🌼 امام علی علیهالسلام :
🍃دوستى دنياپرستان با بروز اندك پيشامدى از ميان میرود 🍃
🍂موَدَّةُ أَبْنَاءِ اَلدُّنْيَا تَزُولُ لِأَدْنَى عَارِضٍ يَعْرُضُ🍂
📗غرر الحكم، ح ۹۸۲۸
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه
#ماه_رجب
#حجاب
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
📖 تفسیر قرآن کریم با داستان📖
✳️ اخلاق نیکو
🍃الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ🍃 (آل عمران: ۱۳۴)
🍂ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﺸﺎﻳﺶ ﻭ ﺗﻨﮓﺩﺳﺘﻲ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ، ﻭ ﺧﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻣﻰﺑﺮﻧﺪ، ﻭ ﺍﺯ [ﺧﻄﺎﻫﺎﻱِ] ﻣﺮﺩم ﺩﺭ ﻣﻰﮔﺬﺭﻧﺪ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ.🍂
✅ کارگشایی از مخالف
✍ روزی ابوهریره نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام رسید و به او بدگویی کرد و به گونهای سخنان بیهوده خود را بیان میکرد که امام بشنوند.
فردای آن روز هم خدمت امام رسید و حوایج خود را از او درخواست نمود و حضرت همه آنها را برآورده کرد.
اصحاب امام علیهالسلام او را بر این پاسخ مثبت به ابوهریره مورد انتقاد قراردادند، که چرا به کسی که دیروز شما را این چنین مورد بدگویی قرار داد کمک کردی؟
امام علیهالسلام فرمود: من حیا میکنم که جهل او بر علم من و گناه او بر عفو من و درخواست او بر بخشش من غلبه کند.
📚 قصههای تربیتی
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه
#ماه_رجب
#حجاب
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌼 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
🍃رجب را «ماه ريزانِ خدا» نامیدهاند؛ چون در اين ماه، رحمت بر امّت من، به شدّت فرو میریزد.🍃
🍂سُمِّيَ شَهرُ رجَبٍ شَهرَ اللّه ِ الأصَبَّ لأنّ الرحمَةَ على اُمَّتِي تُصَبُّ صبّا فيهِ🍂
📚بحارالأنوار، ج ۹۷، ص۳۹
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
#سپاه
#حجاب
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
📖تفسیر قرآن کریم با داستان📖
✳️آگاهی امام علیهالسلام از اعمال ما
🍃فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ🍃
🍂خداوند و پيامبرش و مؤمنان كار شما را مىنگرند🍂 ( توبه : ۱۰۵)
🌸 مراد از مؤمنان: امامان علیهم السلام
✅ مرد آفریقایی
👤ابوبصير شنيدم:
✍ امام باقر ـ علیهالسلام ـ به مردي كه از أهل آفريقا بود، فرمود: حال راشد چطور است؟ عرض كرد: حالش خوب بود و به شما سلام رسانيد. امام ـ علیهالسلام ـ فرمود: خدا رحمتش كند، مرد گفت مگر از دنيا رفته است؟ فرمود: بله. گفت: چه موقع. فرمود: دو روز بعد از بيرون آمدن تو. مرد گفت : به خدا قسم مريض نبود و هيچ علتي براي مرگش وجود نداشت!
امام ـ علیهالسلام ـ فرمود: بالاخره مرگ فرا میرسد يا به مرض و يا به علتي ابوبصير میگوید عرض كردم راشد چطور آدمي بود؟ فرمود: مردي دوستدار و محب ما بود.
سپس فرمود: آيا خيال میکنید كه ما چشم و گوشي نداريم كه از وضع شما با خبر شويم چه خيال باطلي! سوگند به پروردگار هيچ يك از اعمال و رفتار شما براي ما مخفي نيست (وَ اللهِ لا يَخْفي عَلَيْنا شَيْءٌ مِنْ أعْمالِكُم). پس خويشتن را به كارهاي خير عادت دهيد و اهل خير باشيد.
