🍃🌺امید به خدا
🌺عربی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: چه کسی حساب رسی را در روز #قیامت بر عهده خواهد داشت؟
🌺حضرت فرمود: #خدا.
🌺مرد عرب گفت: آیا او خود این کار را بر عهده دارد.
🌺رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم): بله.
🌺آن عرب تبسمی نمود.
🌺پیامبر فرمود: چرا خندیدی؟
🌺مرد گفت: کریم و بزرگوار آنگاه که قدرت پیدا کند، در می گذرد و آنگاه که به محاسبه بنشیند مسامحه می کند و آسان می گیرد.
🌺رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این مرد راست می گوید. آگاه باشید که #کریم و #بزرگواری بخشنده تر و بزرگوارتر از خدا نیست. او اکرم الاکرمین و بزرگوارترین بزرگواران است. سپس، حضرت فرمود: این اعرابی فقیه شد!
📚اسرار الصلوه، ص 255
animation.gif
7.03M
📢ختم #صلوات👇👆
✍ #قطرهایی_از_آثار_و_حدیث #صلوات👇
💙علامه طباطبایی (ره)
☀️هرگاه میان مشکلات قرار گرفتید ، سیل #صلوات راه بیاندازید.. زیرا آن سیل حتما مشکلات را با خود میبرد .
💙 آیتالله بهجت (ره)
☀️دراین چندصد سال گشتموگشتم ذکری والاتر و بهتر از صلوات نیافتم .
🎊🎀🎊🎀🎊🎀🎊🎀🎊🎀🎊
✍ #رسول #خدا (صلیالله علیهوآله وسلم) به حضرت #علی (علیه السلام) فرمود :
🔶هر کس بر من #صلوات بفرستد #شفاعت من بر او واجب می شود
📚 جامع الاخبار ص ۶۷
🔶 با صدای بلند #صلوات فرستادن، نفاق را برطرف میکند
📚 ثواب الاعمال ص ۱۹۰
🔶 هر کس یک مرتبه #صلوات بفرستد، #خدا درِ عافیت را بر او میگشاید.
📚 جامع الاخبار ص ۶۷
🔶 یکی از #آداب فرستادن #صلوات این است که دل با زبان موافقت نماید ، به این معنا که از روی غفلت زبان را به گفتن #صلوات حرکت ندهد.
📚 شرح صلوات ج 116
🔶 در #قیامت نزدیک ترین #مردم به من کسی است که بیشتر بر من #صلوات بفرستد
📚کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹
🔶 بر من بسیار #صلوات بفرستید که #صلوات بر من #نوری در #قبر، #نوری در #پلصراط ونوری در #بهشت خواهد بود
📚بحار الانوار، ج ۷۹، ص ۶۴
✍امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند:
🔶 سنگینترین عملی که روز #قیامت در #ترازوی ⚖( #اعمال ) گذاشته میشود، #صلوات بر #محمد و #اهلبیت اوست.
📚منبع: وسائل الشیعه، جلد ۷، صفحه ۱۹۷
💚 #صلوات : تحفهاي از بهشت است
💚 #صلوات : روح را جلا ميدهد.
💚 #صلوات : نوري در بهشت است.
💚 #صلوات : نور پل صراط است.
💚 #صلوات : گناهان را از بين ميبرد.
💚 #صلوات : جواز عبور انسان به بهشت است.
👳 @mollanasreddin 👳
📚 #داستانک
🔴مردى خدمت امام حسين ع آمد و عرض كرد: من مردى گنهكارم و قدرت #ترک_گناه ندارم. مرا موعظه اى كن.
سيدالشهدا عليه السلام فرمود: پنج كار انجام بده و هر چه مىخواهى #گناه كن:
🍃اوّل: رزق و روزى #خدا را نخور، هر چه مى خواهى گناه كن.😭
🍃دوم: از ولايت و قلمرو حكومت خدا بيرون برو، هر چه مىخواهى گناه كن.😭
🍃سوم: جايى را پيدا كن كه خدا تو را نبيند، هر چه مىخواهى گناه كن.😭
🍃چهارم: وقتى فرشته #مرگ (عزرائيل) براى قبض روح تو مىآيد، او را از خودت دور ساز، هر چه مىخواهى گناه كن.😭
🍃پنجم: وقتى مالك دوزخ تو را وارد #جهنّم مىكند، اگر مىتوانى وارد نشو، و هر چه مىخواهى گناه كن.😭
📚«بحارالانوار، ج 75، ص 126»
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خــدا
منتظره فقط یکبار
دلتــ بشکنه وآه بکشے
تاهزاران گناه تـو روفراموش کنه ...
👈🏻 این کلیپ رو از دست ندین
فوق العــاده است
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکلمه بسیار زیبا❤️
#خدا
👳 @mollanasreddin 👳
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
#داستان_کوتاه_آموزنده
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط #ایمان و #اعتقاد من و توست که فرق دارد....
