eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
239.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فرش ابریشمی ایرانی از قرن نوزدهم تصویری باشکوه از کلیسا وانک یکی از قدیمی ترین کلیساهای محله ارامنه اصفهان رو به نمایش میگذاره این اثر یادآور قدرت هنر ایرانی در پیوند دادن فرهنگ‌ها، تاریخ و معنویته هنری که نه‌تنها چشم رو مسحور میکنه بلکه روحو به سفری در عمق زیبایی و اصالت می‌بره 👳 @mollanasreddin 👳
مسکین‌دلم که بسته‌ی مشکین‌کمندِ توست غافل مشو از او که گرفتارِ بندِ توست کس از غمت خراب نشد این‌چنین که من وقت قبولِ خاطرِ مشکل‌پسندِ توست هرچند نیست مدّعیِ من، سزای رحم بیچاره آن کسی که گرفتارِ بندِ توست طوبیٰ و سِدره جلوه‌ی خوبی فروختند هنگام جلوه‌کردن سروِ بلند توست یک شعله‌ام ز سینه، جهان را کفایت است جوری که می‌کشیم، ز بیمِ گزند توست عیسیٰ به جان‌سپردن «عاشق» بسی گریست گویا شنیده بود که او دردمند توست... 👳 @mollanasreddin 👳
می‌تونستم آدم متفاوتی بشم! از میون تموم دروغ‌هایی که مردم به خودشون میگن، شرط می بندم این یکی رایج‌ترینه! 🎥 True Detective 👳 @mollanasreddin 👳
چند جایگزین فارسی👇 تردد 👈 آمدوشد تردید 👈 دودلی، گمان ترقی 👈 پیشرفت تساوی 👈 برابری تست 👈 آزمایش تخمین 👈 برآورد تخریب 👈 ویرانی 👳 @mollanasreddin 👳
💥💥 💎 در هر شرایطی همین‌قدر اخلاق‌مدار باشید 🍃شخصی نقل می کرد یکی از دوستام و خانمش می‌خواستن از هم جدا بشن. یه روز تو یه مهمونی بودیم، ازش پرسیدم: خانمت چه مشکلی داره که می‌خوای طلاقش بدی؟ گفت: یه مرد هیچ‌وقت عیب زنشو به کسی نمی‌گه. وقتی از هم جدا شدن، پرسیدم: چرا طلاقش دادی؟ گفت: آدم پشت سر دختر مردم حرف نمی‌زنه. بعد از چند ماه از هم جدا شدن و سالِ بعدش خانمش با یکی دیگه ازدواج کرد. یه روز ازش پرسیدم: خب حالا بگو چرا طلاقش دادی؟ گفت: یه مرد هیچ‌وقت پشت سر زنِ مردم حرف نمی‌زنه. 👈یادمان نرود نامردترین انسان کسی است که راز دوران دوستی را به وقت دشمنی فاش سازد. ‍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎ 👳 @mollanasreddin 👳
باید افراد را به سه دسته قسمت کرد: احمق، باهوش، و بسیار باهوش با احمق هر چه بخواهیم می توانیم انجام دهیم باهوش را می توانیم به خدمت درآوریم اما بسیار باهوش، حتی اگر در کنار ما هم باشد خطرناک است؛ نمی تواند دست از کنکاش خود بکشد و همواره باید مراقب او باشیم. 📘 بینایی 👤 👳 @mollanasreddin 👳
برای دیدن آن روز فقط چشم‌ انتظار خواهیم بود و صبح ‌یک‌ روز شکوفه‌هایی را به رنگ سبز خواهیم دید مثل این است که آسمان و کرانه‌اش و دریا و کرانه‌اش در حالِ آماده شدن هستند و صبح ‌یک‌ روز بهار تمامی بهارها بر سر و روی ما خواهد ریخت این بهار تنها روزهای خوشبختی را به این‌ سو به آن‌ سو می‌ کشد در ساحل یک رودخانه خواهیم بود و تا جایی‌ که چشم کار می‌کند چمن‌زار پایان‌ناپذیر و در حین آن خوشبختی گوسفندی که در سکوت می‌چرد در این بهار با شادمانی از ته دل خواهیم خندید فرشته‌ ای از آنجا دست خود را به سوی ما دراز خواهد کرد تو مرا رها مکن ای قلب من! و تو ای قلب من! از زیباترین امیدها به من بگو مترجم: 👳 @mollanasreddin 👳
