کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست،
بلکه تبدیل جهل به آگاهی،
تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است؛
پس همه ما میتوانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
📕 #کیمیاگر
✍🏻 #پائولو_کوئلیو
👳 @mollanasreddin 👳
داستانک
✓ اشتباهِ لُپٌی
از روزنامهٔ فیگارو نقل میشود که:
پزشکی در یک شبِ تیره به بالینِ بیمار احضار میگردد،اما وقتی که به منزلِ بیمار میرسد، مریض را در آنجا نمیبیند و میشنود که بیمار از تأخیرِ پزشک نگران شده و با اتومبیلی خود را به منزلِ پزشک رسانده.
اما پزشک که از راهِ زیاد و خستگیِ کارِ روزانه، حوصله بازگشت نداشته بر تختِ بیمار میاُفتد و بخواب میرود. صبح که از خواب بیدار میشود شکمش را پاره و بدونِ آپاندیس می یابد و بالایِ سرِ خود، مردی را که بیمارِ اصلی بود می یابد.
ماجرا از این قرار بوده که وقتی بیمار از یافتنِ پزشکِ خود، در منزل مأیوس میشود، به پزشک و جراحِ دیگری تلفن میکند که من از دردِ شکم در حالِ موت هستم و آدرسِ منزلِ خود را میدهد، اما هنگامِ بازگشت، اتومبیلِ آنها دچار سانحه ای میگردد و با دو ساعت تأخیر به منزل میرسد و وقتی که وارد میشود، جراح را در حالِ فراغت از جراحیِ پزشکِ خود می یابد.
👳 @mollanasreddin 👳
کَلیله و دِمنه نوشتهٔ ویشنا سرما کتابی است از اصل هندی که در دوران ساسانی به زبان پارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایتهای گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شدهاست. نام کتاب از دو شغال به نام «کلیله» و «دمنه» گرفته شده که قصههای کتاب از زبان آنها گفته شدهاست. بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد. اصل داستانهای آن در هند و در حدود سالهای ۵۰۰ تا ۱۰۰ پیش از میلاد به وقوع میپیوندند.
مجتبی مینوی دربارهٔ این کتاب میگوید: کتاب کلیله و دمنه از جمله آن مجموعههای دانش و حکمت است که مردمان خردمند قدیم گرد آوردند و «به هرگونه زبان» نوشتند و از برای فرزندان خویش به میراث گذاشتند و در اعصار و قرون متمادی گرامی میداشتند، میخواندند و از آن حکمت عملی و آداب زندگی و زبان میآموختند
👳 @mollanasreddin 👳
آدمحسابیاند بعضی آدمها، خوشذاتند، کار درست! دوستداشتنی! شریف! عزیز!
آدمهای با اصالتی که خودشان را گم نمیکنند؛ پایین باشند، بالا باشند، اوج بگیرند یا زمین بخورند، در هر صورت همانند و اصالت وجودیشان را حفظ میکنند.
چه چیزی مهمتر از این که یک انسان، شخصیت سالمی داشتهباشد و اجازه نداده باشد که ناملایمات جهان، به روان و هویت او آسیب زدهباشد؟!
چه چیزی مهمتر از اینکه یک انسان نه به وقت خوشی خودش را برتر از دیگران بداند و نه به وقت ناخوشی، خودش را کمتر از دیگران حساب کند و تمایز قائل شدهباشد میان انسانی که هست و تلاشهایی که میکند و دستاوردهایی که به دست میآورد.
چه چیزی مهمتر از اینکه یک انسان عزت نفس داشتهباشد و بهتر از هرکسی بداند که فرق است میان اینکه خودشیفته و از خودمتشکر و مغرور باشی یا اینکه اصیل باشی و عزت نفس داشتهباشی!
#نرگس_صرافیان_طوفان
👳 @mollanasreddin 👳
چند جایگزین فارسی👇
بصیرت 👈 بینش
بهاتفاق 👈 همراه
بسط 👈 گسترش
فارغالتحصیل 👈 دانشآموخته
لیاقت 👈 شایستگی
مشهور 👈 نامی / نامدار
سمبلیک 👈 نمادین
#غلط_ننویسیم
#جایگزینی
👳 @mollanasreddin 👳
_از تو دور مانده ام
مثل شکوفه های سیب
سرخ از درخت
مثل بادبادک بدون نخ
رها در دست طوفان
مثل تمام شادیهای
عقیمِ مانده در کودکی
مثل شب بدون ماه
و روز بدون خورشید !