از #خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت #بخشنده و #مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات #ایمان داشته باش
👳 @mollanasreddin 👳
#خدا
ﮐﻼﻍ ﻭ ﻃﻮﻃﯽ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺯﺷﺖ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻧﺪ. ﻃﻮﻃﯽ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﮐﻼﻍ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻃﻮﻃﯽ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﻼﻍ ﺁﺯﺍﺩ..
ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﺣﺎﺩﺛﻪ،ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺮﮔﺰ ما ندانیم
به خدا اعتماد کن
👳 @mollanasreddin 👳
#خدا
🌿🌺﷽🌿🌺
⭕️روی کمک هیچ کسی حساب نکن
یادت باشد روی کمک هیچ کسی جز خدا حساب باز نکنی، اوست که بی منت می بخشد، اوست که بی انتها عطا میکند و اوست که عاشقانه و بی توقع حمایتت می کند.
هر زمان چشم امید به دستهای دیگران داری
جهان بواسطه همان افراد به تو ثابت می کند، کسی که منشاء عشق، منبع اجابت و مقصد آرامش است را فراموش کرده ای و او خداست،
او همانیست که محبتش بی دریغ است، او همانیست که نه کینه ای دارد و نه منتی میگذارد و محبتش بی پایان است.
یادت باشد آنگاه که نیازمند دست کسی هستی به دستان عاشقش متصل شو و چشمهایت را بر هر کسی غیر از او ببند،
بدان که می بخشد، بدان که لطفش پاک است، بدان که منتظر درخواست توست و هر چه بگویی اجابت می کند، و باور کن همان خدایی که به تو زندگی بخشید می تواند به تو ثروت، عشق، سلامتی و اعتبار ببخشد.
هرگز فراموش نکن روی کمک هیچ کسی جز خدا حساب باز نکنی، تنها از او بخواه و تنها از او یاری بجوی تا همه چیز به تو داده شود.
❤️🍃ایاک نعبد و ایاک نستعین
این همان جمله ای است که هر روز خداوند تاکید کرده است در نماز بخوانی، تا در مشکلات زندگی فقط پشتت به بودن او گرم باشد.
👳 @mollanasreddin 👳
🔻نان و خدا
آورده اند کـه مردی از دیوانه اي پرسید اسم اعظم خدا را میدانی؟ دیوانه گفت: نام اعظم خدا نان اسـت اما این را جایی نمی توان گفت. مرد گفت: نادان شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا نان اسـت؟ دیوانه گفت: در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم. از آنجا بود کـه فهمیدم.
#عطار_نیشابوری
#مصیبت_نامه
#خدا
👳 @mollanasreddin 👳
🔻شعر وحشی بافقی:
🕊🕊🕊
🕊بی رضایِ ماست سویت آمدن، از ما مرنج!
🕊این نه جرم ما، گناه پای نافرمانِ ماست!
#شعر
#وحشی_بافقی
#خدا
👳 @mollanasreddin 👳
🔻 داستان
🦋ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران میشود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر میگوید: «به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته بینمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب. »
🦋 مریضها همه یک جور به دکتر نگاه میکنند. حتی به کسی هم که میگوید غذا ندهید، او میفهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون میفهمد و میشناسد که دکتر خیرش را میخواهد، اعتراضی نمیکند.
🦋حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند، دکتر میفهمد که این شخص روانی است. ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی خانه دو هزار متری دادی و به من ندادی، ما هم روانی هستیم.
🦋ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همانطور که مریض میفهمد و به دکتر اعتراض نمیکند، ما هم به خدا نبایداعتراض کنیم.
🦋خداوند تبارک و تعالی فرمود:
اگر بنده بداند من خدای او هستم و هر چه صلاح اوست به او میدهم، در دلش از من ناراضی نمیشود.
#داستان
#پند
#مریض
#خدا
👳 @mollanasreddin 👳
🔻ترس از خدا
رسول خدا (ص) شبی در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکی مشغول دعا و گریه زاری شد. امّ سلمه که جای رسول خدا صلی الله علیه و آله را خالی دید، حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلی الله علیه و آله در گوشه خانه، جای تاریکی ایستاده و دست به سوی آسمان بلند کرده اند. در حال گریه می فرمود: خدایا! آن نعمت هایی که به من مرحمت نموده ای از من نگیر! مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان!وخدایا! مرا به سوی آن بدیها و مکروه هایی که از آنها نجاتم داده ای برنگردان! خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنی به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتی نگهدار!
در این هنگام، امّ سلمه در حالی که به شدت می گریست به جای خود برگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله که صدای گریه ایشان را شنیدند به طرف وی رفتند و علت گریه را جویا شدند.