📚 بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳
#امام_زمان
#میلاد_امام_باقر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
#حجاب
#سپاه
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎀ولادت امام محمد باقر علیهالسلام🎀
🌸مبارک باد🌸
🎙 حاج منصور ارضی
#امام_زمان
#میلاد_امام_باقر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
#حجاب
#سپاه
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 بخشی از نامه آیت الله قاضی ره 👇
🍃 درباره ماه رجب و شعبان
#امام_زمان
#میلاد_امام_باقر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
#حجاب
#سپاه
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌙جدول مدیریت اعمال ماه رجب
#امام_زمان
#میلاد_امام_باقر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
#حجاب
#سپاه
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✅دستورالعمل این ختم، آنچنانکه در روایات وارد شده، بدینصورت استکه: چون اول ماه، دوشنبه باشد؛ شروع کند به خواندن این سورۀ مبارکه، با طهارت و رو به قبله.
روز اول یک مرتبه، روز دوم دو مرتبه، و روز سوم سه مرتبه و همچنین تا چهاردهم چهارده مرتبه بخواند. همچنین هرروز بعد از اتمام تلاوت سورههای مبارکه آنروز، این دعا را بخواند:
يا مُسَبِّبَ الْأَسْبابِ وَ يَا مُفَتِّحَ الْأَبْوابِ، اِفْتَحْ لَنا الْأَبْوابَ وَ يَسِّرْ عَلَيْنَا الْحِسابَ وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا الْعِقابَ [الصِّعابَ]، اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ رِزْقِي وَ رِزْقُ عِیالي فِي السَّمَاءِ فَأَنْزِلْهُ، وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ فَأَخْرِجْهُ، وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ بَعِيدًا فَقَرِّبْهُ، وَ إِنْ كَانَ قَرِيبًا فَيَسِّرْهُ، وَ إِنْ كانَ يَسِيرًا فَكَثِّرْهُ، وَ إِنْ كانَ كَثيرًا فَخَلِّدْهُ، وَ إِنْ كانَ مُخَلَّدًا فَطَيِّبْهُ، وَ إِنْ كانَ طَيِّبًا فَبارِكْ لِي فِيهِ، وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ يَا رَبِّ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ، وَ وَحْدانِيَّتِكَ إِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ، وَ إِنْ كانَ عَلی أَيْدِي شِرارِ خَلْقِكَ فَانْزَعْهُ وَ انْقُلْهُ إِلَيَّ حَيْثُ أَكُونُ، وَ لَا تَنْقُلْنِي إِلَيهِ حَيْثُ يَكُونُ.
✅در ادامه مرحوم مجلسی رحمهالله از امام سجاد علیهالسلام نقل میفرماید که در روزهای پنجشنبه میان این چهارده روز، به جای دعای فوق، پس از اتمام سورههای شریفه، این دعا را قرائت نماید؛ آن دعا چنین است:
يا واحِدُ يَا ماجِدُ، يَا جَوادُ يَا حَليمُ، يَا حَنّانُ يَا مَنّانُ يَا كَريمُ، أَسْأَلُكَ تُحْفَةً مِنْ تُحَفاتِكَ تَلُمُّ بِها شَعْثي، وَ تَقْضي بِها دَيْني، وَ تُصْلِحُ بِهَا شَأْني، بِرَحْمَتِكَ يَا سَيِّدي. اَللّهُمَّ إِنْ كانَ رِزْقي فِي السَّماءِ فَأَنْزِلْهُ، وَ إِنْ كانَ فِي الأَرْضِ فَأَخْرِجْهُ، وَ إِنْ كانَ بَعيدًا فَقَرِّبْهُ، وَ إِنْ كانَ قَريبًا فَيَسِّرْهُ، وَ إِنْ كانَ قَليلًا فَكَثِّرْهُ، وَ إِنْ كانَ كَثيرًا فَبارِكْ لي فيهِ، وَ أَرْسِلْهُ عَلَى أَيْدي خِيَارِ خَلْقِكَ، وَ لَا تُحْوِجْني إِلَى شِرارِ خَلْقِكَ، وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ [بِكَيْنُونَتِكَ] وَ وَحْدانِيَّتِكَ. اَللّهُمَّ انْقُلْهُ إِلَيَّ حَيْثُ أَكُونُ،وَ لَا تَنْقُلْني إِلَيْهِ حَيْثُ يَكُونُ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ، [يا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا واحِدُ يَا مَجيدُ يَا بَرُّ يَا كَريمُ] يَا رَحيمُ يَا غَنِيُّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَمِّمْ عَلَيْنا نِعْمَتَكَ، وَ هَنِّئْنا كَرامَتَكَ وَ أَلْبِسْنا عافِيَتَكَ.
