#حکایت
زارعی در موقع استراحت، گاو خودش را در گوشه ای بسته بود و خودش به دنبال كارش رفته بود؛ يک گدایی آمد و در نزديكی گاو بار انداخت و از كثرت خستگی به خواب رفت.
گاو هم خودش را به خورجين مرد گدا رساند و سرش را توی خورجين كرد و هرچه خوردنی در آن بود خورد.
گدا، پس از مدتی بيدار شد ديد گاو هرچه خوردنی داشته خورده!
به ناچار به سراغ صاحب گاو رفت كه خسارت خودش را از او بگيرد.
وقتی كه مطلب را به او گفت صاحب گاو جواب داد: «اشتباه كردی تو بايد پول گاو مرا بدهی!»
گدا گفت: «چرا من بايد پول گاو تو را بدهم؟»
صاحب گاو جواب داد: «برای اينكه تو لقمه گدایی به گاو من دادی و گاوی كه نان گدایی و نان مفت خورد ديگر به درد كار نمی خورد!
👳 @mollanasreddin 👳
گاهی ما سالها جملهی دوستت دارم را نمیگوییم تا شخصی را از دست ندهیم و اتفاقا از دستش میدهیم.
و گاهی ابراز نمیکنیم چون توان رویارویی با واقعیت را نداریم.
ابراز کردنِ احساساتِ مثبت، شجاعت و اصالتِ درونی میخواهد و کار هر کسی نیست.
در هر صورت اگر ابراز کنیم، جواب مشخص میشود یا رابطه شروع میشود و یا رویای رابطه تمام میشود و شجاعت در همین رویاروییست.
👤 #پونه_مقیمی
👳 @mollanasreddin 👳
01 Sea Dream.mp3
13.42M
#موسیقی_بیکلام
آنگاه كه صبح را در آغوش گرفتم
دستهایم نخستین جادهی تابش آفتاب شدند و
معبری برای چشمهایت.
آنگاه كه بر دهانِ کوه بوسه زدم
لبانام به چشمهای مانند شدند و
زمزمههایت از ديگرباره درخشیدند.
#شیرکو_پیکس
👳 @mollanasreddin 👳
جایگزینهایی برای درستنویسی و فرار از کلیشهها در نامههای اداری👇
متعاقبا 👈 در ادامه
واصل شد 👈دریافت شد
ایفاد میگردد 👈 تقدیم میگردد (میشود)
اشعارمیدارد 👈 به آگاهی میرساند
عودت میگردد 👈برگشت داده میشود
مشارالیه 👈 نامبرده
مبذول فرمایید 👈 لطف کنید
مستدعیاست 👈خواهشمند است
اخذ میگردد 👈 دریافت میگردد (میشود)
#غلط_ننویسیم
#جایگزینی
👳 @mollanasreddin 👳
شب من
با نوشتن نامههای عاشقانه
برای تــو
میگذرد
و سپس روز من
با محو ڪردن هر ڪدام سپری میشود
ڪلمه به ڪلمه
و در این میان
قطبنمای زرین من
چشمهای تو است
ڪه به سمت دریای جدایی
اشاره میڪند
#غادة_السمان
برگردان: #مرجان_وفایی
👳 @mollanasreddin 👳
#طنز_جبهه
🔸دوستی داشتيم
كه در رشته رياضی🧮 تحصيل می كرد.
همزمان آمده بود جبهه.
🔹بعد از اين كه در جبهه مجروح شد، در حالیكه هنوز چند تركش در بدن داشت از او پرسيدم:
اگه به دانشگاه راه پيدا كنی میخوای در چه رشتهای ادامه تحصيل بدی؟🙂
🔸با خونسردی گفت:
تا الان که حدود دو واحد كارورزی گذراندم😌 (منظورش کلنجار رفتن با تركشهای بدنش بود) و چون متوجه شدم آهن بدنم نياز به استخراج دارد، فكر كنم بهتره رشته مهندسی معدن درس بخوانم..😉
👳 @mollanasreddin 👳
شاهنامه خوانی به نثر (از ابتدا)
پیش از این خواندیم طهمورث دیو بند سی سال پادشاهی کرد و بسیار نیک سرشت، خداپرست و شکرگزار بود.
و اینک:
چو دیوان بدیدند کردار اوی
کشیدند گردن زگفتار اوی
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته ماند ازو تاج زر
بند کردن طهمورث دیوان را و مرگ او
وقتی طهمورث از بداندیشی دیوان آگاه شد، خشمگین لباس رزم پوشید و عزم نبرد با آنان کرد. از طرفی تمامی دیوان و جادوگران گرد آمدند و سپاهی به فرماندهی دیو سیاه به مقابله ی لشکر طهمورث آمد.
دیوان چنان غوغا و هیاهو برپا کردند که زمین و هوا را غباری تیره فراگرفت و چشم، چشم را نمی دید. از یک طرف غريو ديوان و آتش و دود و از طرف دیگر سپاه دلير طهمورث که در مقابل هم صف آرایی کرده بودند.
