صبح بخیر دوست من!
فراموش نکن اگر گذشته خود را با خودت حمل نکنی، سفر زندگیات سبکتر و آسانتر خواهد بود.
👳 @mollanasreddin 👳
#تیکه_کتاب
آخ مهتاب! کاش یکی از آجرهای خانه ات بودم. یا یک مشت خاکِ باغچه ات. کاش دستگیرهی اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی. کاش چادرت بودم. نه، کاش دست هات بودم. کاش چشم هات بودم. کاش دلت بودم. نه، کاش ریه هات بودم تا نفس هات را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری. کاش من تو بودم. کاش تو من بودی. کاش ما یکی بودیم. یک نفر دوتایی ..
📕 روی ماه خداوند را ببوس
👤 #مصطفی_مستور
👳 @mollanasreddin 👳
#معرفی_کتاب
گمشدگان اقیانوس با نام اصلی معشوقه آقای برانیکان (به فرانسوی: Mistress Branican) رمانی است ماجراجویانه که در سال ۱۸۹۱ توسط ژول ورن نوشته شدهاست. داستان کتاب درباره دریانوردی به نام کاپیتان برانیکان می باشد که بر اثر طوفان در دریا گم و مرده فرض می شود. همسر او که این حرف را باور ندارد تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا دوباره او را پیدا کند.
📕 گمشدگان اقیانوس
👤 #ژول_ورن
👳 @mollanasreddin 👳
#حکایت
آورده اند، روباهی در بیشه ای رفت، آنجا طبلی دید پهلویِ درختی افکنده، و هر گاه باد بِجُنبی، شاخِ درخت بر طبل رسیده، آوازی سَهمناک به گوشِ روباه آمدی. چون روباه، ضخامتِ جثه بِدید، و مِهابتِ آواز بشنید، طمع در بست که گوشت و پوست فراخورِ آواز باشد. میکوشید تا آنرا بِدَرید. الحق چربوی(چیزی که اندکی چرب باشد و به معنی پیه بدن گوسفند و بز و امثال آن) بیشتر نیافت. مرکَبِ زبان در جَوَلان کشید و گفت؛ « بدانستم که هر جا جثه ضخیمتر و آوازِ آن هایل تر(ترسناکتر)، منفعتِ آن کمتر.
* این حکایت در صفحه 70 ، کتاب «کلیله و دمنه» به تصحیح مجتبی مینوی ، درج شده.
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
شب را نوشیدهام
و بر این شاخههای شڪسته میگریم
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان
مرا با رنج بودن تنها گذار
مگذار خواب وجودم را پرپر ڪنم
مگذار از بالش تاریڪ تنهایی سر بردارم
و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم
سپیدیهای فریب
روی ستونهای بی سایه رجز میخوانند
طلسم شڪسته خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشم آویخته
او را بگو
تپش جهنمی مست
او را بگو: نسیم سیاه چشمانت را نوشیدهام
نوشیدهام ڪه پیوسته بی آرامم
جهنم سرگردان
مرا تنها گذار
#سهراب_سپهری
👳 @mollanasreddin 👳
از التهاب زمانه
کمی سکوت، مرا بس!
به کنج خلوت و شمعی
به خط نازک شعری
به بوی عطر و عبیری
دلم قرار بگیرد
از التهاب و هیاهو
همین که دور بمانم
همین که در دل غمها
کمی صبور بمانم
مرا بس است همینها
همینکه بیکس و تنها
ولی جسور بمانم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
👳 @mollanasreddin 👳
نکتههای نامهنگاری اداری👇
👈 نامهها باید تکموضوعی باشند؛ گنجاندن چند موضوع در یک نامه موجب طولانیشدن نامه میشود که شایسته نیست. طولانیشدن نامهها آنها را به انشا تبدیل میکند.
👈اگر ناگزیر بودیم دوسه موضوع را در یک نامه بگنجانیم، نخست باید موضوع اصلی نوشته شود، سپس موضوعهای فرعی به ترتیب اهمیت آورده شود.