#بهجت_الدعا، ص٣۶٢ـ٣۶۴
✅ البته نکته مهم طبق فرمایشات حضرت آیتالله بهجت آناستکه به قدری این ختم مهم هست که میتوان آنرا حتی در غیر از شرایط ذکر شده به جای آورد؛ به طور مثال حتی میتوان در یک نوبت با تلاوت مجموع سورهها (١٠۵ بار) و خواندن دعاهای آن بجا آورده شود.
☑️کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیتالله بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
#میلاد_امام_باقر
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
#سپاه
#حجاب
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت یازدهم : قهرمان
✔️راوی : حسين الله كرم
🔸مسابقات قهرمانی ۷۴ کيلو باشگاهها بود. #ابراهيم همه حريفان را يکی پس از ديگری شكست داد و به نیمهنهایی رسيد. آن سال ابراهيم خيلی خوب #تمرين کرده بود. اکثر حریفها را با #اقتدار شکست داد.
🔸اگر اين مسابقه را میزد حتماً در #فينال #قهرمان میشد. اما در نیمهنهایی خيلی بد کشتی گرفت. بالاخره با يک امتياز بازی را واگذار كرد! آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسری که حريف نیمهنهایی ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف میکرد. همه ما هم گوش میکردیم.
🔸تا اينکه رسيد به ماجرای آشنایی خودش با ابراهيم و گفت: آشنایی ما برمیگردد به نیمهنهایی کشتی باشگاهها در وزن ۷۴ کيلو، قرار بود من با ابراهيم #کشتی بگيرم. اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض میکرد! آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم و گفتم: اگه میشه قضيه کشتی خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهی به من کرد. نَفَس عميقی کشيد و گفت:
🔸آن سال من در نیمهنهایی حريف ابراهيم شدم. اما يکی از پاهايم شديداً #آسيب ديد. به ابراهيم که تا آن موقع نمیشناختمش گفتم: رفيق، پای من آسيب ديده هوای ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازیهای او را ديده بودم. توي كشتی #استاد بود. با اينکه شگرد ابراهيم فنهایی بود که روی پا میزد. اما اصلاً به پای من نزديک نشد! ولی من، در کمال نامردی يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزی به #فينال رفتم. ابراهيم با اينکه راحت میتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی اين کار رو نکرد.
🔸بعد ادامه داد: البته فكر میکنم او از قصد كاری كرد كه من #برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود؛ چون قهرمانی برای او تعريف دیگهای داشت. ولی من خوشحال بودم. خوشحالی من بيشتر از اين بود که حريف فينال،
بچه محل خودمون بود. فکر میکردم همه، مرام و #معرفت داش ابرام رو دارن.
🔸اما توی فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پای آسیبدیده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم #حق ابراهيم قهرمانی بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهای عجيبی هم از او دیدهام. #خدا را هم شکر میکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده.
🔸صحبتهايش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر میکردم. يادم افتاد در مقر #سپاه گیلانغرب روی يكی از ديوارها برای هر كدام از رزمندهها جملهای نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند:
«ابراهيم هادی رزمندهای با خصایص پوريای ولی»
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادی روحش صلوات 🌹
#امام_زمان
#حجاب
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت بیست و چهارم : کردستان (۱)
✔️ راوی: مهدی فريدوند
🔸#تابستان ۱۳۵۸ بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوی مسجد سلمان ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف میزدم که يک دفعه يکی از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟! با تعجب پرسيديم: نه، مگه چی شده؟! گفت: امام دستور دادند و گفتند بچهها و رزمندههای #کردستان را از #محاصره خارج کنيد.
🔸بلافاصله محمد شاهرودی آمد و گفت: من و قاسم تشکری و ناصر کرمانی عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم. ساعت چهار عصر بود. يازده نفر با يک ماشين بليزر به سمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ۳، چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسایل همراه ما بود.
🔸بسياری از جادهها بسته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكی عبور كنيم. اما با ياری خدا، فردا ظهر رسيديم به سنندج. از همه جا بیخبر وارد شهر شديم. جلوی يک دکه #روزنامهفروشی ايستاديم.
