eitaa logo
المصيبة الراتبة | مقتل شناسی
5.8هزار دنبال‌کننده
435 عکس
254 ویدیو
37 فایل
🚩 اَلسَّلَامُ عَلَيكَ يَا صَاحِبَ المُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ 🚩 📎 پایگاه علمی - پژوهشی #مقتل و #مقتل_شناسی 📎 اِحیاء تراث شیعی و نسخ خطی 📌 ارتباط با ادمین: 🆔 @mosibatoratebah_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 🥀 [ شب عاشورا ] امام [ حسین علیه‌السلام ] از خیمه سراسیمه [ و ] خاطر پژمرده بیرون آمد. دید جوان رشیدش، آقا، سر به طناب خیمه گذارده، مثل باران بهاری اشک می‌بارد. 🥀 حضرت پیش آمده، سر پسر را از روی طناب خیمه برداشت. اشک از دیده نور دیده‌اش پاک نمود. 🥀 فرمود: ای فرزند دلبند من! برای چه زار و نالانی؟! 🥀 آقا عرض کرد: بابا! این زندگی بر حرام باد که من زنده باشم [ و ] خواهران من از تشنگی بمیرند..! 📕 هدیة الذاکرین، اردبیلی آقاقلعه‌ای، جلد ۲، صفحه ۴۰۳ 🆔 @mosibatoratebah
📜 🩸 شهادت بنت الحسین علیهماالسلام در خرابه شام 📕 کنزالغرائب فی قصص العجائب، برگ ۱۲۶ 📌 تالیف: قاسم بن محمد مذمکینی در سال ۷۳۷ قمری 📌 کتابت: محمد بن احمد بن حسن حافظ به سال ۸۸۲ قمری 📌 نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه به شماره ۹۹ 🆔 @mosibatoratebah
📜 | 🩸 حضرت ام‌کلثوم سلام‌الله علیها فرمود: 🩸 شمر اگر جان میخواهی جان ما را فدا کن و اگر مال میخواهی آن چه در خیمه هست مال تو باشد... 📕 مبکی العیون صفحه ۴۵ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
📜 📎 علیه‌السلام 📎 علیه‌السلام 🥀 سر خود خم کرد و مشک را از نزدیک زین به دندان گرفت و پیوسته رکاب می‌زد که شاید خود را به نزد سکینه سلام‌اللہ علیها برساند، که ناگاه تیری به چشم مبارکش خورد که خون از چشمش جاری گردید، با زور در تلاش بود که شاید آب را به حرم برساند که ناگاه تیری بر مشکش آمد و سوراخ شد و آب فرو ریخت. چون آب بر زمین ریخت با خود گفت: عباس؛ حال به چه رو دیگر نزد سکینه سلام‌اللہ علیها می‌روی؟! پس از رکاب زدن باز ایستاد... 📕 مقتل خطی مبکی‌العیون، صفحه ۱۲ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
📜 📎 علیه‌السلام 🥀 از جناب امام زین‌العابدین علیه‌السلام پرسیدند که پدر بزرگوارتان چند بار گریه کردند؟! 🥀 فرمود: هفت مرتبه؛ یک مرتبه وقتی بود که با عمم عباس علیه‌السلام در حال وداع دست به گردن هم انداخته بودند، اینقدر پدرم گریسته بود که جامه‌های عمم عباس علیه‌السلام تر شده بود! 📕 مقتل خطی مبکی‌العیون، صفحه ۶۶ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
📜 📎 علیه‌السلام 🥀 از جناب امام زین‌العابدین علیه‌السلام پرسیدند که پدر بزرگوارتان چند بار گریه کردند؟! 🥀 فرمود: هفت مرتبه؛ یک مرتبه وقتی بود که با عمم عباس علیه‌السلام در حال وداع دست به گردن هم انداخته بودند، اینقدر پدرم گریسته بود که جامه‌های عمم عباس علیه‌السلام تر شده بود! 📕 مقتل خطی مبکی‌العیون، صفحه ۶۶ 🏷 ♻️ 🆔 @mosibatoratebah
📜 🥀 [ شب عاشورا ] امام [ حسین علیه‌السلام ] از خیمه سراسیمه [ و ] خاطر پژمرده بیرون آمد. دید جوان رشیدش، آقا، سر به طناب خیمه گذارده، مثل باران بهاری اشک می‌بارد. 🥀 حضرت پیش آمده، سر پسر را از روی طناب خیمه برداشت. اشک از دیده نور دیده‌اش پاک نمود. 🥀 فرمود: ای فرزند دلبند من! برای چه زار و نالانی؟! 🥀 آقا عرض کرد: بابا! این زندگی بر حرام باد که من زنده باشم [ و ] خواهران من از تشنگی بمیرند..! 📕 هدیة الذاکرین، اردبیلی آقاقلعه‌ای، جلد ۲، صفحه ۴۰۳ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
📜 📎 علیه‌السلام 📎 علیه‌السلام 🥀 سر خود خم کرد و مشک را از نزدیک زین به دندان گرفت و پیوسته رکاب می‌زد که شاید خود را به نزد سکینه سلام‌اللہ علیها برساند، که ناگاه تیری به چشم مبارکش خورد که خون از چشمش جاری گردید، با زور در تلاش بود که شاید آب را به حرم برساند که ناگاه تیری بر مشکش آمد و سوراخ شد و آب فرو ریخت. چون آب بر زمین ریخت با خود گفت: عباس؛ حال به چه رو دیگر نزد سکینه سلام‌اللہ علیها می‌روی؟! پس از رکاب زدن باز ایستاد... 📕 مقتل خطی مبکی‌العیون، صفحه ۱۲ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
📜 📎 علیه‌السلام 📎 علیه‌السلام 🥀 سر خود خم کرد و مشک را از نزدیک زین به دندان گرفت و پیوسته رکاب می‌زد که شاید خود را به نزد سکینه سلام‌اللہ علیها برساند، که ناگاه تیری به چشم مبارکش خورد که خون از چشمش جاری گردید، با زور در تلاش بود که شاید آب را به حرم برساند که ناگاه تیری بر مشکش آمد و سوراخ شد و آب فرو ریخت. چون آب بر زمین ریخت با خود گفت: عباس؛ حال به چه رو دیگر نزد سکینه سلام‌اللہ علیها می‌روی؟! پس از رکاب زدن باز ایستاد... 📕 مقتل خطی مبکی‌العیون، صفحه ۱۲ 🏷 🆔 @mosibatoratebah