#غلط_ننویسیم
👳 @mollanasreddin 👳
#حکایت
الکساندر دومای پدر، رمان نویسِ معروف فرانسوی غالباً احتیاج به پول داشت، زمانی در یکی از روزنامه هایِ بی اهمیت پاریس، مقاله ای بر ضدِ او انتشار یافت، دو روز بعد باز مقاله ای سخت تر از اولی و بعد از آن بطور متوالی تا یکماه مقالاتی بر علیه او در همان روزنامه نوشته میشد و به این جهت آن روزنامه شهرتی یافته هر روز خریدارانِ آن زیادتر میشدند. مردم مقالات را میخواندند و متعجب بودند که چرا الکساندر دوما با آن قدرت قلم ، ساکت مانده و جوابی نمینویسد هر وقت هم در حضور او صحبتی از این موضوع به میان می آمد با خنده بی اعتنایی میکرد.
آخرِ ماه الکساندر دوما به ملاقات مدیر روزنامه رفت. مدیر که تصور میکرد او عصبانی باشد، پرسید؛ آیا شما برای آشتی کردن آمده اید؟
دوما گفت؛ خیر برایِ تسویه حساب آمده ام، زیرا این مقالاتِ یکماهه همه اثرِ قلم خودم بوده است!!!
👳 @mollanasreddin 👳
4_5789920707362164473.mp3
2.62M
#موسیقی_بیکلام
هیچ وقت باورمان نمیشود که شاید
آنقدر که بقیه به چشم ما مهماند ؛
ما برایشان مهم نباشیم ...
👳 @mollanasreddin 👳
koori-@lbookl-part04_chapter03.mp3
9.39M
#کتاب_صوتی
رمان کوری
فصل چهارم
↲ بخش سوم
👳 @mollanasreddin 👳
شاهنامه خوانی به نثر (از ابتدا)
پیش از این خواندیم هوشنگ چگونه بر آتش و آهن دست یافت و سده را بنیان گذاشت. پادشاهیِ عادلانه ی او ۴۰ سال بود و سپس طهمورث، پسرش، وارث تاج و تخت شد.
ادامه ی داستان:
طهمورث
پادشاهی طهمورثِ دیوبند سی سال بود
چون طهمورث بر تخت شاهی تکیه زد، همه ی موبدان و لشکریان را فراخواند و خطاب به آنان گفت: «اکنون که تخت و تاج شاهی به من رسیده است، تمامی تلاش خود را به کار خواهم گرفت تا جهان را از بدی ها پاک کنم و خوبی ها را در تمام سرزمین های تحت فرمان بگسترم.»
طهمورث مانند پدر در پرورش دام کوشش می کرد تا این که سرانجام توانست از پشم و موی حیوانات صنعت ریسندگی و بافندگی را به وجود آورد. از آن پس مردم از لباس های بافته شده استفاده می کردند. طهمورث به پاس همه ی این نعمت ها که خداوند به او و مردمش عطا کرده بود، شکر خدای به جای آورد و مردم را به پرستش ایزد یگانه فراخواند و پیوسته سفارش می کرد تا از یاد خداوند بزرگ غافل نباشند.
که او دادمان بر ددان دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه
در دستگاه طهمورث، نیک مردی به شغل خدمتکاری مشغول بود که شیداسپ نام داشت. شیداسپ آن قدر پرهیزگار بود که اغلب روزها روزه بود و شب ها به نماز و عبادت می پرداخت. شاه او را چون سرمایه ای می دانست و همیشه او را گرامی می داشت. شیداسپ همیشه راه نیکی و خوبی را به شاه نشان می داد و به این ترتیب پایه های سلطنتش را محکم می کرد، تا آنجایی که طهمورث از تمامی بدی ها پاک شد و همه سر در تمکین او داشتند و در سایه ی عدالت و خوبیِ شاه، زندگی سعادتمندانه ای برای مردم رقم خورد.
#شاهنامه_از_ابتدا
#جلداول
برگردان به نثر: #سیدعلی_شاهری
#نشرچشمه ۱۳۸۸
#قسمت ششم
👳 @mollanasreddin 👳
صبح تکرار آفرینش است
وتکرار واژه های یک طلوع
لبخند را بر لبت بنشان
زندگی شاید نواییست
که تو را به بودنهای بی تکرار
عادت دهد۔۔۔
.
👳 @mollanasreddin 👳