🔸ابراهيم پياده شد که آدرس مقر سپاه را بپرسد. يک دفعه فرياد زد: بیدین اينها چيه که میفروشی!؟ با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشروبات الکلی چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطریها #شليک کرد.
🔸 بطریهای مشروب خرد شد و روی زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت رفت سراغ #جوان صاحب #دکه. جوان خيلی ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفی کرد. ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پسر جون، مگه تو مسلمون نيستی. اين نجاستها چيه که میفروشی، مگه خدا تو قرآن نمیگه: «اين کثافتها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد.» جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب میگفت: غلط کردم، ببخشيد.
🔸ابراهيم كمی با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند. جوان مقر #سپاه را نشان داد. ما هم حرکت کرديم. صدای گلولههای ژ۳ سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه میکردند. ما هم بیخبر از همه جا در شهر میچرخیدیم.
🔸بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. جلوی تمام ديوارهای سپاه، گونیهای پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامی بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزی از ساختمان پيدا نبود. هر چه در زديم بیفایده بود. هيچكس در را باز نمیکرد. از پشت در میگفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم: ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگویيد #فرودگاه کجاست؟!
🔸يکی از بچههای سپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجا امنيت نداره، ممکنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اين طرف از شهر خارج بشيد. کمی که برويد به فرودگاه میرسید. نيروهای انقلابی آنجا مستقر هستند.
🔸ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل #سنندج چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود. سه گردان از سربازان ارتشی آنجا بودند. حدود يک گردان هم از نيروهای سپاه در فرودگاه مستقر بودند. گلولههای خمپاره از داخل شهر به سمت فرودگاه شليک میشد.
🔸براي اولين بار محمد #بروجردی را در آنجا ديديم. جوانی با ریشهها و موی طلایی، با چهرهای #جذاب و خندان. برادر بروجردی در آن شرايط، نيروها را خيلی خوب اداره میکرد. بعدها فهميدم فرماندهی سپاه غرب کشور را بر عهده دارد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#حضرت_معصومه
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سی ام : شروع جنگ (۱)
✔️ راوی : تقی مسگرها
🔸صبح روز دوشنبه سی و يكم شهريور ۱۳۵۹ بود. #ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشی بودند. سلام كردم و گفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات میره كردستان ما هم همراهش هستيم. با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيری بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مییام.
🔸ظهر همان روز با حمله هواپيماهای عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه میکردند. ساعت ۴ عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكری با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتی آمد. علی خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم.
موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشی نداشتيد؟! گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم. روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختی بسيار و عبور از چندين جاده خاكی رسيديم سرپلذهاب. هيچكس نمیتوانست آنچه را میبیند باور كند. مردم دسته دسته از شهر فرار میکردند. از داخل شهر صدای #انفجار گلولههای توپ و خمپاره شنيده میشد.
🔸مانده بوديم چه كنيم. در ورودی شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچههای #سپاه را ديديم كه دست تكان میدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره میکنند كه سریعتر بياييد! يک دفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد.
🔸از پشت تپه تانکهای عراقی كاملاً پيدا بود. مرتب شليک میکردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولی خدا را شكر به خير گذشت. از گردنه رد شديم. يكی از بچههای سپاه جلو آمد و گفت: شما كی هستيد!؟ من مرتب اشاره میکردم كه نياييد، اما شما گاز میدادید! قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟! آن #رزمنده هم جواب داد: آقای بروجردی تو شهر پيش بچههاست. امروز صبح عراقیها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچهها عقب رفتند.
🔸حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يك جای امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت #نماز خواند! ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چی بود؟! قاسم هم خيلی با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از #خدا میخواستم كه وقتی با دشمنان #اسلام و انقلاب میجنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه #شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل #دنيا رو ندارم!
🔸ابراهيم خيلی دقيق به حرفهای او گوش میکرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردی، ايشان از قبل قاسم را میشناخت. خيلی خوشحال شد. بعد از كمی صحبت، جایی را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آن طرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين میتونی اونها رو بياری تو شهر.
