مصابره | محمد طهماسبی
چرا #طلبه شدم؟
وقتی رشتهی #فیزیک میخواندم، با وجود علاقهی خیلی زیاد به این رشته، بعد از چند سال احساس کردم در این مسیر نمیتوانم به هدفی که #خدا مرا برای آن خلق کرده برسم. مدتی در مورد فلسفهی علم که در دههی ۷۰ مد شده بود پرس و جو کردم، دیدم آن هم برایم فایدهای ندارد. گفتم میروم رشتههایی مثل علوم #قرآن، دیدم آنها هم آنچه میخواهم نیستند.
نهایتاً با جرقهای که یکی از #روحانیون مبلغ دانشگاهمان در ذهنم زد، به سمت #طلبگی رفتم.
تصمیم سختی بود، در کل فامیل ما یک طلبه هم نبود.
همیشه گمان میکردم طلبهها یک سری خانوادههای خاص هستند که جَد اندر جَد طلبهاند!
.
.
بعد از اتمام کارشناسی و سربازی طلبه شدم. ابتدا تصمیم داشتم #معمم نشوم. میگفتم همینجوری هم میشود مسیر را رفت. کم کم دیدم طلبگی دریای وسیعی است و خدمتِ جدّی بدون معمم شدن خیلی معنا ندارد، اما خودم میدانستم لیاقت پوشیدن این لباس را ندارم لذا تلبس همینجور عقب میافتاد؛ تا اینکه یک جمله از آیت الله بهجت و یک جمله از آیت الله مصباح شنیدم.
فیلمی دیدم که آقای #بهجت به طلبهای که به ایشان گفت من لیاقت ملبس شدن ندارم فرمودند: «اگر بنا به لیاقت باشه هیچکس نباید معمم بشه»!
جملهای هم از آقای مصباح یزدی شنیدم که ایشان در یک سخنرانی میگفتند: «وقتی یک طلبهی معمم در خیابان راه میرود، هر کس او را میبیند یاد خدا میافتد»
دیدم درست میفرمایند خودم هروقت طلبهای میدیدم ناخودآگاه یاد خدا میافتادم. گفتم ان شاءالله این حداقل کار از من برمیاد.
این شد که بالأخره روز #مبعث سال ۱۳۹۱ به دستان مبارک آیت الله #مصباح_یزدی و آیت الله #صدیقی معمم شدم.
از همهی عزیزان التماس دعا دارم که خداوند بنده را در این مسیر ثابت قدم و مؤثر قرار دهد.
پ.ن: عکسهای مراسم عمامه گذاری در سال ۱۳۹۱ به همراه پسرم محمدحسین
#اسلام #اسلام_ناب #مدرسه_علمیه #حوزه #امام_خمینی #خاطرات_طلبگی
@mosabereh
پس از #معمم شدن، خارج شدن از #منزل برای اولین بار حال خاصی دارد. از طرفی یک حس عجیب معنوی از اینکه دیگه با تمام وجود تصمیم گرفتهای سرباز #امام_زمان باشی و از طرف دیگه، حضور با یک لباس خاص در جمع مردم و ندانستن اینکه چه تجربهای خواهد بود.
همان روزهای اول که پیاده بیرون رفته بودم، بعد از مدت کوتاهی یکی از عابرین بسیار صمیمانه سلام کرد، من هم خیلی گرم جواب دادم و احوال پرسی کردم؛ با خودم گفتم ایشان مرا از کجا می شناسد؟ هرچه فکر کردم چیزی یادم نیامد. مدتی بعد یک نفر دیگر خیلی گرم سلام کرد و پاسخ گرمی دادم؛ کمی شک کردم. این کار چندین بار تکرار شد. فهمیدم اینها آشنایی قبلی با من ندارند، بلکه بخاطر اینکه به طلبهها علاقمند هستند و با ایشان احساس راحتی میکنند اینطور گرم احوالپرسی میکنند.
بسیاری از دوستان میپرسند #طلبه بودن در #تهران خیلی سخته؟ با حضور درمترو و اتوبوس و سطح شهر خیلی بد و بیراه میشنوید؟
#پاسخ من برایشان عجیبه:
واقعیت اینه که بعد از معمم شدن، رفتار عموم مردم بسیار با محبتتر، صمیمانهتر و محترمانهتر شده. نه اینکه هیچکس حرف بدی نمیزنه یا فحشی نمیده، بلکه آنقدر میزان لطف و محبت مردم زیاده که آن چند مورد بیاحترامی اصلا به حساب نمیاد. مردم خیلی خوبی داریم، اگر لایق باشیم.
#خاطرات_طلبگی #اسلام #اسلام_ناب #حوزه_علمیه
@mosabereh