‍ شاهنامه خوانی به نثر (از ابتدا) پیش تر خواندیم هوشنگ نوه ی کیومرث پادشاه شد و به آبادانی کوشید و آهن را شناخت. حال چگونگی ماجرا: بنیاد نهادن جشن سده روزی هوشنگ با همراهانش به سوی کوه رفت. ناگهان از دور ماری نمایان شد: دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره گون هوشنگ سنگی برداشت و به طرف مار حمله ور شد. با تمام قدرتش سنگ را به طرف مار پرتاب کرد ولی مار گریخت و سنگ بر روی سنگ دیگری فرود آمد، آن چنان که: فروغی پدید آمد از هر دو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ نشد مار کشته ولیکن ز راز پدید آمد آتش از آن سنگ باز به این ترتیب همگان راه برافروختن آتش را آموختند. هوشنگ از این هديه ی آسمانی خوشحال شد و خداوند را سپاس گفت. آتش را قبله گاه خود کرد و آن را نشانه ی فروغ ایزدی دانست و آنگاه همگان را به سپاس و نیایش خداوند یکتا فراخواند و سفارش کرد تا آتش را گرامی بدارند. هوشنگ جشنی بر پا کرد و نام آن را سده گذاشت. این جشن تاکنون از او به یادگار مانده است. ز هوشنگ ماند این سده یادگار بسی باد چون او دگر شهریار کز آباد کردن جهان شاد کرد جهانی به نیکی ازو یاد کرد هوشنگ حیواناتی مانند گورخر، گوزن، گاو، خر و گوسفند را برگزید و به همه سفارش کرد که به پرورش این حیوانات و هر حیوان دیگری که پوست خوبی دارد، همت کنند تا بتوانند از پوست آنها چرم تهیه کنند و مشکل پوشاک مردم حل شود. ببخشید و گسترد و خورد و سپرد برفت و جز از نام نیکی نبرد چهل سال با شادکامی و ناز به داد و دهش بود آن سرفراز بسی رنج برد اندر آن روزگار به افسون و اندیشه ی بی شمار چون روزگار هوشنگ سپری شد، فرزندش طهمورث بر تخت نشست و تاج شاهی بر سر نهاد. برگردان به نثر: ۱۳۸۸ پنجم 👳 @mollanasreddin 👳
صبح بخیر دوست من! فراموش نکن اگر گذشته خود را با خودت حمل نکنی، سفر زندگی‌ات سبکتر و آسانتر خواهد بود. 👳 @mollanasreddin 👳
آخ مهتاب! کاش یکی از آجرهای خانه ات بودم. یا یک مشت خاکِ باغچه ات. کاش دستگیره‌ی اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی. کاش چادرت بودم. نه، کاش دست هات بودم. کاش چشم هات بودم. کاش دلت بودم. نه، کاش ریه هات بودم تا نفس هات را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری. کاش من تو بودم. کاش تو من بودی. کاش ما یکی بودیم. یک نفر دوتایی .. 📕 روی ماه خداوند را ببوس 👤 👳 @mollanasreddin 👳
گمشدگان اقیانوس با نام اصلی معشوقه آقای برانیکان (به فرانسوی: Mistress Branican) رمانی است ماجراجویانه که در سال ۱۸۹۱ توسط ژول ورن نوشته شده‌است. داستان کتاب درباره دریانوردی به نام کاپیتان برانیکان می باشد که بر اثر طوفان در دریا گم و مرده فرض می شود. همسر او که این حرف را باور ندارد تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا دوباره او را پیدا کند. 📕 گمشدگان اقیانوس 👤 👳 @mollanasreddin 👳
آورده اند، روباهی در بیشه ای رفت، آنجا طبلی دید پهلویِ درختی افکنده، و هر گاه باد بِجُنبی، شاخِ درخت بر طبل رسیده، آوازی سَهمناک به گوشِ روباه آمدی. چون روباه، ضخامتِ جثه بِدید، و مِهابتِ آواز بشنید، طمع در بست که گوشت و پوست فراخورِ آواز باشد. میکوشید تا آنرا بِدَرید. الحق چربوی(چیزی که اندکی چرب باشد و به معنی پیه بدن گوسفند و بز و امثال آن) بیشتر نیافت. مرکَبِ زبان در جَوَلان کشید و گفت؛ « بدانستم که هر جا جثه ضخیمتر و آوازِ آن هایل تر(ترسناکتر)، منفعتِ آن کمتر. * این حکایت در صفحه 70 ، کتاب «کلیله و دمنه» به تصحیح مجتبی مینوی ، درج شده. 👳 @mollanasreddin 👳