🔸با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولی خيلی ترسيده بودند. اصلاً آمادگی چنين حملهای را از طرف عراق نداشتند. قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوری با آنها حرف زدند كه خيلی از آنها غيرتی شدند. آخر صحبتها هم گفتند: هر كی مَرده و #غيرت داره و نمیخواد دست اين بعثیها به ناموسش برسه با ما بياد.
🔸سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند. قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندی. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ ۱۰۶ هم داريم. قاسم هم منطقه خوبی را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند. با شليك چند گلوله توپ، تانکهای عراقی عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچههای ما خيلی روحيه گرفتند.
🔸غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانهای را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزدیکتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعای توسل بخوانيم. شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يك گلوله #خمپاره جلوی درب همان خانه منفجر شد. گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صدای انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد.
🔸وارد اتاق شديم. چيزی كه میدیدیم باورمان نمیشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه #قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد! محمد بروجردی با شنيدن اين خبر خيلی ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعای #توسل را خوانديم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_حسین
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سی و ششم : گروه شهید اندرزگو (۱)
✔️ راوی : مصطفی صفار هرندی
🔸مدت كوتاهی از شروع جنگ گذشت. فرماندهی سپاه در غرب كشور جلسهای برقرار نمود. قرار شد نيروهای داوطلب و بچههای سپاه در مناطق مختلف تقسيم شوند. لذا گروهی از بچهها از سرپلذهاب به سومار، گروهی به سمت مهران و صالح آباد و گروهی به سمت بستان رفتند.
🔸طبق جلسه، حسين الله كرم كه از فرماندهان مناطق عملياتی بود به عنوان فرمانده سپاه گیلانغرب و نفتشهر انتخاب شد. او به همراه چند گروهان از گردانهای هشتم و نهم سپاه راهی منطقه گیلانغرب شد. #ابراهيم كه از دوران زورخانه رفاقت دیرینهای با حاج حسين داشت به همراه او راهی گیلانغرب شد و به عنوان معاونت عمليات #سپاه منصوب شد.
🔸 گیلانغرب شهری در ميان کوهستانهای مختلف است. در ۵۰ كيلومتری نفتشهر و خط مرزی و در ۷۰ كيلومتری جنوب سرپلذهاب. عراق تا نزديكی اين شهر و بيشتر ارتفاعات آن را تصرف كرده بود. در اولين روزهای #جنگ نيروهای لشکر چهارم عراق وارد گیلانغرب شدند اما با مقاومت غيور مردان و شيرزنان اين شهر مجبور به فرار شدند.در جريان آن حمله يكی از #زنان اين شهر با ضربات داس دو نظامی عراقی را به هلاكت رساند!!
🔸بعد از آن عدهای از مردم شهر از آنجا رفتند. بقيه مردم روزها را به شهر میآمدند و شبها به سیاه چادرها در جاده اسلام آباد میرفتند. تيپ ذوالفقار #ارتش هم در منطقه «بان سيران» در اطراف گیلانغرب مستقر شده بود. مدت كوتاهی از فعاليت سپاه گیلانغرب گذشت. در اين مدت كار بچهها فقط پدافند در مقابل حملههای احتمالی دشمن بود و هيچ تحرك خاصی از نيروها ديده نمیشد.
🔸 جلسهای برقرار شد. نيروها پيشنهاد كردند همانطور كه دكتر چمران جنگهای نامنظم را در جنوب و اصغر وصالی جنگهای چريكی را در سرپلذهاب انجام میدهند. يك گروه چريكی نيز در #گیلانغرب راه اندازی شود. كار راه اندازی گروه انجام شد. بعد هم مسئوليت عمليات گروه را به ابراهيم و جواد افراسيابی واگذار شد. به پيشنهاد بچهها قرار شد نام دكتر بهشتی را برای گروه انتخاب كنند.
🔸اما در بازديدی كه شخص آيت الله بهشتی از منطقه داشت با اين كار مخالفت كرد و گفت: چون شما كار چريكی انجام میدهید، نام گروه را شهيد اندرزگو بگذاريد. چرا كه او بنيانگذار حرکتهای چريكی و اسلامی بود. ابراهيم تصوير بزرگی از امام و آيت الله بهشتی و مقام معظم رهبری را در مقر گروه نصب كرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