امّ سلمه گفت: یا رسول الله! گریه شما مرا گریان نموده است، چرا می گریید؟ وقتی شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا می ترسید و از خدا می خواهید لحظه ای حتی به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس وای بر احوال ما!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالی که حضرت یونس علیه السلام را خداوند لحظه ای به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمی بایست!
📚بحارالانوار، ج 16، ص 217.
#پیامبر
#خدا
👳 @mollanasreddin 👳
🔻یاد خدا
🔅💠🔅💠
🔅شیخ ابی سعید ابی الخیر را گفتند:فلان کس بر روی آب می رود.
💠شیخ گفت:«سهل است، وزغی و صعوه ای بر روی آب می برود.»
🔅شیخ را گفتند:فلان کس در هوا می پرد. شیخ گفت:«زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد.»
💠 او را گفتند:فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود. شیخ گفت:«شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد».
#پند
#ابوسعید_ابوالخیر
#خدا
👳 @mollanasreddin 👳
▫️زمان بندی #خدا
▫️بی نظیر است
▫️نه هیچگاه دیر
▫️نه هیچگاه زود
▫️"کمی #بردباری" می طلبد
▫️و #ایمانی بسیار
▫️اما ارزش انتظار را دارد.
👳 @mollanasreddin 👳
💠حكايتى از عارفان
☘گفته اند كه : در كوهى از لبنان ، زاهدى ، دور از مردم ، در غارى مى زيست . روزها روزه مى داشت و هر شب براى او گرده نانى مى رسيد؛ كه نيمى از آن را به هنگام گشودن روزه مى خورد و نيم ديگر را به هنگام سحر. و اين حال ، روزگارى دراز پاييد، و مرد از كوه به زير نيامد، تا اين كه چنين شد، كه در شبى از شب ها، نان از او برگرفته شد و گرسنگى شدت يافت و خواب از چشم زاهد رفت . پس نماز گزارد و آن شب را در اميد خوردنى ، بيدار ماند، تا گرسنگى بدان دفع كند. اما غذايى نرسيد.
☘در پايين آن كوه ، روستايى بود كه ساكنان آن ، بر دين عيسى بودند و هنگامى كه بامدادان زاهد به نزد آنان رفت و خوردنى خواست ، پيرمردى از آنان ، دو گرده نان جوين او را داد. زاهد دو گرده نان را گرفت و به بسوى كوه روانه شد. و در خانه آن پيرمرد، سگى بود لاغر و به بيمارى گرى دردمند. كه به زاهد در آويخت و بر او بانگ كرد و به دامن جامه او آويزان شد.
☘مرد زاهد، يكى از آن دو نان را به سگ داد، تا از او دست بردارد. سگ نان را خورد و بار ديگر به زاهد در آويخت و عوعو كرد و زوزه كشيد. زاهد نان ديگر را جلوى او انداخت . سگ نان را خورد و براى سومين بار به زاهد در آويخت و زوزه خود را بلندتر كرد و دامن جامه او را به دندان گرفت و پاره كرد.
☘زاهد گفت : سبحان الله ! من ، سگى از تو بى حياتر نديده ام . صاحب تو دو نان بيشتر به من نداده است ، و تو هر دو را از من گرفته اى . اين زوزه و عوعو و جامه دريدنت چيست ؟
☘آنگاه پروردگار، سگ را به سخن آورد. و گفت : من بى حيا نيستم . در خانه اين مسيحى پرورده شدم . گوسفندانش را نگهبانى مى كنم ، خانه اش را پاس مى دارم . و به لقمه نانى يا پاره استخوانى كه به من مى دهد؛ بسنده مى كنم ، و چه بسيار كه مرا از ياد مى برند و روزها گرسنه مى مانم . گاه ، او، براى خود نيز چيزى نمى يابد. با اين همه ، خانه اش را رها نمى كنم . از آن گاه كه خود را شناخته ام ، به در خانه بى گانه اى نرفته ام . و شيوه من ، همواره اين بوده است ، كه اگر غذايى يافته ام ، شكر كرده ام و اگر نه ، شكيبا بوده ام . اما تو، همين كه يك شب گرده نانى از تو قطع شد، بردبار نبودى و چنان شد كه از در خانه روزى دهنده بندگان به خانه مردى مسيحى آمدى . از پروردگار خويش ، روى برتافتى و با دشمن رياكارش در ساختى . حالا، بگو! كدام يك از ما بى حياست ؟ من ؟ يا تو؟
☘زاهد همين كه چنين ، شنيد، دست خويش به سر كوفت و بيهوش به زمين افتاد.
📚کشکول شیخ بهایی
#خدا
#روزی
👳 @mollanasreddin 👳
💢شعر حافظ درباره خدا
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه می بینی و من خانه خدا می بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فکر دور است همانا که خطا می بینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
این همه از نظر لطف شما می بینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چه ها می بینم
کس ندیده ست ز مشک ختن و نافه چین
آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان شما می بینم
#شعر
#خدا
#حافظ
👳 @mollanasreddin 👳