جا مانده ام در سالنامه ای
که روزهایش قربانی
زنده به گور کردن عاشقانه های
ما شده است.
یک روز از قلب من
از قلب تو
هزاران پرنده عاشق
به آسمان خواهد پریدو دیگر هیچ
شبی پراز دلتنگی نخواهد بود.
#مینو_پناهپور
👳 @mollanasreddin 👳
10.Gharibeh (Instrumental).mp3
8.83M
#موسیقی_بیکلام
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همهء عمر سفر میکردیم
از بهاری به بهار دیگر....
#فروغ_فرخزاد
👳 @mollanasreddin 👳
#ضربالمثل
«دلش طاقچه ندارد» :
در خانههای قدیمی چیزی وجود داشت که در معماری جدید از بین رفته است و آن طاقچه است .
طاقچه یک برآمدگی نسبتا کوچک بود که روی دیوار تعبیه میشد تا خانواده بعضی از وسایل خود را روی آن نگه دارند ، روی این طاقچه معمولا" وسایلی مثل آینه ،قرآن و …گذاشته میشد .
ضرب المثل دلش طاقچه ندارد ، از این استعاره استفاده میکند که فردی جایی برای ذخیره و نگه داری حرفهایش ندارد و هرچه که فکر میکند بلافاصله به زبان میآورد.
👳 @mollanasreddin 👳
شاهنامه خوانی به نثر (از ابتدا)
در برگ قبل خواندیم پس از مرگ سیامک، پسرش هوشنگ چون یادگاری عزیز در نزد پدربزرگ رشد کرد و تعلیم یافت و یلی نامدار شد.
و اینک:
رفتن هوشنگ و کیومرث به جنگ دیو و کشته شدن دیو و مرگ کیومرث
کیومرث قصد جنگ با دیوان کرد، برای همین هوشنگ را نزد خود خواند و
همه گفتنی ها بدو باز گفت
همه رازها برگشاد از نهفت
که من لشکری کرد خواهم همی
خروشی برآورد خواهم همی
ترا بود باید همی پیش رو
که من رفتنی ام تو سالار نو
کیومرث لشکری از مرغان، وحوش، دد و دام گرد آورد و خود در قلب لشکر همراه هوشنگ و پیشاپیش سپاه به سوی دیو حرکت کردند. چون دیو از آمدن کیومرث آگاه شد، فریادی از روی خشم کشید و به جنگ آنها شتافت. دو سپاه به هم درافتادند و جنگی سخت درگرفت. لشکر کیومرث دیوان را به ستوه آوردند.
هوشنگ نیز با دیو بزرگ در آویخت.
کشیدش سر و پای یکسر دوال
سپهبد بريد آن سر بی همال
به پای اندر افکند و بسپرد خوار
دریده برو چرم و برگشته کار
وقتی دیو کشته شد، کیومرث از این که کین فرزندش چنین بازستانده شد، دلش آرام گرفت. به زودی زمان مرگ کیومرث فرارسید و کیومرث در حالی که جهان را از بیداد پاک کرده بود، با آرامش خاطر رخت از دنیا بربست.
جهان سر به سر چون فسانه ست و بس
نماند بد و نیک بر هیچ کس
جهان فریبنده را گرد کرد
ره سود پیمود و مایه نخورد
جهاندار هوشنگ با رای و داد
بجای نیا تاج بر سر نهاد
#شاهنامه_از_ابتدا
#جلداول
برگردان به نثر: #سیدعلی_شاهری
#نشرچشمه ۱۳۸۸
#قسمت سوم
👳 @mollanasreddin 👳
از دو عالم، دامن جان درکشم
هر صبحدم
پای نومیدی، به دامان درکشم
هر صبحدم
عشق
مهمان دل ست و
جان و دل مهمان او
من دل و جان پیش مهمان درکشم
هر صبحدم
#خاقانی
بامدادتان فرخ باد
👳 @mollanasreddin 👳
حتی آینه هم از من کارت شناسایی می خواهد.
#روح_اله_کرهانی_شیرازی
#کاریکلماتور
از استادان کاریکلماتور ایران 💐
👳 @mollanasreddin 👳