و نهی کنم که کنی و چیکار نکنی. فقط میخوام بعد از این چندسال نه بعنوان یه دوست،بعنوان یه خواهر بهت بگم حواست باشه! این یه ی مشکی معمولی نیست که رو سرمونه.پس اگه انتخابش کردیم حواسمون باشه که جوونای کشورمون پاش رفته...رفته که نزاره دوباره حرمتش بشکنه،واسه نشون دادن اعتراض خیلی کارها میشه کرد.این وسط چادرمون رو فراموش نکنیم.😊 اینا رو اول به خودم میگم بعد به تو😘 سارا تو فکر بود#.امیدوار بودم حرفام موثر بوده باشه. دست به دست هم به کلاس رفتیم.دیگه تا آخر ساعت حرفی در این مورد نزدیم.... اون روز که این حرفا بین ما رد و بدل شد چهارشنبه بود. جمعه سارا رو تو دیدم. دیگه نه لاک داشت نه موهاش بیرون بود نه جلو عشوه میومد😍 از خوشحالی محکم بغلش کردم. -ببینم؟! حرمت چادرو خوب نگه داشتم😉? -راضیم ازت سارا😁...البته من که کسی نیستم ولی مطمئنم مادر هم ازت راضیه😍 @mojaradan