سرانجام جنگی سخت درگرفت که چندان هم طول نکشید. سپاه طهمورث بیشتر دیوان را به بند کشیدند و بسیاری از آنان را کشتند. وقتی اسیران را پیش طهمورث آوردند، دیوان به التماس از او خواستند به آنان امان دهد و در مقابل هنری به او خواهند آموخت که در تمامی عمر به کارش بیاید.
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی و چینی و چه پهلوی
ز هر گونه ای کان همی بشنوی
جهاندار سی سال از این بیشتر
چگونه پدید آوریدی هنر
سرانجام، روزگار طهمورث نیز به سر آمد و با درگذشت طهمورث فرزند او جمشید بر تخت شاهی تکیه زد.
جهانا مپرور چو خواهی درود
چو می بدروی پروریدن چه سود
برآری یکی را به چرخ بلند
سپاریش ناگه به خاک نژند
#شاهنامه_از_ابتدا
#جلداول
برگردان به نثر: #سیدعلی_شاهری
#نشرچشمه ۱۳۸۸
#قسمت هفتم
👳 @mollanasreddin 👳
koori-@lbookl-part05_chapter01.mp3
17.29M
#کتاب_صوتی
فصل پنجم
↲ بخش اول
👳 @mollanasreddin 👳
شادی ز میانِ غم برانگیز
در عالمِ بیوفا ؛ وفا کن
👤مولانا
صبح بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
#تیکه_کتاب
بیست و دو سالگی شاید آدم از همه دنیا خجالت بکشد امّا همان دنیا را توی مشتش دارد.
هر چه که میگذرد، خجالت میرود؛ ولی در عوضش دنیا هم از لای انگشتها سر میخورد.»
📘 شهرهای گمشده
🖊 آیدا مرادی آهنی
👳 @mollanasreddin 👳
میگفت بودنت بوی نون سنگکِ تازهٔ صبحِ جمعه رو میده،
بوی چوب سوختهٔ وسط جنگل،
بودنت صدای بارون روی شیروونی چوبی میده،
صدای خندهٔ بچه واسه خوشحالی کارنامه،
میگفت بودنت بوی وانیل و شکلات داغ میده وسط یه روز سرد زمستون،
بوی کولر آبی همراه یه کاسه آلوچهٔ نمکزده وسط گرمای تابستون،
میگفت وقتی هستی انگار آدم سرِ ثانیه آخر چراغ قرمزو رد میکنه،
انگار ثانیه آخری که غذا بسوزه یادش میاد که زیر گازو خاموش کنه،
انگار بابات میخواسته مچتو بگیره و در رفتی،
میگفت وقتی هستی همون حسی رو داره که بعد از ده ساعت کار میای خونه و لش میکنی رو تخت،
همون حسی که جای رد کش جورابتو میخارونی،
همون حسی که بچه یه ساله بدقلق، دستاشو وا میکنه که بپره بغلت.
میگفت یهجوری بودنت خوبه انگار صدای سرخ شدن سیبزمینی میده وسط روغن زیاد،
صدای جیغ نوجوونی رو میده که کنکور قبول شده،
صدای خنده دوتا دوست صمیمی رو میده که صورتشون سرخ شده،
بودنت صدای معلم دبیرستانمو میده که میگه «تو نه پشتسریت»،
صدای کارمند بانکو میده وقتی زنگزده بگه تو قرعهکشی برنده شدی،
میگفت دوستداشتنت یهجوری خوبه انگار از خواب میپری ولی هنوز کلی تایم داری بخوابی،
حس روزی که رییست فردا رو تعطیل میکنه،
یهجوری خوبه انگار وسط دعوا جوابای خوب به موقع یادت اومده،
انگار وقتی بیپول بودی صدای اساماس واریز شنیدی،
انگار یکی نشسته واست روز تولدت با پیانو آهنگ تولدت مبارک نواخته،
انگار کیف پول و مدارکتو گم کردی و یکی زنگ زده گفته پیدا شده،
بودنت یهجور خوبه انگار فروشنده بهت کلی تخفیف داده،
انگار رفتی رو ترازو و رسیدی به وزن ایدهآل،
انگار اونم همینقدر که دوسش داری، دوسِت داره...
💬رهداد
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
افق تاریک، دنیا تنگ، نومیدی توانفرساست!
می دانم!
و لیکن ره سپردن درسیاهی رو به سوی روشنی زیباست...
می دانی؟
به شوق نور در ظلمت قدم بردار
به این غم های جان آزار دل مسپار
که مرغان گلستان زاد
که سرشارند از آواز آزادی
نمی دانند هرگز لذت و شوق رهایی را
و رعنایان تن پرورده در نور
نمی دانند هرگز در پایان تاریکی
شکوه روشنایی را...
#فریدون_مشیري
👳 @mollanasreddin 👳