eitaa logo
مصابره | محمد طهماسبی
314 دنبال‌کننده
311 عکس
109 ویدیو
38 فایل
خدمت در نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی اِصبِروا و صابِروا... صبر فردی است و مصابره جمعی، مصابره یعنی همدیگر را به صبر و استقامت واداشتن در مسیر تحقق آرمان الهی @mtahmasebi
مشاهده در ایتا
دانلود
مصابره | محمد طهماسبی
چرا شدم؟ وقتی رشته‌ی می‌خواندم، با وجود علاقه‌ی خیلی زیاد به این رشته، بعد از چند سال احساس کردم در این مسیر نمی‌توانم به هدفی که مرا برای آن خلق کرده برسم. مدتی در مورد فلسفه‌ی علم که در دهه‌ی ۷۰ مد شده بود پرس و جو کردم، دیدم آن هم برایم فایده‌ای ندارد. گفتم می‌روم رشته‌هایی مثل علوم ، دیدم آن‌ها هم آنچه می‌خواهم نیستند. نهایتاً با جرقه‌ای که یکی از مبلغ دانشگاهمان در ذهنم زد، به سمت رفتم. تصمیم سختی بود، در کل فامیل ما یک طلبه هم نبود. همیشه گمان می‌کردم طلبه‌ها یک سری خانواده‌های خاص هستند که جَد اندر جَد طلبه‌اند! . . بعد از اتمام کارشناسی و سربازی طلبه شدم. ابتدا تصمیم داشتم نشوم. می‌گفتم همینجوری هم می‌شود مسیر را رفت. کم کم دیدم طلبگی دریای وسیعی است و خدمتِ جدّی بدون معمم شدن خیلی معنا ندارد، اما خودم می‌دانستم لیاقت پوشیدن این لباس را ندارم لذا تلبس همینجور عقب می‌افتاد؛ تا این‌که یک جمله از آیت الله بهجت و یک جمله از آیت الله مصباح شنیدم. فیلمی دیدم که آقای به طلبه‌ای که به ایشان گفت من لیاقت ملبس شدن ندارم فرمودند: «اگر بنا به لیاقت باشه هیچ‌کس نباید معمم بشه»! جمله‌ای هم از آقای مصباح یزدی شنیدم که ایشان در یک سخنرانی می‌گفتند: «وقتی یک طلبه‌ی معمم در خیابان راه می‌رود، هر کس او را می‌بیند یاد خدا می‌افتد» دیدم درست می‌فرمایند خودم هروقت طلبه‌ای می‌دیدم ناخودآگاه یاد خدا می‌افتادم. گفتم ان شاءالله این حداقل کار از من برمیاد. این شد که بالأخره روز سال ۱۳۹۱ به دستان مبارک آیت الله و آیت الله معمم شدم. از همه‌ی عزیزان التماس دعا دارم که خداوند بنده را در این مسیر ثابت قدم و مؤثر قرار دهد. پ.ن: عکس‌های مراسم عمامه گذاری در سال ۱۳۹۱ به همراه پسرم محمدحسین @mosabereh
پس از شدن، خارج شدن از برای اولین بار حال خاصی دارد. از طرفی یک حس عجیب معنوی از اینکه دیگه با تمام وجود تصمیم گرفته‌ای سرباز باشی و از طرف دیگه، حضور با یک لباس خاص در جمع مردم و ندانستن اینکه چه تجربه‌ای خواهد بود. همان روزهای اول که پیاده بیرون رفته بودم، بعد از مدت کوتاهی یکی از عابرین بسیار صمیمانه سلام کرد، من هم خیلی گرم جواب دادم و احوال پرسی کردم؛ با خودم گفتم ایشان مرا از کجا می شناسد؟ هرچه فکر کردم چیزی یادم نیامد. مدتی بعد یک نفر دیگر خیلی گرم سلام کرد و پاسخ گرمی دادم؛ کمی شک کردم. این کار چندین بار تکرار شد. فهمیدم اینها آشنایی قبلی با من ندارند، بلکه بخاطر اینکه به طلبه‌ها علاقمند هستند و با ایشان احساس راحتی می‌کنند اینطور گرم احوالپرسی می‌کنند. بسیاری از دوستان می‌پرسند بودن در خیلی سخته؟ با حضور درمترو و اتوبوس و سطح شهر خیلی بد و بیراه می‌شنوید؟ من برایشان عجیبه: واقعیت اینه که بعد از معمم شدن، رفتار عموم مردم بسیار با محبت‌تر، صمیمانه‌تر و محترمانه‌تر شده. نه اینکه هیچکس حرف بدی نمی‌زنه یا فحشی نمی‌ده، بلکه آنقدر میزان لطف و محبت مردم زیاده که آن چند مورد بی‌احترامی اصلا به حساب نمیاد. مردم خیلی خوبی داریم، اگر لایق باشیم. @mosabereh